همه چیز مجاز است
تسهیل قوانین و تحمل فساد
وقتی هری ترومن دفتر ریاستجمهوری را ترک کرد، فرصتهای زیادی برای ثروتمند شدن داشت. او تمامی آنها را رد کرد و گفت، «من هرگز نمیتوانم خودم را به هیچ معاملهای، هر چند محترمانه، متعهد کنم که اعتبار و عزت مقام ریاستجمهوری را تجاریسازی کند». مردی که دستور پرتاب دو بمب اتمی را داده بود، با درآمد حاصل از نوشتن خاطرات و حقوق بازنشستگی ارتش با ارزش امروزی 1350 دلار در ماه زندگی میکرد. چه احمقی بود. اگر ترومن در قرن بیستویکم به ریاستجمهوری رسیده بود، اکنون میتوانست با هواپیمای خصوصی به سخنرانیهای پولی برود، کمکهای دولتهای خارجی به بنیادش را جمعآوری کند، شاهد عضویت دخترش در هیاتمدیره شرکتها باشد و کارکنان دفترش ادارههای لابیگری به راه بیندازند. روسایجمهور آداب و رسوم زمان خود را انعکاس میدهند. تمایل ترومن به پیروی از قوانین خودتحمیلی یکی از ویژگیهای آمریکای دهه 1950 بهشمار میرفت. اما قوانین آمریکای 2025 چه چیزهایی هستند؛ زمانی که رئیسجمهور بوئینگ 747 و شمش طلای 130 هزاردلاری را از کشورهایی دریافت میکند که قصد دارند نظر لطف و دوستی او را جلب کنند؟، زمانی که خانوادهاش با دولتهای خارجی در حوزه ارزهای دیجیتال همکاری میکنند؟ اکنون دوران «هر چیزی مجاز است» در آمریکا فرا رسیده است. دونالد ترامپ آغازگر این دوران نیست، اما سرعت آن را افزایش داد و محدودیتهایی را برداشت که زمانی دیگران را عقب نگه میداشتند. اکنون اگر شما از حمایت سیاسی برخوردار باشید اشکالی ندارد که قوانین را دور بزنید. افراد ثروتمند با خیال راحت میدانند که اظهارنامههای مالیاتیشان حسابرسی نخواهد شد. وزارت دادگستری دیگر سیاستمداران را به اتهام فساد تحت پیگرد قانونی قرار نمیدهد. واحد «صداقت عمومی» آن منحل شده و قانون «اقدامات مفسدانه خارجی» که بخشی از اصلاحات دولت خوب پس از واترگیت بود، کنار گذاشته شده است. روسایجمهور قدیم هم کمککنندگان و بستگانشان را عفو میکردند، اما این اقدام فقط در روزهای آخر خدمتشان اتفاق میافتاد. اما امسال یک غول ارزهای دیجیتال که به دلیل پولشویی زندانی شده بود و پسر فردی که یک میلیون دلار به کارزار انتخاباتی دونالد ترامپ کمک کرده بود، مشمول عفو او قرار گرفتند.
چگونگی ثروتمند شدن اعضای خانواده ترامپ در دوره دوم ریاستجمهوری او قطعاً میتوانست ترومن را شگفتزده کند، اما این امر در اقتصاد 30 تریلیوندلاری امروز رویدادی ناچیز بهشمار میرود. بااینحال، این ادعا در مورد تعرفهها، کنترل صادرات و ادغامها مصداق ندارد؛ جایی که اختیارات و شخصیت ترامپ باعث میشود روسای شرکتها جلب رضایت او را یک وظیفه شرکتی تلقی کنند. کمککنندگان مالی به احداث سالن رقص جدید کاخ سفید که در بال شرقی واقع شده است، شامل شرکتهایی میشود که کسبوکارهای اصلی آنها در قراردادهای دولتی است و برای انجام ادغامها هم بهدنبال تایید مقرراتی هستند.

حال، خدا میداند
وقتی فقط یک تصمیمگیرنده وجود دارد که اغلب نظرش را تغییر میدهد لازم است که برای جلب نظر او هزینه زیادی صرف شود. لابیگران واشنگتن قبلاً بر روی کنگره تمرکز میکردند، اما اکنون بسیاری از آنان قانونگذاران را نادیده میگیرند و در عوض به مراجعانشان وعده میدهند که میتوانند بر رئیسجمهور یا جنبش سیاسی او تاثیر بگذارند. همه اینها حاکمیت قانون را تضعیف میکنند. آیا تایید یک ادغام یا صدور مجوز صادرات از سوی دولت در راستای منفعت ملی بوده است؟ یا به آن دلیل که شرکت موفق شد نظر مثبت رئیسجمهور را بخرد؟ وقتی همه چیز مجاز باشد هیچکس پاسخ این پرسشها را نمیداند.
