شناسه خبر : 49824 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

معیار پیشرفت

آیا شاخص‌ها و معیارهای قدیمی همچنان جواب می‌دهند؟

 

ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

86چهارچوب رسمی امروزی برای اندازه‌گیری اقتصاد به دورانی برمی‌گردد که سرمایه فیزیکی کمیاب و منابع طبیعی ظاهراً نامحدود بودند. تولید بخش پیشرو اقتصاد بود و فناوری دیجیتال در دوران طفولیت خود به سر می‌برد. حساب‌های ملی اولیه با استفاده از یک ماشین محاسبه مکانیکی ایجاد شدند، نه روی کامپیوتر. فناوری‌های دیجیتال ساختار تولید و مصرف را متحول کرده‌اند و در زمان چنین تغییر ساختاری قابل توجهی، باید جنبه عرضه اقتصاد جدی گرفته شود. تصمیمات سیاسی که اکنون گرفته می‌شوند، زندگی مردم را برای دهه‌های آینده تحت تاثیر قرار خواهند داد، زیرا ساختار بسیاری از صنایع به‌طور قابل توجهی در حال تغییر است. آمار اقتصادی معنادار برای ارزیابی آنچه در اقتصاد می‌گذرد و در عین حال برای دولت‌ها لازم است تا سیاست‌ها را تدوین کنند، جوامع خود را به‌طور موثر مدیریت کنند و به رای‌دهندگان خود خدمت‌رسانی کنند. روش‌هایی که آمارشناسان و دولت‌ها برای سنجش در اقتصاد در پیش می‌گیرند، در دهه ۱۹۴۰ توسعه یافت؛ زمانی که مشکلات اقتصادی مهم و اصلی کاملاً با مشکلات امروز متفاوت بود. به همین دلیل و ناگزیر، در حال حاضر لنز آماری که همه ما سعی می‌کنیم از طریق آن اقتصاد را درک کنیم، کدر شده است، چون در زمانی که اقتصاد به‌ شکلی قابل توجه و سریع در حال تغییر است، همان‌طور که اکنون با دو انقلاب فناوری هوش مصنوعی و دیجیتال و گذار انرژی از کربن‌محور به صفر خالص اتفاق افتاده است، سنجه‌ها هماهنگ با آن تغییر نکرده‌اند. این دو -اطلاعات و انرژی- «فناوری‌های اساسی همه‌منظوره» هستند که به‌طور قاطع ساختار اقتصاد را در هر دوره شکل می‌دهند.

دایان کویل در کتاب «معیار پیشرفت» استدلال می‌کند که چهارچوب زیربنایی آمار اقتصادی امروز آنقدر قدیمی است که مانند یک لنز تحریف‌کننده یا غلط‌انداز عمل می‌کند که همه از جمله تصمیم‌گیران را به اشتباه می‌اندازد. وقتی سیاست‌گذاران به چنین ابزار مفهومی قدیمی تکیه می‌کنند، چگونه می‌توانند با دقت آنچه در اقتصاد دیجیتال امروز اتفاق می‌افتد را، اندازه‌گیری و درک کرده و به آن پاسخ دهند؟ در دنیای آمارهای رسمی اقتصادی، اوضاع بر وفق مراد نیست. در بریتانیا، اداره ملی آمار بریتانیا (ONS) به دلیل داده‌های نادرست و در عین حال کاهش خروجی‌های خود برای مقابله با کاهش بودجه‌های بلندمدت، مورد انتقاد قرار گرفته است. در آن سوی اقیانوس اطلس، چهره‌های کلیدی اقتصادی ایالات‌متحده همچنان در معرض خطر کاهش دوج (Doge) که ایلان ماسک اعمال کرده است، قرار دارند. علاوه بر همه اینها، آخرین کتاب دایان کویل نشان می‌دهد که در ثبت اساسی‌ترین داده‌ها -تولید ناخالص داخلی- ممکن است برای دهه‌ها چیز اشتباهی را اندازه‌گیری کرده باشیم. البته کویل اولین اقتصاددانی نیست که از تولید ناخالص داخلی به عنوان معیار پیش‌فرض بین‌المللی پیشرفت ابراز نارضایتی کرده و به دنبال جایگزینی برای آن بوده است. بوتان نخستین‌بار معیار شادی ناخالص ملی خود را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. سال بعد، گزارش کمیسیون اروپا استیگلیتز-سن-فیتوسی توصیه‌هایی را برای حرکت فراتر از تولید ناخالص داخلی به مجموعه‌ای گسترده‌تر از شاخص‌ها ارائه داد.

