شناسه خبر : 50636 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

آزمون میانه‌روی

عقوبت میانه‌روی در گفت‌وگو با محمد عطریانفر

آزمون میانه‌روی

میانه‌روی رابطه معناداری با خردورزی دارد. از قضا در عرصه سیاست میانه‌روی رودرروی تندروی هم قرار می‌گیرد. چرا که تندروها عموماً اهل تدبیر و خردورزی نیستند، بلکه در سایه تشویش و آشوب و تبلیغات به دنبال استفاده از موقعیت هستند. تندروها عمدتاً منافع خود را در تهاجم به دیگری جست‌وجو می‌کنند، حال آنکه میانه‌روی خیرالامور است. محمد عطریانفر، عضو شورای مرکزی حزب کارگزاران سازندگی و از تحلیلگران مسائل سیاسی در گفت‌وگویی تفصیلی با تاکید بر ضرورت عقلانیت و واقع‌بینی در سیاست، میانه‌روی را رکن اصلی موفقیت نظام‌های سیاسی دانست. وی معتقد است؛ جریان‌های افراطی به دلیل چسبندگی غیرمشروع به قدرت و ترس از‌دست‌دادن موقعیت‌های خود، همواره میانه‌روها را آماج حملات قرار می‌دهند، اما تجربه تاریخی نشان داده است که مسیر آینده سیاست ایران، سرانجام به نفع عقلانیت و اعتدال رقم خواهد خورد. او در ادامه با تاکید بر نقش تجربه در سیاست ایران، خاطرنشان می‌کند که جامعه ایرانی بارها هزینه تندروی را پرداخته و هر بار پس از دوره‌ای از بحران، دوباره به مسیر میانه‌روی بازگشته است. به گفته عطریانفر، آینده سیاست ایران از آنِ کسانی است که با عقلانیت و قانون، راه اعتدال را دنبال می‌کنند. وی می‌گوید: «افراط‌گرایان ممکن است امروز صدای بلندتری داشته باشند، اما فردا دیگر شنونده‌ای برای فریادهایشان نخواهد ماند. تاریخ همیشه به نفع خرد و اعتدال پیش می‌رود، نه هیجان و افراط.» در این گفت‌وگو، عطریانفر میانه‌روی را نه یک موضع سیاسی موقت، بلکه شیوه‌ای پایدار در اداره جامعه تبیین می‌کند؛ روشی که به باور او می‌تواند سیاست ایران را از چرخه بحران‌های تکرارشونده نجات دهد. او در پایان هشدار می‌دهد که اگر تصمیم‌گیران کشور میان عقلانیت و هیجان یکی را باید برگزینند، تجربه تاریخ روشن کرده است که تنها انتخاب ممکن، بازگشت به اعتدال است.

♦♦♦

‌ در همه امور می‌توان نقش و جایگاه ویژه‌ای برای افرادی تعیین کرد که به اصطلاح آدم‌های میانه‌رویی هستند و از افراط پرهیز می‌کنند. در عرصه سیاسی اما میانه‌روها معمولاً در مقابل تندروها معنا و مفهوم بهتری پیدا می‌کنند. میانه‌روی در عرصه سیاست و قدرت دقیقاً به چه معناست و چه جایگاهی دارد؟

