غرقشده
چگونه ساعتهای کاری بیشازحد باعث افت کیفیت زندگی میشود؟
در سال ۱۹۳۰، جان مینارد کینز پیشبینی کرد که ظرف یک قرن، شهروندان جوامع مدرن فقط ۱۵ ساعت در هفته کار خواهند کرد. کمی بیش از دو دهه بعد، معاون رئیسجمهوری تازهکار به نام ریچارد نیکسون، اعلام کرد که تا سال ۱۹۹۰، آمریکاییها در ۳۸سالگی بازنشسته خواهند شد. بااینحال، بهنوعی، با وجود تمام ابزارها و وسایلی مانند ماشین ظرفشویی، پوشک یکبارمصرف و اسکایپ که قرار بود ما را از کار طاقتفرسا آزاد کنند، بسیاری از مردم در کشورهای توسعهیافته، اکنون احساس میکنند که سختتر از همیشه کار میکنند. این موضوع حتی مختص شهروندان کشورهای پیشرفته هم نیست، با توجه به اوضاع اقتصادی جهان در سالهای اخیر، به نظر میرسد مردم همه جهان در چنین وضعیتی گرفتار شدهاند. این موضوعی است که بریجید شولته در کتابهای تازه خود به آن توجه داشته است. این نویسنده پرفروش نیویورکتایمز در کتاب «غرقشده: کار، عشق و سرگرمی وقتی هیچکس وقت ندارد»، کاوشی عمیق در مورد اینکه چرا کار آمریکاییها کارآمد نیست، ارائه داد و تلاش کرد راههایی را نشان دهد تا به کمک آنها بتوان زندگی ما را معنادارتر کرد.
پس از کتاب «غرقشده»، بررسی پیشگامانه بریجید شولته در مورد مدیریت زمان و استرس، این روزنامهنگار برنده جایزه، اکنون در کتاب «کار بیشازحد: تغییر روال روزمره در تلاش برای زندگی بهتر» توجه خود را به بزرگترین عامل بحران کیفیت زندگی در آمریکا (و جهان) معطوف میکند: نحوه درک اقتصاد و فرهنگ آمریکاییها از کار. آمریکاییها در تمام گروههای جمعیتی، صنایع و سطوح اجتماعی-اقتصادی، از خستگی، فرسودگی شغلی و آرزوی زندگی معنادارتر خبر میدهند. این شکست کامل سیستم در ساختار کار بر همه چیز، از نابرابری جنسیتی گرفته تا ثبات داخلی، تاثیر میگذارد و حتی طول عمر را کوتاه میکند و ناگفته پیداست که موضوع به هیچوجه مختص آمریکا نیست (اگرچه مثالها و آمار کتاب از این کشور هستند) و همین موضوع «کار بیشازحد» را برای همه خواندنی میکند.
شولته اعتقاد دارد، زمانی بود که کار در محل کار باقی میماند، اما آن دوران به پایان رسیده است. در «کار بیشازحد»، شولته تصویری تیرهوتار ترسیم میکند و نشان میدهد که چگونه کار اداری کارمندان، به خانه کشانده شده است؛ جایی که از آنها انتظار میرود تا پاسی از شب و آخر هفتهها به پاسخ دادن به ایمیلها و حل مشکلات ادامه دهند. وضعیت برای کسانی که در صنعت خدمات یا تولید مشغول به کار هستند، به همان اندازه وخیم است؛ جایی که ساعات و وظایف افزایش یافته، اما دستمزدها سالهاست که راکد مانده است. فشار برای کسانی که مسئولیتهای خانوادگی را بر عهده دارند، مراقبت از فرزندان خردسال یا والدین مسن، حتی بیشتر است. شولته دادههای آماری را برای پشتیبانی از شواهد روایی ارائه میدهد و خاطرنشان میکند که نتیجه همه این عوامل مرتبط، مجموعهای از مشکلات سلامت جسمی و روانی، بهویژه افسردگی و اضطراب مزمن است. بااینحال، شرکتهایی وجود دارند که ترتیبات بهتری از جمله انعطافپذیری بیشتر در عملکرد و هفتههای کاری کوتاهتر را به ارمغان آوردهاند. در برخی موارد، این سیاستها به سود خالص بهتر منجر شده است، اگرچه متغیرهای زیادی در این کار دخیل هستند. شولته بر این باور است که اگرچه این بحرانی نسبتاً جهانی است، اما کشورهایی هستند که عملکرد بهتری بهخصوص در میان کشورهای توسعهیافته نسبت به ایالاتمتحده دارند، در نتیجه میتوان از سایر کشورهای جهان درسهای سیاستی آموخت، از جمله حمایت قانونی از زمان خانواده و به رسمیت شناختن ارزش کار خانگی (بدون دستمزد). اجرای برخی از پیشنهادهای او دشوار خواهد بود، اما دیدگاه کلی او مبنی بر اینکه کار، کارآمد نیست، معتبر است.
