شناسه خبر : 49901 لینک کوتاه

آخرالزمان بانک‌ها

اخلال در نظام پرداخت چه عواقبی به دنبال دارد؟

 

صبا نوبری / نویسنده نشریه 

28روز شنبه هفته گذشته (28 تیر 1404) بخش بزرگی از شبکه بانکی قطع شد، تعدادی از خودپردازها کار نمی‌کردند، پیامک واریز و برداشت ارسال نمی‌شد و در برخی موارد، حتی دستگاه‌های پرداخت سیار  / کارتخوان سیار (پوز / POS) از کار افتاده بود. مردم سرگردان بودند و نمی‌دانستند چگونه پولشان را دریافت و پرداخت کنند. افرادی که گرفتار این وضع شده بودند، لحظه‌ای به این فکر کردند که اگر نظام بانکی از کار بیفتد، زندگی و کسب‌وکارشان چه وضعی پیدا می‌کند. تصور کنید برای خرید نان به نانوایی رفته‌اید که متوجه می‌شوید کارت بانکی شما کار نمی‌کند یا در پمپ بنزین به شما اطلاع می‌دهند که قادر به پرداخت پول بنزین نیستید، چه حالی به شما دست می‌دهد؟ در جریان جنگ تحمیلی 12روزه که هکرها موفق شدند دو بانک را از کار بیندازند، افراد زیادی در فروشگاه‌ها و مراکز خرید با مشکل مواجه شدند و مشتریان دو بانک، تا مدت‌ها، امکان دسترسی به وجوهشان را نداشتند. این یک واقعیت است که بدون نظام پرداخت و بدون بانک‌ها زندگی همه ما دچار مشکلات زیادی می‌شود و اصولاً تصور زندگی بدون شبکه بانکی کارآمد دشوار است. اگر روزی نظام بانکی هک شود و امکان استفاده از خدمات بانکی متعارف از ما سلب شود، چگونه می‌توانیم زندگی کنیم؟

روایت حادثه

صبح شنبه است و شما با عجله از خانه بیرون می‌زنید که برای صبحانه نان تازه بخرید. نوبتتان که می‌رسد، نان‌ها را می‌گیرید و کارت بانکی را در دستگاه کارتخوان سیار می‌کشید، اما صفحه نمایشگر پیام خطا می‌دهد: «تراکنش ناموفق». دوباره امتحان می‌کنید، باز هم همان پیام. نانوا با کلافگی می‌گوید: «از صبح دستگاه همین‌طوره، فقط نقد می‌توانیم قبول کنیم.» جیبتان را می‌گردید، اما چیزی پیدا نمی‌کنید. با شرمندگی نان را پس می‌دهید و از نانوایی بیرون می‌زنید، در حالی که حس عجز و درماندگی به سراغتان می‌آید. حالا چه؟ به سمت خودپرداز نزدیک خانه می‌روید که پول نقد بردارید، اما صفحه آن خاموش است و روی مانیتور این پیام را می‌خوانید: «خارج از سرویس». کمی آن‌طرف‌تر، در پمپ بنزین، راننده‌ای با عصبانیت به متصدی می‌گوید: «یعنی چه که دستگاه کار نمی‌کند؟ من باید سرکار بروم.» متصدی شانه بالا می‌اندازد و می‌گوید: «همه‌چیز قطع است، کاری از دست ما برنمیاد.» راننده باید پول بنزین را پرداخت کند اما هیچ راهی وجود ندارد.

 کمی دورتر، در سوپرمارکت، مشتری با سبد پر از خرید روی پیشخوان ایستاده و با التماس می‌گوید: «حالا چه کار کنم؟ چیزی در جیبم نیست، همه‌چیز در کارتم است.» فروشنده جواب می‌دهد: «نقدی ندارید، نمی‌توانم جنس بدهم.» این صحنه‌ها، که تا همین چند سال پیش غیرقابل تصور بودند، واقعیتی ملموس‌اند. روز شنبه، وقتی بخش بزرگی از شبکه بانکی کشورمان از کار افتاد، این تجربه برای بسیاری از مردم تکرار شد. خودپردازها خاموش، پیامک‌های تراکنش قطع، دستگاه‌های کارتخوان غیرفعال و در برخی موارد حتی امکان انتقال پول از طریق اپلیکیشن‌های بانکی هم از دسترس خارج شده بود.

