انزوای اسرائیل
واکاوی سفر ترامپ به خاورمیانه در گفتوگو با علی واعظ

سفر دونالد ترامپ به خاورمیانه، که شامل بازدید از سه کشور عربستان سعودی، قطر و امارات متحده عربی بود، نخستین سفر خارجی او از زمان بازگشت به قدرت محسوب میشود. این سفر را میتوان از جنبه اقتصادی، سفری پردستاورد برای آمریکا بهشمار آورد؛ همچنین، این سفر از لحاظ سیاسی، ژئوپولیتیک و راهبردی نیز اهمیت زیادی دارد. در همین زمینه علی واعظ، تحلیلگر ارشد امور ایران در گروه بینالمللی بحران، معتقد است که تفاوت اصلی سفر اخیر آقای ترامپ با سفر دور نخست ریاستجمهوری او در این است که در دور نخست سیاست کلی آمریکا مبتنی بر ایجاد یک اتحاد عبری-عربی علیه ایران بود. در آن زمان کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس سفر آقای ترامپ به خاورمیانه را فرصتی استثنایی میدیدند چراکه از نظر آنها ترامپ میتوانست نفوذ و قدرت ایران را تضعیف کند. اما در سفر اخیر آقای ترامپ دیگر بحثی از اتحاد عربی-عبری نبود و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هم دیگر تمایلی به منزوی کردن ایران نداشتند. در واقع این کشورها به این نتیجه رسیدند که بازی با حاصل جمع صفر هزینههای زیادی ایجاد خواهد کرد که بخش عمده این هزینهها را خودشان باید پرداخت کنند.
♦♦♦
سفر ترامپ به خاورمیانه تا چه اندازه میتواند مناسبات سیاسی و اقتصادی میان کشورهای حاشیه خلیج فارس را به هم بزند؟
تفاوت اصلی سفر اخیر آقای ترامپ با سفر دور نخست ریاستجمهوری او در این است که در دور نخست سیاست کلی آمریکا مبتنی بر ایجاد یک اتحاد عبری-عربی علیه ایران بود. در آن زمان کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس سفر آقای ترامپ به خاورمیانه را فرصتی استثنایی میدیدند چراکه از نظر آنها ترامپ میتوانست نفوذ و قدرت ایران را تضعیف کند. اما در سفر اخیر آقای ترامپ دیگر بحثی از اتحاد عربی-عبری نبود و کشورهای عربی حاشیه خلیج فارس هم دیگر تمایلی به منزوی کردن ایران نداشتند. در واقع این کشورها به این نتیجه رسیدند که بازی با حاصل جمع صفر هزینههای زیادی ایجاد خواهد کرد که بخش عمده این هزینهها را خودشان باید پرداخت کنند. در همین راستا این کشورها خواهان این هستند که آمریکا مشکلاتش با ایران را از طریق مسالمتآمیز حل کند و به بحرانها و ناآرامیهایی که در سطح منطقه هم وجود دارد؛ دامن نزند. بنابراین، به نظر میرسد این سفر تفاوتهای چشمگیری با سفر قبلی ترامپ به خاورمیانه دارد.
آیا تقویت روابط اقتصادی و تکنولوژیک میان کشورهای عربی منطقه و آمریکا به خودی خود مغایر منافع ایران در منطقه نیست؟
این موضوع جدیدی نیست، زیرا ایالاتمتحده در طول سالهای گذشته به ازای ارائه حمایتهای نظامی به کشورهای عربی خلیج فارس، امتیازات اقتصادی قابل توجهی از آنها دریافت کرده است. در حال حاضر ممکن است مصادیق این رابطه دچار تغییراتی شده باشد و طرفین، بهعنوان مثال، بر روی هوش مصنوعی تمرکز کرده باشند؛ اما در کلیت این رابطه، تغییرات جدی مشاهده نمیشود؛ چراکه آقای ترامپ در این سفر مقادیر قابل توجهی سلاح به این کشورها فروخت و قراردادهای چند میلیارددلاری با آنها امضا کرد. این نکته را نیز باید اضافه کنم که کشورهای دارای ذخایر غنی و تحت رهبری افرادی که با محدودیتهای سیاسی داخلی مواجه نیستند، برای آقای ترامپ جذابیت خاصی دارند. انتخاب مکرر این کشورها از سوی ترامپ نشان از اهمیت جدی این کشورها برای او دارد. اگر به دقت نگاه کنیم، میبینیم که همه این کشورها در مسائل دیپلماتیکی که آمریکا با آنها درگیر است، نقش عمدهای ایفا میکنند؛ از قطر در مورد مسائل مربوط به غزه گرفته تا عمان در مورد ایران، و عربستان در مورد سوریه. جالبتر اینکه تمامی این کشورها سرمایهگذاریهای قابلتوجهی در شرکتهای ترامپ انجام دادهاند. بنابراین، علاوه بر منافع استراتژیک، منافع شخصی نیز در میان است که این ارتباطات را پیچیدهتر میکند.