با این حال، کویل، استاد سیاست عمومی دانشکده بنت در دانشگاه کمبریج و یکی از مدیران موسسه بنت، با تجربه اشتغال طولانی‌مدت در وزارت خزانه‌داری بریتانیا و حضور در دنیای روزنامه‌نگاری و به دنبال آن، پیشینه طولانی در دانشگاه و مشاوره اقتصادی، مطمئناً در موقعیتی مناسب برای ارائه استدلالی است که باید هم برای اقتصاددانان و هم سیاستمداران جالب توجه باشد و می‌توان امیدوار بود حرف‌های وی نسبت به یک اقتصاددان فقط آکادمیک شنونده بیشتری داشته باشد.

در قلب این کتاب، پرسشی وجود دارد که بسیاری از مردم -در دهه‌های اخیر- به آن پرداخته‌اند. این پرسش که چگونه می‌توان پیشرفت اقتصادی را برای کل جامعه اندازه‌گیری کرد، به‌گونه‌ای که واقعاً نشان‌دهنده اتفاقی باشد که رخ می‌دهد و مردم احساس می‌کنند. پدیده‌های اقتصادی و اجتماعی که در تجربیات روزمره بسیار واضح هستند، چه آتش‌سوزی‌های شدید جنگلی یا سیل به عنوان نشانه‌های تغییرات زیست‌محیطی در حال وقوع باشند و چه وابستگی تقریباً همه به فناوری‌های بزرگ 24‌ساعته و هفت روز هفته، در حساب‌های ملی استاندارد و آمار تولید ناخالص داخلی نامرئی هستند و اثری ندارند. پرسش‌های دیرینه در مورد چگونگی توجیه وابستگی اقتصاد بشر به طبیعت از یک سو یا نوآوری و تغییر اجتماعی از سوی دیگر، به دلیل تغییرات اجتناب‌ناپذیر اطراف ما، اهمیت بیشتری یافته‌اند. پاسخ به پرسش‌های اساسی مانند اینها نیازمند دیدگاهی در مورد آنچه باید به عنوان ایجاد ارزش در نظر گرفته شود، است. مفهوم فعلی ارزش افزوده که برای ساخت اعداد تولید ناخالص داخلی استفاده می‌شود، با دیدگاه‌های بسیاری از مردم در مورد ارزش اجتماعی مطابقت ندارد. این گسستگی به جنبش ایجاد معیار یا معیارهایی فراتر از تولید ناخالص داخلی و به جنبش‌هایی که به‌ طرز مشابه معیارهای ارزش سهامدار را که نحوه عملکرد مشاغل را تعیین می‌کنند، به چالش می‌کشند، شتاب بخشیده است. دیجیتالی شدن اقتصاد، با تغییر روش‌های ایجاد ارزش اقتصادی، لزوم بازنگری در آمارهای اقتصادی موجود را تقویت می‌کند.

البته کویل نخستین اقتصاددانی نیست که از تولید ناخالص داخلی به عنوان معیار پیش‌فرض بین‌المللی پیشرفت ابراز نارضایتی کرده و به دنبال جایگزینی برای آن بوده است. بوتان نخستین‌بار معیار شادی ناخالص ملی خود را در سال ۲۰۰۸ منتشر کرد. سال بعد، گزارش کمیسیون اروپا استیگلیتز-سن-فیتوسی توصیه‌هایی را برای حرکت فراتر از تولید ناخالص داخلی به مجموعه‌ای گسترده‌تر از شاخص‌ها عرضه کرد. کتاب «معیار پیشرفت» به عنوان یک اثر مستقل به‌خوبی عمل می‌کند، اما پیروان آثار کویل متوجه خواهند شد که این کتاب، ادامه‌ای بر نوشته‌های قبلی او در مورد تولید ناخالص داخلی است. نتیجه‌گیری نهایی کتاب «تولید ناخالص داخلی: تاریخچه‌ای مختصر اما تاثیرگذار» که کویل آن را در سال ۲۰۱۴ منتشر کرد این بود که این معیار به‌ طرز فزاینده‌ای برای اقتصادهای قرن بیست و یکم که دیگر تحت سلطه تولید نیستند، نامناسب است. علاوه بر این کویل در مقاله برنده جایزه ایندیگو در سال ۲۰۱۷ که با بنجامین میترا-کان نوشته شده بود، تا آنجا پیش رفت که جایگزینی بالقوه برای تولید ناخالص داخلی را پیشنهاد داد، به شکل داشبوردی که طیف وسیعی از شاخص‌های سرمایه طبیعی، فیزیکی، انسانی و اجتماعی و همچنین موارد ناملموس‌تر مانند مالکیت معنوی را پوشش می‌دهد. بنابراین شاید خوانندگان پیگیر کتاب جدید کویل را مفید نیابند، اما نمی‌توان کتمان کرد که همیشه گوش‌های جدیدی برای شنیدن وجود دارد.