حالا تصور کنید این وضع فقط یک روز نیست، بلکه چند روز یا حتی چند هفته ادامه پیدا کند. مثل همان جنگ سایبری ۱۲روزه که هکرها موفق شدند دو بانک بزرگ را از کار بیندازند. در آن روزها، مشتریان این بانک‌ها نه‌تنها نمی‌توانستند از کارت‌هایشان استفاده کنند، بلکه حتی به حساب‌های بانکی‌شان دسترسی نداشتند. فروشگاه‌ها، رستوران‌ها و حتی بیمارستان‌ها از پذیرش کارت‌های بانکی این مشتریان خودداری می‌کردند. کسانی که تمام دارایی‌شان در حساب‌های بانکی بود، ناگهان خودشان را در دنیایی دیدند که انگار به عصر پیش از پول نقد بازگشته‌اند، با این تفاوت که در دنیای جدید پولی در کار نیست و همه چیز، کارت بانکی است. زندگی بدون نظام بانکی کارآمد، مثل راه رفتن روی طناب باریک در تاریکی است. ما به بانک‌ها عادت کرده‌ایم؛ به کارت‌های بانکی، به اپلیکیشن‌هایی که با یک کلیک پول را از حسابی به حساب دیگر منتقل می‌کنند. خریدهای روزمره، پرداخت قبض‌ها، اجاره خانه، حتی گرفتن تاکسی، همه به این شبکه وابسته‌اند. حالا فرض کنید این شبکه از کار بیفتد. نه می‌توانید نان بخرید، نه بنزین بزنید، نه حتی کرایه تاکسی بدهید. حتی اگر پول نقد داشته باشید، خیلی زود تمام می‌شود، چون دیگر نمی‌توانید از خودپرداز پول بردارید. مغازه‌دارها هم پول نقد کافی برای تسویه ندارند، چون آنها هم به همان شبکه بانکی وابسته‌اند. در چنین دنیایی، حتی ساده‌ترین کارها مثل خرید یک بطری آب می‌تواند به چالش بزرگ تبدیل شود.

حالا بیایید با عمق بیشتری به این سناریو فکر کنیم. فرض کنید هکرها توانسته‌اند کل شبکه بانکی کشورمان را برای مدت طولانی از کار بیندازند. دیگر نه‌تنها کارت‌های بانکی کار نمی‌کنند، بلکه حتی امکان دسترسی به حساب‌ها از طریق اینترنت یا اپلیکیشن هم وجود ندارد. در این موقعیت، چه می‌کنید؟ شاید نخستین واکنشتان این باشد که به سراغ پول نقد بروید، اما چقدر پول نقد در خانه دارید؟ احتمالاً نه آنقدر که بتوانید چند روز یا یکی دو هفته را سر کنید. در چنین بحرانی، اقتصاد به‌سرعت به سمت هرج‌ومرج می‌رود. کسب‌وکارهای کوچک، که وابسته به تراکنش‌های روزانه‌اند، یکی‌یکی تعطیل می‌شوند. کارمندانی که حقوقشان به حساب بانکی واریز شده، نمی‌توانند به پولشان دسترسی پیدا کنند. رانندگان تاکسی و اتوبوس، که برای سوخت و مخارج روزانه به پول نقد نیاز دارند، زمین‌گیر می‌شوند. حتی بیمارستان‌ها و داروخانه‌ها ممکن است از ارائه خدمات به بیمارانی که نمی‌توانند نقدی پرداخت کنند، خودداری کنند. این فقط مشکل مالی نیست؛ زندگی روزمره، از خرید نان گرفته تا سفر و درمان، به بن‌بست می‌رسد.

تجربه شنبه گذشته و روزهای جنگ 12روزه، مثل زنگ خطری بود که به ما یادآوری کرد چقدر به این شبکه وابسته‌ایم و چقدر در برابر حملات سایبری یا اختلالات سیستمی آسیب‌پذیریم. شاید وقت آن رسیده که نه‌تنها خودمان، بلکه مسئولان و مدیران نظام بانکی هم به این فکر کنند که چطور می‌توان این شبکه را مقاوم کرد، و به‌عنوان شهروندان، چطور می‌توانیم خودمان را برای چنین روزهایی آماده کنیم. چون در جهانی که حتی خرید نان به یک کارت و کلیک وابسته است، یک روز بدون بانک می‌تواند زندگی را به کابوس تبدیل کند. تجربه آن روز شنبه و خاطره جنگ سایبری، بیش از آنکه اختلال فنی ساده باشد، پرده از واقعیتی عمیق و ساختاری در اقتصاد مدرن ایران برداشت: ما در جهانی زندگی می‌کنیم که در آن «پول» دیگر مفهومی فیزیکی و ملموس ندارد. این زنگ خطر به ما یادآوری می‌کند که برای درک عمق آسیب‌پذیری و یافتن راهکارهای پایدار، باید از سطح مشکلات روزمره فراتر رفته و به ماهیت پولی که در حساب‌هایمان جابه‌جا می‌کنیم و نظامی که آن را مدیریت می‌کند، نگاهی دقیق بیندازیم.

