شناسه خبر : 44126 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

طبیعت دولت

حسین آخانی از دلایل تخریب محیط‌ زیست در روز طبیعت می‌گوید

طبیعت دولت

برخی بر این باور هستند که اگر تعداد روزهایی که جمعیت انبوهی از ایرانیان به طبیعت هجوم می‌برند بیشتر از یک روز یعنی سیزده‌به‌در باشد دیگر چیزی از جنگل و رودخانه و دشت و گل و گیاه باقی نمی‌ماند. از سویی رابطه گردشگری پایدار در طبیعت با اقتصاد در ایران رابطه تعریف‌شده‌ای نیست. ایرانیان به واسطه سنن تاریخی و باستانی خود در گذشته به شکل هدفمندی از طبیعت استفاده می‌کردند اما امروزه این فرهنگ به دلیل فقدان سیاستگذاری درست از سوی ساختارهای دولتی به چیزی ضد خودش بدل شده است و با هجوم مردم به طبیعت شاهد تخریب گسترده و آتش‌سوزی و خسارت بسیار به محیط‌ زیست هستیم. حسین آخانی، استاد دانشگاه تهران، گیاه‌شناس و کنشگر جدی در عرصه فرهنگ محیط‌ زیست است. او البته دولت‌ها و سیاست‌های ضد محیط‌ زیستی نهادها را عامل اصلی ولنگاری دانسته و مقصر اصلی هر خسارتی را دولت می‌داند.

♦♦♦

  معمولاً روزهایی مثل روز طبیعت که همان سیزده‌به‌در تاریخی است، با تخریب گسترده طبیعت به پایان می‌رسند. البته این حادثه در روزهای دیگر نیز رخ می‌دهد. آیا می‌توان گفت روز طبیعت به ضد طبیعت بدل شده است و ایرانیان به جای تکریم طبیعت در روزهایی مثل سیزده‌به‌در به طبیعت آسیب می‌رسانند؟ آیا این مساله ریشه فرهنگی دارد؟

من نمی‌توانم مردم ایران را متهم کنم که هجوم به طبیعت و تخریب آن ناشی از کاستی‌های فرهنگی آنهاست. من دولت را متهم ردیف اول می‌دانم. متاسفانه در نیم‌قرن اخیر اتفاقات زیادی در کشور ما رخ داده است. کشوری که در گذشته بالای 70 تا 80 درصد آن را جامعه روستایی تشکیل می‌دادند به یکباره الگوی زندگی مردم عوض شد. در واقع افرادی که در شهرها زندگی می‌کنند یا روستاهایی که شهر شدند این عدد را کاملاً برعکس کردند و اکنون بالای 75 درصد جامعه ایران شهرنشین هستند. اصولاً انتقال از زندگی روستایی به زندگی شهری در کشور ما متناسب با رشد فرهنگی شهرنشینی رخ نداده است. ما یک جهشی انجام دادیم که این جهش به دلیل درآمدهای نفتی به یکباره رخ داده است. اگر پیشتر اغلب افراد با الاغ رفت‌وآمد می‌کردند در طول 50 سال همه ماشین‌سوار شده‌اند بدون اینکه زمینه رشد لازم را در این باره کسب کرده باشیم. به دلیل اینکه همیشه در گذشته به اشتباه انگی به نام دهاتی یا روستایی به ما زده می‌شد، مردم تلاش می‌کنند این انگ را از گذشته خود پاک کنند و در این زمینه دست به رفتارهایی غیرمنطقی زده‌اند. شواهد مختلفی برای این ادعا وجود دارد. مثلاً افراط در استفاده از خودرو یکی از این شواهد است. افراط در استفاده از کیسه‌های پلاستیکی و افراط در مصرف و افراط در خودنمایی دارایی‌ها و... همه اینها ناشی از تغییری بوده که به صورت حساب‌نشده در زندگی مردم رخ داده است. گاهی ما این اشکال را در فرهنگ عمومی مثل «تازه به دوران‌رسیده» یا «نوکیسه» و... بیان می‌کنیم. در کشور ما این تغییر خیلی سریع اتفاق افتاده است. گویی فرصتی برای ایجاد بستر لازم یا فرهنگ لازم نبوده است. به یکباره زمین‌های افراد زیادی قیمتشان بالا رفت و آنها بدون اینکه فرهنگ استفاده از پول را بلد باشند یا تجربه زیست در جاهای دیگر دنیا را داشته باشند، پولدار و صاحب ثروت‌های بی‌حدوحساب شده‌اند. در نتیجه آن ثروت بی‌حد می‌تواند ناهنجاری‌هایی نیز با خود داشته باشد. مساله ما البته فقط مساله این افراد نیست. مساله کشور ما نیز هست. قانون در کشور ما اصولاً متناسب با نیازهای ما نیست. وضع قانون از سوی دولت در این زمینه‌ها صورت نگرفته است. اصولاً زندگی طایفه‌ای و قبیلگی با زندگی شهری دو مقوله کاملاً متفاوت است. اگر شما در گذشته در روستا زندگی می‌کردید، در روستا شیر، سبزی، نان، گوشت و همه مواد غذایی عمدتاً در زمین‌های کشاورزی آن روستا تهیه می‌شد. اما در زندگی شهری شما هر چیزی که می‌خرید باید در کیسه پیچیده شود و بعد از مصرف باید در کیسه زباله انباشت شود. دولت نیامده در این مدت هم به مردم آموزش دهد و هم قوانین محکمی را در این زمینه وضع کند. بنا نیست وقتی شما وارد طبیعت می‌شوید به شکل غیرمسوولانه رفتار کنید. در واقع مردم همان رفتاری را که در خانه‌های خود دارند به طبیعت می‌آورند و در چنین روزهایی حجم انبوهی از تخلف‌ها موجب تخریب طبیعت می‌شود.

