اقتصاددانان قصهگو
کدام اقتصاددانان از روایت برای تشریح نظریههای اقتصادی استفاده میکنند؟
اقتصاد بهطور سنتی علمی ریشهدار در اعداد، مدلها و تصمیمگیریهای منطقی در نظر گرفته میشود. بااینحال، روایتها -داستانها و باورهای مشترک- به همان اندازه نقش قدرتمندی در شکلدهی به بازارهای مالی، رفتار سرمایهگذاری و اقتصادهای ملی ایفا میکنند. رابرت جی. شیلر، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، مفهوم اقتصاد روایی را معرفی کرد و بر اهمیت داستانهای واگیردار در شکلدهی به نتایج اقتصادی تاکید کرد. این مقاله با استفاده از مثالهای تاریخی، بینشهای روانشناختی و چهارچوب شیلر، چگونگی تاثیر روایتها را بر اقتصاد را روایت میکند تا توضیح دهد که چرا روایتها به اندازه دادهها در درک بحرانهای مالی، رشد و تصمیمگیری اهمیت دارند.
قدرت روایتهای اقتصادی
مردم صرفاً بر اساس محاسبات منطقی تصمیمات مالی نمیگیرند. آنها تحت تاثیر احساسات، دیدگاههای تاریخی و از همه مهمتر، داستانهایی هستند که رویدادها را به شیوهای درکشدنی چهارچوببندی میکنند. روایتها بر الگوهای مصرف، استراتژیهای سرمایهگذاری، سیاستهای دولتی و رفتار شرکتها نقش دارند. به گفته شیلر، روایتها مانند بیماریهای همهگیر در میان جمعیتها پخش میشوند. یک ایده واحد، وقتی بهطور گسترده پذیرفته شود، میتواند میلیونها نفر را به خود جلب کند- چه خوشبینی نسبت به آینده باشد، چه ترس از رکود، یا اعتماد به یک صنعت مانند صنعت خودرو. این داستانها میتوانند رونق و رکود بازار را تشدید کنند و چرخههای مالی را در مقیاس بزرگ تغییر دهند. مثال: روایت رویای آمریکایی، مالکیت خانه و کارآفرینی را هدایت میکند و رشد اقتصاد را تقویت میکند. بااینحال، نسخههای اغراقآمیز این روایت به حبابهای مالی، مانند سقوط بازار مسکن در سال ۲۰۰۸، منجر شده است.
نمونههای تاریخی روایتهای اقتصادی
1- دهه پررونق بیست و حباب بازار سهام
در طول دهه ۱۹۲۰، یک روایت اقتصادی قانعکننده در سراسر آمریکا گسترش یافت: پیشرفت تکنولوژیک و رشد صنعتی به معنای رفاه دائمی بود. روزنامهها، سرمایهگذاران و سیاستگذاران این باور را تقویت کردند و افراد را به خرید سهام بهطور تهاجمی تشویق کردند، با این باور که هرگز نمیتوانند ضرر کنند. بااینحال، این خوشبینی گسترده به گمانهزنی در بازار و ریسکپذیری بیشازحد کمک کرد. وقتی حباب در سال ۱۹۲۹ ترکید، رکود بزرگ را رقم زد و نشان داد که چگونه روایتها میتوانند هم به رونق اقتصادی و هم رکودهای ویرانگر دامن بزنند.
2- رکود بزرگ و روایت «مصرفکننده ترسیده»
دهه ۱۹۳۰ با روایت دیگری شکل گرفت: فروپاشی اقتصادی و سختیهای بلندمدت. ترس بهسرعت به جان مصرفکنندگان و کسبوکارها افتاد و کاهش هزینهها و تعمیق بیشتر رکود را به دنبال داشت. رئیسجمهور فرانکلین
دی. روزولت با این جمله معروف خود درصدد مقابله با این روایت بود: «تنها چیزی که باید از آن بترسیم، خود ترس است.» رهبری روزولت با تغییر گفتمان و ترویج خوشبینی، به بازگرداندن اعتماد به اقتصاد یاری رساند و قدرت روایتها را در بهبود اقتصادی برجسته کرد.
3- رونق و رکود دات کام
اواخر دهه ۱۹۹۰ شاهد ظهور روایت انقلاب اینترنت بود. سرمایهگذاران بر این باور بودند که فناوری دیجیتال اساساً اقتصاد جهانی را دگرگون میکند و موجب گمانهزنی بیشازحد در شرکتهای اینترنتی شد. این روایت، جنون سرمایهگذاری را دامن زد و قیمت سهام را به سطوح ناپایدار رساند. وقتی حباب در اوایل دهه ۲۰۰۰ ترکید، میلیاردها دلار در بازار سهام از دست رفت. این روایت فرو ریخته بود و نشان میداد که چگونه خوشبینی سوداگرانه میتواند وقتی واقعیت با روایت همسو نیست، اختلالهای مالی عظیمی به بار آورد.