رقابت‌های سیاسی و دست‌به‌دست شدن قدرت، همیشه در هر حوزه‌ای که امکاناتی وجود داشته باشد و تدابیری بخواهد اعمال شود، امری طبیعی است. در این میان، همیشه وجوه افراطی و تندرو در دو سوی ماجرا به‌عنوان یک «عضله مزاحم» عمل می‌کنند؛ به این معنا که وقتی یک فرآیند بخواهد منطقی و معقول حرکت کند، عواملی پیدا می‌شوند که فراتر از نقش ذاتی خود می‌خواهند اختیارات و قدرتی بیش از حد واقعی کسب کنند. این همان جنبه افراطی و تندرویی است که در همه دوران‌های تاریخ در عرصه سیاست و قدرت جاری و ساری بوده و مخصوص امروز یا دیروز نیست. اما وقتی از «میانه‌روی» سخن می‌گوییم، ابتدا باید تعریف روشنی از آن داشته باشیم. رفتار میانه‌رو و متعادل، مانع از آن می‌شود که انسان هنگام ورود به حل یک مسئله، دچار تندروی یا تصمیم‌گیری احساسی شود. همان‌طور که اهل علم و کلام می‌گویند، نخستین گام برای ورود به هر مناقشه یا مسئله‌ای، «تحریر محل منازعه» است. یعنی ابتدا باید موضوع مورد بحث را به‌درستی روشن و تعریف کنیم. وقتی صورت مسئله روشن شد، می‌توان آن را در ظرف زمانی مشخص، با نگاهی واقع‌بینانه و با تکیه بر توانمندی‌ها و قابلیت‌های واقعی حل کرد.

میانه‌روی یعنی اینکه شما هم محدودیت‌ها را بشناسید و هم امکانات را. به جای نگاه آرمان‌گرایانه محض یا تعصبات ایدئولوژیک خشک، باید با تدبیر و عقلانیت به مسائل نگاه کرد. حتی در نظام‌های دینی نیز، چنین نگاهی پذیرفته شده است. وقتی به سیره پیامبر اسلام نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که ایشان در ابلاغ احکام و تکالیف، به واقعیت‌های زمان و ظرفیت‌های مردم توجه داشتند. خداوند نیز پیامبر را بر اساس مقتضای زمان و شرایط مامور می‌کرد. این یعنی حتی در امر دینی، اصل «واقع‌بینی» و «تناسب تصمیم با شرایط» مورد تاکید است. در نتیجه، رکن اصلی و محور کلیدی میانه‌روی، «امر واقع» و «واقع‌بینی» است. در کنار واقع‌بینی، باید قانون‌گرایی نیز رعایت شود. رفتار میانه‌رو باید کاملاً قانونمند و مطابق مقررات باشد. افزون بر این، در مسیر تحقق اهداف میانه‌روانه، باید نگاه به «بهینه‌سازی» یا همان «اپتیموم» داشت؛ یعنی به‌گونه‌ای عمل کرد که حداقل عوارض و حداکثر منافع حاصل شود. این نگاه دقیقاً در برابر خشونت، تندروی و رادیکالیسم قرار می‌گیرد.

به بیان دیگر، میانه‌روی یعنی حرکت بر مبنای واقع‌بینی، قانون، عقلانیت و پرهیز از افراط‌وتفریط. نه باید ذهنمان ماگزیمالیستی باشد (یعنی همیشه حداکثرخواه و بلندپروازانه بدون منطق) و نه مینی‌مالیستی (یعنی کوتاه‌نگر و بی‌جرات). بلکه باید «نقطه آرام» یا همان نقطه تعادل را طراحی کرد.

برای مثال، فرض کنید می‌خواهید بین دو شهر اصفهان و شیراز جاده‌ای احداث کنید. در فرآیند طراحی و اجرای این پروژه، مطالعاتی انجام می‌شود تا مسیر بهینه مشخص شود. ممکن است در نگاه اول تصور کنید که طولانی‌تر شدن مسیر، نشانه ناکارآمدی است، اما واقعیت این است که طراحان آگاهانه مسیر را طوری انتخاب کرده‌اند که از گسل‌ها، گردنه‌های خطرناک یا نقاط پرهزینه عبور نکند. در نتیجه، با وجود طولانی‌تر بودن راه، درنهایت هزینه کمتر و پایداری بیشتری برای پروژه به همراه دارد. این همان منطق میانه‌روی است؛ یعنی ترجیح دادن راهی منطقی‌تر، ولو طولانی‌تر، بر تصمیمی شتاب‌زده و پرخطر. در عرصه سیاست نیز چنین است. میانه‌روی یعنی آگاهی از مسیر درست، درک واقعیت‌ها و انتخاب راهی که هرچند شاید در ظاهر زمان‌بر باشد، اما در عمل به نفع جامعه تمام شود.

