شناسه خبر : 49876 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

موقعیت برد-باخت

دیدگاه استفانی استانچوا، استاد اقتصاد هاروارد

 

ترجمه: جواد طهماسبی

اگر این روزها به اخبار یا رسانه‌های اجتماعی توجه کنید یک الگو خواهید دید. روایت‌ها به گروه‌های درگیر مربوط می‌شود که بر سر منابع محدود با یکدیگر رقابت می‌کنند و منفعت یک گروه به معنای ضرر دیگری است. اگر چین از تجارت با آمریکا سود می‌برد پس آمریکا حتماً بازنده میدان خواهد بود. اگر دانشجویان خارجی در دانشگاه‌های آمریکا ثبت نام می‌کنند صندلی‌های کمتری برای دانشجویان آمریکایی باقی می‌ماند. اگر مهاجران اشتغال داشته باشند به آن معناست که فرصت‌های شغلی را از شهروندان گرفته‌اند. اگر یک طرح ابتکاری حمایت از تنوع به زنان یا یک اقلیت نژادی کمک می‌کند اشخاص دیگری کنار گذاشته می‌شوند. ما به طرز فزاینده‌ای شاهد مناظره‌هایی هستیم که بر اساس این ذهنیت شکل گرفته‌اند که جهان را به عنوان یک کیک ثابت می‌بیند و در آن منفعت یک فرد یا گروه به معنای ضرر دیگری است. این ذهنیت با عنوان تفکر مجموع صفر شناخته می‌شود و ما برای درک سیاست و اقتصاد امروز آمریکا به آن نیاز داریم. این ذهنیت از کجا می‌آید؟ چه کسانی به آن باور دارند و چه معنایی برای سیاست‌ها دارد؟ اینها پرسش‌هایی هستند که ما در مطالعه‌ای بزرگ در آزمایشگاه اقتصاد اجتماعی هاروارد مطرح کردیم. این آزمایشگاه بررسی می‌کند که تفکر افراد در مورد مسائل اقتصادی و سیاست‌ها چگونه است.  برخی گروه‌ها بیشتر از دیگران دنیا را در قالب مجموع صفر می‌بینند. برای مثال شهرنشینان بیشتر از روستاییان چنین اندیشه‌ای دارند، چون زندگی شهری رقابت شدیدی برای مسکن و شغل به همراه دارد. افرادی که تحصیلات رسمی کمتری دارند کمتر جهان را با مجموع صفر می‌بینند، اما این الگو در میان افراد دارای تحصیلات رسمی عالی بر عکس می‌شود. دارندگان مدرک دکترا اغلب بزرگ‌ترین گروه باورمند به نظریه مجموع صفر هستند. دلیل این امر آن است که برنامه‌‌های رقابتی تحصیلات عالی اغلب افرادی را جذب می‌کنند که چنین تفکری دارند، یا چنین ذهنیتی را از طریق رقابت‌های شدید در افراد می‌پرورانند. شاید تکان‌دهنده‌ترین یافته مطالعه ما آن باشد که نسل جوان امروزی بیشتر از نسل‌های قدیمی به مجموع صفر باور دارد. این ذهنیت چه معنایی برای علم سیاست و سیاست‌ها دارد؟ بر خلاف بسیاری از دیگر باورهای امروز، تفکر مجموع صفر ارتباط نزدیکی با احزاب سیاسی ندارد و نمی‌توان آن را به‌وضوح یک ذهنیت جناح راست یا جناح چپ دانست. اما این ذهنیت می‌تواند افراد را تشویق کند که از سیاست هر دو سوی طیف سیاسی حمایت کنند. اندیشه مجموع صفر در کانون خود حاوی این باور است که یک گروه استثمار می‌شود و دولت باید به آن کمک کند. برای مثال، اگر شما اعتقاد دارید که ثروتمندان ثروت خود را به بهای ضرر فقرا به دست می‌آورند و نمی‌پذیرند که موج دریا تمام قایق‌ها را به‌طور یکسان بالا یا پایین می‌برد، با احتمال زیاد شما از مالیات بیشتر برای ثروتمندان و بازتوزیع با هدف کمک به فقرا حمایت خواهید کرد. اگر بر این باور هستید که برخی گرو‌ه‌ها به‌طور منظم دیگران را عقب نگه می‌دارند احتمالاً طرفدار اقدامات حمایتی خواهید بود. اما همچنان ممکن است که برخی باورمندان به مجموع صفر از سیاست‌های سخت‌گیرانه مهاجرتی حمایت کنند تا از منافع داخلی در برابر آنچه رقابت مستقیم می‌دانند دفاع کرده باشند.  