پمپاژ بحران
گفتوگو با مهدی معتق درباره خطای حکمرانی در مدیریت آب

سازمان آب و فاضلاب تهران از مدتها پیش به مردم توصیه کرده که مخزن و پمپ آب برای ساختمانهای خود تهیه کنند. به نظر میرسد دلیل این توصیه، آماده نگه داشتن مردم برای ذخیره چندروزه آب در صورت وقوع حوادث غیرقابل پیشبینی مثل جنگ است، اما ناظران این کار را نهتنها به زیان محیطزیست که حتی به زیان جامعه میدانند. به عقیده آنها بهجای اینکه هر خانهای به جزیرهای مستقل با پمپ اختصاصی تبدیل شود، باید جامعهای متحد در مدیریت مسئولانه و هوشمند منابع آب بسازیم، زیرا آب نه یک کالا، بلکه میراثی است که از نسل امروز به آیندگان سپرده میشود. مهدی معتق، استاد مرکز تحقیقات علوم زمین آلمان و پژوهشگر آب، فرونشست و بلایای طبیعی به تجارت فردا میگوید: توصیه اخیر سازمان آب و فاضلاب تهران به مردم برای خرید پمپ و مخزن آب به جای تقویت زیرساختهای عمومی، نمادی آشکار از خطای حکمرانی در حوزه آب و محیط زیست است. در کشوری که بحران آب سالهاست هشدار داده شده و متخصصان بارها نسبت به پیامدهای بهرهبرداری بیرویه از منابع زیرزمینی و فرسودگی شبکههای آبرسانی هشدار دادهاند، این نوع پاسخدهی جز عقبنشینی از مسئولیت و انتقال بار بحران به مردم نتیجهای ندارد. مشکل اصلی نه کمبود بودجه، بلکه فقدان اراده و مدیریت حرفهای در نوسازی و بهبود زیرساختهاست. استفاده گسترده از پمپهای خانگی نهتنها فشار شبکه شهری را مختل میکند، بلکه نابرابری در دسترسی به آب را افزایش میدهد. همچنین، نادیده گرفتن ظرفیتهای طبیعی مانند استحصال آب باران، بهویژه در مناطق پربارش کشور، نشان از ضعف در سیاستگذاری و فرهنگسازی دارد. مدیریت آب در ایران نیازمند برنامهریزی کلان، قانونمند و مبتنی بر عدالت اجتماعی است؛ نه راهکارهای جزیرهای و غیرقابل کنترل که بحران را تشدید میکنند. بدون اصلاحات ساختاری و تغییر نگرش در سطح کلان، حتی پیشرفتهترین الگوهای هوشمند هم کارایی نخواهند داشت.
♦♦♦
مدیرعامل شرکت آب و فاضلاب تهران به مردم توصیه کرده که پمپ آب و مخزن تهیه کنند تا در صورت قطع آب یا قطع برق طبقات بالاتر ساختمان بتوانند با فشار یکسان آب دریافت کنند. چرا توصیه سازمان آب و فاضلاب تهران به مردم برای خرید پمپ و مخزن آب به جای تقویت و نوسازی زیرساختهای عمومی، نمونهای بارز از خطای استراتژیک و حکمرانی نادرست در حوزه مدیریت منابع آب و محیط زیست بهشمار میآید؟
اینکه مسئولان شرکت آب و فاضلاب اعلام کردهاند مردم باید برای تهیه پمپ و مخزن آب اقدام کنند، بهروشنی مصداقی از خطای حکمرانی است. باید بگویم واقعاً تاسف خوردم وقتی این جملات را شنیدم. این سخنان از آن جهت تاسفبرانگیز است که ایران هرگز کشوری نبوده که در آن آگاهی و شناخت نسبت به بحرانهای منابع آب وجود نداشته باشد. بسیاری از متخصصان، پژوهشگران و دانشمندان، چه در داخل کشور و چه در خارج، و حتی کارشناسان خود ادارات و سازمانهای دولتی، بارها و بارها نسبت به پیامدهای سیاستهای نادرست چند دهه گذشته در حوزه مدیریت منابع آبی هشدار دادهاند. مجموعهای از سیاستهایی که باعث شده منابع آب زیرزمینی ایران امروز با چالشهای بسیار جدی و حتی با خطر نابودی کامل مواجه شوند؛ و در پی آن، پدیدههایی همچون فرونشست زمین، که امروز همچون غدههایی سرطانی سراسر کشور را درگیر کردهاند، پدید آمدهاند. این هشدارها و آگاهیها بارها بیان شده بود، اما متاسفانه به دلایل گوناگون، این هشدارها نادیده گرفته شدند و در عمل به آنها توجهی نشد. نتیجه این بیتوجهیها امروز خود را نشان داده است. در شرایطی که کشور با یک دوره خشکسالی یکساله، دوساله یا حتی پنجساله روبهرو میشود، دیگر مسئولان توان لازم برای حفظ و پایداری شبکه آبرسانی در حالت عادی را ندارند و به ناچار بار این کمکاریها را به دوش مردم میاندازند.
