شناسه خبر : 50355 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بعد از واقعه

بیکاری چه آثار روحی و روانی دارد؟

 

صدیقه نژادقربان / نویسنده نشریه 

بیکاری از منظر اقتصاد رفتاری آثار روانی و روحی عمیقی بر افراد دارد. نداشتن شغل موجب کاهش عزت‌نفس، احساس بی‌ارزشی و از دست دادن هویت اجتماعی می‌شود، زیرا افراد اغلب هویت خود را با نقش شغلی‌شان تعریف می‌کنند. این وضعیت می‌تواند به اضطراب، افسردگی و کاهش انگیزه منجر شود. از دیدگاه اقتصاد رفتاری، بیکاری با ایجاد سوگیری‌های شناختی نظیر بدبینی بیش‌ازحد یا اجتناب از ریسک، تصمیم‌گیری‌های غیربهینه را تقویت می‌کند. افراد بیکار ممکن است به دلیل ترس از شکست یا کاهش اعتمادبه‌نفس، از فرصت‌های جدید دوری کنند یا در دام تصمیم‌گیری‌های کوتاه‌مدت و غیرعقلانی گرفتار شوند. همچنین، فشار مالی ناشی از بیکاری، استرس مزمن را افزایش می‌دهد و رفتارهای اقتصادی مانند پس‌انداز یا سرمایه‌گذاری را مختل می‌کند. در مجموع، بیکاری نه‌تنها سلامت روان را تضعیف می‌کند، بلکه با تاثیر بر الگوهای تصمیم‌گیری، چرخه‌ای از رفتارهای غیرمولد را تداوم می‌بخشد. بیکاری فقط یک چالش اقتصادی نیست، بلکه یک بحران روانی و اجتماعی است که اثرات عمیقی بر رفتار و تصمیم‌گیری افراد دارد. استفاده از اصول اقتصاد رفتاری در طراحی سیاست‌های مقابله با بیکاری می‌تواند به کاهش آثار منفی آن کمک کند. این مقاله به بررسی آثار روانی و رفتاری بیکاری و راهکارهای مقابله با آن می‌پردازد.

بیکاری یکی از مهم‌ترین چالش‌های اقتصادی و اجتماعی در جوامع مدرن است که نه‌فقط پیامدهای مالی برای فرد و جامعه دارد، بلکه آثار عمیق روانی و رفتاری نیز به همراه دارد. از دیدگاه اقتصاد رفتاری، بیکاری تنها کاهش درآمد و فرصت شغلی نیست، بلکه مجموعه‌ای از تغییرات در رفتار، تصمیم‌گیری و سلامت روان فرد ایجاد می‌کند که می‌تواند چرخه‌ای از آثار منفی اقتصادی و اجتماعی را تداوم بخشد. مطالعات مختلف نشان می‌دهند که افراد هویت و ارزش خود را غالباً با نقش شغلی‌شان تعریف می‌کنند. نداشتن شغل موجب کاهش عزت‌نفس، احساس بی‌ارزشی و از دست دادن هویت اجتماعی می‌شود. این وضعیت روانی می‌تواند به اضطراب، افسردگی و کاهش انگیزه در زندگی روزمره دامن بزند. مطالعات نشان می‌دهند که بیکاری با افزایش قابل‌توجهی در میزان اضطراب و افسردگی همراه است. برای مثال، یک مطالعه نشان داد که بیکاری می‌تواند به افزایش 0087 /0درصدی در اختلال‌های اضطرابی بینجامد. این یافته‌ها نشان‌دهنده تاثیر منفی بیکاری بر سلامت روانی افراد هستند.

اقتصاد رفتاری نشان می‌دهد که تصمیم‌های انسان‌ها همیشه عقلانی نیست و تحت تاثیر سوگیری‌های شناختی و احساسی قرار دارد. در بیکاری، این سوگیری‌ها خود را به شکل‌های مختلف نشان می‌دهند. نخست «بدبینی بیش‌ازحد» است. افراد بیکار به دلیل تجربه شکست و فشارهای مالی، تمایل دارند آینده را منفی‌تر از واقعیت ارزیابی کنند. دومین سوگیری، «اجتناب از ریسک» است که ترس از شکست یا سرمایه‌گذاری ناموفق باعث می‌شود افراد فرصت‌های شغلی یا سرمایه‌گذاری را از دست بدهند. همچنین موجب «تصمیم‌گیری‌های کوتاه‌مدت» می‌شود. فشار روانی و نیاز فوری به درآمد افراد را به سوی تصمیماتی سوق می‌دهد که در کوتاه‌مدت مطلوب است، اما در بلندمدت به زیا‌نشان تمام می‌شود.