‌ میانه‌روی چه ارتباطی با اصلاح‌طلبی دارد و اساساً چه عواملی باعث می‌شود میانه‌روی در نظام سیاسی یک کشور حیاتی و عامل موفقیت باشد؟

در نظام‌های سیاسی، عنصر میانه‌روی اساس موفقیت و پایداری است. اگر کسی اصلاح‌طلب باشد، در ذات مفهوم اصلاح‌طلبی، روح میانه‌روی نهفته است. اصلاح‌طلبی به معنای تلاش برای بهبود وضعیت با ابزار عقل، قانون و تدبیر است، نه با افراط و انقلابی‌گری بی‌پایه.

در تاریخ معاصر ایران نیز نمونه‌هایی از میانه‌روی موفق را مشاهده کرده‌ایم. برای مثال، در سال ۱۳۹۲، حسن روحانی با سابقه‌ای که در جناح اصول‌گرایی داشت، وقتی به قدرت رسید، رویکردی واقع‌گرایانه و اصلاح‌طلبانه در پیش گرفت. او برنامه‌های خود را نه بر اساس شعارهای تند سیاسی، بلکه بر پایه داده‌ها، ستانده‌ها و واقعیات موجود تنظیم کرد. این دقیقاً معنای عقلانی و هوشمندانه میانه‌روی است؛ یعنی ایجاد یک رابطه منطقی میان اهداف و ابزارها. میانه‌روی در سیاست، نوعی «مدیریت واقعیت» است. سیاستمدار میانه‌رو کسی است که نه در دام آرمان‌گرایی افراطی می‌افتد، نه در دام محافظه‌کاری منفعل. او می‌کوشد در تعامل با واقعیت‌ها، بیشترین سود و کمترین زیان را برای جامعه به همراه داشته باشد.

در این مسیر، چند اصل بنیادین وجود دارد:

1- واقع‌بینی: شناخت دقیق از وضعیت موجود و پرهیز از توهم.

2- قانون‌گرایی: تنظیم رفتار بر اساس قوانین و مقررات.

3- پرهیز از خشونت و تندروی: رد هرگونه رفتار افراطی.

4- نگاه بهینه‌ساز: تلاش برای دستیابی به حداقل عوارض و حداکثر منافع.

5- طراحی نقطه تعادل: انتخاب راهکارهایی که تعادل میان اهداف و امکانات را حفظ کند.

وقتی این اصول رعایت شود، نظام سیاسی از بحران‌ها عبور می‌کند و جامعه به سوی ثبات و پیشرفت می‌رود. در مقابل، هرگاه افراط‌وتفریط بر تصمیم‌ها غلبه کند، نتیجه چیزی جز بحران و هزینه‌های سنگین برای مردم نیست.

‌ به نظر می‌رسد برخلاف ذهنیت عموم، به جای آنکه افراط‌کاران منزوی شوند و تندروها به دلیل نگرش‌ها و بعضاً رفتارهای سیاسی‌شان به حاشیه رانده شوند، با وجود این اصول روشن، سیاستمداران میانه‌رو همواره زیر ضرب تندروها قرار دارند. دلیل این رخداد چه می‌تواند باشد؟

