روایت ناتمام خدمات عمومی
چرا باید کتاب «دولت کیست» را خواند؟
«ما میخواهیم بوروکراتها بهشدت آسیب ببینند.» این سخنان راسل ووت در مراسمی برای اندیشکدهاش، مرکز نوسازی آمریکا، بود. او در ادامه گفت: «وقتی صبح از خواب بیدار میشوند، میخواهیم که نخواهند سر کار بروند، زیرا هر روز بیشتر از دیروز بهعنوان اشخاصی ناکارآمد، اضافی و سربار دیده میشوند... ما میخواهیم آنها را در معرض آسیب قرار دهیم.»
ووت اکنون مدیر دفتر مدیریت و بودجه ایالاتمتحده است؛ سازمانی که دستور کار رئیسجمهور آمریکا را برای خدمات عمومی و بودجههای آنها اجرا میکند. هدف او، البته با همراهی و تلاش همزمان ایلان ماسک، کاهش اساسی در مقیاس دولت آمریکاست. این در حالی است که برخلاف کلیشه محافظهکارانهای که بوروکراسی را رو به رشد معرفی میکند، اندازه نیروی کار فدرال در ایالاتمتحده از دهه 1960 تغییر زیادی نکرده است. در حال حاضر حدود 4 /2 میلیون نفر در دولت فدرال مشغول به کار هستند که بیش از 70 درصد آنها برای سازمانهای مرتبط با دفاع و امنیت ملی کار میکنند. ماسک و ووت همچنین میخواهند جهت دولت را تغییر دهند؛ همه کارمندان دولت باید منعکسکننده اراده سیاسی رهبر منتخب خود باشند. مفاهیمی مانند استقلال نهادهای نظارتی یا بیطرفی کارمندان دولت اکنون به چالش کشیده شدهاند. این تغییرات اساسی که با عنوان حذف اسراف، فساد و «بیداری» مطرح شدهاند، مانند بحث تعرفهها و جنگها توجه افکار عمومی را به خود جلب نمیکنند. با این حال، میتوانند به همان اندازه مهم باشند.
این البته موضوعی محدود به ایالاتمتحده یا حتی فقط دوران ترامپ نیست. در تمام جهان طبق سنت بدیهی فرض میشود که کارمندان بخش دولتی، تنها باری بر دوش شهروندان هستند که بدون کارایی از محل مالیات حقوق میگیرند و در ازای آن نهتنها نفعی نمیرسانند که به طرق مختلف به اشخاص و جامعه زیان هم میرسانند و هزینه ایجاد میکنند. میتوان گفت این باور در حدی نهادینه شده است که دیگر کسی (حتی خود کارمندان بخش دولتی) آن را زیر سوال نمیبرند. اما در اواخر سال ۲۰۲۳، همزمان با نزدیک شدن به انتخابات ریاستجمهوری ایالاتمتحده، مایکل لوئیس، نویسنده، با شش نویسنده مورد تحسین خود -پنج آمریکایی و یک بریتانیایی- تماس گرفت و از آنها پرسید آیا مایلاند در یک مجموعه جدید و فوری که او برای واشنگتنپست تهیه میکرد، مشارکت کنند تا این کلیشه را به چالش بکشند؟ در آن زمان، لوئیس صحبتهایی میشنید مبنی بر اینکه اگر دونالد ترامپ دوباره به قدرت برسد، دولت او برنامهای از کاهش بودجه را آغاز خواهد کرد که دولت فدرال را چندپاره و عملاً فلج خواهد کرد. لوئیس تصمیم گرفت یک حمله پیشگیرانه را آغاز کند. این مجموعه با عنوان «دولت کیست؟ داستان ناگفته بخش عمومی» قرار بود در هفتههای منتهی به انتخابات چهل و هفتم منتشر شود، اما در نهایت با تاخیر در 25 مارس سال جاری میلادی به بازار کتاب وارد شد. لوئیس پیش از انتشار کتاب در یک تماس تصویری اینترنتی از برکلی، کالیفرنیا، توضیح میدهد که هدف وی از انتشار این کتاب «واکسینه کردن نیروی کار فدرال در برابر حملات واقعاً بیفکرانه» بود. این کار با ارزش بخشیدن به خدمات عمومی و به گفته لوئیس، «تغییر و