بخش اول کتاب توضیحی سیستماتیک از اینکه چرا تولید ناخالص داخلی متعلق به دوران گذشته است، مطرح می‌کند. فصل‌های مقدماتی، حرکت اقتصادهای پیشرفته به بخش خدمات و حذف واسطه‌ها را که از طریق خدمات دیجیتال «رایگان» ایجاد شده است پوشش می‌دهد. زمان و رابطه آن با فناوری، موضوعی تکرارشونده است. کویل شبکه‌های تولید فرامرزی اقلامی مانند تلفن‌های هوشمند را توصیف می‌کند که باعث تشدید شکاف‌های «گسترده» در داده‌های رسمی می‌شود: «نامرئی بودن اقتصاد به شکلی که اکنون در آمارهای موجود وجود دارد، با هیچ زمان دیگری قابل مقایسه نیست.» او اشاره می‌کند که جریان داده‌ها در بین مرزها به هیچ وجه اندازه‌گیری نمی‌شوند.

87

فصلی دیگر در مورد «ارزش» بر بررسی شاخص‌های قیمت تمرکز دارد و به برخی پرسش‌های دشوار منجر می‌شود: «آیا برای (عمدتاً) خدمات اینترنتی بدون قیمت به شاخص‌های قیمت نیاز داریم؟» این موضوع به بحث در مورد اجزای ثروت با هدف معرفی چهارچوبی جدید برای اندازه‌گیری پیشرفت اقتصادی منجر می‌شود. در فصل پایانی، کویل کمی عقب‌نشینی می‌کند؛ عنوان آن («یک چهارچوب جدید؟») دارای یک علامت سوال بسیار عمدی است.

یک معیار جایگزین برای رفاه اجتماعی که بسیاری از مردم آن را جذاب می‌دانند، اندازه‌گیری مستقیم رفاه است. اقتصاددانانی که بر رفاه تمرکز دارند، دیدگاه‌های متفاوتی در مورد نحوه دقیق اندازه‌گیری آن دارند، اما موازنه نظرات به سمت رضایت از زندگی که در یک مقیاس ثابت (مانند نردبان کانتریل) اندازه‌گیری می‌شود، متمایل شده است. کویل رفاه شخصی را هم معیار مناسبی نمی‌داند. به گفته وی در مقیاس‌های کوچک‌تر، رفاه مردم به زمینه و اینکه چه کسی تحت تاثیر قرار می‌گیرد بستگی دارد. تعریف و اندازه‌گیری رفاه باید به‌طور مناسب تنظیم شود، و این معیار بسیار سودمندی برای سیاست‌گذاری در سطح کلی نیست. او همچنین فعلاً پیشنهاد قبلی خود را مبنی بر استقرار مجموعه‌ای از شاخص‌ها به‌جای تنها یک شاخص با توجه به «روان‌شناسی پردازش اطلاعات و ارائه آن» رد می‌کند. وی در این مورد بیان می‌کند که سه چالش بزرگ در مورد شاخص‌های انتخابی وجود دارد. اول، کدام شاخص‌ها؟ افزایش جایگزین‌ها بر آنچه طرفدارانشان مهم می‌دانند تمرکز کرده است، نه اینکه از طریق نظریه یا اجماع گسترده شکل گرفته باشد. بنابراین کاربران بالقوه با مجموعه‌ای از احتمالات روبه‌رو هستند و می‌توانند آنچه برایشان جالب است را انتخاب کنند. دوم، بین شاخص‌ها بده‌بستان و وابستگی وجود دارد و اگرچه داشبوردها می‌توانند برای نمایش شفاف این موارد طراحی شوند، اما اغلب این کار را نمی‌کنند. در نتیجه، چالش سوم نحوه وزن‌دهی یا نمایش شاخص‌های اجزای مختلف برای اهداف تصمیم‌گیری است.

در عوض، کویل در میان چندین گزینه، یک چهارچوب جامع ثروت، در واقع ترازنامه‌ای از دارایی‌ها و جریان خدماتی که ارائه می‌دهند، پیشنهاد می‌دهد. کویل بر این باور است که چهارچوب جامع ثروت مزایای دیگری نیز دارد. اول، به دلیل تمرکز بر دارایی‌ها، پایداری را در خود جای می‌دهد. در واقع، افزودن یک ترازنامه که سهام را ثبت می‌کند -یا معادل آن، یک گزارش کامل از جریان خدمات ارائه‌شده از طریق دارایی‌ها- بلافاصله بده‌بستان کلیدی بین مصرف حال و آینده را برجسته می‌کند.

