پیشنهاد ظریف
چه موانعی برای همکاری ترانزیتی در قفقاز وجود دارد؟
در میان بازیهای پیچیده قدرت در قفقاز، محمدجواد ظریف ایدهای را مطرح کرده که میتواند قواعد بازی را دگرگون کند. ظریف با انتشار مقالهای در فارن پالیسی برای تبدیل قفقاز به کانون همکاری ترانزیتی و میثاقی منطقهای که از خلیج فارس تا آسیای مرکزی را دربر میگیرد، ایدهای را در قالب یک طرح مطرح کرد که توافق اخیر ارمنستان و آذربایجان را پنجرهای از فرصت میبیند که میتواند ایران، روسیه، ترکیه و حتی کشورهای عربی را در مسیری همافزا به سوی رفاه مشترک هدایت کند. از نظر ظریف ایران، روسیه و ترکیه میتوانند توافق اخیر میان جمهوری آذربایجان و ارمنستان را نه بهعنوان تهدید، بلکه فرصت ببینند؛ فرصتی برای احیای پیشنهاد پیشین همکاری ترانزیتی در قفقاز بین ایران، روسیه و ترکیه، به همراه ارمنستان، جمهوری آذربایجان و گرجستان. به عقیده آقای ظریف، توافق جدید فرصتهای سرمایهگذاری بینظیری برای بخش خصوصی در ایالاتمتحده و سایر کشورها فراهم میکند. وزیر پیشین امور خارجه با اشاره به اینکه اکنون یک پنجره فرصت حیاتی وجود دارد، نوشته: «ایران، همراه با بحرین، مصر، عراق، اردن، کویت، عمان، قطر، عربستان سعودی، سوریه، ترکیه، امارات متحده عربی و یمن و با امکان گسترش به پاکستان، آسیای مرکزی و قفقاز باید از این فرصت استفاده کند. تحت نظارت ملل متحد، میتوانیم میثاق جدیدی با گذار راهبردی از پراکندگی به همافزایی ایجاد کنیم. کریدورهای مشترک انرژی، چهارچوبهای قوی عدم اشاعه و همکاری هستهای، همکاری اقتصادی و وحدت فرهنگی میتوانند به پیشران رفاه مشترک تبدیل شوند.»
محورهای اصلی
محمدجواد ظریف در دانشگاهها، اندیشکدهها و رسانههای غربی شناختهشده است. از دوران وزارت و پس از آن، به نگارش و انتشار مقالات خود در رسانههای خارجی ادامه میدهد. به گزارش فرارو، آنچه او در فارن پالیسی نوشت و بر تغییر پارادایم در منطقه تمرکز کرد را میتوانیم در ادامه طرحهای اخیر او مانند مودت و مناره بدانیم که تلاش میکند چهارچوبی برای این تغییر پارادایم به وجود بیاورد. مثلاً او زمانی که معاون راهبردی رئیسجمهور بود، در طرح مودت موضوع تشکیل انجمن گفتوگوی کشورهای مسلمان غرب آسیا را در اکونومیست مطرح کرد که بر صلح منطقهای تمرکز داشت. طرح مناره که اخیراً طی یادداشتی در روزنامه گاردین مطرح شد، به همکاری هستهای منطقهای و حرکت به سمت خلع سلاح اشاره دارد. نکته جالب توجه نیز این است که نویسنده تلاش میکند با تاکید بر افزایش همکاری میان کشورهای منطقه، در نهایت به محدود شدن اسرائیل برسد. او در مقاله اخیرش در فارن پالیسی که تیتر آن «زمان تغییر پارادایم فرا رسیده است» انتخاب شده، بار دیگر بر این چهارچوب جدید تاکید میکند.
