شناسه خبر : 38889 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

علم روی طاقچه

چرا کشورها شکست می‌خورند؟

  رضا طهماسبی: «اقتصاد، کتاب نیست، بعضی‌ها فکر می‌کنند اقتصاد، کتاب است؛ فرمول‌هایی که در کتاب خواندند، رفتند امتحان دادند و نمره گرفتند، می‌شوند اقتصاددان؛ نه،  اقتصاد خیلی فراز و نشیب دارد.» این جملات تنها شمه‌ای از مقاومت درونی سیاستمداران، به‌ویژه سیاستمداران ایرانی، در برابر کاربست آموزه‌های علم اقتصاد است؛ سخنانی که حسن روحانی، رئیس‌جمهور سابق، در جمع مدیران وزارت اقتصاد بیان کرد تا بگوید که خلاف انتقادات گسترده اقتصاددان‌ها، او خودش واقف است که بایدها و نبایدهایش در حوزه اقتصاد نیست. گرچه حداقل داده‌های اقتصادی در پایان هشت سال ریاست او بر قوه مجریه، تصویری کاملاً متفاوت به ما می‌دهد.

جمله «این اقتصاد است، احمق» که یکی از برگ‌های برنده کمپین انتخاباتی بیل کلینتون در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال 1992 بود نیز به همین مساله اشاره دارد، جایی که تیم تبلیغاتی کلینتون با این شعار به جرج بوش طعنه می‌زند که اقتصاد نمی‌داند. این جمله فارغ از اینکه خود کلینتون تا چه اندازه با اقتصاد آشنا بود، نقشی کلیدی در پیروزی او داشت.

با این حال دیدگاه بسیاری از سیاسیون به علم اقتصاد برای دستیابی به رشد و توسعه به نوعی ناقص یا حتی انحرافی است، تفسیر به نفع خود یکی از کارهایی است که سیاسیون همواره برای توجیه سیاست‌های اقتصادی خود به کار می‌برند، در حالی که از آثار منفی آن سخنی نمی‌گویند. سیاستمدارها غالباً به اقتصاددان‌ها به چشم ساز مخالف نگاه می‌کنند و توصیه‌ها و هشدارهای آنان را نادیده می‌گیرند. از همین روست که می‌گویند درس اول اقتصاد «کمیابی منابع» است و درس اول سیاست، نادیده گرفتن درس اول اقتصاد.

حداقل می‌توان یکی از دلایل عمده عدم رشد کشورها را در بی‌توجهی سیاستمداران آن به علم اقتصاد مشاهده کرد، جایی که سیاستمدارانش مانند حسن روحانی، علم اقتصاد را مفهومی در حد کتاب‌ها و برای روی طاقچه می‌دانند. این علم اقتصاد است که تمام تبعات کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت اجرای یک سیاست و آثار جانبی و خارجی آن را برآورد می‌کند، هزینه-فایده و هزینه-فرصت را در نظر می‌گیرد و بعد از آن موافقت یا مخالفت خود را با یک طرح یا تصمیم بیان می‌کند؛ در حالی که سیاستمدار نهایتاً منافع کوتاه‌مدت را می‌بیند. نتیجه اینکه در کشورهایی که نظام‌های حزبی قدرتمند دارند و احزابشان معمولاً بخش اقتصادی قوی دارند یا اتاق‌های فکر و پژوهشکده‌ها نقش موثری در سیاستگذاری دارند، کمتر جای خطا برای سیاستمدار باز است. اما در کشورهایی مانند ایران که اساساً برنامه‌های اقتصادی ورای واقعیت‌ها و آرمانی است، همیشه در اجرا اشتباهات مهلکی روی می‌دهد. شاید بارزترین نمونه آن برای مردم تخصیص ارز دولتی با نرخ 4200 تومان برای واردات کالاهای اساسی است که تمام یارانه هنگفتش به جیب عده‌ای قلیل می‌رود و محصول نهایی بر مبنای ارز آزاد به دست مصرف‌کننده می‌رسد.

بدتر اینکه بازگشت از سیاست اشتباه اقتصادی، به دلیل منافعی که برای عده‌ای ایجاد می‌کند و گاهی لجاجت سیاستمدار، کار ساده‌ای نیست. از طرفی یک سیاست اشتباه، اشتباهات سریالی بعدی را به دنبال دارد و نتیجه نهایی جز شکست اقتصاد نیست.

دراین پرونده بخوانید ...