29

وضع شکنندگی

بزرگ‌ترین دگرگونی اقتصادی قرن گذشته، تغییر ماهیت پول بوده است. برای نسل‌های پیشین، پول مترادف با سکه‌های طلا و نقره یا اسکناس‌های کاغذی بود که در جیب و گاوصندوق نگهداری می‌شد. امروز با دو نوع کاملاً متفاوت از پول روبه‌رو هستیم. حمید تهرانفر، معاون نظارتی اسبق بانک مرکزی، این تمایز را این‌گونه تشریح می‌کند: «یک نوع پول، همان اسکناس و سکه‌ای است که دولت چاپ می‌کند و ماهیت فیزیکی دارد. اما نوع دیگری که بخش اعظم پول کشور را تشکیل می‌دهد، پولی است که ما به آن «پول تحریری» می‌گوییم. این پول تنها یک ثبت حسابداری در نظام بانک‌هاست. وقتی من می‌گویم در حسابم پول دارم، در واقع هیچ اسکناسی به نام من در خزانه بانک کنار گذاشته نشده؛ این فقط یک اعتبار دیجیتال است که می‌توانم آن را خرج کنم.»

این مفهوم ساده، کلید درک بحران است. وقتی دولت از بانک مرکزی استقراض می‌کند، کیسه‌های اسکناس را به دوش نمی‌کشد؛ بانک مرکزی تنها با یک ثبت حسابداری، اعتبار جدید خلق می‌کند که از همان ابتدا به صورت «تحریری» وارد چرخه اقتصاد می‌شود. هولناک‌ترین بخش ماجرا، نسبت میان این دو نوع پول است. به گفته تهرانفر، این نسبت در اقتصاد ایران به نقطه‌ای بی‌بازگشت رسیده است: «در گذشته شاید نسبت پول تحریری به کل پول ۸۰ درصد بود، اما امروز با بزرگ شدن سیستم و کاهش اتکا به پول نقد، گمان می‌کنم این نسبت به حدود ۹۸ درصد رسیده است. یعنی تنها دو درصد از کل پول کشور به صورت اسکناس و سکه وجود فیزیکی دارد.»

این آمار تکان‌دهنده به خوبی توضیح می‌دهد که چرا در روز اختلال، خودپردازها خالی بودند و چرا بحران اعتماد می‌تواند به‌سرعت به فاجعه ملی تبدیل شود. اگر به هر دلیلی (از یک حمله سایبری گرفته تا انتشار یک شایعه)، بخش قابل توجهی از مردم تصمیم بگیرند که پول دیجیتال خودشان را به پول نقد تبدیل کنند، نظام بانکی مطلقاً توان پاسخگویی به این تقاضا را نخواهد داشت. این سیستم برای بقا، به «اعتماد» ما به اعداد روی نمایشگرها وابسته است. اگر این اعتماد ترک بردارد، کل بنای اقتصادی فرو می‌ریزد. در چنین شرایطی، بازگشت به دوران پیش از بانکداری، آن‌طور که برخی به‌سادگی تصور می‌کنند، گزینه مدنظر نیست. تهرانفر بر این باور است: «تصور دنیای مدرن بدون بانک امکان‌پذیر نیست. حذف بانک‌ها یعنی حذف نظام پرداخت، حذف اعطای اعتبار برای پروژه‌های بزرگ، قطع ارتباط مالی با جهان و بازگشت به دوران قبل از ناصرالدین‌شاه که معاملات با سکه طلا و نقره انجام می‌شد. این عقبگرد ناممکن و ویرانگر است.» توسعه و پیشرفت، مفاهیمی هستند که با همین پول تحریری و اعتبار بانکی گره خورده‌اند و بدون آن، چرخ‌های اقتصاد از حرکت باز می‌ایستد.

با درک این واقعیت که ۹۸ درصد پول ما تنها اعتبار دیجیتال است، می‌توانیم وحشتی را که در صورت یک بحران اعتماد رخ می‌دهد، بهتر تصور کنیم. این یک سناریوی فرضی نیست و در تاریخ معاصر جهان اتفاق افتاده است. تهرانفر به تجربه‌ای مشابه در آمریکا اشاره می‌کند که در آن، بحران اقتصادی باعث هجوم مردم به بانک‌ها برای دریافت اسکناس شد: «فشار تقاضا برای پول نقد آنقدر زیاد شد که بانک‌ها قادر به تامین آن نبودند. مردم که تمام دارایی‌شان را در خطر می‌دیدند، به شعب حمله‌ور شده و شیشه‌ها را شکستند. در نهایت دولت و ارتش وارد عمل شدند و برای دو هفته کل نظام بانکی را تعطیل کردند که از فروپاشی کامل جلوگیری کنند.» این روایت، نشان می‌دهد حساس‌ترین نقطه شبکه، نه کدهای کامپیوتری، بلکه روانشناسی جامعه است.