بنابراین، این سوگیری‌ها سبب می‌شوند که بیکاری نه‌فقط وضعیت اقتصادی فرد را متاثر کنند، بلکه بر سلامت روان و کیفیت تصمیم‌گیری او نیز نقش داشته باشد و آثار روانی و رفتاری به همراه داشته باشد که این آثار اولیه خود را به شکل کاهش عزت نفس و هویت اجتماعی، افزایش اضطراب و افسردگی و تغییر در رفتار اقتصادی، نشان می‌دهد، زیرا بسیاری از افراد هویت خود را با شغلشان تعریف می‌کنند و بیکاری خلئی هویتی ایجاد می‌کند. مطالعات نشان می‌دهد، بیکاری با افزایش میزان اختلال‌های روانی و فشارهای روانی مرتبط است و فشار مالی و استرس مزمن ناشی از بیکاری می‌تواند رفتارهای پس‌انداز و سرمایه‌گذاری را مختل کند و افراد را به سمت تصمیم‌گیری‌های غیربهینه هدایت کند.

در استرالیا، پژوهشی که دانشگاه ملی استرالیا در سال ۲۰۱۸ انجام داد نقش بیکاری طولانی‌مدت بر سلامت روان و تصمیم‌گیری اقتصادی را روشن کرد. در این پژوهش نشان داده شد که عزت نفس 62 درصد افراد بیکار شرکت‌کننده کم شده است و 54 درصد گفتند که در گرفتن تصمیم‌های مالی دچار بدبینی و احتیاط بیش‌ازحد شده‌اند. همچنین 48 درصد رفتارهای کوتاه‌مدت و غیربهینه مانند قرض گرفتن فوری یا فروش دارایی‌های کوچک داشتند. بررسی داده‌های ۱۲۰۰ بیکار طولانی‌مدت در آمریکا و اثرات بیکاری و نقش سیاست‌های بیمه بیکاری نشان داد، افرادی که بیمه بیکاری و مشاوره شغلی دریافت کردند، نسبت به گروه کنترل 35 درصد بیشتر شانس بازگشت به کار داشتند و نرخ افسردگی در گروه تحت حمایت 23 درصد کمتر بود.

در اتحادیه اروپا نیز در پژوهشی که بنیاد اروپایی بهبود شرایط زندگی و کار بر اثرات روانی بیکاری کوتاه‌مدت و طولانی‌مدت انجام داد مشخص کرد که بیکاری طولانی‌مدت (بیش از ۱۲ ماه) بر بیش از سه هزار نفر در آلمان، فرانسه و اسپانیا با افزایش 40 درصد احتمال افسردگی و کاهش کیفیت زندگی همراه بود. بیکاری کوتاه‌مدت نیز موجب اضطراب و کاهش انگیزه برای پذیرش شغل جدید شد، هرچند شدت آن کمتر بود. براساس این مطالعات، میانگین افزایش افسردگی در افراد بیکار ۳۰ تا ۴0 درصد بوده و حدود 60 درصد افراد بیکار کاهش عزت‌نفس و احساس بی‌ارزشی را تجربه کردند. همچنین بیش از 50 درصد افراد بیکار به دلیل سوگیری‌های شناختی، از فرصت‌های شغلی یا مالی غفلت کردند یا تصمیمات کوتاه‌مدت و غیربهینه گرفتند.