از نظر حسن بهشتیپور، تحلیلگر مسائل بینالملل، مقاله اخیر ظریف را میتوان نمونهای از تلفیق آرمانگرایی و واقعگرایی در روابط بینالملل دانست؛ رویکردی که تلاش میکند ایدههای بلندپروازانه را با درک واقعیتهای سخت ژئوپولیتیک پیوند بزند؛ مهمترین محورهای بحث او بر همین ترکیب استوار است. نخست، او بر ضرورت همکاری منطقهای و چندجانبهگرایی تاکید میکند و پیشنهاد میدهد کشورهای منطقه -از ایران و ترکیه گرفته تا جهان عرب و آسیای مرکزی- در قالب یک میثاق منطقهای تحت نظارت سازمان ملل متحد همافزایی کنند. این نگاه آشکارا ریشه در آرمانگرایی دارد که بر همکاری، نهادهای بینالمللی و منافع مشترک تاکید میورزد. در ادامه، ظریف به جای تداوم رقابتها و تعارضات سنتی، بر همافزایی اقتصادی، ایجاد کریدورهای انرژی و وحدت فرهنگی تمرکز میکند. با این حال، این تاکید صرفاً ایدهآلیستی نیست؛ بلکه به واقعگرایی نیز تکیه دارد، زیرا بر حفظ منافع ملی و توازن قدرت بهعنوان پیششرط هرگونه همکاری پایدار انگشت میگذارد. پیشنهاد او برای واگذاری نقش نظارتی به سازمان ملل، نشانهای دیگر از اعتماد به نهادهای بینالمللی است؛ رویکردی که همسو با اصول آرمانگرایی، سازمان ملل را ضامن مدیریت تنشها و تسهیل همکاری میبیند. در کنار این مباحث، ظریف بر فرصتهای سرمایهگذاری خارجی، حتی برای بخش خصوصی ایالاتمتحده، تاکید میکند. این بعد اقتصادی گرچه در چهارچوب آرمانگرایی قابل تفسیر است، اما اشاره او به موانع ژئوپولیتیک و واقعیتهای سخت منطقه نشان میدهد مقالهاش بهطور کامل آرمانگرایانه نیست؛ بلکه ترکیبی از ایدهآلگرایی و واقعگرایی است. از منظر سازهانگاری نیز این مقاله ارزشمند است؛ چرا که تلاش میکند هویتها، منافع و ساختارهای منطقهای را بازتعریف کند. ظریف در نوشته خود نشان میدهد که ایدهها، هنجارها و ساختهای اجتماعی چگونه میتوانند در شکلدهی رفتار دولتها و بازآفرینی نظم منطقهای نقشآفرین باشند.
ویژگیهای کلیدی
از نظر حسن بهشتیپور مقاله ظریف چند ویژگی کلیدی دارد. نخست، بازتعریف هویت منطقهای است؛ او تلاش میکند هویت کشورهای منطقه را از «رقیب» و «تهدید» به «شریک بالقوه» تغییر دهد. به باور ظریف، ایران، ترکیه، روسیه، کشورهای عربی و قفقاز میتوانند در قالب یک میثاق مشترک، هویتی تازه مبتنی بر همکاری و همافزایی بسازند. این رویکرد کاملاً با نگاه سازهانگاری همخوان است، چراکه از منظر آن، هویتها قابل تغییرند و رفتار کشورها نیز تابع همین هویتها شکل میگیرد. دومین ویژگی مقاله، تاکید بر نقش هنجارها و نهادهاست. ظریف با پیشنهاد نظارت سازمان ملل بر میثاق منطقهای، در واقع میکوشد هنجارهای جدیدی همچون همکاری، عدم اشاعه و توسعه مشترک را نهادینه کند و به این ترتیب چهارچوبی پایدار برای روابط منطقهای ایجاد کند.
در گام سوم، او به ساخت اجتماعی منافع اشاره میکند. از نگاه ظریف، منافع کشورها صرفاً اقتصادی یا امنیتی نیست، بلکه در بستری اجتماعی و فرهنگی معنا پیدا میکند. او وحدت فرهنگی، همافزایی تمدنی و رفاه مشترک را بخشی از منافع ملی میداند؛ نگاهی که با نظریه سازهانگاری همسوست، زیرا منافع را نه دادهای ثابت، بلکه محصولی از ساخت اجتماعی تلقی میکند. و در نهایت، تغییر پارادایم محور اصلی مقاله است. عنوان مقاله «زمان تغییر پارادایم اکنون است» نشان میدهد که ظریف تنها به تغییر در ایران نمیاندیشد، بلکه به مخاطبان خود در آمریکا و دیگر کشورها گوشزد میکند که اگر دستیابی به صلح و ثبات در خاورمیانه و قفقاز هدف مشترک است، ناگزیر باید تغییراتی بنیادین در گفتمان و درک جمعی از تحولات جهانی صورت گیرد.