ما در دهههای گذشته شاهد روند کاهشی و قهقرایی مدیریت منابع آب بودهایم. سفرههای زیرزمینی تهنشین شده و فرونشست زمین در اغلب شهرها و دشتهای کشور مشاهده میشود. نیمی از دشتها طی چند دهه ممنوعه شده است. عملاً آبی وجود ندارد. به نظر شما مهمترین خطاهای راهبردی در مدیریت منابع آب ایران طی دهههای گذشته چه بودهاند؟ آیا این ناکامیها بیشتر ناشی از فقدان سرمایهگذاری حرفهای در مسئله آب بوده یا به ضعف در سیاستگذاری و مدیریت فنی و اجرایی بازمیگردند؟
بارها و بارها در طول دهههای گذشته تاکید شده که ایران کشوری خشک و نیمهخشک است و در طول تاریخ نیز چنین اقلیمی داشته است. بنابراین، مدیریت منابع آبی در چنین کشوری باید با دقت، تدبیر و ظرافت خاصی انجام شود. با این حال، متاسفانه این هشدارها در دولتهای مختلف، بدون تفاوت در گرایش یا رویکرد، نادیده گرفته شدهاند. بهمحض آنکه اولین بارندگی رخ میداد، همهچیز به روال سابق بازمیگشت و همان سیاستهای اشتباهی که به بحران منجر شده بودند، مجدد دنبال میشدند. یکی از مهمترین این خطاها، بیتوجهی به حفاظت از منابع آب زیرزمینی و بهرهبرداری بیرویه از آنها، بهویژه تحت تاثیر سیاستهای نادرست در بخش کشاورزی بوده است. در حالی که منابع آب زیرزمینی، استراتژیکترین و حیاتیترین ذخایر آبی برای شرایط بحران، از جمله خشکسالی، محسوب میشوند. یعنی در زمانی که به دلیل خشکسالی، منابع آب سطحی با افت مواجه میشوند، این منابع زیرزمینی هستند که باید نقش پشتیبان را ایفا کنند. اما اکنون، چنین ذخیرهای دیگر وجود ندارد و این موضوع کشور را در برابر بحرانهای آبی بسیار آسیبپذیر کرده است. از سوی دیگر، ضعف در سرمایهگذاری برای نوسازی زیرساختهای آبی، بهویژه شبکههای شهری فرسوده که سالهاست نسبت به آنها هشدار داده شده، یکی دیگر از عوامل تشدید بحران است. هدررفت گسترده آب در این شبکهها یکی از مشکلات شناختهشدهای بوده که سالها مطرح شده، اما گویا هیچگاه جدی گرفته نشده است. این در حالی است که بودجه لازم برای بهبود این وضعیت در بسیاری از موارد قابل تامین بوده و مشکل اصلی کمبود منابع مالی نبوده، بلکه ضعف در مدیریت و اراده اجرایی بوده است. اکنون، در شرایطی که کشور در مرحلهای بحرانی قرار گرفته، مسئولانی که خود با سیاستهای نادرست زمینهساز این وضعیت شدهاند، بهجای پذیرش مسئولیت، سعی در سلب مسئولیت دارند و از مردم میخواهند برای رفع مشکل، پمپ و مخزن آب تهیه کنند. گویی این مردم بودند که چنین بحرانهایی را پدید آوردند، نه آن سیاستگذاریهای اشتباه و بیتوجهیهای مکرر که امروز کشور را در آستانه یک بحران گسترده آبی قرار دادهاند.
استفاده گسترده از پمپهای خانگی چه تاثیری بر تعادل فشار در شبکه شهری و عدالت در دسترسی به آب بین ساختمانها دارد؟ بعضی معتقد هستند که ممکن است این مدل به برداشت یکی بیشتر از دیگری منجر شود و به نوعی بیعدالتی در دسترسی به آب به وجود بیاید و متناسب با هزینهای نباشد که هر فرد پرداخت میکند.
