چراغ نفتی
ترکیب قاطعیت و واقعگرایی

همسرش سعی داشت او را آرام کند. استن فیشر (Stan Fischer) مقام شماره دو صندوق بینالمللی پول قرار بود از تعطیلاتش در جولای 1998 لذت ببرد، اما در عوض در زیر آفتاب بر روی یک تپه شنی گوشی موبایل را در دست داشت و تلاش میکرد راه نجاتی برای روسیه پیدا کند. روسیه کشوری بیش از حد هستهای بود و نمیشد آن را ورشکسته کرد. بحران روسیه تعطیلات بعدی آقای فیشر در جزیره میکونوس یونان را هم به گند کشید. او مجبور شد با اولین پرواز به واشنگتن بازگردد، در حالی که پتویی را دور خودش پیچیده بود تا دیگر مسافران صدای تماسهای تلفنی او را نشنوند. آقای فیشر در 31 ماه می و در 81سالگی از دنیا رفت. او دورههای سخت را با شکیبایی زیاد و نشان دادن اخلاق خوب تحمل میکرد. این شکیبایی به همراه خردمندیاش او را نزد همتایان، کارکنان و حتی بسیاری از مقامات بازارهای نوظهور عزیز کرده بود. مقامات بازارهای نوظهور در طول خدمت فیشر در سالهای 1994 تا 2001 بارها با چشمانی هراسان برای دریافت کمک به صندوق بینالمللی پول مراجعه کرده بودند. آنها از مکزیک، تایلند، اندونزی، کره جنوبی، برزیل و آرژانتین میآمدند. بانک مرکزی تایلند که وضعیت وخیم ذخایر ارزیاش را پنهان کرده بود سرانجام پذیرفت که رقم واقعی را تنها برای آقای فیشر افشا کند. یکی از مقامات بانک مرکزی برزیل حاضر نشد با کارمند صندوق صحبت کند چراکه تسلط او بر علم اقتصاد را کافی نمیدانست، اما همین مقام هر روز با آقای فیشر صحبت میکند. هیچ تردیدی در صلاحیت آقای فیشر وجود نداشت. او راهی طولانی برای کسب این صلاحیت پیموده بود. آقای فیشر در مازابوکا، شهری کوچک در زامبیای امروز بزرگ شد. پدرش که یک مهاجر یهودی اهل لاتویا بود فروشگاهی بزرگ را اداره میکرد. آقای فیشر از مدرسه اقتصاد لندن بورس تحصیلی دریافت کرد و در آنجا تحت تاثیر وعده فنسالارانه رشتهاش قرار گرفت که بیان میکند، «حل مشکلات سیاستگذاری فقط به مقداری دانش جبر نیاز دارد». او مدرک دکترا را از موسسه فناوری ماساچوست دریافت کرد و پس از طی چند سال در دانشگاه شیکاگو بهعنوان عضو هیات علمی به همان موسسه بازگشت. «نظریه عمومی» کینز او را بهشدت مجذوب کرده بود. او حملات شیکاگو و دیگر مکاتب به اقتصاد کینز را نه یک تهدید بلکه یک فرصت میدانست. او مدلهای دارای همبستگی درونی و آیندهنگرانه منتقدان را برگزید. اندکی واقعگرایی به آنها اضافه کرد و سپس به نتایج متفاوتی رسید. منتقدان ادعا میکردند که اگر همه مردم از اهداف سیاستگذاران پولی آگاه باشند آنها نخواهند توانست تولید کشور را هدایت کنند. اما آنگونه که آقای فیشر در مقاله بحثبرانگیزش در سال 1997 نشان داد اگر دستمزدها چسبنده یا انعطافناپذیر باشند چنین استدلالی درست نخواهد بود. مقاله ساده، اما قدرتمند او با سنت پویای موسسه فناوری ماساچوست همخوانی داشت. در واقع، آقای فیشر به آنچیزی تبدیل شد که اقتصاددانان «سازوکار انتقال» آن سنت مینامند. او در نوشتن دو کتاب درسی همکاری کرد، در یک کلاس پر از افراد مشهور تدریس داشت و استاد راهنمای رساله برخی از برجستهترین اقتصاددانان جهان از جمله ماریو دراگی، رئیس سابق بانک مرکزی اروپا و بن برنانکی، رئیس سابق فدرالرزرو بود. آقای فیشر از سال 2014 تا 2017 مقام