فرصتهای این طرح
تحلیلگران بر این باورند که پیشنهاد محمدجواد ظریف در مقاله فارن پالیسی مبنی بر همکاری ترانزیتی در قفقاز و ایجاد یک میثاق منطقهای با محوریت همافزایی اقتصادی، انرژی و فرهنگی، گرچه بلندپروازانه به نظر میرسد، اما در تئوری میتواند زمینهساز کاهش تنشها و تقویت همکاریهای منطقهای باشد و به ایجاد یک چهارچوب پایدار برای دیپلماسی منطقهای کمک کند. از منظر اقتصادی، احیای همکاری ترانزیتی در قفقاز با مشارکت ایران، روسیه، ترکیه، ارمنستان، آذربایجان و گرجستان، به دلیل موقعیت استراتژیک این منطقه در چهارراه اوراسیا، ظرفیت بالایی برای توسعه کریدورهای حملونقل و انرژی ایجاد میکند و فرصتهای گستردهای برای رشد اقتصادی مشترک فراهم میآورد.
در همین راستا، توافق اخیر میان آذربایجان و ارمنستان میتواند تنشهای سیاسی را کاهش داده و مسیر را برای اجرای پروژههای مشترک هموار کند و اعتماد میان کشورها را تقویت کند. تحقق چنین پروژههایی نهتنها فرصتهای سرمایهگذاری تازهای برای بخش خصوصی، از جمله در ایالاتمتحده، فراهم میآورد، بلکه با توسعه زیرساختهای ترانزیتی مانند راهآهن، جادهها و خطوط لوله انرژی، زمینهساز گسترش تجارت، افزایش تعاملات اقتصادی و اتصال پایدارتر منطقه به بازارهای جهانی خواهد شد.
در این میان، کریدورهایی همچون کریدور شمال-جنوب یا مسیرهای ارتباطی قفقاز نقشی کلیدی دارند، زیرا میتوانند هزینههای تجارت را کاهش داده و دسترسی به مقاصد بینالمللی را تسهیل کنند. بهویژه کریدور شمال-جنوب که ایران را به روسیه و اروپا متصل میکند، در صورت همکاری منطقهای میتواند حجم مبادلات را به شکل چشمگیری افزایش دهد و ظرفیت منطقه را به یک هاب مهم تجاری تبدیل کند.
چالشهای این طرح
این طرح موانع اجرایی قابل توجهی دارد. یکی از مهمترین چالشها، اختلافات سیاسی و تاریخی طولانیمدت بین کشورهای منطقه است که ریشه در قرنها رقابت، جنگ و تغییرات مرزی دارد. این اختلافات بهویژه بین ارمنستان و آذربایجان، به دلیل مسئله قرهباغ، بسیار حساس و پیچیده است. چنین زمینهای از خصومت تاریخی، اعتماد متقابل را کاهش داده و همکاریهای مشترک را دشوار میکند. همچنین، رقابتهای ژئوپولیتیک میان ایران، روسیه و ترکیه، که هر یک در تلاش برای افزایش نفوذ خود در منطقه هستند، بار دیگر پیچیدگیهای اجرای این طرح را افزایش میدهد و ایجاد توافقات پایدار را بهشدت محدود میکند.
تنشهای ایران با غرب، بهویژه ایالاتمتحده و برخی کشورهای اروپایی و تحریمهای اقتصادی گسترده علیه ایران، بهشکل مستقیم سرمایهگذاری خارجی در پروژههای پیشنهادی را کاهش میدهد و شرکتهای بینالمللی را از همکاری با ایران بازمیدارد. برای مثال، تحریمها نهتنها دسترسی ایران به منابع مالی بینالمللی را محدود میکنند، بلکه امکان استفاده از فناوریهای پیشرفته برای توسعه زیرساختهای حیاتی مانند انرژی، حملونقل و ارتباطات را نیز با مشکل مواجه میکنند. این محدودیتها موجب میشوند اجرای پروژههای منطقهای، حتی در صورت توافق سیاسی، با تاخیر یا ناکامی مواجه شود. تفاوت در منافع اقتصادی و سیاسی کشورهای منطقه، از جمله رقابت ترکیه و ایران در قفقاز و وابستگی برخی کشورهای عربی به ایالاتمتحده در زمینه امنیت و تجارت، اجماع منطقهای را پیچیده میکند. این تضاد منافع باعث میشود حتی کشورهای همسو نیز با اختلافنظرهای اساسی مواجه شوند و تصمیمگیری جمعی را به چالش بکشند.