آثار اجتماعی و اقتصادی بیکاری

بیکاری، فراتر از نداشتن درآمد، یک مسئله اجتماعی و اقتصادی پیچیده است. از منظر جامعه‌شناسی، شغل نه‌تنها وسیله تامین معاش، بلکه بخشی از هویت اجتماعی و جایگاه فرد در جامعه است. نداشتن کار می‌تواند روابط اجتماعی را تضعیف کند، جایگاه فرد را در خانواده و جامعه تغییر دهد و احساس انزوا و بی‌ارزشی القا کند. افراد بیکار اغلب از تعاملات اجتماعی دور می‌شوند. این انزوا می‌تواند شبکه‌های حمایتی اجتماعی را کاهش دهد و احساس تعلق به جامعه را تضعیف کند. نداشتن شغل نقش اقتصادی یا حمایتی فرد را در خانواده کمرنگ می‌کند. این تغییر نقش ممکن است به تنش، کاهش احترام متقابل و کاهش هماهنگی خانوادگی دامن بزند. جامعه معمولاً هویت افراد را با شغلشان می‌سنجد. اعتمادبه‌نفس فرد پس از بیکار شدن پایین می‌آید و احساس بی‌ارزشی می‌کند که می‌تواند مشارکت فرد را در جامعه کاهش دهد. مطالعات بین‌المللی نشان داده‌اند که بیکاری طولانی‌مدت با کاهش مشارکت اجتماعی، افزایش انزوا و کاهش رضایت از زندگی همراه است.

بیکاری می‌تواند به کاهش مشارکت اجتماعی منجر شود. مطالعه‌ای در اروپا بیان می‌کند که بیش از 40 درصد افرادی که بیکاری طولانی‌مدت را تجربه می‌کنند، از شرکت در فعالیت‌های اجتماعی خودداری کرده و انزوا پیشه می‌کنند. در ایتالیا و اسپانیا، افراد بیکار گزارش داده‌اند که به دلیل نداشتن شغل، از جمع‌های دوستانه و فعالیت‌های فرهنگی کناره می‌گیرند. بیکاری حتی در تغییر نقش‌های خانوادگی نیز نقش دارد. پژوهشی در آلمان حاکی از آن است که در خانواده‌های با فرد بیکار، نقش‌های اقتصادی و حمایتی افراد تغییر می‌کند و گاهی باعث تنش و اختلاف در تصمیم‌گیری‌های خانوادگی می‌شود. زنان و مردان در خانواده‌های بیکار، فشار روانی متفاوتی را تجربه می‌کنند و این فشار ممکن است موجب کاهش هماهنگی و احترام متقابل شود.

این موضوع حتی می‌تواند باعث از دست رفتن هویت اجتماعی افراد بیکار ‌شود. مطالعه‌ای در استرالیا بیان می‌کند که بیش از 50 درصد افراد بیکار طولانی‌مدت احساس می‌کنند که هویت و جایگاه اجتماعی‌شان متزلزل شده است. این کاهش احساس ارزشمند بودن با افزایش افسردگی و اضطراب همراه است و انگیزه برای بازگشت به جامعه و بازار کار را کم می‌کند. در بسیاری از کشورها، تحصیل‌کرده‌های دانشگاهی بیکار نسبت به همسالان شاغل خود، مشارکت اجتماعی و فعالیت‌های داوطلبانه کمتری دارند. این موضوع علاوه بر اثر روانی، ممکن است سرمایه اجتماعی نسل جوان را کاهش دهد و بر آینده اقتصادی و اجتماعی جامعه اثر منفی بگذارد. در اقتصاد کلان نیز، بیکاری بر رشد اقتصاد، مصرف خانوارها و تولید ناخالص داخلی موثر است. نرخ بالای بیکاری، کاهش درآمد خانوارها و کاهش تقاضای کل، رشد اقتصاد را کُند می‌کند. این مقاله با تلفیق نگاه جامعه‌شناختی و اقتصاد کلان، آثار بیکاری را بررسی کرده و پیشنهادهای سیاستی برای کاهش اثرات آن ارائه می‌دهد. افزایش نرخ بیکاری کاهش تولید، کاهش مصرف خانوارها و کاهش سرمایه‌گذاری را در پی دارد. بیکاری فشار مالی ایجاد می‌کند و خانوارها مجبور به کاهش مصرف یا فروش دارایی‌های خود در نتیجه کاهش پس‌انداز می‌شوند. بیکاری حتی هزینه دولت‌ها را نیز افزایش می‌دهد، زیرا دولت‌ها باید حمایت‌های مالی، بیمه بیکاری و برنامه‌های بازآموزی را تامین کنند که بر بودجه عمومی فشار می‌آورد. در نتیجه چرخه بازخورد منفی ادامه پیدا می‌کند و بیکاری بیشتر موجب کاهش تقاضای کل و رشد اقتصادی پایین‌تر می‌شود و این وضعیت می‌تواند نرخ بیکاری را افزایش دهد. مطالعات جهانی نشان می‌دهند که افزایش یک‌درصدی در نرخ بیکاری می‌تواند به‌طور متوسط کاهش 5 /0تا یک درصد در رشد اقتصادی را در کوتاه‌مدت ایجاد کند.