  مهم‌ترین آسیب‌هایی که در چنین روزهایی به طبیعت وارد می‌شوند شامل چه مواردی می‌شوند؟

 مثلاً دو تا از بزرگ‌ترین آسیب‌هایی که به طبیعت وارد می‌شود، یکی آتش‌سوزی است و دیگری هم انباشت زباله. این دو مشکل مشترکی است که فقط در روز سیزده‌به‌در رخ نمی‌دهد، بلکه در تمامی روزهای سال و غالباً در زمان‌هایی که مردم به دامان طبیعت می‌روند اتفاق می‌افتد. چرا این اتفاق می‌افتد. چون کسی که صاحب ماشین شخصی شده، هر جایی می‌تواند برود و با خودش زباله را به جاهایی می‌برد که پیش از آن وجود نداشت. او البته برای رفاه خودش از طبیعت استفاده می‌کند و درخت آتش می‌زند و ما در هیچ کجای قوانین برای ممانعت از چنین فاجعه‌ای مانعی نداریم. ما یاد نگرفته‌ایم خودرو وسیله‌ای است که خطرناک است و هر جایی شما نمی‌توانید با آن بروید. حتی در بزرگ‌ترین اقتصادهای دنیا این امکان وجود ندارد که انسانی با ماشین شخصی خود به هر جایی وارد شود. در کشور ما به دلیل اینکه بنزین خیلی کم‌ارزش است و قیمت نازلی دارد و هزینه داشتن ماشین در مقابل خدماتی که به شما می‌دهد بسیار کم است، انسان‌هایی با خودرو خود به هر جایی از طبیعت که بخواهند وارد می‌شوند. ریختن زباله در کشور ما فاقد جریمه است. ایجاد آتش هیچ جریمه‌ای ندارد. در حالی که در آمریکا که من زمان‌هایی حضور داشتم شما جرات ندارید یک بطری یا هر آشغالی را از خودرو به بیرون پرت کنید چون جریمه سنگین دارد. از هزار دلار تا 10 هزار دلار ممکن است شما جریمه شوید. در صورتی که در ایران ما هیچ جریمه‌ای برای این موارد در نظر نگرفته‌ایم در حالی که طبیعت ایران و همین حداقل جنگل‌های ما سالانه با آتش‌سوزی مواجه است که عمده دلیل آنها سهل‌انگاری و بی‌مبالاتی افرادی است که هیچ احترامی برای طبیعت قائل نیستند. من بارها در این زمینه مطلب نوشته‌ام و حتی به مقامات نامه نوشته‌ام که باید در ایران ایجاد آتش قانونمند شود. هر کسی نباید به خودش اجازه بدهد وارد طبیعت شود و آتش روشن کند. اگر قانون محکمی داشتیم و اعمال قانون هم داشتیم هرگز شاهد چنین اتفاقاتی نبودیم. جنگل‌های ما سالانه طعمه آتش می‌شوند. آتشی که افراد بی‌مبالات صرفاً برای لحظه‌ای تفریح روشن کرده‌اند و خسارت سنگینی به سرمایه‌های کشور وارد می‌کنند و همیشه هم از این مهلکه گریخته‌اند و قانونی برای متوقف کردن و جریمه آنها وجود ندارد و هر بار این اتفاق دارد به شکل بدتری رخ می‌دهد.