4- بحران مالی ۲۰۰۸ و روایت «مالکیت خانه برای همه»
روایت محرک بازار مسکن قبل از سال ۲۰۰۸ ساده بود: مالکیت خانه مسیری امن و تضمینشده برای ثروت است. بانکها، وامدهندگان و سازمانهای دولتی این باور را ترویج کردند و میلیونها نفر را به خرید خانه -حتی کسانی که توانایی خرید خانه را نداشتند- با استفاده از وامهای رهنی درجه 2 سوق دادند. ولی واقعیت با این داستان در تضاد بود، حباب مسکن ترکید و بدترین بحران مالی از زمان رکود بزرگ را به بار آورد. این مطالعه موردی نشان میدهد که چگونه باور بیقیدوشرط به یک روایت اقتصادی میتواند خطرات سیستمی به وجود آورد.
5- بیتکوین و انقلاب ارزهای دیجیتال
ظهور بیتکوین و فناوری بلاکچین در دهه ۲۰۱۰ از طریق روایت تمرکززدایی و آزادی مالی هدایت شد. علاقهمندان استدلال میکردند که ارزهای دیجیتال جایگزین بانکداری سنتی میشوند، دولتها را دور میزنند و یک دوره مالی جدید ایجاد میکنند. درحالیکه ارزهای دیجیتال پذیرش عمومی پیدا کردهاند، نوسانات شدید آنها نشان میدهد که چگونه روایتها میتوانند رونقها و سقوطهای سوداگرانه را دامن بزنند، همانطور که در نوسانات قیمت بیتکوین در طول سالها مشاهده شد.
روانشناسی روایتهای اقتصادی
چرا داستانهای اقتصادی تا این حد فراگیر میشوند؟ شیلر توضیح میدهد که روایتها دارای عناصری از ویروسی بودن هستند، مشابه روندها و بیماریهای اجتماعی. آنها به این دلیل پخش میشوند که به احساسات، نیازها و ترسهای انسانی ضربه میزنند. عوامل روانشناختی کلیدی روایتهای اقتصادی شامل موارد زیر است:
ترس و طمع: دو محرک احساسی قدرتمند که بر رفتار سرمایهگذاری نقش دارند.
اثبات اجتماعی: مردم تمایل دارند آنچه اطرافیانشان بهعنوان حقیقت میپذیرند، را باور کنند.
حافظه و سادگی: داستانها مفاهیم پیچیده اقتصادی را ساده میکنند و به خاطر سپردن و به اشتراک گذاشتن آنها را آسان میکنند.
اعتماد و اعتبار: روایتهایی که منابع معتبر (اقتصاددانان، مدیران عامل، سیاستگذاران) آنها را پشتیبانی میکنند، اعتبار بیشتری به دست میآورند.
برای مثال، ترس از دست دادن (FOMO) مردم را به سمت سرمایهگذاریهای سوداگرانه سوق میدهد. بهطور مشابه، وحشت در مواقع بحران بهسرعت سرایت میکند و فروپاشی مالی را در پی میآورد.
پیامدهای مدرن اقتصاد روایتی
درک روایتهای اقتصادی برای سیاستگذاران، سرمایهگذاران و مصرفکنندگان روزمره بسیار مهم است. با شناخت تاثیر داستانسرایی بر بازارها، افراد میتوانند تصمیمات آگاهانهتری بگیرند و از افتادن در دام باورهای غیرواقعی جلوگیری کنند.
استراتژی سیاستگذاری: دولتها اغلب از روایتها برای شکلدهی به رفتار اقتصادی استفاده میکنند- تشویق سرمایهگذاری، جلوگیری از وحشت و ترویج ثبات.
استراتژی سرمایهگذاری: سرمایهگذاران باید قبل از تصمیمگیری، روایتها را بهطور انتقادی ارزیابی کنند تا از حبابهای سوداگرانه پیشگیری کنند.
رفتار مصرفکننده: آگاهی از داستانسرایی اقتصادی میتواند به مردم کمک کند تا انتخابهای مالی هوشمندانهتری داشته باشند. شیلر استدلال میکند که اقتصاددانان باید فراتر از تحلیل دقیق دادهها حرکت کنند و قدرت داستانهای انسانی را هنگام پیشبینی نتایج اقتصادی در نظر بگیرند.