نوشتههای شولته البته بیتاثیر از جنسیت خود وی نیست، اگرچه فقط هم در مورد زنان نیست و موضوع را گستردهتر و بدون توجه به جنسیت بررسی میکند، اما تفاوتهای جنسیتی را نیز مورد توجه قرار میدهد. برای مثال وی وقتی در مورد «کار» صحبت میکند، چه در کتاب «غرقشده» که در سال 2014 به بازار کتاب عرضه شد و چه در «کار بیشازحد» که در سال 2024 چاپ شد و موضوع این مطلب است، فقط به کار اداری و دستمزدی اشاره ندارد: «یان لوکاسن، مورخ هلندی، در کتاب استادانهاش «داستان کار»، که رابطه ما با کار را از اولین انسانها تا به امروز مدرن، دنبال میکند، کار را بهطور کلی «تمام فعالیتهای انسانی جدا از اوقات فراغت یا تفریح» تعریف میکند. این تعریف گسترده شامل تمام کارهای بدون مزد خانه و مراقبت میشود که بهطور سنتی بیشتر بر دوش زنان بوده است. این کار بسیار ارزشمند است. تنها از نظر اقتصادی، از جمله اینکه کار بدون مزد در تولید ناخالص داخلی ما، به گفته نانسی فولبر، اقتصاددان فمینیست، آن را ۲۵ تا ۴۰ درصد افزایش میدهد. بنابراین، اولین استدلال اصلی این کتاب این است که وقتی در مورد کار صحبت میکنیم، وقت آن است که به شکلی جامعتر به آن فکر کنیم تا هم آنچه برای دستمزد انجام میدهیم و هم کارهای بدون مزد مراقبت و خانهداری را در بر بگیرد.»
شولته یک ویژگی دیگر هم برای فعالیتی که به نظر وی شامل عنوان «کار» میشود، در نظر دارد: همه آن فعالیتها اگر میخواهند کار محسوب شوند، چه با مزد و چه بدون مزد، باید کار خوبی باشند. بر اساس استدلال شولته که وامگرفته از لوکاسن است، کار خوب به سه اصل بستگی دارد: همکاری، معنا و انصاف. شولته میگوید، هرچند آمریکاییها شیفته افسانه تلاش فردی و ساختن آن بهتنهایی هستند، اما انسانها تنها با همکاری، کار گروهی و مراقبت از یکدیگر توانستهاند زنده بمانند و از جوامع اولیه شکارچی-گردآورنده به شیوه زندگی مدرن و پیچیده امروزی تکامل یابند که لازمه آن همکاری، معنا و انصافی است که پیش از این از آن یاد شد.