  مشکلات مرتبط با نحوه استفاده مردم از طبیعت و تولید زباله و... مساله‌ای است که مردم هم می‌توانند روش خود را تغییر دهند. اما آنچه سوال‌برانگیز است این است که نظام حکمرانی و سیاستگذاران و قانونگذاران نیز بسیاری از عیدهای باستانی ایرانیان را به رسمیت نمی‌شناسند و برای برگزاری بهتر آنها فرهنگ‌سازی نمی‌کنند و قانون درستی نمی‌گذارند. بنابراین نتیجه چنین بی‌توجهی وندالیسمی است که به تخریب طبیعت منجر می‌شود و سرمایه همه ایران بر باد می‌رود.

متاسفانه بعد از انقلاب دولت هنوز که هنوز است یکسری از اعیاد تاریخی و باستانی ایرانیان را آن‌طور که باید و شاید به رسمیت نشناخته است. در حقیقت دارد فقط این فرهنگ و سنت‌های تاریخی و باستانی را تحمل می‌کند. وقتی شما اینها را به رسمیت نمی‌شناسید برای بهبود آن و برای سازگاری آن با شرایط روز فرهنگ‌سازی نمی‌کنید. شما صداوسیما را نگاه کنید. هیچ انگیزه‌ای برای تبلیغ مثبت در این زمینه ندارد. هیچ تلاشی نمی‌کند که مردم طبیعت را در این روز تخریب نکنند. چقدر این رسانه در زمینه مساله رفتار مردم در طبیعت اطلاع‌رسانی یا برنامه‌سازی می‌کند؟ وقتی این اتفاقات نمی‌افتد آموزش داده نمی‌شود و جریمه‌ای متناسب با آن آسیبی که به طبیعت وارد می‌شود، اعمال نمی‌شود و طبیعی است که مردم رها هستند و نتیجه این می‌شود که داریم می‌بینیم.

  آیا میان معیشت مردم و بهره‌گیری نامتعارف از طبیعت می‌توان رابطه معناداری پیدا کرد که خسارت کمتری به طبیعت وارد کند؟ بسیاری از جاها چون مردم در تنگنا هستند، دولت‌ها طوری وانمود می‌کنند که گویی طبیعت منبعی رایگان برای بهره‌برداری است و آنها هم از طبیعت به بدترین شکل استفاده می‌کنند. البته عمده خسارتی که طبیعت در ایران دیده از سوی دولت‌ها رخ داده است.