این پرسش، یکی از محوری‌ترین پرسش‌های تاریخ سیاست است. واقعیت این است که از زمان رحلت امام خمینی (ره) در سال ۱۳۶۸ تاکنون، یعنی بیش از سه دهه، جریان‌های افراطی در ایران همواره در گوشه‌هایی از قدرت حضور داشته‌اند و از آن تغذیه کرده‌اند. این جریان‌ها به‌تدریج نوعی «چسبندگی به قدرت» پیدا کردند؛ چسبندگی‌ که گاه فراتر از شایستگی و مشروعیت واقعی‌شان بوده است. دست یافتن به امکانات و منابع خارج از لیاقت، آنها را دچار نوعی خودشیفتگی و خودباوری کاذب کرده است. تصورشان این است که صرفاً به‌دلیل دستیابی به قدرت و منابع، می‌توانند کشور را اداره کنند و به مردم پاسخگو باشند. اما تجربه ۳۵ سال اخیر نشان داده که جریان‌های تندرو و افراطی، هیچ‌گاه منشأ خیر برای مردم نبوده‌اند. مردم از این جریان‌ها فقط هزینه دیده‌اند، نه برکت. هر زمان افراطی‌ها قدرت را در دست گرفته‌اند، جامعه وارد بحران و التهاب شده است.

در مقابل، هرگاه افکار عمومی خسته از تندروی، به سمت عقلانیت و اعتدال گرایش یافته، اصلاح‌طلبان و میانه‌روها توانسته‌اند نقش‌آفرین شوند و کشور را از بحران بیرون آورند. اما درست در همین لحظات، تندروها که می‌بینند مواضع غیرمشروع و قدرت ناموجهشان در حال از بین رفتن است، دچار استرس و اضطراب سیاسی می‌شوند و واکنش تهاجمی نشان می‌دهند. به همین دلیل است که میانه‌روها همیشه در معرض حمله هستند، زیرا حضور آنان، موجودیت جریان‌های افراطی را تهدید می‌کند. افراط‌گرایان در چنین شرایطی، دست به فضاسازی، دروغ‌پردازی و عملیات روانی می‌زنند تا با تحریک احساسات، جایگاه میانه‌روها را تضعیف کنند. اما این رفتار، منطقی نیست؛ بلکه واکنشی طبیعی در برابر از دست دادن قدرت است. درست مانند فردی که امکانات غیرمشروعی در اختیار داشته و اکنون در حال از دست دادن آنهاست؛ طبیعی است که دست‌وپا بزند و مقاومت کند.

‌ این مقاومت و حمله افراطیون چه معنایی در ساختار تاریخی و سیاسی دارد؟

در هر دوره تاریخی، زمانی که گروه‌های افراطی در حال از دست دادن موقعیت خود هستند، به رفتارهای عصبی، هیجانی و تهاجمی روی می‌آورند. این قاعده در سیاست جهانی و داخلی همواره تکرار شده است. در ماجرای سیاست ایران نیز همین روند دیده می‌شود. پس از دوره‌هایی از شکست افراطیون در انتخابات یا در سیاست‌های کلان، آنان با تندتر شدن لحن، انتشار شایعات و حمله به شخصیت‌های میانه‌رو، تلاش می‌کنند قدرت ازدست‌رفته را حفظ کنند. اما این مقاومت‌ها، اغلب بی‌ثمر است. در واقع، این واکنش‌های تند، نشانه ضعف است، نه قدرت. همان‌طور که در تحلیل‌های سیاسی گفته می‌شود، هرگاه جریان تندرو دست به خشونت و حمله تبلیغاتی گسترده می‌زند، باید دانست که آن جریان در موقعیت نزولی قرار دارد.

این وضعیت را می‌توان با مثال‌های تاریخی توضیح داد. در انقلاب ایران، در سال‌های پیش از پیروزی، حاکمیت وقت در اوج قدرت بود، اما در برابر موج انقلابیون، به مقاومت‌های افراطی و سرکوبگرانه روی آورد. این مقاومت‌ها نه‌تنها نظام سابق را حفظ نکرد، بلکه سقوط آن را تسریع کرد. اکنون نیز مقاومت‌های روزمره و خشن تندروها در برابر عقلانیت و میانه‌روی، دلالت روشنی دارد بر اینکه جریان افراطی در حال تضعیف شدن است. این واکنش‌ها، همان «مقاومت‌های مذبوحانه دقایق نود» است؛ مثل تیمی که بازی را باخته و در دقایق پایانی به هر کاری دست می‌زند تا نتیجه را تغییر دهد. در حقیقت، هرچه فریاد تندروها بلندتر شود، نشان‌دهنده نزدیک‌تر شدن پایان سلطه آنهاست.