تخریب کلیشهای که مردم در مورد کارمندان دولت در ذهن خود دارند» انجام میشود. نویسندگان عادی ممکن است این تصور را که میتوانند با تعداد انگشتشماری مقاله، رئیسجمهور ایالاتمتحده را مهار کنند سادهاندیشانه بدانند، اما لوئیس نفوذ زیادی دارد. او که نویسنده کتابهای پرفروشی است، استعداد خاصی در نوشتن درباره مفاهیم پیچیده در تجارت، امور مالی و اقتصاد دارد، به شیوههایی که نهتنها افراد ناآشنا را آگاه میکند و آن را بهراحتی درک میکنند، بلکه با سرعت یک فیلم هیجانانگیز فرودگاهی روایت میشود و در بسیاری از موارد از خواندن رمان داستانی بسیار هیجانانگیزتر است. هالیوود عاشق اوست: مانیبال، نقطه کور و رکود بزرگ، همگی به فیلمهای پرفروشی پر از ستارههای درجه یک تبدیل شدهاند. بنابراین وقتی لوئیس درباره نیروهایی که جهان ما را شکل میدهند صحبت میکند، حتی اگر مربوط به چیزی به ظاهر غیرجذاب مانند دولت فدرال باشد، مردم تمایل دارند به او گوش دهند. شاید بدون اغراق بتوان لوئیس را موفقترین نویسنده غیرداستانی ایالاتمتحده در حال حاضر دانست و به همین دلیل میتوان درک کرد اعتقاد وی به اثرگذاری از طریق نوشتن، آنهم بر فردی مانند ترامپ از کجا ناشی میشود. اما تا الان زمان نشان داده که حتی برداشت بدبینانه لوئیس از روش دولت فدرال، هنوز خوشبینانه بوده است.
نویسندههایی که نوشتههای آنها در این کتاب گردآوری شده است، عبارتاند از: مایکل لوئیس، کیسی کپ، دیو اگرز، جان لنچستر، جرالدین بروکز، سارا وول و کامو بل. کتاب «دولت کیست؟ داستان ناگفته بخش عمومی»، اولین بررسی لوئیس از سازوکار خدمات مدنی ایالاتمتحده نیست. در سال ۲۰۱۷، کمی پس از اینکه ترامپ برای نخستینبار به قدرت رسید، لوئیس متوجه شد که رئیسجمهور جدید اصلاً برای به دست گرفتن شاخههای مختلف دولت ایالاتمتحده آماده نیست. او به یاد میآورد: «پس از پیروزی دونالد ترامپ در اولین انتخابات ریاستجمهوری خود، یکی از عجیبترین تجربیاتی را که تا به حال بهعنوان نویسنده داشتهام، داشتم. دولت فدرال بر اساس قانون برای نامزدهای هر دو حزب پول زیادی کنار گذاشته بود تا تیمهای انتقالی ریاستجمهوری خود را به خدمت بگیرند. ترامپ و هیلاری کلینتون هر دو تیمهای عظیمی از افراد ساخته بودند که آماده ورود به 15 دپارتمان بزرگ فدرال و صدها سازمان فدرال کوچکتر بودند تا از آنچه در داخل میگذشت مطلع شوند و برای در دست گرفتن کار آماده شوند. هزاران نفر از مقامات دولت اوباما هم برای انجام این انتقال در انتظار آنها بودند؛ جلسات توجیهی لازم برای این عده از افراد تا آماده این کار شوند، شش ماه طول کشیده بود و این علاوه بر هزینه سنگینی بود که بابت آن انجام شده بود. اما چند روز پس از انتخابات، ترامپ بهسادگی 500 نفر از اعضای تیم انتقالی خود را اخراج کرد. او به کریس کریستی که تیم را جمعآوری کرده بود، گفت، «کریس، من و تو آنقدر باهوش هستیم که میتوانیم جشن پیروزی را دو ساعت زودتر ترک کنیم و خودمان انتقال را انجام دهیم.» بنابراین تصمیم گرفتم به واشنگتن پرواز کنم و بفهمم در داخل دولت چه میگذرد.» او یافتههای خود را در سه مقاله برای مجله ونیتیفر نوشت و بعداً آنها را در کتاب پرفروش «خطر پنجم» در سال ۲۰۱۸ گردآوری کرد. در میان افرادی که او با آنها صحبت کرد و تیم ترامپ آنها را نادیده گرفته بود، مقاماتی بودند که از زرادخانه هستهای ایالاتمتحده مراقبت میکردند. با نزدیک شدن به انتخابات ۲۰۲۴، در بحبوحه هشدارهایی مبنی بر اینکه ترامپ در صورت بازگشت به قدرت ممکن است کارهای بسیار بدتری نسبت به نادیده گرفتن خدمات مدنی انجام دهد، لوئیس تصمیم گرفت سازوکارهای داخلی دولت را دوباره بررسی کند. این بار دیو اگرز به او پیوست؛ کسی که در مورد تیمی از دانشمندان که در آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا در کالیفرنیا در حال کاوش برای حیات فرازمینی بودند، گزارش داد. جرالدین بروکس، همکار نویسنده دیگر، کارآگاهان آنلاین در سرویس درآمد داخلی را که شواهدی از جرائم سایبری و سوءاستفاده جنسی از کودکان را در مناطق تاریکتر اینترنت کشف میکنند، معرفی کرد و دبلیو کامائو بل بهطور تاثیربرانگیزی در مورد کار دخترخوانده سیاهپوست خود بهعنوان دستیار حقوقی در وزارت دادگستری نوشت. لوئیس بهنوبه خود، یک مهندس معدن در وزارت کار به نام کریستوفر مارک را پیدا کرد که تحقیقاتش به جلوگیری از ریزش مرگبار سقف معادن زیرزمینی کمک کرده بود. او همچنین در مورد هدر استون، متخصص بیماریهای نادر در سازمان غذا و داروی ایالاتمتحده (FDA) نوشت، که با سرعت بخشیدن به مجوز برای یک داروی آزمایشی برای درمان عفونتهای بالقوه کشنده بالاموتیا، جان انسانها را نجات داده بود. در همین حال، لنچستر، یکی دیگر از نویسندگان کتاب و دوست قدیمی لوئیس، تصمیم گرفت نه درباره یک شخص، بلکه درباره یک عدد بنویسد - شاخص قیمت مصرفکننده، آماری بهشدت پیچیده که بهعنوان معیار رسمی اصلی تورم عمل میکند. فقدان یک شخصیت اصلی انسانی، جذابیت این اثر لنچستر را کم نمیکند و لنچستر از کشف حجم سرسامآور دادهها در مورد مسائل بهظاهر بیاهمیت، اما در واقع مهم (مانند میانگین طول ساس بالغ یا میانگین درآمد سالانه یک تکنسین پزشکی هستهای در آلبانی، نیویورک) که دولت فدرال هر سال جمعآوری میکند، لذت میبرد.
تاثیر کلی این مجموعه که بهتازگی بهصورت کتاب منتشر شده است: «دولت کیست؟، داستان ناگفته خدمات عمومی» تبدیل کارمندان دولت از بوروکراتهای بیچهره به ابرقهرمانان فداکار است. بدون شک برخی از کارمندان دولت فدرال در ایالاتمتحده متوسط یا بیکفایت هستند و برخی از سیستمها بهشدت نیاز به اصلاحات دارند، اما این کتاب بهدرستی بر قهرمانان آرامی تمرکز دارد که خدمات عمومی را به بهترین شکل ارائه میدهند. یکی از دلایلی که ما نمیدانیم این افراد چه کسانی هستند این است که برایشان مهم نیست شما آنها را بشناسید. رونالد ای واترز، مرد قدرتمند فروتنی که اداره گورستان ملی زیر نظر او در شاخص رضایت مشتری رتبه ۹۷ را دارد، میگوید: «بهترین چیز در دنیا این است که هیچکس نتواند به یاد بیاورد که ایده از چه کسی بوده است.» همانطور که کیسی سپ از نیویورکر مینویسد، «کارمندان اثرگذار بخش دولت به دنبال چیزی مانند باشگاه هواداران نیستند، درست بر خلاف رویهای که رایج است». دیو اگرز در بازدید از آزمایشگاه پیشرانش جت ناسا متوجه «تاکید بیوقفه بر تیمها و گروهها و پیشینیان» به جای افتخارات فردی میشود.
