شناسه خبر : 49956 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

تشبیه نادرست

چرا الگوی توسعه دیگر کشورها مناسب ایران نیست؟

 

مریم رحیمی / نویسنده نشریه 

26سال‌های سال است در محافل روشنفکری ایران پیشنهادهایی برای الگوی توسعه در ایران مطرح می‌شود. در طول 100 سال گذشته، گاهی بلوک شرق همچون شوروی و گاهی بلوک غرب همچون آمریکا، آلمان یا ژاپن الگوی پیشنهادی روشنفکران بوده است. این اواخر هم الگوی سوئد به‌عنوان اتوپیای روشنفکران ایرانی مطرح شده است. احتمالاً با این تصور که چون این کشور سوسیال‌دموکرات است، الگوی اقتصادی‌اش نیز مبتنی بر سوسیالیسم است. گذشته از آنکه، این پیشنهادها روزگاری مطرح شده‌اند و بعدها به فراموشی سپرده شده‌اند. حال این پرسش مطرح می‌شود که چرا در ایران اینقدر تشتت فکری در حوزه ادبیات توسعه وجود دارد؟ مسعود نیلی، اقتصاددان، این‌گونه پاسخ می‌دهد: «گاهی می‌شنویم و می‌بینیم عده‌ای پیشنهاد می‌دهند ایران در پیشبرد توسعه از الگوی چین یا الگوی ژاپن یا الگوی سوئد استفاده کند. خیلی قابل فهم نیست که برداشت ما از مقوله توسعه اینقدر سطحی و کم‌عمق باشد، به این دلیل که الگوی ژاپن یا الگوی سوئد، قرص یا شربت نیست که بتوانیم از داروخانه تهیه کنیم و بعد مثل این کشورها توسعه‌یافته شویم. یا اینکه فکر کنیم متنی یا گزارشی یا مقاله‌ای وجود دارد و ما اگر به تک‌تک توصیه‌های این متن توجه کنیم، می‌توانیم براساس الگوی آن کشور، پیشرفته شویم.» چنان‌که شرح داده شد، یکی از مشکلات اساسی در مقوله توسعه ایران، سطحی‌نگری و ساده‌انگاری در نگاه به الگوهای توسعه است. تشتت فکری در حوزه ادبیات توسعه ایران، ریشه‌های متعدد دارد که می‌توان آن را از چند منظر بررسی کرد.

نخست، فقدان اجماع فکری و نظری در میان روشنفکران و سیاست‌گذاران ایرانی یکی از عوامل اصلی این پراکندگی است. در سده گذشته، جریان‌های فکری مختلف (از سوسیالیسم و لیبرالیسم گرفته تا ناسیونالیسم و اسلام‌گرایی) هر کدام به دنبال الگوی خارجی برای توسعه ایران بوده‌اند. تنوع ایدئولوژیک باعث شده هر گروه، بدون توجه به شرایط بومی ایران، الگویی با همسویی پیش‌فرض‌های فکری خودش، پیشنهاد کند. برای مثال، در دوره‌ای که گفتمان چپ‌گرایی غالب بود، شوروی یا چین به‌عنوان الگو مطرح می‌شدند و در دوره‌ای دیگر، تحت تاثیر جذابیت‌های نظام سرمایه‌داری، آمریکا یا ژاپن مورد توجه قرار می‌گرفتند. این رویکرد نشان‌دهنده نبود چهارچوب نظری منسجم برای تحلیل نیازهای داخلی در کشورمان است.

دوم، عدم شناخت عمیق از الگوهای پیشنهادی و شرایط شکل‌گیری آنها، عامل دیگر است. کشورهایی همانند سوئد، ژاپن یا آلمان مسیر توسعه‌شان را براساس عوامل تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی خاص خودشان طی کرده‌اند. برای مثال، سوئد با نظام سوسیال‌دموکرات، توسعه را در بستری از ثبات سیاسی، فرهنگ اجتماعی مبتنی بر اعتماد و همکاری و منابع اقتصادی مشخص پیش برده است. این شرایط با وضع ایران، که با چالش‌هایی همانند «ناپایداری سیاسی»، «تحریم‌های اقتصادی» و «تنوع فرهنگی و قومیتی» مواجه است، تفاوت‌های اساسی دارد. با این حال، روشنفکران ایرانی اغلب به جای تحلیل این تفاوت‌ها، به الگوبرداری سطحی و شعاری از این کشورها بسنده کرده‌اند.

