میدان نابرابر
چرا مدرسه و پول برای موفقیت تحصیلی کافی نیستند؟
دستیابی کودکان به برتری تحصیلی تنها به تواناییهای خودشان بستگی ندارد؛ تجربه آموزشی والدین نیز نقش حیاتی دارد. بااینحال، هنوز اطلاعات دقیقی درباره چگونگی اثرگذاری تحصیل والدین بر احتمال موفقیت تحصیلی فرزندان در دست نیست. شرایط مالی خانواده میتواند دسترسی به عوامل آموزشی خاص همانند کیفیت مدرسه را تعیین کند. والدین علاوه بر منابع مالی، خودشان هم بهعنوان «عامل آموزشی» نقش میآفرینند. آنها براساس دانش و تجربه، انگیزه و راهنمایی به فرزندان میدهند و زمانی را صرف آموزش میکنند. در الگوهای اقتصادی شکلگیری سرمایه انسانی، والدین عامل کلیدی در «تابع تولید آموزش» بهشمار میروند و سرمایه انسانی بالاترِ والدین بهرهوری بیشتری در تولید سرمایه انسانی فرزندان ایجاد میکند. در مقابل، دانشآموزان نسل نخست دانشگاهی (یعنی کسانی که هیچکدام از والدینشان مدرک دانشگاهی ندارند) با چالشها و موانع خاص در طول مسیر تحصیل روبهرو هستند. در اینباره چهار اقتصاددان از دانشگاههای معتبر آمریکا به نامهای جان لیست و هاروکا یوچیدا از دانشگاه شیکاگو، یودیتی کارنا از دانشگاه کلمبیا و اندرو سیمون از دانشگاه ویرجینیا در مقالهای که به تازگی (آگوست 2025) در «موسسه علوم اقتصادی بکر فریدمن» دانشگاه شیکاگو منتشر شد، به تفاوتهای آموزشی میان دانشآموزان نسل اول و دانشآموزان دارای والدین دانشگاهرفته پرداختهاند. آنها در این مقاله احتمال رسیدن به بالاترین سطوح موفقیت تحصیلی دانشآموزان را مورد ارزیابی قرار میدهند. در مقاله پیشرو از دادههای رسمی سراسر ایالت کارولینای شمالی استفاده شده است که تمام دانشآموزان مدارس دولتی این ایالت را از پایه سوم ابتدایی تا پایان دبیرستان پوشش میدهد. با اینکه پژوهشهای زیادی درباره «شکافهای عملکرد تحصیلی» انجام شده، اما شواهد چندانی درباره اینکه نسل نخست بودن چگونه بر توانایی دانشآموزان برای رسیدن و ماندن در سطوح بالای موفقیت علمی (یعنی ۱۰ درصد برتر) اثر میگذارد، وجود ندارد. در ایالاتمتحده و بهویژه در کارولینای شمالی، بیش از ۶۰ درصد کودکان زیر ۱۸ سال در خانوادههایی زندگی میکنند که سرپرست خانوار آنها مدرک دانشگاهی ندارد. بنابراین، شناخت و اندازهگیری این تفاوتها اهمیت زیادی برای سیاستگذاری آموزشی و اجتماعی دارد.
پنج واقعیت کلیدی
تحلیلهای مقاله به مسائل سیاستگذاری بیننسلی اشاره دارد، جایی که دانشآموزان نسل نخست برای پیشرفت اجتماعی با چالشهایی مواجهاند، موضوعی که به تشدید نابرابری اجتماعی و ثروتی منجر میشود. فهمیدن اینکه این شکافها چه زمانی و چرا شکل میگیرند برای سیاستگذاری مناسب ضروری است. اگر شکافها از همان سالهای ابتدایی ظاهر شوند و در طول زمان انباشته شوند، سیاستهایی که فقط بر «دسترسی به دانشگاه» تمرکز دارند کافی نخواهند بود؛ بلکه باید حمایتهای جامع از همان دبستان آغاز شود. مقاله پنج واقعیت کلیدی را درباره این شکافها آشکار میکند. نخست اینکه، شکافهای بزرگ برتری تحصیلی از پایه سوم ظاهر میشوند و تا دبیرستان ادامه دارند. دوم اینکه، دانشآموزان نسل اول کمتر احتمال دارد وارد ۱۰ درصد برتر شوند و در آن بمانند. سوم اینکه، این شکافها در تمام گروههای جمعیتی و مدارس وجود دارند. چهارم اینکه، وضع اقتصادی و کیفیت مدرسه فقط حدود یکسوم این شکافها را توضیح میدهند و پنجم اینکه اثرگذاری معلمان روی دانشآموزان نسل اول و غیرنسل اول متفاوت است. یافتهها نشان میدهند شکاف برتری تحصیلی نتیجه فقر یا تفاوت کیفیت مدارس نیست، بلکه ریشه در سرمایه انسانی والدین دارد. بنابراین، عقبماندگی تحصیلی نسل اول دانشآموزان بعد پنهان از نابرابری آموزشی است که کمتر مورد توجه پژوهشگران و سیاستگذاران قرار گرفته است.