ازجمله راهکارهایی که می‌توان در سیاست‌های کلان اقتصادی به کار گرفت، کاهش نرخ بهره، تشویق به سرمایه‌گذاری و ایجاد فرصت‌های شغلی جدید است که می‌تواند چرخه بازخورد منفی بیکاری را متوقف کند. بیکاری، یک چالش همزمان اجتماعی و اقتصادی است. از منظر جامعه‌شناختی، هویت، روابط و مشارکت اجتماعی افراد تحت تاثیر قرار می‌گیرد. از نگاه اقتصاد کلان، بیکاری رشد اقتصادی، مصرف خانوار و بودجه دولت را زیر فشار قرار می‌دهد. ترکیب راهکارهای اجتماعی، حمایتی و اقتصادی می‌تواند اثرات منفی بیکاری را کاهش دهد و افراد را برای بازگشت موفق به بازار کار آماده کند. استفاده همزمان از سیاست‌های حمایتی، برنامه‌های بازآموزی و ایجاد شبکه‌های اجتماعی، کلید کاهش فشارهای اجتماعی و اقتصادی بیکاری است.

57

راهکارهای مقابله با آثار روانی بیکاری

از منظر اقتصاد رفتاری، سیاست‌های مقابله با بیکاری تنها نباید مالی باشند؛ بلکه باید رفتار و روان افراد بیکار را هدف قرار دهند. سیاست‌های حمایتی رفتاری می‌تواند به شکل مشاوره روان‌شناختی و انگیزشی و آموزش مهارت‌های مالی و اقتصادی باشد. استفاده از اصول اقتصاد رفتاری می‌تواند به طراحی سیاست‌هایی موثرتر در زمینه بیکاری یاری رساند. برای مثال، ارائه مشاوره‌های روان‌شناختی و برنامه‌های آموزشی می‌تواند به کاهش آثار منفی بیکاری کمک کند. ارائه حمایت‌های اجتماعی و مالی به افراد بیکار می‌تواند به کاهش اضطراب و افسردگی ناشی از بیکاری کمک کند. این حمایت‌ها می‌توانند شامل بیمه بیکاری، مشاوره شغلی و برنامه‌های آموزشی باشند.

ارائه مشاوره فردی یا گروهی به افراد بیکار برای افزایش عزت‌نفس و کاهش اضطراب کمک می‌کند و جلسات انگیزشی و تمرینات شناختی رفتاری می‌تواند افراد را یاری کند تا سوگیری‌های بدبینی و ترس از شکست را کمتر به کار گیرند. در یک آزمایش در استرالیا، از راهکارهای مبتنی بر اقتصاد رفتاری برای افزایش نرخ بازگشت به کار معلمان آسیب‌دیده استفاده شد. این آزمایش نشان داد که همکاری نزدیک با کارکنان و ارائه مشاوره‌های روان‌شناختی می‌تواند نرخ بازگشت را افزایش دهد. این مطالعه موردی نشان‌دهنده کارایی سیاست‌های مبتنی بر اقتصاد رفتاری در مقابله با بیکاری است.

آموزش مهارت‌های مالی و مدیریت بودجه به افراد بیکار نیز، باعث می‌شود تصمیم‌گیری کوتاه‌مدت و غیربهینه کاهش یابد. افراد بیکار با آگاهی از ابزارهای پس‌انداز و سرمایه‌گذاری می‌توانند فشار مالی و اضطراب ناشی از بیکاری را کم کنند.  