سوم، فقدان استراتژی توسعه مبتنی بر شرایط بومی ایران به این تشتت دامن زده است. توسعه، فرآیندی پیچیده و چندوجهی است که نیازمند درک ظرفیت‌ها، محدودیت‌ها و اولویت‌های سرزمین است. در ایران، به دلیل نبود اجماع بر سر تعریف توسعه و اهداف آن، پیشنهادها اغلب به‌صورت مقطعی و تحت تاثیر موج‌های جهانی یا منطقه‌ای مطرح می‌شود. برای مثال، الگوی سوئد ممکن است به دلیل تصور نادرست از سوسیال‌دموکراسی به‌عنوان نوعی سوسیالیسم یا به دلیل جذابیت رفاه اجتماعی آن، بدون توجه به پیش‌نیازهایش، مورد توجه قرار گیرد.

رویکرد آرمان‌گرایانه و غیرواقع‌بینانه در میان برخی روشنفکران ایرانی نیز به این مشکل دامن زده است. به جای تمرکز بر مسائل عملی و قابل اجرا، پیشنهادها به‌صورت آرزوهایی اتوپیایی مطرح می‌شوند که قابلیت تطبیق با واقعیت‌های ایران را ندارند. همان‌طور که مسعود نیلی اشاره می‌کند، توسعه همانند «قرص یا شربت» نیست که بتوان آن را از کشوری دیگر قرض گرفت و مصرف کرد. نگاه تقلیل‌گرایانه که توسعه را به مجموعه‌ای از سیاست‌های کپی‌برداری محدود می‌کند، از درک پیچیدگی‌های فرآیند توسعه عاجز است.

الگوهای منحصربه‌فرد

شخصیت نخست فیلم سینمایی «مارمولک» (1382) به کارگردانی کمال تبریزی، فیلم محبوب دهه 1380، در یک جایی از این فیلم می‌گوید: «به تعداد آدم‌های روی زمین، راه برای رسیدن به خدا وجود دارد.» تا همین 20 سال پیش، تصور می‌شد که صرف راه رفتن در یک راه خطی از پیش تعیین‌شده باعث توسعه می‌شود. در دو دهه گذشته کشورهای جنوب شرق آسیا و برخی کشورهای آمریکای جنوبی، نشان دادند به تعداد کشورهای روی کره زمین، راه توسعه‌یافتگی وجود دارد. اگر داگلاس نورث (Douglass Cecil North)، اقتصاددان اهل ایالات‌متحده آمریکا توسعه را از منظر اقتصاد نهادی بررسی می‌کند، دارون عجم اوغلو (Daron Acemoğlu)، اقتصاددان آمریکایی تُرک‌تبار سخن از اقتصاد سیاسی می‌گوید و اندیشمندان دیگر هم توسعه را در شکل و شمایل دیگری می‌بینند. الگوهای توسعه کشوری، لزوماً قابلیت تعمیم به کشورهای دیگر را ندارند. دلیل این امر را می‌توان از چند منظر بررسی کرد. جعفر خیرخواهان، اقتصاددان، بر این باور است: «کشورها، مسیرهایی متفاوت برای توسعه پیش‌رو دارند که در اصطلاح به آن «تراژکتوری»  / trajectory (خط سیر) می‌گویند.» تراژکتوری به معنی مسیر حرکتی است که کشورها طی زمان در آن پیش رفته‌اند و در آن مسیر، تجربه‌های جدید به دست آورده‌اند. «شکست‌ها، پیروزی‌ها، ارتباطات و تعاملاتی که بین مردم یک کشور با دولت، حکومت و جهان بیرون وجود دارد، این مسیر را می‌سازد. همچنین انتظاراتی که حکمرانان کشور از همسایه‌ها یا دیگر کشورهای خارجی دارند، نیز به این مسیر شکل و شمایل می‌دهد.» به‌همین دلیل کاملاً بدیهی است که مسیر حرکت کشورها از یکدیگر مجزاست؛ چراکه افکار، سیاست‌ها، ارتباطات و روابط خارجی این کشورها با همدیگر متفاوت است.

فرهنگ، روابط اجتماعی، نهادهای مردمی، باورها و دین مستقر در هر کشوری، توسعه را به شکل و شمایل مختص خودش درمی‌آورد. این عوامل، فرصت‌ها، چالش‌ها، موانع و تهدیدهایی کاملاً منحصربه‌فرد را شکل می‌دهد و به همین دلیل هم سیاست‌گذار برای نیل به توسعه، مجبور به استفاده از سیاست‌ها، برنامه‌ها و استراتژی‌های متفاوت است و «قالب‌های توسعه که در هر کشور شکل می‌گیرد، قابل استفاده و تقلید در کشورهای دیگر نیست».