یکی از برجستهترین افشاگریهای کتاب، تداوم کهنالگوی «کارگر ایدهآل» است- این انتظار که موفقترین کارمندان کسانی هستند که همیشه در دسترس هستند و زمان شخصی خود را برای پیشرفت حرفهایشان فدا میکنند. شولته از برجسته کردن ریشههای سیستماتیک کار بیشازحد، بهویژه تاثیر نامتناسب آن بر زنان، ابایی ندارد: «بهعنوان یک روزنامهنگار، شما در مورد خودتان نمینویسید. اگر مثلاً بهعنوان یک مادر شاغل و بچهدار با مشکل مواجه باشید، در مورد خودتان نمینویسید. من واقعاً در تلاش برای ترکیب کار و خدمات مراقبتی در خانه بودم و واقعاً احساس ناکافی بودن میکردم. اما نمیتوانستم درباره آن صحبت کنم، یا حداقل فکر میکردم نمیتوانم. در واقع شما بهعنوان یک آدم حرفهای، حتی به آن اعتراف هم نمیکردید. شما باید این ظاهر واقعاً شجاع را میداشتید تا بتوانید بهنحوی همه چیز را مدیریت کنید.»
شولته اعتقاد دارد که اکنون زمان تغییر نحوه کار ماست، که این تغییر کاملاً امکانپذیر است و تحقق آن به ما بستگی دارد. «کار بیشازحد» تلاشی است نه برای ایجاد این تغییر (هدفی که به عقیده وی بزرگتر از آن است که با یک یا چند کتاب رخ دهد)، بلکه برای بحث در مورد نحوه و چهارچوب آن است. بحثی درباره اینکه چه باید و نباید باشد.

نویسنده بر این باور است که هر چقدر هم که همهگیری کووید 19 طاقتفرسا بود، این اختلال جهانی به ما نشان داد که چقدر کار و مراقبت میتواند، به معنای واقعی کلمه یکشبه، به سمت بهتر یا بدتر تغییر کند. پس از سالها مقاومت در برابر کار انعطافپذیر و دورکاری و اصرار بر ناسازگاری آن با بهرهوری، مدیران ناگهان مجبور شدند این کار را انجام دهند. افرادی که میتوانستند کار خود را از خانه انجام دهند، از طریق یک ارتباط مجازی، شروع به دیدن اتاقهای رختشویی، اتاقهای خواب، کودکان و سگهای همکارانشان -جنبه نامرئی زندگی ما و کار بدون دستمزد- کردند. موجی از کوچنشینان دیجیتال وجود داشت که از هر جایی که دوست داشتند کار میکردند. کارمندان معلول و افراد رنگینپوست که از خانه کار میکردند، گزارش دادند که استرس کمتری دارند و مدیران و همکارانشان بیشتر بر کیفیت کار و عملکرد آنها تمرکز میکنند تا هویت آنها.
شولته مینویسد، اگرچه فرسودگی شغلی، روزهای کاری بیشکل و خستگی ناشی از صفحه نمایش در این دوران شایع شد، اما به نسبت افراد بیشتری گزارش دادند که در طول زندگی خود احساس استقلال بیشتری میکنند. ساعتهای کاری تغییر کرد و انعطافپذیرتر شد. در طی دوران همهگیری و دورکاری کووید، آمریکاییها هر روز 60 میلیون ساعت کمتر صرف رفتوآمد به محل کار خود میکردند. آنها در عوض وقت خود را با کارهای پربارتر و متمرکزتر پر میکردند و با 72 دقیقه اضافی در روز، از چیزهایی مانند صرف وعدههای غذایی منظم خانوادگی لذت میبردند. برخی حتی سرگرمیهایی پیدا کردند یا دوباره کشف کردند- کلمهای که نویسندهای زمانی به من اعتراف کرد که در هجوم زندگی مدرن واقعاً فراموش کرده بود. درخواست شولته برای بازنگری در کار فقط مربوط به رفاه شخصی نیست، بلکه مربوط به نیاز جمعی برای به چالش کشیدن فرهنگی است که مشغله را با ارزش برابر میداند. برای مدیران، ریسکها حتی بیشتر است؛ ما نحوه برخورد با کار در سازمانهایمان را تعیین میکنیم. کتاب «کار بیشازحد» به ما یادآوری میکند که رهبری فقط در مورد هدایت نتایج نیست، بلکه در مورد ایجاد محیطهایی است که افراد بتوانند در آن رشد کنند.