مخالفان ترامپ بهآسانی از کشف اینکه افراد عاشق پول و قدرت هستند و از ترکیب آنها سرمست میشوند، غافلگیر شدهاند. هواداران او هم بهدرستی میدانند که وقتی دولتها از اجرای پرخاشگرانه برخی قوانین خودداری میکنند، میتوانند از مزایای اقتصادی بهرهمند شوند. شاید این امر فعالیت شرکتها و سرمایهگذاری خارجیان را تسهیل کند و نگران این نباشند که یک دیوانسالار بیش از حد متعصب به خاطر هر خطای کوچکی آنها را مجازات کند. این استدلال میتواند پایانی غمانگیز داشته باشد. همه اقتصادهای پیشرفته قوانین محکمی دارند و انتظار میرود که قوانین بیطرفانه اجرا شوند. هیچ دموکراسی بزرگ، بالغ و ثروتمندی نیست که به فساد عمومی روی خوش نشان دهد و قوانین را بهطور مصلحتی اعمال کند. بنابراین، با وجود اینکه هزینههای نهایی نامشخص هستند، بهروشنی میتوان گفت که وقتی مهمترین سوال یک رئیس این باشد که «آیا رئیسجمهور را میشناسید؟»، رونق اقتصادی درازمدت ناممکن خواهد شد.
بهترین نمونههای مشابه را میتوان در برخی بازارهای نوظهور مشاهده کرد. جایی که مردان بزرگ با هوا و هوس حکومت میکنند و دولتها برای موفقیت باید متملق باشند. یا به گذشته آمریکا و قبل از زمانی بنگرید که قوانین و رسوم با هدف تقویت دولت پاک تدوین میشدند. اما دوران «همه چیز مجاز است» با دوران عصر طلایی یا دهه 1920 تفاوت دارد. در آن روزگار هر نوآوری فناوری یا رشد اقتصادی اندکی فساد سیاسی را به همراه میآورد. سپس سیاستمداران برای جلب حمایت سیاسی به دزدی از قراردادها و برداشت پول روی آوردند. امروز اوضاع آنگونه نیست. بهنظر میرسد دزدی آشکار از دولت نادر باشد. رئیسجمهور به خرید وفاداری اعضای حزب نیازی ندارد، چرا که اعضای عادی او را دوست دارند و قانونگذاران جمهوریخواه هم از او میترسند.
تفاوتهای دیگری نیز وجود دارد. هزینهکرد دولتهای فدرال، ایالتی و محلی در دهه 1920 فقط به پنج درصد GDP میرسید، اما امروز 36 درصد آن است. ریاستجمهوری در عصر طلایی موضوعی حاشیهای برای زندگی آمریکاییها بود. این جمهوری در گذشته هم رسواییهای فساد سیاسی فراوانی داشته است. موضوع جدید آن است که ترکیبی از یک دولت اربابمنشانه و عظیمالجثه پدید آمده است که میتوان آن را خرید. در کمال تعجب بهنظر میرسد که رئیسجمهور برای خودخواهیهایش یا تضعیف قوانین بهای سیاسی بسیار اندکی میپردازد. تعصب حزبی باعث شد که اگر دموکراتها چیزی را نادرست بدانند طرفداران ماگا (MAGA) نتیجه میگیرند که حتماً اشکالی ندارد. طرف مقابل هم به اندازه کافی خرابکاری کرده است. به خاطر آورید که چگونه خانواده جو بایدن از موقعیت او سوءاستفاده کردند یا بنیاد کلینتون از قطر پول دریافت کرد. کاری که آقای ترامپ انجام میدهد فقط از نظر مقیاس متفاوت بهنظر میرسد.
این تفسیر اشتباه است و نباید پذیرفت که تعصب حزبی میتواند مجوزی برای سوءاستفاده یا تعلیق قوانین باشد. اصلاحات حکمرانی خوب پس از هر دوره افراط و تفریط پدیدار شدهاند که از آن میان میتوان به قانون فدرال «شیوههای فساد» پس از عصر طلایی و قانون «اخلاقیات در دولت» پس از واترگیت اشاره کرد. ده سال قبل مردی برای ریاستجمهوری داوطلب شد و وعده داد که باتلاقها را خشک کند. آن وعده هنوز یکی از مهمترین موضوعات در سیاست آمریکا و بسیار قانعکنندهتر از هشدار مربوط به تهدیدهای پیشروی دموکراسی لیبرال است. اکنون رئیسجمهور فرصتی طلایی به مخالفانش میدهد تا از آن شعار بهرهبرداری کنند.