داستان دو کشور

تصور کنید دو کشور قصد دارند سیاست یکسان مبتنی بر واکسیناسیون همگانی اجرا کنند. هر دو کشور شروع به تبلیغ مزایای واکسینه شدن می‌کنند. در یکی از کشورها، مردم نسبت به همه اقدام‌های دولت، سوءظن دارند و با نگاه بدبینانه، سیاست‌ها را تحلیل می‌کنند. در کشور دیگر، مردم خودشان با آگاهی و اعتماد کامل، خواهان واکسینه ‌شدن هستند. «مقاومت در برابر سیاست‌های دولت، همان اتفاقی است که در هندوستان رخ داد. زمانی که دولت هند سیاست واکسیناسیون رایگان شهروندان را در دستور کار قرار داد، در برخی مناطق هند هیچ‌کس از این تصمیم استقبال نکرد، چرا که آن جامعه هندی، تصور می‌کرد دولت با این اقدام، قصد دارد جمعیت هند را کنترل کند.» هند کشوری متشکل از قومیت‌ها و احزاب گوناگون است؛ به همین دلیل مردم این کشور همواره ممکن است احساس کنند احزاب و قومیت‌های دیگر، علیه آنها اقدامی انجام می‌دهند. خیرخواهان بر این باور است که «چنین تصوری، لزوماً درست نیست اما به‌هرحال باعث شکست سیاست‌های دولت می‌شود. اجرای سیاست‌ها در کشوری که این میزان از بی‌اعتمادی وجود ندارد، به‌مراتب ساده‌تر است. مردم کشوری که به دولت اعتماد دارند، از اجرای چنین تصمیم‌هایی استقبال می‌کنند و خواهان واکسیناسیون همگانی رایگان برای ریشه‌کن شدن بیماری‌ها هستند».

حالا کشوری همچون سوئیس یا دانمارک را در نظر بگیرید که در آنها، «شاخص‌های سرمایه اجتماعی و اعتماد مردم به دولت، در بالاترین سطح وجود دارد و در چنین کشوری، مشکلات و موانعی شبیه به آنچه توضیح داده شد، ایجاد نمی‌شود. بنابراین دولت می‌تواند سیاست‌های مطلوب را با کمترین هزینه و اصطکاک و بالاترین نتیجه، به ثمر برساند». این در حالی است که فقدان سرمایه اجتماعی، ازدیاد شایعه و افزایش شک و تردید به سیاست‌های دولت، مانع از اجرای سیاست‌های مدنظر دولت می‌شود.

27

بی‌اعتمادی شهروندان

یکی از دلایلی که باعث می‌شود مردم نتوانند به دولت‌ها اعتماد کنند آن است که دولت در گذشته وعده‌هایی داده که نتوانسته آنها را عملی کند یا اینکه دولت از مردم درخواست همکاری برای نیل به یک هدف خاص کرده و مردم نیز با آن همراهی کرده‌اند، اما دولت موفق به پیاده‌سازی وعده‌هایش نشده یا تعمداً عمل نکرده است. در چنین شرایطی «مردم و سرمایه‌گذاران احساس زیان و تصور می‌کنند فریب خورده‌اند». چنانچه دولت‌ها از مردم درخواست همکاری کنند و بتوانند در مقابل، منافع آنها را تامین کنند، مشکلاتی از این دست برای دولت‌ها پیش نمی‌آید و دو طرف به بُرد دست می‌یابند. «چنانچه مطالبه دولت از بخش خصوصی این مسئله باشد که اگر این بخش اقدام به سرمایه‌گذاری کند، دولت هم تسهیلات خاصی ارائه می‌دهد، اما در عمل، تسهیلات خاصی اعطا نکند، بخش خصوصی نسبت به دولت و سیاست‌هایش بی‌اعتماد می‌شود. در چنین شرایطی، بخش خصوصی احساس زیان و فریب‌خوردگی می‌کند. با همین رویکرد، اگر دولت دوباره از این بخش درخواست کمک کند، بخش خصوصی حاضر به همکاری نمی‌شود.»

الگوهای نامتوازن

کشورها در سطوح مختلف توسعه‌یافتگی قرار دارند. این گزاره بدان معناست که «میزان توسعه هر کشور در حال توسعه همانند عراق یا افغانستان یکسان نیست. برنامه‌هایی که 150 سال پیش باعث توسعه انگلستان شد، با وضع اجتماعی، سیاسی و اقتصادی افغانستان، عراق یا حتی ایران منطبق نیست». وضع انگلستان در آن زمان از وضع کنونی بسیاری از کشورهای در حال ‌توسعه جهان بهتر بود و نهادهایی که در این کشور شکل گرفته، کاملاً بالغ شده بودند. چنین نهادهایی در کشورهای در حال توسعه هنوز وجود ندارد. بنابراین چنانچه کسی ادعا کند الگوی حال حاضر توسعه انگلستان قابل تعمیم به کشورهای دیگر است، اطلاعات غلط مخابره کرده است. «بسیاری از نهادهای آن زمان در انگلستان هنوز در کشورهای در حال توسعه وجود ندارد. یا اگر وجود دارد، همچنان نوپاست و با مشکلات عدیده مواجه است.» همه این عوامل سبب می‌شود توسعه به سبک انگلستان در این کشورها قابل اجرا و دستیابی نباشد.