به نظر میرسد شکاف میان ایران و ایالاتمتحده پس از حمله ترامپ به ایران در سفر اخیر به خاورمیانه و به کار بردن عنوان «مخربترین نیرو» در این منطقه، افزایش یافته باشد؛ عباس عراقچی، وزیر امور خارجه ایران، اظهارات ترامپ را «فریبکاری محض» خواند و به حمایت ایالاتمتحده از اسرائیل به عنوان منبع بیثباتی در منطقه اشاره کرد. با وجود چنین شکافی آیا میتوان به آینده مذاکرات امیدوار بود؟
ابتدا باید اشاره کنم که ترامپ از نظر شخصیتی رویکردی متمرکز ندارد و به همین دلیل، صحبتهایش با یکدیگر تناقض دارد. اما نکتهای که باید در نظر داشته باشیم این است که این تناقضها تنها به موضوع ایران محدود نمیشود، بلکه در تمامی مسائل به وضوح مشاهده میشود. به عنوان مثال، یک روز ترامپ بهطور عاجزانه از روسیه میخواهد که جنگ را در اوکراین پایان دهد و روز دیگر، این کشور را تهدید میکند. این رفتار متناقض نشاندهنده عدم ثبات در مواضع و رویکردهای اوست. اما نکته دیگری که وجود دارد این است که شورای امنیت ملی آمریکا برخی از سخنرانیهای ترامپ را آماده میکند. از آنجا که او نه اهل مطالعه است و نه به تمرین سخنرانیها توجه دارد، این سخنرانیها را بدون تامل، اجرا میکند. بنابراین طبیعی است که افراد تندرویی که در کاخ سفید حضور دارند و تمایلی به، به نتیجه رسیدن دیپلماسی در ارتباط با ایران ندارند، بخواهند با قرار دادن کلماتی که به خوبی میدانند موجب حساسیت میشود، در راه توافق با ایران سنگاندازی کنند. آقای ترامپ در این سخنرانی به بحران آب در ایران و همچنین ناترازیهای انرژی اشاره کرد، اما واقعیت این است که اینها مسائلی نیستند که ترامپ به آنها توجه کند چراکه او به جزئیات توجه نمیکند. احتمالاً افرادی که در تیم ایشان حضور دارند به صورت عامدانه چنین مسائلی را در سخنرانیها قرار دادهاند. در همین راستا چنین اظهاراتی به معنای این نیست که ترامپ خواهان توافق با ایران نیست یا خواهان تغییر رژیم در ایران است. ترامپ بارها به صورت مشخص گفته است که قصدش تغییر رژیم در ایران نیست. او حتی در سخنرانی خود در شورای همکاری خلیج فارس به طور کلی این سیاست را محکوم کرد.
این را هم اضافه کنم که سفر آقای ترامپ به منطقه فرصتی بود برای اینکه دو طرف بتوانند سیگنالهای مثبتی برای هم بفرستند. فرض کنید اگر پیش از این سفر، ایران غنیسازی 60 درصد را در ازای دسترسی به اموال مسدودشده در قطر متوقف یا کُند میکرد، شرایطی ایجاد میشد که دیداری در سطح بالا صورت بگیرد. در نظر بگیرید که ترامپ با احمد شرع، که تا همین چند ماه پیش آمریکا برای دستگیری او جایزه تعیین کرده بود؛ ملاقات کرد. بنابراین دلیلی ندارد که ایران نتواند با استفاده مناسب از دیپلماسی شرایط بهتری را برای خود فراهم کند. اما وقتی که چنین اقداماتی صورت نمیگیرد، طبیعتاً فضا برای کسانی که به دنبال سنگ اندازی هستند باز میشود. در واقع در شرایطی که گامهای اعتمادساز برداشته نشده و فضا برای یکهتازی تندروها فراهم است، جای تعجبی ندارد که خروجی اصلی این سفر برای ایران کدورت و شکاف بیشتر باشد.