هر فصل کتاب حال و هوای خاص خود را دارد. داستان جرالدین بروکس، رماننویس، درباره یک متخصص جرائم سایبری اداره مالیات که وقتی مشغول مقابله با قاچاقچیان مواد مخدر، تروریستها و کودکآزاران نیست، جوجیتسو تدریس میکند، میتواند سوژه یک فیلم هالیوودی جذاب باشد. در حالی که گشتوگذار بینظیر سارا واول، مورخ، در آرشیو ملی، تاریخ ایالاتمتحده را با تاریخ خانوادهاش در هم میآمیزد: «من به دنبال کشوری بودم که میخواهم در آن زندگی کنم.» جان لنچستر با شرح حال یک عدد، نه یک شخص، بلکه یک عدد، تکلیف را تغییر میدهد: شاخص قیمت مصرفکننده. او ماهرانه توضیح میدهد که این عدد چه مفهومی دارد و تغییر آن به چه معناست و چگونه میتوان بنا به منظور با آن بازی کرد. قیمت مواد غذایی تنها هشت درصد از شاخص قیمت مصرفکننده را تشکیل میدهد، اما آنها علت اصلی شوک قیمتها هستند، بنابراین تورم میتواند از نظر فنی در حال کاهش باشد، اما همانطور که جو بایدن و کاملا هریس میتوانند به شما بگویند، مصرفکنندگان آن را احساس نخواهند کرد. اما این باعث نمیشود که شاخص قیمت مصرفکننده، همانطور که آشوبگران راستگرا ادعا میکنند، دروغ باشد. مقاله به ظاهر بیمقدمه لنچستر به دفاعی تکاندهنده از جستوجوی دادههای عینی، هرچند ناقص، بهعنوان تجلی ارزشهای روشنگری میرسد. لوئیس با دو داستان جذاب که محدودیتهای راهحلهای بازار آزاد را نشان میدهند، کتاب «دولت کیست؟» را به پایان میرساند. کریستوفر مارک، معدنچی سابق زغالسنگ که ایمنی معادن را در وزارت کار متحول کرد، کشف کرد که اپراتورهای معدن از اجرای اقدامات ساده نجاتبخش با هدف کاهش هزینهها خودداری میکنند. برای مجبور کردن آنها به انجام این کار، مقرراتی که اغلب بهعنوان «کاغذبازی» اهریمنی تلقی میشود، لازم بود (همان چیزی که بوروکراسی دولتی خوانده میشود). هدر استون، اپیدمیولوژیست سازمان غذا و دارو، بیماریهای کشندهای را بررسی میکند که آنقدر نادر هستند که صنعت دارو هیچ سودی در توسعه درمانهای آنها نمیبیند. بهطور خلاصه، بخش خصوصی در این موارد اجازه میدهد مردم بمیرند. لوئیس همچنین این موضوع را مطرح میکند که کارمندان فدرال کارآمد اتفاقاً در بخش خصوصی درآمد بسیار بهتری دارند و انگیزههای آنها از کار در بخش دولتی بسیار متفاوت از بحث مادی است. پیشنهاد تعدیل داوطلبانه دوج به طرز نامطلوبی کارمندان دولت را تشویق میکند که با ترک کار، حقوق خود را سه برابر کنند و تنها کارمندان کماهمیتتر و ناتوانتر در سیستم باقی خواهند ماند.
این کتاب خواندنی است، اما متاسفانه، برخلاف امیدهای لوئیس، هیچ کاری برای جلوگیری از موج عظیم تعدیلهای ویرانگری که ترامپ و ماسک، از طریق «وزارت بهرهوری دولت» (دوج)، در چند ماه گذشته به دولت تحمیل کردهاند، انجام نداده است. تخمین زده میشود که از بیش از دو میلیون کارمند فدرال، بیش از ۲۰ هزار نفر تاکنون اخراج شدهاند. بسیاری از افراد موردبحث در این کتاب در معرض خطر از دست دادن شغل خود هستند. لوئیس با تاسف میگوید: «شاید ما در مراحل اولیه جنگ هستیم، اما شگفتانگیز است که این مجموعه چه نقش اندکی داشته است. نهتنها هیچ صدایی از دوج نشنیدهام، بلکه هیچ احساسی هم ندارم که نگران نوشتههای من باشند. اگرچه برای ایلان ماسک ایمیلی فرستادم و پرسیدم که آیا میتوانم به آنجا نقل مکان کنم و ببینم چه کار میکند. او پاسخی نداد.» ماسک کارمندان فدرال را یا بهعنوان مزدورانی میبیند که وقت خود را صرف سوزاندن دلارهای مالیاتدهندگان میکنند یا حتی آنها را دشمنان خرابکار داخلی قلمداد میکند. متاسفانه، فروتنی تحسینبرانگیز کارمندان دولت اجازه میدهد چنین کاریکاتورهایی تکثیر شوند. لوئیس مینویسد: «این کلیشهسازی همیشه منفعلانه و احمقانه بوده است، اما امروزه بهطور فزایندهای آسیبزننده شده است.» بنابراین، این متن چندوجهی و آموزنده درباره خدمات عمومی، اگرچه به میزان مورد انتظار تاثیرگذار نبوده است، اما بههرحال لازم و خواندنی است.