‌ با توجه به تجربه‌های گذشته و آنچه از هر دو گروه تندرو و میانه‌رو شاهد بودیم، چشم‌انداز میانه‌روی و البته آینده افراط‌گرایی در سیاست ایران به چه سمت‌و‌سویی می‌رود و این روند از دیدگاه شما چگونه قابل پیش‌بینی است؟

اگر نگاهی تاریخی و واقع‌بینانه داشته باشیم، روند تحولات سیاسی ایران نشان می‌دهد که درنهایت، جامعه به‌سوی عقلانیت و میانه‌روی بازمی‌گردد. هرگاه تندروی در سیاست غلبه پیدا کرده، مردم با هزینه‌های سنگین، ناکارآمدی آن را لمس کرده‌اند و به ‌سوی تعادل و اصلاح گرایش پیدا کرده‌اند. در موضوعاتی چون سیاست خارجی، به‌ویژه پرونده هسته‌ای، بارها مشاهده شده که میانه‌روها و اصلاح‌طلبان با نگاه کارشناسی و تعامل‌محور، راهکارهای عبور از بحران را ارائه داده‌اند. اما رادیکال‌ها، با ادعاهای بزرگ و غیرواقعی، در برابر آن ایستاده‌اند و کشور را در مسیر بحران فرو برده‌اند. اکنون، همان جبر روزگار، آنان را ناگزیر کرده تا گوش شنوا پیدا کنند و عرصه را به کسانی واگذار کنند که توان حل مسئله را دارند.

بنابراین، هرچند میانه‌روها در کوتاه‌مدت ممکن است زیر فشار و حمله باشند، اما در بلندمدت، مسیر تاریخ به نفع آنان است. جامعه‌ای که تجربه تندروی را چشیده، دیر یا زود درمی‌یابد که تنها با عقلانیت، قانون‌گرایی و واقع‌بینی می‌تواند از بن‌بست‌ها عبور کند. به تعبیر دیگر، افراطیون ممکن است امروز صدای بلندتری داشته باشند، اما فردا دیگر شنونده‌ای برای فریادهایشان نخواهد ماند. این همان منطق تاریخ است؛ منطق گذار از هیجان به خرد.

میانه‌روی، یک روش موقت یا تاکتیک سیاسی نیست، بلکه منطقی بنیادین در فهم واقعیت‌ها و اداره جامعه است. سیاستمدار میانه‌رو، برخلاف سیاستمدار افراطی که خود را محور حقیقت می‌داند، واقعیت را محور عمل قرار می‌دهد.

میانه‌روی یعنی پذیرش محدودیت‌ها و امکانات واقعی، تکیه بر قانون و عقل، پرهیز از خشونت و تندروی، انتخاب مسیر بهینه به‌جای مسیر پرهیاهو، پذیرش گفت‌وگو و شنیدن صدای مخالف. در مقابل، افراط‌گرایی یعنی خودشیفتگی سیاسی، چسبندگی به قدرت، بی‌توجهی به واقعیت‌ها، خشونت و دروغ‌پردازی برای بقا، فرار از پاسخگویی و... درنهایت، جامعه‌ای که میان این دو منطق یکی را انتخاب کند، سرنوشت خود را نیز رقم می‌زند. تجربه تاریخی نشان داده است که افراط‌گرایی همیشه به فروپاشی و بحران منتهی شده، درحالی‌که میانه‌روی توانسته مسیر اصلاح و پایداری را باز کند. بنابراین، پاسخ نهایی این است: سیاستمداران میانه‌رو زیر ضرب تندروها می‌مانند، چون وجودشان یادآور پایان دوران افراط است. 

دراین پرونده بخوانید ...