اقتصاد روایی مدرن
آدام اسمیت، که اغلب پدر اقتصاد مدرن نامیده میشود، با آثار برجسته خود، «ثروت ملل» (۱۷۷۶) و «نظریه احساسات اخلاقی» (۱۷۵۹)، اندیشه اقتصادی را متحول کرد. رویکرد او به اقتصاد ریشه عمیقی در فلسفه طبیعی، استدلال اخلاقی و مشاهده تجربی داشت و سبک او را از الگوهای صرفاً ریاضی یا نظری متمایز میکرد. او نیز یک اقتصاددان روایی اما به شیوهای منحصربهفرد بود.
1- دست نامرئی
اقتصاد مانند یک سیستم طبیعی: معروفترین مفهوم اسمیت، دست نامرئی، توصیف میکند که چگونه افرادی که به دنبال منافع شخصی خود هستند، ناخواسته به رفاه اقتصادی کلی جامعه کمک میکنند. او استدلال کرد که بازارها خود را از طریق رقابت، عرضه و تقاضا و مبادله داوطلبانه تنظیم میکنند. برای بیان اقتصاد به روش اسمیت، باید بر موارد زیر تاکید کرد: منافع شخصی بهعنوان یک نیروی محرکه: افراد به دنبال سود هستند، اما با انجام این کار، کالاها، خدمات و مشاغلی را ایجاد میکنند که به نفع جامعه است.
تعادل بازار: قیمتها بهطور طبیعی بر اساس تقاضای مصرفکننده و عرضه تولیدکننده تنظیم میشوند.
حداقل مداخله دولت: اسمیت از سیاستهای اقتصاد آزاد حمایت میکرد و معتقد بود مقررات بیشازحد، نیروهای طبیعی بازار را تحریف میکند.
2- تقسیم کار
کارایی از طریق تخصص: تحلیل اسمیت از تقسیم کار همچنان یکی از تاثیرگذارترین مشارکتهای اوست. اسمیت نشان داد که چگونه تقسیم تولید به وظایف تخصصی، کارایی و بهرهوری را افزایش میدهد. مثلاً، در یک کارخانه سنجاقسازی، به جای اینکه یک کارگر یک سنجاق کامل را بسازد، چندین کارگر هر کدام یک کار خاص -برش، شکلدهی و بستهبندی- را انجام میدهند که به خروجی بالاتر و هزینههای پایینتر منجر میشود.
3- بازارهای آزاد و رقابت
موتور رفاه: اسمیت بر این باور بود که رقابت، نوآوری را هدایت میکند و قیمتها را منصفانه نگه میدارد. او با انحصارها و محدودیتهای تجاری اعمالشده از سوی دولت مخالف بود و استدلال میکرد که بازارهای آزاد، کسبوکارها را به بهبود محصولات و کاهش هزینهها تشویق میکنند.
4- فلسفه اخلاق و اقتصاد
اخلاق مهم است: برخلاف بسیاری از اقتصاددانان مدرن، اسمیت فلسفه اخلاق را در نظریههای اقتصادی خود ادغام کرد. او معتقد بود که بازارها زمانی بهترین عملکرد را دارند که افراد با عدالت، انصاف و همدلی رفتار کنند. برای بیان اقتصاد به روش اسمیت، باید نقش اخلاق را در تصمیمات اقتصادی تصدیق کرد و تشخیص داد که ثروت باید به رفاه اجتماعی کمک کند تا میان منافع شخصی و مسئولیت اخلاقی تعادل برقرار کند.
رویکرد اسمیتی به اقتصاد
بیان اقتصاد به روش آدام اسمیت به معنای دیدن بازارها همچون سیستمهای ارگانیک است که از طریق منافع شخصی، رقابت، تخصص و ملاحظات اخلاقی هدایت میشوند. ایدههای او همچنان در اندیشه اقتصادی مدرن بنیادی هستند و بر سیاستهای مربوط به تجارت، کار و تنظیم بازار تاثیر میگذارند.