او با روحیه‌ای خوش‌بینانه در مورد قدرت نوآوری آماری برای پر کردن شکاف، کتاب را به پایان می‌رساند. به عقیده وی منابع داده جدید مرتبط با روش‌های جدید توصیف‌های بهتری از پیشرفت اقتصادی ارائه می‌دهند: «این کتاب طیف گسترده‌ای از تحقیقات در مورد آمار اقتصادی را پوشش داده است و شکی نیست که این حوزه به گسترش خود ادامه خواهد داد، زیرا کاملاً روشن است که به چیز جدیدی نیاز است. انتقادهای جنبش قبلی فراتر از تولید ناخالص داخلی، جای خود را به دوره‌ای سازنده‌تر از نوآوری آماری داده است- و من نمونه‌هایی از روش‌ها و انواع داده‌های جدید و پربار مطرح کرده‌ام. این کتاب حرف آخر در این حوزه نیست. با این حال، فکر می‌کنم برخی از نتیجه‌گیری‌ها واضح هستند. اقداماتی که پایداری، طبیعی و اجتماعی را در نظر می‌گیرند، به‌روشنی ضروری هستند. چهارچوب جامع ثروت این کار را انجام می‌دهد و می‌تواند به‌طور بالقوه داربست گسترده‌ای را فراهم کند که دیگران می‌توانند از آن برای تنظیم داشبوردهایی که اهداف خاصی را دنبال می‌کنند، استفاده کنند. نتیجه‌گیری دوم این است که اگرچه ایده‌ها همیشه نوآوری و پیشرفت را هدایت کرده‌اند، اما نقش آنها در افزودن ارزش، با افزایش سهم ارزش ناملموس در اقتصاد، حتی محوری‌تر می‌شود. در نهایت، ارزش افزوده اقتصادی را نمی‌توان بدون یک مفهوم اساسی از ارزش تعریف و اندازه‌گیری کرد. این مفهوم هنجاری، بین جوامع و در طول زمان به‌ویژه به دلیل تغییرات عمیق در فناوری و ساختار بسیار متفاوت است. این مسئله به همان اندازه که به اقتصاد مربوط است، به فلسفه عمومی نیز مربوط می‌شود. اقتصاد رفاه به‌سختی از دوران اوج نظریه انتخاب اجتماعی در دهه 1970، که رفاه اجتماعی به عنوان مجموع مطلوبیت‌های فردی تعریف می‌شد، فراتر رفته است. رویکرد قابلیت‌های غنی فلسفی، پیشرفت کمی در اقتصاد روزمره داشته است، شاید تنها اثر آن را بتوان در اقتصاد توسعه مشاهده کرد. هنوز مشخص نیست که آیا اقتصادهای سازمان همکاری‌های اقتصادی و توسعه از فلسفه عمومی فردگرایی و بازارها که در نیم‌قرن گذشته، با وجود همه انتقادهای نئولیبرالیسم، بر سیاست غالب بوده است، جدا خواهند شد یا خیر. اما واقعیت نارضایتی عمومی و پیامدهای سیاسی آن نشان می‌دهد که ممکن است چنین شود. جای تعجب نیست که مفسران اغلب به گفته معروف گرامشی در «دفترچه‌های زندان» استناد می‌کنند: «نظم قدیمی در حال مرگ است و نظم جدید نمی‌تواند متولد شود؛ در این دوره فترت، انواع زیادی از علائم بیمارگونه ظاهر می‌شوند.» اگر درک مشترک جدیدی از ارزش اقتصادی از تغییرات جاری پدیدار شود، اهمیت «زمینه و تنوع»، فراتر از میانگین‌ها خواهد بود و نتایج جمعی را علاوه بر نتایج فردی در بر خواهد گرفت؛ و تفاوت میان آنها را به دلیل اثرات خارجی فراگیر، سرریزها و اثرات مقیاس تشخیص خواهد داد؛ و اقتصاد را در طبیعت جای خواهد داد و محدودیت‌های الزام‌آور منابع بر رشد آینده را درک خواهد کرد.»

در عین حال اخطار آخر کویل مبنی بر اینکه بسیاری از دولت‌ها در زمانی که نیاز به توسعه آمار و اطلاعات زیاد است، بودجه دفاتر آماری را کاهش می‌دهند، علاوه بر اینکه بسیار جدی به نظر می‌رسد، نشان می‌دهد خوش‌بینی وی حتی برای خودش هم باورپذیر نیست: «هرچه هوش مصنوعی بیشتر کسب‌وکار و زندگی روزمره را تغییر شکل دهد، شکاف میان اقتصاد واقعی و آمارهای اقتصادی رسمی آشکارتر خواهد شد و در نتیجه مشکلاتی که در آینده با آن روبه‌رو خواهیم شد، بزرگ‌تر خواهند بود.» 

دراین پرونده بخوانید ...