خبر خوب این است که اتفاق گذشته، هرچند تلخ، اما یک مانور واقعی و یک هشدار جدی برای مدیران نظام بانکی بود. به نظر می‌رسد این شوک، حساسیت‌ها را به‌شدت بالا برده است. تهرانفر در این‌باره می‌گوید: «بعد از این اتفاق، بانک‌ها و بانک مرکزی هوشیار شده‌اند. من اطلاع دارم که به‌شدت در تدارک هستند که تمام منافذ امنیتی را یک‌بار دیگر بررسی و کنترل کنند. حساسیتی که تیم‌های فنی و نظارتی اکنون دارند، شاید دو برابر گذشته شده است. چاره‌ای جز این نیست؛ نظام بانکی باید تحت کنترل شبانه‌روزی باشد.» این تلاش‌ها برای مقاوم‌سازی فنی ضروری است، اما کافی نیست. برخی این نکته را عنوان می‌کنند که حتی خود بانک مرکزی نیز از آسیب‌ها مبرا نیست. پرسش اینجاست، اگر خطری نهاد سیاست‌گذار را تهدید کند، چه بر سر نظام بانکی کشورمان خواهد آمد؟ باید میان «بانک مرکزی» به‌عنوان نهاد تصمیم‌گیر و «نظام پرداخت» که از طریق شرکت‌های وابسته به آن اداره می‌شود، تمایز دقیق قائل شد. وقتی پرسش می‌شود که بانک مرکزی در برابر بحران‌ها چقدر آمادگی دارد؟، باید مشخص کرد منظور کدام بخش است. براساس توضیح‌های حمید تهرانفر، بانک مرکزی برای امور داخلی و کارمندان خودش، سیستم مجزا و درونی دارد. اما خدماتی که شهروندان روزانه از طریق کارتخوان‌ها، خودپردازها و اپلیکیشن‌های بانکی دریافت می‌کنند، به وسیله شرکت‌های تخصصی همانند «شرکت خدمات انفورماتیک» ارائه می‌شود.

این شرکت‌ها هرچند زیرمجموعه بانک مرکزی بوده و بانک مرکزی سهامدار اصلی آنهاست، اما از نظر جایگاه و عملکرد، هویت مستقل دارند و ستون فقرات و شاهراه اصلی نظام پرداخت کشورمان محسوب می‌شوند. آسیب‌پذیری‌ که می‌تواند به یکباره زندگی روزمره مردم را فلج کند، لزوماً در سیستم داخلی بانک مرکزی نیست، بلکه در همین شرکت‌های خدماتی نهفته است. حمله موفق به زیرساخت‌های شرکت‌ها، به معنای از کار افتادن کل شبکه پرداخت کشورمان است؛ این یک بحث کاملاً متفاوت و به‌مراتب جدی‌تر از اختلال در سیستم اداری یک سازمان است، حتی اگر آن سازمان، بانک مرکزی باشد.

بحران اعتماد

نکته‌ای که این روزها باید به آن توجه کرد، خودداری از انتشار برخی اخبار است. مهم‌ترین سپر دفاعی در برابر این نوع بحران‌ها، «اعتماد عمومی» و «مدیریت اطلاعات» است. تهرانفر بر این باور است: «در اقتصادی که بر پایه دو درصد پول فیزیکی و ۹۸ درصد اعتبار دیجیتال استوار است، خطرناک‌ترین سلاح، شایعات و اخبار دروغین است که می‌تواند در چند ساعت، موجی از وحشت را در جامعه ایجاد کند. بنابراین، وظیفه حاکمیت، تنها تقویت دیوارهای فنی نیست، بلکه ایجاد شفافیت، اطلاع‌رسانی به‌موقع و صادقانه در هنگام بروز بحران و مقابله جدی با کسانی است که به این بی‌اعتمادی دامن می‌زنند. ما به‌عنوان شهروندان باید بیاموزیم در چنین شرایطی، هر خبری را باور نکنیم و از اقدام‌های هیجانی که تنها به فروپاشی سریع سیستم کمک می‌کند، پرهیز کنیم. چرا که در آخرالزمان نظام بانکی، نخستین قربانی، ما هستیم.» 

دراین پرونده بخوانید ...