روش ارزیابی
در مقاله از دادههای جامع «مرکز دادههای پژوهش آموزشی کارولینای شمالی» استفاده شده است که همه دانشآموزان مدارس دولتی این ایالت را پوشش میدهد. این دادهها شامل اطلاعات جمعیتی دانشآموزان (از جمله شاخصهای اقتصادی-اجتماعی و سطح تحصیلات والدین)، نتایج آزمونهای استاندارد از پایه سوم تا هشتم، و همچنین نتایج دوران دبیرستان همانند آزمونهای پیشرفته و نمرات آزمونهای ورودی دانشگاه است. نمونه اصلی، شامل دانشآموزانی است که بین سالهای ۱۹۹۵ تا ۲۰۰۶ وارد پایه سوم شدند (چون دادههای مربوط به تحصیل والدین تا سال ۲۰۰۶ موجود است). در اینباره «پنل متوازن» از دانشآموزانی که پایههای ۳ تا ۸ را بدون تکرار پایه و با سوابق کامل نمره طی کردهاند ساخته میشود. این کار کمک میکند مسیر پیشرفت تحصیلی بدون اختلال ناشی از مردود شدن یا دادههای ناقص مورد ارزیابی قرار گیرد. همچنین طراحی چنددورهای مطالعه، قابلیت تعمیم نتایج را بیشتر میکند. معیار اصلی برای سنجش موفقیت تحصیلی، آزمونهای پایان سال ایالت کارولینای شمالی در ریاضی و خواندن است که هر سال در پایههای ۳ تا ۸ برگزار میشود. در اینباره «برتری تحصیلی» به معنای قرار گرفتن در دهک بالای نمرات همان پایه و همان سال تعریف میشود. این تعریف براساس پژوهشهای معتبر پیشین درباره شکافهای برتری است. برای بررسی اینکه شکافهای برتری در دبستان و راهنمایی چگونه به آمادگی دانشگاهی در دبیرستان تبدیل میشوند، نتایج دانشآموزان به دادههای دبیرستان متصل میشود. از سال تحصیلی ۲۰۱3-۲۰۱2، آزمون ACT بخشی از برنامه پاسخگویی مدارس ایالت شد.ACT و SAT دو آزمون اصلی ورود به دانشگاه در آمریکاست. برای مقایسهپذیری نمرهها، نمرههای ACT به مقیاس SAT تبدیل شد. این دادهها اجازه میدهد پیامدهای بلندمدت شکافهای برتری تحصیلی در سالهای ابتدایی تا مرحله آمادهسازی برای دانشگاه رصد شود. «شکاف برتری تحصیلی نسل اول» تفاوت در احتمال رسیدن به بالاترین سطوح موفقیت تحصیلی بین دانشآموزان نسل اول (first-gen) و نسل دنبالهدار (continuing-gen) تعریف میشود. دانشآموز نسل اول کسی است که هیچیک از والدینش مدرک دانشگاهی چهارساله نداشته باشند. این تعریف مطابق قانون آموزش عالی آمریکا (۱۹۸۰) است و مشابه تعریفی است که مرکز ملی آمار آموزش (NCES) به کار میبرد. دانشآموزانی که حداقل یکی از والدینشان مدرک دانشگاهی چهارساله دارد «نسل دنبالهدار» محسوب میشوند. از دیگر بررسیها این است که این شکاف براساس جنسیت و نژاد چه تفاوتهایی دارد. دادههای مقاله شامل بیش از ۸۲۷ هزار دانشآموز است. از این تعداد، حدود ۶۳ درصد سفیدپوست و ۳۵ درصد غیرسفیدپوست هستند. در میان سفیدپوستان، حدود ۵۶ درصد نسل اول هستند و در میان دانشآموزان غیرسفید و غیرآسیایی، حدود ۴۲ درصد نسل اولاند. بر این اساس، شواهد تجربی در قالب پنج واقعیت کلیدی درباره شکاف برتری نسل اول بیان میشود. ابتدا وجود و ماندگاری این شکافها و گستردگی آنها نشان داده میشود، سپس به عوامل توضیحدهنده و در پایان به نقش معلمان پرداخته میشود.