علاوه بر سیاست‌های حمایتی رفتاری، حمایت اجتماعی و بیمه بیکاری نیز بسیار حائز اهمیت است. ارائه بیمه بیکاری کافی باعث کاهش فشار مالی و اضطراب مزمن می‌شود و به افراد فرصت می‌دهد تا با تصمیم‌گیری عقلانی‌تر شغلی جدید برگزینند. نمونه اروپایی نشان داد افرادی که بیمه بیکاری گرفتند، نرخ افسردگی پایین‌تر و بازگشت سریع‌تر به کار داشتند. همچنین، ارائه دوره‌های آموزشی و بازآموزی برای مهارت‌های شغلی جدید نیز ضروری است. این برنامه‌ها نه‌تنها مهارت افراد را افزایش می‌دهد، بلکه اعتمادبه‌نفس و انگیزه آنها برای جست‌وجوی شغل را نیز تقویت می‌کند.

در واقع اقتصاد رفتاری می‌تواند به طراحی سیاست‌های هدفمندتر کمک کند و به تحریک انگیزه، تقویت تصمیم‌گیری عقلانی و ایجاد شبکه‌های حمایتی اجتماعی بینجامد. استفاده از تکنیک‌های انگیزشی مانند پیام‌های مثبت و یادآوری فرصت‌های شغلی به افراد بیکار، باعث افزایش شانس بازگشت به کار می‌شود و ارائه اطلاعات واضح و قابل فهم درباره فرصت‌های شغلی و مالی، از اشتباهات تصمیم‌گیری و سوگیری‌های شناختی جلوگیری می‌کند. گروه‌های همیار بیکاری و شبکه‌های اجتماعی نیز به افراد بیکار کمک می‌کنند تا از فشار روانی و اضطراب کمتری رنج ببرند.

در استرالیا، برنامه‌های مشاوره و آموزش انگیزشی باعث افزایش 25 درصدی نرخ بازگشت به کار شد و در آمریکا، ترکیب بیمه بیکاری با مشاوره رفتاری و آموزش مهارت‌های مالی، نرخ افسردگی را 23 درصد پایین آورد. در اتحادیه اروپا نیز، ارائه برنامه‌های بازآموزی و شبکه‌های حمایتی به کاهش اثرات منفی بیکاری طولانی‌مدت کمک کرد.

در مجموع، راهکارهای مبتنی بر اقتصاد رفتاری نشان می‌دهند که بیکاری تنها یک چالش اقتصادی نیست؛ بلکه یک مسئله روانی و اجتماعی است. با طراحی سیاست‌های حمایتی رفتاری، می‌توان آثار منفی بیکاری بر روان و تصمیم‌گیری اقتصادی افراد را کاهش داد و نرخ بازگشت به کار و بهره‌وری اجتماعی را بالا برد.

با توجه به وضعیت بازار کار در ایران و تجارب بین‌المللی، برای مقابله با آثار روانی بیکاری کاربردی علاوه بر ایجاد برنامه‌های روان‌شناختی و انگیزشی و حمایت مالی و بیمه بیکاری، باید آموزش مهارت‌های مالی و اقتصادی، بازآموزی ارتقای مهارت و استفاده از تکنیک‌های اقتصاد رفتاری را در دستور کار قرار داد، زیرا بیکاری فراتر از یک پدیده اقتصادی، یک مسئله روانی و رفتاری است که نیازمند راهکارهای جامع، ترکیبی و مبتنی بر علم اقتصاد رفتاری است. تجربیات بین‌المللی نشان می‌دهد که ترکیب حمایت مالی، روانی و آموزشی، نه‌تنها آثار منفی بیکاری را کاهش می‌دهد، بلکه توانمندی افراد را برای بازگشت موفق به بازار کار افزایش می‌دهد. اجرای این راهکارها در ایران می‌تواند هم به کاهش فشار روانی افراد بیکار نقش داشته باشد و هم بهره‌وری و کارایی اقتصادی جامعه را ارتقا دهد. 

دراین پرونده بخوانید ...