الگوی توسعه‌یافتگی

پرسش اینجاست که اگر نمی‌توان الگوهای توسعه در کشورهای توسعه‌یافته را به کشورهای دیگر تعمیم داد، پس چه باید کرد؟ «با وجود همه تفاوت‌ها، تضادها و اختلاف‌هایی که از جنبه‌های گوناگون در کشورهای مختلف وجود دارد، برخی از درس‌ها و الگوریتم‌های توسعه، مشابه و قابل الگوبرداری‌اند. به‌طور کلی، می‌توان تا حدی تجربه کشورهایی را که از یک نوع بستر تاریخی برخاسته‌اند و فرهنگ یا دین مشترک دارند، به یکدیگر تعمیم داد و از آنها برای توسعه بهره جست.» این بدان معناست که می‌توان از الگوهای توسعه‌ای که کشورهای مشابه با یکدیگر انجام داده‌اند، در کشورهایی که «بستر تاریخی و اجتماعی مشابه» دارند، استفاده کرد؛ برای مثال، کشورهای خاورمیانه دارای تاریخ مشترک و فرهنگ مشابه هستند. همچنین از نظر جغرافیایی شرایط یکسانی دارند و به منابع طبیعی نفت وابسته‌اند. احتمالاً بتوانند از الگوهای مشابه بهره ببرند، چرا که «شاخص رانت نفت، شرایط تمامی این کشورها را تا حد زیادی به یکدیگر شبیه کرده و ممکن است این کشورها از نظر جمعیتی به یکدیگر شبیه نباشند. متغیر رانت نفتی، کشورها را شبیه به یکدیگر کرده است. مشکلات سیاست‌گذاری در این کشورها تا حد زیادی شبیه به یکدیگر است و این کشورها، می‌توانند از تجربه‌های یکدیگر درس‌آموخته‌هایی داشته باشند».

برای مثال، دو کشور ایران و ترکیه از منظر میزان توسعه‌یافتگی شبیه به یکدیگرند. البته نباید از نظر پنهان داشت، در حالی که ایران منابع نفت و گاز فراوان دارد، ترکیه کشور کاملاً محرومی است که ناچار به وارد کردن این منابع به درون مرزهایش است. با این همه، کشوری همچون ترکیه می‌تواند الگویی برای ایران باشد. سیاست‌گذاران ایرانی می‌توانند بررسی کنند که دولت ترکیه چگونه توانست با بخش خصوصی همراه و همگام شود که بازارهای صادراتی را تسخیر کند. از منظر سیاسی، می‌توان بررسی کرد انتخاباتی که در شهرها و شوراهای محلی برگزار شد، چگونه توانست باعث تحول و پیشرفت‌هایی در مناطق مختلف ترکیه شود. «توسعه نهادهای سیاسی» و «همکاری و ارتباط سازنده دولت با بخش خصوصی» باعث رشد سریع ترکیه شد. همه این عوامل، درس‌آموزه‌هایی برای کشورهای همسایه است. کشورهای شبیه به ترکیه، می‌توانند در این موارد از این کشور الگو بگیرند، چرا که ترکیه تا حد زیادی موفق شد باعث آشتی میان اسلام و مدرنیته شود و مسیر توسعه را به مرور طی کند. اگر ایران همان‌طور که قرار بود، از منظر سیاسی و اقتصادی توسعه می‌یافت، می‌توانست الگوی مناسبی برای سایر کشورهای همسایه باشد و این الگو را به کشورهای دیگر هم انتقال دهد. متاسفانه آنچه رخ داد، برعکس است و ایران باید از کشورهای دیگر الگو بگیرد. کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس، با تمهیدات خاص توانستند مسیر توسعه را تا حدی پیش ببرند اما کشورهای ایران، عراق، پاکستان، افغانستان و سوریه در وضع بدی گرفتار شده‌اند. این کشورها عموماً درگیر مسائلی همچون بی‌ثباتی، جنگ داخلی، شورش و رشدنیافتگی اقتصادی‌اند و همه این عوامل، آینده سرشار از نااطمینانی برای این کشورها شکل داده است. 

دراین پرونده بخوانید ...