این نکته درستی است که ممکن است دسترسی یکسان برای استفاده از آب حتی در ساختمان به وجود نیاید. در ارتباط با بحث استفاده از پمپ و مخزن بهعنوان راهکارهایی برای تابآوری شهری، باید به نکتهای مهم اشاره کرد. یکی از موثرترین روشها برای تقویت تابآوری در برابر بحرانهای آبی، بحث استحصال آب باران است؛ موضوعی بسیار جدی که امروزه در بسیاری از کشورهای جهان مورد توجه قرار گرفته است. اما متاسفانه در ایران این موضوع بهطور شایستهای مورد توجه قرار نگرفته و جدی گرفته نمیشود.
حتی در استانهای شمالی کشور مانند گیلان و مازندران، که از نعمت بارش فراوان برخوردارند، شاهد آن هستیم که استحصال آب باران جایگاهی در مبلمان شهری، زندگی روزمره مردم و طراحی زیرساختهای شهری ندارد. این در حالی است که میتوان از این منابع طبیعی به شکلی پایدار و موثر بهرهبرداری کرد. متاسفانه نهتنها در طراحی شهری به این موضوع بیتوجهی شده، بلکه آگاهیرسانی عمومی نیز نسبت به آن بسیار اندک بوده است. تنها زمانی که با بحرانهایی نظیر بیآبی مواجه میشویم، تازه توجهات به این موضوع جلب میشود؛ آن هم در حدی محدود و مقطعی.
چرا با وجود تجربه جهانی موفق در استفاده از سامانههای استحصال آب باران، این روش در سیاستهای شهری و زیربنایی ایران بهویژه در مناطق پربارش کشور نهادینه نشده است؟ چه موانع ساختاری، فرهنگی یا مدیریتی مانع از بهرهگیری موثر از این ظرفیت طبیعی شدهاند؟
استحصال و ذخیرهسازی آب باران، بهویژه در مناطق شهری، نیازمند برنامهریزی جامع و بازنگری اساسی در زیرساختهاست. باید مبلمان شهری و استانداردهای ساختوساز تغییر یابند و دستورالعملهایی روشن و کاربردی برای مردم تدوین و ارائه شود تا بدانند چگونه میتوانند از آب باران بهدرستی استفاده کرده و آن را برای مصارف خانگی و شهری ذخیرهسازی کنند. متاسفانه تا امروز غفلت چشمگیری در این زمینه صورت گرفته است. با این حال اگر بهدرستی و بهطور علمی و اجرایی روی آن کار شود، میتواند به شکل موثری در مدیریت بحران آب کشور نقش ایفا کند. ما باید همواره به یاد داشته باشیم که در کشوری خشک و نیمهخشک زندگی میکنیم و هر روشی که حتی بتواند یک قطره آب را حفظ کند، گامی مهم در جهت پایداری سرزمین ما در این اقلیم خشک خواهد بود. برای روشنتر شدن موضوع، برای مثال میتوان به آلمان اشاره کرد. در بسیاری از مناطق شهری این کشور، کمتر خانهای را میبینید که مجهز به سامانههای ذخیرهسازی آب باران نباشد. ساکنان این مناطق آب باران را جمعآوری و برای مصارف خانگی و محلی خود -در درجات مختلف و بسته به امکانات- استفاده میکنند. این موضوع نهتنها در سیاستهای شهری و طراحی ساختمانها لحاظ شده، بلکه به یک فرهنگ عمومی نیز تبدیل شده است. اما وقتی به شهرهای شمالی ایران نگاه میکنیم، با وجود بارشهای فراوان، میبینیم که تقریباً هیچ خانهای به چنین سامانهای مجهز نیست. در واقع، استحصال آب باران نه در سطح سیاستگذاری شهری تعریف شده و نه در فرهنگ عمومی مردم جایگاهی دارد. این یعنی اتلاف یک منبع ارزشمند، منبعی که میتوانست در شرایط بحرانی یا حتی در زندگی روزمره مورد استفاده قرار گیرد، اما بهسادگی از دست میرود. در مورد مهار و استفاده از بارشهای سیلابی در جنوب کشور نیز همین مشکلات وجود دارد. این وضعیت مصداق روشن اسراف منابع است؛ منابعی که اگر بهدرستی مدیریت و استفاده میشدند، میتوانستند حداقل بخشی از بار سنگین بحران آب در کشور را کاهش دهند.