اخیراً مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا، در پاسخ به این سوال CBS که آیا «خط قرمز نهایی» آمریکا این است که «ایران حتی برای اهداف غیرنظامی نیز نباید هیچ سطحی از غنیسازی اورانیوم داشته باشد»، گفت: «اگر شما قادر به غنیسازی در هر سطحی باشید، عملاً توانایی رسیدن سریع به سطح تسلیحاتی را دارید.» این در حالی است که ایران بارها تاکید کرده که به هیچ وجه حاضر به تعطیلی برنامه غنیسازی خود نیست. هدف مقامات آمریکا از چنین اظهاراتی چیست؟
من گمان میکنم که تیم آقای ویتکاف از یکسو به علت عدم تجربه ایشان و از سوی دیگر به علت تفکر غالب در واشنگتن که ایران را در یک موضع ضعف تاریخی میبینند، هنوز در ارتباط با اینکه غنیسازی در ایران صورت بگیرد یا نه، به نتیجه قطعی نرسیدهاند. بنابراین طبیعی است که با راهکارهای نوآورانه به دنبال چنین خروجی باشند. البته این بار نمیخواهند مانند گذشته رفتار کنند. فرض کنید اگر در گذشته از همان ابتدای کار، ایران مجبور بود برنامه هستهای خود را متوقف کرده و تمام تجهیزات مربوط به غنیسازی را جمعآوری کند. حدس من این است که این بار به دنبال این هستند که در مرحله نهایی، غنیسازی در ایران را متوقف کنند، حتی اگر در مراحل ابتدایی چنین اتفاقی نیفتد. از نظر آنها، اگر چنین اتفاقی رخ دهد، به توافقی بهتر از برجام دست پیدا کردهاند. چراکه در برجام محدودیتها بر روی برنامه هستهای ایران اعمال شده بود و بعد از مدتی، برنامه هستهای میتوانست به یک سطح صنعتی برسد. اما از دیدگاه آقای ویتکاف، محدودیت باید بر روی برنامه غنیسازی باشد و پس از طی یک دوره زمانی و اطمینان ایران از اینکه میتواند سوخت هستهای را در بازارهای بینالمللی تهیه کند، دیگر نیازی به برنامه غنیسازی بومی نخواهد داشت.
ترامپ، در کنار قراردادهای کلان با شیخنشینهای خاورمیانه، با احمد شرع، رئیسجمهور فعلی سوریه، دیداری داشت و در این دیدار تصمیم به لغو تحریمهای سوریه گرفت. در همین زمینه بسیاری از تحلیلگران بر این باورند که لغو تحریمهای سوریه، فرصتی برای عربستان سعودی، قطر و همچنین ترکیه فراهم کرد تا نفوذ خود را در سوریه به قیمت کاهش نفوذ ایران گسترش دهند. نظر شما در این باره چیست؟
سوریه همین الان هم برای ایران یک زمین سوخته است. ایران تنها در شرایطی میتوانست فرصت اعمال نفوذ مجدد در سوریه را پیدا کند که سوریه کاملاً دچار فروپاشی میشد. اما اینکه سوریه در مسیری قرار گرفته است که فرصت ثبات دارد رویداد ناگواری نیست. اما رفع تحریمهای سوریه یک آزمون پندآموز برای ایران بهشمار میآید.