واقعیت نخست
واقعیت نخست این است که شکلگیری شکاف برتری تحصیلی نسل اول از پایه سوم است و تا دبیرستان ادامه دارد. در عملکرد آزمونهای استاندارد، شکاف آشکاری میان دانشآموزان نسل اول و نسل دنبالهدار وجود دارد. در ریاضی، احتمال اینکه دانشآموزان نسل اول به جمع ۱۰ درصد برتر برسند، ۱۷ درصد کمتر از نسل دنبالهدار است. این اختلاف تا پایه هشتم به بیش از ۱۹ درصد افزایش مییابد. به بیان دیگر، این تفاوت بزرگ و معنادار از همان سالهای ابتدایی مدرسه مشاهده میشود. از نظر ترکیب جمعیتی هم نسل اول حدود ۷۰ درصد از کل دانشآموزان را تشکیل میدهند، اما کمتر از 40 درصد از افراد برتر (دهک بالای تحصیلی) را شامل میشوند. در مقابل، نسل دنبالهدار کمتر از 30 درصد از جمعیت دانشآموزی هستند ولی بیش از 60 درصد از افراد برتر را تشکیل میدهند. فرزندان والدینی که حتی دبیرستان را هم تمام نکردهاند، تقریباً هیچ سهمی در میان افراد برتر ندارند. این شکافها فقط به دوران ابتدایی محدود نمیشوند، بلکه تا دبیرستان هم ادامه دارند و بر آمادگی دانشگاهی اثر میگذارند. دانشآموزان نسل دنبالهدار حدود ۳۵ درصد بیشتر احتمال دارد که آزمون AP (آمادگی ورود به دانشگاه) دهند. آنها همچنین با ۳۰ درصد احتمال بیشتر دروس علوم، فناوری، مهندسی و ریاضی را در سطح AP میگذرانند. در مقایسه با نسل اول، احتمال گرفتن نمره ۵ (بالاترین نمره) در آزمونهای AP برای آنها 10 درصد بیشتر است. در مورد SAT /ACT هم همین الگو دیده میشود. نسل دنبالهدار با 20 درصد احتمال بیشتر در دهک بالای این آزمونها قرار میگیرند. در پایان دبیرستان، احتمال داشتن برنامه برای رفتن به دانشگاه چهارساله در نسل دنبالهدار تقریباً دو برابر نسل اول است.
واقعیت دوم
واقعیت دوم این است که ورود به جمع برترینها و ماندن در آن بهشدت با نسل اول بودن مرتبط است. بیش از 60 درصد دانشآموزان نسل دنبالهدار که در پایه سوم در جمع برترینها بودند، تا پایه هشتم هم در همان جایگاه ماندند. در میان نسل اول، این رقم کمتر از 40 درصد بود. حتی اگر دانشآموزان نسل اول در پایه سوم نمرات بالا داشته باشند، باز هم احتمال کمتری دارد که در پایه هشتم جزو برترینها باقی بمانند. بهطور خاص، دانشآموزان نسل اولی که در پایه سوم جزو دهک برتر بودند، تقریباً ۱۵ درصد بیشتر احتمال دارد که تا پایه هشتم از جمع برترینها خارج شوند. این مسئله فقط به خاطر نمرات اولیه پایینتر نیست. حتی وقتی دانشآموزان در سطح نمره مشابه باشند، نسل دنبالهدار بیشتر احتمال دارد در جمع برترینها بماند. این روند تا دبیرستان هم ادامه دارد. در هر سطح از عملکرد پایه هشتم، نسل اول کمتر احتمال دارد به دهک بالای SAT برسد یا برنامه رفتن به دانشگاه داشته باشد.
واقعیت سوم
واقعیت سوم این است که شکاف برتری نسل اول همهجا وجود دارد. این شکاف در همه گروهها (جنسیت، نژاد و وضعیت اقتصادی) دیده میشود و تقریباً در تمام مدارس وجود دارد. از نظر جنسیت، شکاف برای پسران کمی بزرگتر از میانگین کلی است و برای دختران کمی کوچکتر. از نظر نژاد، شکاف برای دانشآموزان آسیایی بزرگتر از سفیدپوستان است (بیش از ۱۰ درصد در پایه سوم و ۱۵ درصد در پایه هشتم). برای سیاهپوستان و لاتینتبارها این شکاف کوچکتر است، اما باز هم وجود دارد. از نظر وضع اقتصادی، شکاف در میان دانشآموزان کمدرآمد حدود ۱۰ درصد کمتر از دانشآموزان پردرآمد است، ولی همچنان بزرگ است. وقتی به سطح مدرسه نگاه میکنیم، در مدرسه متوسط، نسل اول حدود ۱۴ درصد کمتر احتمال دارد به برتری برسد. در برخی مدارس این شکاف به ۲۲ تا ۲۴ درصد میرسد. کمتر از سه درصد مدارس اصلاً شکافی معکوس دارند (یعنی نسل اول عملکرد بهتری نسبت به نسل دنبالهدار نشان میدهد).