رویکرد فریکونومیکس
استیون لویت و استفان دابنر با کتاب خود «فریکونومیکس» شیوه تفکر مردم را در مورد اقتصاد دگرگون کردند. لویت، اقتصاددان و دابنر، روزنامهنگار، تحلیل دادهمحور را با داستانسرایی ترکیب کردند تا بینشهای شگفتانگیزی در مورد رفتار انسان کشف کنند. رویکرد آنها غیرمتعارف است و اصول اقتصادی را در موضوعاتی مانند نرخ جرم، فرزندپروری و حتی کشتی سومو به کار میبرند. دیدگاه آنها ریشه در این ایده دارد که انگیزهها رفتار انسان را هدایت میکنند. آنها استدلال میکنند که اقتصاد فقط در مورد پول نیست، بلکه در مورد درک چگونگی واکنش مردم به پاداشها و مجازاتهاست. آنها با استفاده از دادههای دنیای واقعی، خرد متعارف را به چالش میکشند و حقایق پنهان در مورد جامعه را آشکار میکنند. برای مثال، یکی از جنجالیترین ادعاهای آنها این است که سقط جنین قانونی بر اساس تحقیقات لویت به کاهش نرخ جرم و جنایت کمک کرده است. آنها همچنین بررسی میکنند که چرا فروشندگان مواد مخدر اغلب با مادران خود زندگی میکنند و چگونه نامها بر موفقیت آینده کودک تاثیر میگذارند. کار آنها اقتصاد را دسترسپذیر، جذاب و تاملبرانگیز میکند و ثابت میکند که اصول اقتصادی به روشهایی غیرمنتظره در زندگی روزمره اعمال میشود.
دارون عجماوغلو، دیوید لیبسون و جان لیست
دارون عجماوغلو، دیوید لِیبسون و جان لیست رویکردی ساختاریافتهتر و تجربیتر به اقتصاد دارند. کتاب آنها با عنوان «مبانی اقتصاد» بر بهینهسازی، تعادل و تجربهگرایی تمرکز دارد و از دادههای دنیای واقعی برای توضیح مفاهیم اقتصادی استفاده میکند. هر فصل با پرسشی آغاز میشود که از طریق روایت و تحلیل اقتصادی به آن پاسخ داده میشود. هدف آنها این است که اقتصاد را کاربردی و درکپذیر کنند و به دانشجویان و خوانندگان کمک کنند تا بفهمند که چگونه اصول اقتصادی تصمیمات روزانه را شکل میدهند. عجماوغلو، اقتصاددان مشهور، که به خاطر پژوهشهایش در مورد نهادها و توسعه اقتصادی شناخته شده است، استدلال میکند که سیستمهای سیاسی و اقتصادی، رفاه را تعیین میکنند. لیبسون در اقتصاد رفتاری تخصص دارد و بر این موضوع تمرکز کرده است که چگونه روانشناسی بر تصمیمات مالی تاثیر میگذارد. جان لیست از پیشگامان اقتصاد تجربی است و آزمایشهای میدانی برای آزمون نظریههای اقتصادی در محیطهای دنیای واقعی انجام میدهد. دیدگاه آنها بر اقتصاد مبتنی بر شواهد تاکید دارد و نشان میدهد که چگونه میتوان از دادهها برای پیشبینی و بهبود نتایج اقتصادی بهره برد. برخلاف سبک روایتمحورتر لویت و دابنر، عجماوغلو، لیبسون و لیست بر تحلیل دقیق و اعتبارسنجی تجربی تمرکز دارند.
مقایسه رویکردها
هر دو گروه از اقتصاددانان از داستانسرایی برای جذاب کردن اقتصاد استفاده میکنند، اما روشهای آنها متفاوت است:
لویت و دابنر بر بینشهای غیرمتعارف و شگفتانگیز تمرکز میکنند و راه طنز و اشاره به مثالهای دنیای واقعی را برای به چالش کشیدن فرضیهها در پیش میگیرند.
عجماوغلو، لیبسون و لیست بر تحلیل ساختاریافته و مبتنی بر شواهد تاکید دارند و نظریههای اقتصادی را از طریق تحقیقات تجربی به زندگی روزمره پیوند میدهند.
آینده اقتصاد روایی
اقتصاد روایی دیدگاهی انقلابی در مورد رفتار بازار ارائه میدهد و ثابت میکند که ایدهها و باورها به اندازه سیاستها و محاسبات منطقی، چرخههای اقتصادی را هدایت میکنند. از سقوط سال ۱۹۲۹ تا ظهور بیتکوین، تاریخ ثابت میکند که داستانها مهم هستند. شناخت و ارزیابی انتقادی روایتهای اقتصادی میتواند افراد، کسبوکارها و سیاستگذاران را یاری کند تا تصمیمات مالی را بهطور موثرتری هدایت کنند. همانطور که شیلر استدلال میکند، الگوهای اقتصادی آینده باید مطالعه روایتها را ادغام کنند تا درک جامعتری از پویایی بازار ارائه دهند.