برخی معتقدند راهحل بحران آب، حرکت بهسوی خودکفایی محلی و مستقلسازی واحدهای مسکونی در تامین آب مصرفی، مثلاً از طریق چاههای شخصی یا سامانههای ذخیرهسازی و موتورپمپ است. به نظر شما، آیا این مدلهای جزیرهای میتوانند راهحلی پایدار برای مدیریت آب در ایران باشند یا به نوعی باعث بازتولید بینظمی و بحران میشوند؟
در پاسخ به این پرسش باید بگویم که روند تخریبی که در دهههای گذشته با ورود موتورپمپها به وجود آمد، دقیقاً همین نتیجه را به دنبال دارد که اکنون داریم میبینیم. بهطور کلی، هر اقدامی که بدون قانونمندی، بدون ضابطه و بهشکلی جزیرهای انجام شود، یعنی هر فرد یا خانواده برای خودش تصمیم بگیرد و عمل کند، بدون آنکه نظامنامهای کلی و مبتنی بر اصول توسعه پایدار وجود داشته باشد، در نهایت نهتنها کارآمد نخواهد بود، بلکه به بروز مشکلات جدی نیز منجر میشود. در جوامع امروزی با پیچیدگیهای زیستی و شهری، چنین رفتارهای جزیرهای میتواند پیامدهای منفی زیادی به دنبال داشته باشد؛ از جمله افزایش تنشهای اجتماعی، بینظمی در شبکههای خدماتی و نابرابری در دسترسی به منابع. این در حالی است که هدف باید ارائه راهحلهای پایدار، ساختاریافته و منطبق با اصول عدالت اجتماعی و محیط زیستی باشد. بنابراین، از نظر من، اینکه بدون ضابطه و قانون، هر خانه را به یک واحد مستقل با منبع تامین آب خودش تبدیل کنیم، نهتنها راهحل درستی نیست، بلکه میتواند به تعمیق بحران نیز بینجامد.
با توجه به پیشرفتهای فناوری و توسعه الگوهای هوشمند مدیریت منابع آب، چرا بهنظر شما این الگوها تاکنون در ایران نتوانستهاند موفق عمل کنند؟ آیا مشکل در طراحی این الگوهاست یا در نبود بسترهای لازم برای اجرای آنها، مانند سیاستگذاری کلان و مدیریت یکپارچه سرزمینی؟
در پاسخ به این پرسش درباره الگوهای هوشمند برای مدیریت منابع آب، باید عرض کنم که این موضوع من را به یاد تجربه احیای دریاچه ارومیه میاندازد. در آن مقطع نیز الگوهایی مطرح و حتی ابلاغ شد، اما در عمل، بسیاری از آنها فاقد ضمانت اجرایی بودند. چرا؟ چون اجرای چنین الگوهایی مستلزم تغییرات اساسی در نگرش و سیاستگذاریهای کلان، بهویژه در حوزههایی مانند کشاورزی، اقتصاد کشاورزی و حتی سیاستهای کلان توسعه اقتصادی کشور است. برای مثال، تا زمانی که سیاست تمرکز جمعیت در کلانشهرهایی مانند تهران ادامه دارد و توزیع جمعیت بهصورت متوازن در سطح کشور اتفاق نمیافتد، یا زمانی که بهرهبرداری غیراصولی از منابع آب در بخش کشاورزی همچنان ادامه دارد، هیچ الگوی هوشمندی اگر بر روی کاغذ یا در فضای دیجیتال کامل و دقیق طراحی نشود، قابلیت اجرا نخواهد داشت. نتیجه این بیتوجهیها را نیز بهوضوح میبینیم: از شکست نسبی طرح احیای دریاچه ارومیه گرفته تا وضعیت نگرانکننده تالابهای کشور و حتی بحران مدیریت منابع آب در پربارشترین استانهای ایران مانند مازندران و گیلان. این استانها با وجود برخورداری از منابع آبی فراوان، همچنان با کمبود آب و نارسایی در بهرهبرداری پایدار روبهرو هستند. در نهایت باید گفت تا زمانی که نگاهها تغییر نکند و سیاستگذاریهای اساسی اصلاح نشود، حتی بهترین مدلها نیز ضمانت اجرایی نخواهند داشت و به سرنوشتی مشابه دریاچه ارومیه دچار خواهند شد.