از سوی دیگر، پیشنهاد ظریف برای ایجاد یک میثاق منطقهای تحت نظارت سازمان ملل، با تمرکز بر همکاری اقتصادی، انرژی و عدم اشاعه هستهای، ایدهای جذاب اما بهشدت چالشبرانگیز است. تجارب گذشته همکاریهای منطقهای در غرب آسیا، مانند عملکرد سازمان اکو یا ابتکارات پیشین ایران در منطقه، نشاندهنده موانع ناشی از بیاعتمادی متقابل، رقابتهای داخلی و مداخلات قدرتهای خارجی است. برای مثال، کشورهای عربی خلیج فارس، بهویژه عربستان سعودی و امارات، به دلیل نگرانیهای امنیتی و رقابتهای منطقهای با ایران، ممکن است تمایلی به مشارکت فعال در چنین طرحی نداشته باشند، یا حتی در برخی موارد موضع مخالف اتخاذ کنند.
علاوه بر این، نظارت سازمان ملل بر این میثاق مستلزم توافق قدرتهای جهانی است که در شرایط کنونی، با توجه به تنشها و رقابتهای بین ایالاتمتحده، چین و روسیه، تحقق چنین توافقی بسیار دشوار و حتی بعید به نظر میرسد.
دیپلماسی جهانی، بهعنوان یکی از ستونهای اصلی پیشنهاد ظریف، نیز با موانع جدی مواجه است. تجربه تلخ برجام و خروج یکجانبه ایالاتمتحده از آن در سال ۲۰۱۸، اعتماد ایران به دیپلماسی با غرب را تضعیف کرده و نشان داده است که تضمینهای بینالمللی بهراحتی قابل تغییر هستند. اظهارات مقامات اروپایی، مانند حمایت ضمنی از اقدامات نظامی اسرائیل علیه ایران، بیاعتمادی موجود را تشدید کرده و فضای همکاری را محدود میکند.
این موضوع، همراه با فشارهای داخلی در ایران برای اتخاذ رویکردی سختتر در برابر غرب، پذیرش دیپلماسی چندجانبه و اجرای موفق چنین طرحی را بهشدت دشوار میکند و نیاز به تدابیر پیچیده، مذاکرات طولانی و تضمینهای قابل اعتماد دارد. در حال حاضر هم این طرح با واکنشهای گستردهای از سوی رسانههای اصولگرا روبهرو شد و بهشدت مورد انتقاد قرار گرفت. روزنامه فرهیختگان در همین زمینه نوشت که سخنان امروز ظریف بیش از آنکه رویکردی راهبردی داشته باشد، «تلاشی برای بازگشت به عرصه سیاست» است. روزنامه خراسان نیز با یادآوری تجربه برجام تاکید کرد: «ظریف در یادداشتش بر تغییر پارادایم اصرار دارد، اما آیا چنین تغییری بدون در نظر گرفتن هزینههای گذشته ممکن است؟ هزینههایی که در جریان برجام پرداخت شد و بخش مهمی از ظرفیت اقتصادی کشور را از میان برد.» همچنین کیهان در یادداشتی نوشت: «مردم ایران بهای این ماجراجوییها را پرداختهاند؛ از تحریمهای بیسابقه گرفته تا تورم افسارگسیخته. اکنون ظریف و همکارانش با طرح «تغییر پارادایم» به دنبال بازگشت به صحنه سیاست هستند، اما افکار عمومی دیگر فریب این بزکها را نخواهد خورد.»
توصیههایی برای منافع جمعی
حسن بهشتیپور درباره کاربردی بودن طرح آقای ظریف گفت، این طرح مجموعهای از توصیههای عملی و دلسوزانه برای دستیابی به راهحلهای موثر و راهگشاست؛ توصیههایی که ریشه در منافع جمعی دارند. او برای تحقق این منافع، ایجاد یک گفتمان منطقهای جدید را پیشنهاد میکند؛ گفتمانی که بر تغییر پارادایم، بازتعریف هویتها و نهادینهسازی همکاری استوار باشد تا در نهایت بتوان به صلحی پایدار و فراگیر در سایه تامین منافع مشترک دست یافت.
با این حال، وقتی پای «مسیر ترامپ» به میان میآید که اجرای آن دستکم به دو سال کار مستمر نیاز دارد، پیشنهاد ظریف مبنی بر همکاری ایران با ترکیه و روسیه اگرچه در نگاه نخست جذاب است، اما چندان عملی به نظر نمیرسد. در این زمینه، شاید تنها در صورتی بتوان به نتیجهای ملموس رسید که چین و هند نیز وارد میدان شوند؛ چرا که همکاریهای شمال-جنوب، بهویژه با مشارکت این دو قدرت اقتصادی، ظرفیت ایجاد فضایی ترکیبی از «همکاری-رقابت» را برای پیشبرد پروژه مسیر ترامپ در قفقاز فراهم میکند.