معاونت فدرالرزرو را بر عهده داشت. طبق گفته اولیویر بلانچارد، نویسنده همکار و از پیروان فیشر، برخی از مشاورههایش زمانی انجام میشد که او در حاشیه رودخانه چارلز در حال دویدن بود. وقتی آقای فیشر از دانشجویان میخواست سرعت ارائه مطلب را کاهش دهند او خود سرعت دویدنش را بالا میبرد. اولین ورود آقای فیشر به سیاستگذاری تاثیرگذار و موفقیتآمیز بود. او در دهه 1980 برای کاهش تورم سهرقمی به اسرائیل مشاوره داد (و بعدها به مقام ریاست کلی بانک مرکزی آن کشور رسید). اسرائیل کسری بودجهاش را کاهش داد، نرخ ارز را با پیوند موقت پول داخلی به دلار تثبیت کرد، نرخ بهره را بالا برد و دستمزدها را ثابت نگه داشت. این برنامه کارگر افتاد. تنها چیزی که آقای فیشر از بابت آن تاسف داشت غفلت از اصلاحات ساختاری مانند خصوصیسازی بنگاههای دولتی بود. این اصلاحات برای برنامه نجات کشور ضروری نبودند، اما پس از موفقیت برنامه اجرای آنها دشوارتر شد. بحرانهایی که او در صندوق بینالمللی پول با آنها روبهرو شد بهسادگی قابل حل نبودند. مکزیک و تایلند که بدهیهای دلاری سنگینی داشتند نتوانستند بهسادگی اسرائیل از پیوند ارزی رها شوند. تجویز بودجه انقباضی برای تایلند و کره جنوبی نتیجه معکوس داد و برنامه اندونزی با اصلاحات ساختاری زیادی همراه شد. آقای فیشر در جلسات مناظره صندوق بینالمللی پول موضع سهلگیرانهای داشت. او بهمحض اینکه فهمید ریاضت بودجهای در تایلند و کره جنوبی جواب نمیدهد بهسرعت با تسهیل بودجه موافقت کرد. او میدانست که انتظارات سرمایهگذاران میتواند خودبهخود تقویت شود. صندوق مرتب تلاش میکرد تا سرمایهگذاران را قانع کند که به روشهای نجات اعتماد کنند و بدانند که برنامهها در صورت باورمندی سرمایهگذاران به آنها موفق خواهند شد. شکست برنامهها به معنای اشتباه سرمایهگذاران نیست. آقای فیشر به اندازه منتقدان صندوق درباره خطر اخلاقی نگران نبود. طبق نظریه خطر اخلاقی، نجات افراد از پیامدهای سوء عملکردشان باعث میشود احتمال اشتباه مجدد آنها افزایش یابد. اما او همزمان سختگیر هم بود. او میدانست که اقتصاد کلان اغلب به انتخاب بین گزینههای بد نیاز دارد. او زمانی گفت: هر نظام ارزی که یک کشور داشته باشد زمانهایی فرا میرسد که آرزو میکند کاش نظام متفاوتی داشت. او فهرستی از درسهای برگرفته از بحرانهایی تهیه کرد که در صندوق بینالمللی پول، بانک مرکزی اسرائیل و فدرالرزرو با آنها روبهرو شده بود. یکی از آن درسها به ارزش آن چیزی مربوط میشد که فیشر آن را «واقعیتهای همیشگی» مینامید. برای مثال، اینکه باید مراقب تورم و بدهی عمومی باشید و از سیاستهای حامی رشد پیروی کنید. آقای فیشر در سال 1995 از زادگاه پدرش در لتونی بازدید کرد و شاهد خساراتی بود که کمونیسم به آن وارد کرد. تجربهای که طبق محاسبات فیشر دو نسل به طول انجامید و کشور را به اندازه یک نسل به عقب کشاند. سفرش به زامبیا در سال 2000 هیجانانگیز بود. مالک جدید فروشگاه پدرش از او استقبال کرد. فیشر شاهد پیشرفتهای زیادی بود. به گفته او، «بین مازابوکا و صندوق بینالمللی پول راه درازی وجود دارد». او خود چنین مسیر درازی را طی کرده بود و همانند چراغهای نفتی که زمانی خانهاش را روشن میکردند خود روشنگر راه دیگران حتی در میان بدترین طوفانها بود.