واقعیت چهارم
واقعیت چهارم این است که وضع اقتصادی و کیفیت مدرسه فقط یکسوم شکاف را توضیح میدهند. برای بررسی اینکه چه عواملی شکاف برتری نسل اول را توضیح میدهند، پژوهشگران وضع اقتصادی خانوادهها و تفاوت کیفیت مدارس را در نظر گرفتهاند. نتیجه این است که تفاوت در وضع اقتصادی حدود 20 درصد از شکاف را توضیح میدهد. تفاوت در مدارس (کیفیت معلمان، منابع، همکلاسیها و...) حدود ۱۰ تا 12 درصد را توضیح میدهد. در مجموع، این دو عامل حدود 30 درصد شکاف را توضیح میدهند و 70 درصد باقیمانده توضیحناپذیر باقی میماند. این نتیجه نشان میدهد ریشه اصلی شکافها مقوله سرمایه انسانی والدین و کمبود سرمایه اطلاعاتی یا تجربه آموزشی در خانوادههای نسل اول است. این الگو در نتایج آمادگی دانشگاه هم دیده میشود. در آزمونهای AP و SAT /ACT، وضع اقتصادی و محیط مدرسه حدود 40 درصد شکاف را توضیح میدهند. اما 60 درصد شکاف باقی میماند که ناشی از عوامل پنهانتری همانند آگاهی والدین و پشتیبانی تحصیلی خانوادگی است.
واقعیت پنجم
واقعیت پنجم این است که معلمان نقش مهمی دارند و اثر آنها برای نسل اول و دنبالهدار متفاوت است. پژوهشهای قبلی نشان دادهاند معلمان آثاری متفاوت روی پیشرفت تحصیلی دانشآموزان دارند. این مقاله نشان میدهد برخی معلمان تاثیر زیادی روی برتری تحصیلی دانشآموزان دارند. بهطور مثال قرار گرفتن دانشآموز نزد معلم قوی میتواند احتمال رسیدن به جمع برترینها را دو تا سه درصد افزایش دهد. معلمانی که در ریاضی موثرند، معمولاً در خواندن هم موثرند. مهمتر اینکه، اثر معلمان برای دانشآموزان نسل اول و دنبالهدار متفاوت است. برخی معلمان توانایی ویژهای در کمک به نسل اول دارند. همچنین اثر معلمان فقط به دوران ابتدایی محدود نمیشود. به بیان ساده، معلمان میتوانند بخشی از شکاف برتری نسل اول را کاهش دهند، به شرط آنکه بتوانیم از تواناییهای ویژه آنها درست استفاده کنیم.
کلام آخر
براساس دادههای طولی و جامع کارولینای شمالی، این پژوهش نشان داد شکافهای بزرگ در برتری تحصیلی نسل اول از پایه سوم ظاهر میشوند و تا دبیرستان ادامه مییابد. این شکافها سازوکار اساسی در نابرابری بیننسلیاند که فرصتهای اجتماعی و اقتصادی را محدود میکند. در اقتصاد دانشبنیان امروز، برتری تحصیلی در دبستان و دبیرستان مسیر رسیدن به دانشگاههای معتبر، مشاغل خوب و پیشرفت اقتصادی است. حذف نسل اول از این مسیر، نابرابریها را بازتولید میکند. در خصوص پیامدهای سیاستی هم میتوان گفت سیاستهایی که فقط بر دسترسی به دانشگاه تمرکز دارند، دیر شروع میشوند و کافی نیستند. در اینباره مداخله باید از سالهای ابتدایی دبستان آغاز شود. برنامههایی مثل آموزش و توانمندسازی والدین نسل اول، شناسایی زودهنگام دانشآموزان مستعد و فراهم کردن حمایتهای آموزشی گسترده ضروری است. تجربه نشان میدهد بعضی معلمان بهطور ویژه برای نسل اول موثرند. بنابراین آموزش و توسعه حرفهای معلمان میتواند کمک بزرگی باشد. کاهش نابرابری آموزشی به معنی بالا بردن سطح متوسط نیست، بلکه باید مطمئن شد فرصت رسیدن به برتری تحصیلی برای همه دانشآموزان (صرفنظر از سطح تحصیل والدین) برابر است. حتی دانشآموزان نسل اولی که عملکرد بالایی دارند، سختتر میتوانند این جایگاه را حفظ کنند (نرخ ماندگاری آنها ۱۵ درصد کمتر از نسل دنبالهدار است). این نشان میدهد سرمایه انسانی والدین، هرچند پنهان و غیرمستقیم، نقشی تعیینکننده در برتری تحصیلی دارد.