در شرایطی که سوریه برای آمریکا یک کشور متخاصم محسوب میشد و به همین خاطر با تحریمهای گستردهای مواجه شد؛ اما به نظر میرسد دیدار احمد شرع با ترامپ باعث شد ورق برگردد و تمامی تحریمهای این کشور لغو شود. این امر نشان میدهد که آمریکا توانایی ارائه رفع تحریمهای موثر و پایدار را دارد. سوالی که مطرح میشود این است که آیا ایران با تغییر سیاستهای گستردهتر یا از طریق توافقهایی که فراتر از مسئله هستهای باشند، میتواند شرایط اقتصادی خود را بهتر کند یا خیر؟
ترامپ در دوره نخست ریاستجمهوری خود امیدوار بود که مسئله فلسطین از دایره اهمیت اعراب خارج شود تا به عادیسازی روابط میان کشورهای عربی و اسرائیل دست یابد. این امر تا حدودی با توافق «ابراهیم» محقق شد. در این دوره نیز ترامپ گمان میکرد که آتشبس اسرائیل و حماس که در مورد آن درست قبل از برگزاری مراسم تحلیف او توافق شده بود، پابرجا خواهد ماند. اما پس از آنکه اسرائیل به طور یکجانبه آتشبس را در ماه مارس نقض کرد، دریافت که مسئله فلسطین به راحتی قابل حل یا نادیده گرفتن نیست؛ شاید همین نارضایتی بود که موجب شد بهرغم حضور رئیسجمهور آمریکا در منطقه خاورمیانه، او توقفی در اسرائیل نداشته باشد. آیا این به معنای ناامید شدن ترامپ از موضوع اسرائیل و فلسیطن است؟
نتانیاهو با وجود اینکه فکر میکرد روی کار آمدن مجدد ترامپ یک فرصت استثنایی برای او و اسرائیل خواهد بود و طبیعتاً در این دوره هم مانند دور اول کتبسته در اختیار سیاستهای او خواهد بود، کارتهایی را که داشت خیلی بد بازی کرد. نتانیاهو از همان سفر نخست که در ماه فوریه به واشنگتن داشت اشتباهات مهلکی انجام داد. یکی از این اشتباهات بهکارگیری الگوی لیبی برای ایران بود. با اینکه ترامپ اشرافی به مسائل تکنیکی و فنی ندارد اما کاملاً با الگوی لیبی آشناست؛ زیرا آقای بولتون در مذاکراتی که با کره شمالی داشتند، از این الگو استفاده کردند و به همین دلیل مذاکرات را محکوم به شکست کردند. بنابراین آن چیزی که از الگوی لیبی در ذهن آقای ترامپ باقی مانده یک موضع حداکثری است که به شکست مذاکرات منجر خواهد شد. علاوه براین، نتانیاهو با مایک والتز که در آن زمان مشاور امنیت ملی ترامپ بود بدون اینکه ترامپ بداند در مورد برنامهریزی برای حمله نظامی به ایران همکاری کرد. این دو عامل باعث شد که نتانیاهو بهسرعت از چشم ترامپ بیفتد و حتی در سفری که در ماه آوریل به واشنگتن داشت مورد تحقیر قرار گرفت چراکه در این سفر ترامپ علناً به نتانیاهو اعلام کرد که مذاکرات مستقیم با ایران صورت خواهد گرفت. همه اینها به اضافه عدم انعطاف آقای نتانیاهو در جنگ غزه و وضعیتی که طی دو ماه گذشته با بستن آب، غذا و دارو برای مردم غزه ایجاد کرده، باعث شده است که روابط اسرائیل و آمریکا به نحو غیر قابل انتظاری مخدوش شود. به گمان من این اتفاق یک فرصت جدید برای پیشبرد مذاکرات هستهای است. درواقع در شرایطی که روابط نتانیاهو با ترامپ تیره است، احتمال اینکه بخواهد به صورت مستقل دست به اقدامات خرابکارانه بزند کم است.
چه راهکاری برای خروج از وضعیت فعلی پیشنهاد میکنید؟
من فکر میکنم دو طرف باید بپذیرند که یک فرصت تاریخی در اختیار دارند. زیرا هر دو کشور طی 20 سال گذشته سیاستهای جایگزینی را امتحان کردهاند که جز ایجاد شرایط بدتر برای هر دو طرف، نتیجه دیگری نداشته است. به عبارت دیگر، آمریکا با اعمال فشار و خروج از توافقهای گذشته، ایران را به مرز تغییر دکترین هستهای خود نزدیک کرده است و از سوی دیگر، ایران با اصرار بر برخی مواضع مانند بحث تضمینها و عدم پذیرش محدودیتهای طولانیمدت، خود را در شرایطی قرار داده که به شدت از پیشرفت کشورهای همسایهاش عقب مانده است. بنابراین، اگر هر دو طرف به این فرصت پی ببرند، به نظر من راهکارهایی وجود دارد که میتواند به هر دو طرف اجازه دهد تا پیروزی خود را اعلام کنند. به ویژه با توجه به اینکه کشورهای همسایه ایران در خلیج فارس نهتنها مخالف توافق نیستند، بلکه از آن استقبال میکنند؛ در همین راستا میتوان شرایط جدیدی در منطقه ایجاد کرد که در آن نه ایران، بلکه اسرائیل در موقعیت انزوا قرار گیرد.