رویکرد عملی این کتاب برای مبارزه با کار بیشازحد یکی از بزرگترین نقاط قوت آن است. از تجدیدنظر در ساختارهای جلسات گرفته تا تشویق به ترتیبات کاری انعطافپذیر، شولته استراتژیهای عملی مطرح میکند که میتواند هم برای افراد و هم برای سازمانها سودمند باشد. یک شعار در سراسر کتاب وجود دارد: «سیاستها، قانونگذاری، دعاوی حقوقی و مقررات». اینها سازوکارهایی هستند که قدرت از طریق آنها تغییر میکند. شولته بر این باور است که تغییر از راههای مختلفی اتفاق میافتد. تغییر پیچیده است. میتواند از جنبشهای کارگری ناشی شود. میتواند ریشه در جنبشهای مصرفکننده داشته باشد. میتواند از میانه جنبشی که هدفی کاملاً متفاوت دارد، بیرون بیاید. میتواند یک طرح آزمایشی باشد که گسترش مییابد. به نظر وی تغییر میتواند به روشهای شگفتانگیز زیادی اتفاق بیفتد، به همین دلیل آزمودن هیچ راهی بیهوده نخواهد بود. درعینحال به گفته نویسنده، تغییر باید و میتواند در سطح فردی، سازمانی و سیاستگذاری رخ بدهد، زیرا به هر سه سطح تغییر نیاز داریم. نمیتوانیم اعتقاد داشته باشیم همه چیز سیستمی است و این سیستم است که باید تغییر کند و برای تغییر سیستم هم تنها راه، شرکت در رایگیری است. بله، این هم یک راه تغییر است که باید طی شود، اما افق تاثیرگذاری آن خیلی طولانی است. بنابراین باید به این فکر کنیم که همین جا، همین الان، در زندگی خودمان چه کاری میتوانیم انجام دهیم. باید به راههایی موثر، اما کوتاهتر چه در سطح فردی، چه خانوادگی یا سازمانی برای مدیریت این مشکل فکر کنیم و در کنار آن، راههای بلندمدتتر را هم پیگیری کنیم تا به نتایج بلندمدت و دائمی که شامل همگان باشد، برسیم. وی بیان میکند که در حال حاضر بیشتر مردم، فقط برای زنده ماندن میدوند، ما گیر افتادهایم، وقت نداریم نفس بکشیم و به اطراف نگاه کنیم و به یکدیگر گوش دهیم، تا داستانهایمان را به اشتراک بگذاریم و بگوییم، میدانید، اوضاع میتواند متفاوت باشد. پس اگر کاری که انجام میدهید صرفاً به اشتراک گذاشتن داستان مشکلات زندگی روزمرهتان هم باشد، اثرگذار است.
این کتاب برای همه ما انسانها در هر زمینهای که کار میکنیم نوشته شده است تا بدانیم که در اشتیاقمان برای چیزی بهتر تنها نیستیم. این کتاب برای رهبران کسبوکار و مدیران و افراد بدبین است تا ببینند که راه بهتری وجود دارد. این کتاب برای سیاستگذاران است تا آنها را به خردمندتر بودن و شجاعتر بودن فرا بخوانند. در نهایت، این کتابی امیدوارکننده است در مورد اینکه چگونه ما قدرت گفتن داستانی متفاوت و انتخابهایی بهتر را داریم که آینده کار، مراقبت و زندگی ما را شکل میدهند. این کتاب در مورد این است که چرا باید این کار را انجام دهیم و از کجا شروع کنیم. به نظر من «کار بیشازحد» برای هر کسی که به دنبال رابطهای معنادارتر با کار است، خواندنش ضروری است. این کتابی است که ما را به چالش میکشد تا نهتنها با عادتهای شخصیمان، بلکه با سیستمهای گستردهتری که کار بیشازحد را تداوم میبخشند، مقابله کنیم. برای کسانی که در نقشهای رهبری هستند، این کتاب یادآوری قدرتمندی از مسئولیتی است که ما برای الگوسازی راهی بهتر برای پیشرفت داریم.