برای درک ذهنیت مجموع صفر و فهمیدن چرایی تفاوت آن در میان گروه‌های مختلف لازم است نگاهی به منشأ آن بیندازیم. این اندیشه از ناکجاآباد نیامده است، بلکه از محیط اقتصادی افراد، خانواده‌ها و حتی نسل‌های قبل‌ترشان ریشه می‌گیرد. پویایی اقتصادی و رشد نقش مهمی در این زمینه دارند. افرادی که عملکرد بهتری نسبت به والدینشان داشته یا در طول زمان پیشرفت را تجربه کرده‌اند کمتر بر مبنای مجموع صفر می‌اندیشند. به همین دلیل می‌توان توضیح داد که چرا نسل جوان آمریکا بیشتر به مجموع صفر باور دارند: آنها در زمان رشد اقتصادی کند و پویایی کمتر به دنیا آمده‌اند. شبیه این الگوی نسلی را می‌توان در دیگر کشورهای ثروتمند هم مشاهده کرد. در مقابل، در بسیاری از کشورهای فقیرتر که در آنها نسل جوان رشد بیشتری را از نسل‌های قدیم شاهد بوده‌اند این الگو برعکس می‌شود.  مهاجرت یک تجربه مهم مجموع مثبت است. مهاجران ساکن آمریکا از قدیم عملکرد اقتصادی خوبی داشته و به بهبود جوامع خود کمک کرده‌اند. افرادی که اجداد مهاجر دارند با احتمال کمتری به مجموع صفر فکر می‌کنند. حتی ارتباط غیرمستقیم هم تاثیر دارد: افرادی که در مناطق مهاجرنشین زندگی می‌کنند نیز به طور عمده دیدگاه مجموع مثبت دارند.  در سوی دیگر سکه، تجربه یک نظام کاملاً معتقد به مجموع صفر افراد را به سمت دیدگاه مجموع صفر هل می‌دهد. برای مثال، مردمی که نیاکانشان برده یا قربانی هولوکاست بوده‌اند، با احتمال بیشتر به سمت باورهای مجموع صفر کشیده می‌شوند. اما اثرات چیزی فراتر از تاریخچه مستقیم خانوادگی هستند. در بخش‌هایی از آمریکا برده‌داری رواج گسترده‌ای داشت. مردم آن مناطق نیز به باورهای مجموع صفر اعتقاد دارند، حتی اگر نیاکانشان برده نبودند. همچنین، این ذهنیت به آن مناطق محدود نمی‌شود. برخی مناطق خود برده‌داری نداشتند، اما مهاجران زیادی از جنوب آمریکا پذیرفتند. آن مهاجران دیدگاه مجموع صفر را با خود آوردند، در نتیجه سطح بالاتری از این تفکر را می‌توان امروزه در چنین مناطقی پیدا کرد.  بنابراین تفکر مجموع صفر را نباید فقط نوعی یکسویه‌نگری تلقی کرد. این اندیشه با تجربه و شرایط اقتصادی افراد شکل می‌گیرد و در زندگی آنها جریان پیدا می‌کند. مجموع صفر برای بسیاری از مردم بازتابی از واقعیت‌هایی است که با آنها روبه‌رو شده‌اند. درواقع، برخی شرایط عملاً مجموع صفر هستند، به‌ویژه در کوتاه‌مدت و زمانی که مشاغل کمیاب، منابع محدود و رقابت شدید است. شرایط می‌تواند جهان را پر از مجموع صفر یا مجموع مثبت کند.  برخی سیاست‌ها به‌ویژه در درازمدت نتایج برد-برد دارند. از آن جمله می‌توان به سیاست‌هایی اشاره کرد که فرصت‌ها را توسعه می‌دهند. این سیاست‌ها عبارت‌اند از: آموزش عمومی قدرتمند، دسترسی به مراقبت‌های درمانی و حمایت از خانواده‌های محروم، کاهش اثرات تغییرات اقلیمی، محافظت از محیط‌زیست، سرمایه‌گذاری در نوآوری با هدف گسترش کیک اقتصاد، حفظ منابع طبیعی به منظور کاهش حس کمبود و دیگر عواملی که اندیشه مجموع صفر را تقویت می‌کنند. این قبیل سیاست‌ها به خلق شرایط حامی اقتصاد مجموع مثبت کمک می‌کنند و به مردم نشان می‌دهند که پیشرفت یک گروه لزوماً به بهای شکست گروهی دیگر نیست. 

دراین پرونده بخوانید ...