مردم همیشه هر رفتاری را انجام می‌دهند از رفتار بزرگ‌ترهای خود الگو می‌گیرند. حالا بزرگ‌ترها چه کسانی هستند؟ عمدتاً در نظام‌های امروزی دولت حاکم بر همه امور و سرنوشت مردم و کشور است. بنابراین مردم از دولت‌ها الگو می‌گیرند. شما نگاه کنید چه قبل از انقلاب، چه بعد از انقلاب اقتصاد در ایران بر پایه بهره‌کشی از طبیعت بنا شده است. یعنی دولت‌ها با مصرف منابع سرزمین روزگار می‌گذرانند. خب مردم هم می‌بینند و تقلید می‌کنند. آنها متوجه می‌شوند که طبیعت با این عظمت صاحب ندارد، آنها چرا از آن بهره‌کشی نکنند؟ درآمدهای نفتی این چند دهه همیشه مهم‌ترین منبع درآمدی کشور بوده است و علاوه بر این منابع زیرزمینی به شکل‌های مختلفی منابع طبیعی را برای رشد اقتصادی مصرف کرده‌ایم. اگر دقت کنید هیچ کوهی در ایران نیست که برای بهره‌برداری معدن تخریب نشده باشد. زیباترین کوه‌های آسیا و اروپا در البرز و زاگرس است. وقتی وارد کوه‌های البرز و زاگرس می‌شوید هر جایی نگاه می‌کنید می‌بینید تخریب صورت گرفته است. این تخریب را چه کسی انجام می‌دهد؟ شوربختانه این تخریب‌ها عمدتاً منشأ دولتی دارند. وقتی مردم به دولت نگاه می‌کنند می‌بینند دولت هیچ‌گونه تعصبی نسبت به داشته‌های خود ندارد، طبیعی است ملت به راحتی با توجیه اینکه وقتی بالایی‌ها می‌خورند ما چرا نخوریم، تخریب را توجیه می‌کنند. این عبارت در هر جایی و در هر موقعیتی که نگاه کنید کاربرد دارد. در نظر بگیرید شما اگر به کسی که دارد تخلف رانندگی می‌کند بگویید دارید تخلف می‌کنید یا اگر به کسی که دارد آب را در خیابان با شیلنگ هدر می‌دهد بگویید آب را اسراف نکن به شما می‌گوید حالا همه مشکلات مملکت حل شده فقط مشکل ما مانده است؟ اگر به کسی بگویید زباله در خیابان نریز یا در جنگل زباله‌ات را رها نکن می‌گوید برو ببین چطوری زباله یک شهر را در جنگل رها می‌کنند بعد شما زورت به من رسیده و... دولت باید یک الگوی درست برای جامعه خودش باشد. وقتی شما می‌بینید دولت با پروژه‌های افراطی سدسازی همه رودخانه‌های مملکت را خشک کرده است، آن وقت شما کشاورز را در نظر بگیرید چگونه باید چاه حفر نکند و آب را از اعماق زمین بیرون نکشد؟ او می‌گوید وقتی دولت سد می‌سازد و آب را انباشت و هدر می‌دهد من هم می‌خواهم از آب چاه برای کشاورزی خودم استفاده کنم. هر کسی سعی می‌کند با توجه به قدرتی که دارد از طبیعت بهره‌کشی کند. ما ابتدا باید رفتار حاکمیت را نقد کنیم و بعد به مردم برسیم. من معتقد هستم ابتدا باید مدیران و حاکمان و دولت مملکت آموزش ببینند بعد مردم آموزش ببینند تا جلوی تخلف‌ها گرفته شود تا کارها به روند طبیعی و درست خود دربیاید. اکثر درختان جنگلی در شمال ایران در واقع به شکلی در پروژه‌های دولتی یا شبه‌دولتی یا کسانی که به نحوی با دولت ارتباط دارند و از رانت‌های دولتی بهره می‌برند، تخریب شده‌اند. جنگل‌ها و کوه‌ها و دشت‌ها در ایران از بهره‌برداری غیراصولی دولت و وابستگانش آسیب دیده‌اند. وقتی مردم چنین تخلف‌های بزرگ و حیرت‌آوری را مشاهده می‌کنند، هرگز حاضر نیستند از نیات خود کوتاه بیایند. و هر کس به هر اندازه‌ای که فکرش را بکنید از طبیعت بهره خود را می‌برد. یکی درخت آتش می‌زند تا کباب درست کند. دیگری گیاهان طبیعی و وحشی و دارویی را ریشه‌کن می‌کند. آن یکی شکار می‌کند و دیگری زباله‌اش را پرت می‌کند و در دامان طبیعت رها می‌کند و... در نظر بگیرید چنین دولتی نمی‌تواند قوانین سفت و سخت برای ممانعت مردم تصویب کند. این مصداق همان ضرب‌المثل «رطب‌خورده منع رطب کی کند» است. بعد هم مردم وقتی به دولت نگاه می‌کنند که دارد به هزار و یک بهانه به سرزمین آسیب می‌زند طبیعی است که این مردم نمی‌توانند به طبیعت آسیب نرسانند. دولت خود متولی سرزمین است اما خود بزرگ‌ترین تخریبگر همین سرزمین است. به هر شکلی که در نظر بگیرید اکنون مردم در یک رقابت تنگاتنگ با دولتی هستند که دارد سرزمین خود را تخریب می‌کند. البته واقعاً نقش مردم ناچیز است. واقعیت این است که اکنون این الگو و فرهنگ دارد بین مردم جا می‌افتد که برنده آن است که بیشتر به این سرزمین آسیب برساند! ما باید بالاخره بر این مساله پایانی داشته باشیم وگرنه دیگر چیزی باقی نمی‌ماند. برای بهبود این وضعیت باید دولت مسوولیت‌پذیر باشد و درست رفتار کند و حداقل قوانینی را که خودش گذاشته است اجرا و رعایت کند و طبیعی است که بعد از همه اینها باید از مردم خواست که مراعات حال سرزمین را بکنند. و از قضا اینجا هم خود دولت مسوول است که از مردم بخواهد حال طبیعت را درک کنند. چرا که در دنیای مدرن دولت‌ها هستند که ابزار کنترل و سیاستگذاری و قانونگذاری را در اختیار دارند. دولت‌ها باید با قوانین، دستگاه‌های قضایی، پلیس و... اعمال قانون کنند. در پایان این گفت‌وگو مثالی می‌زنم؛ من مسیرهای خود را در شهر تهران با دوچرخه طی می‌کنم. روزی داشتم از دانشگاه به خانه می‌رفتم. در خیابان فرصت مسیری برای دوچرخه تعبیه شده است اما دائم در اختیار موتورسیکلت‌هاست. آنها غیرقانونی در این مسیر رفت و آمد می‌کنند. روز قبل از این گفت‌وگو من شاهد یک تصویر عجیب بودم. موتوری را دیدم که از کنار خیابان خلاف قانون خود را در مسیر دوچرخه انداخت و شروع به حرکت کرد. وقتی نگاه کردم دیدم پشت سر راننده یک مامور راهنمایی و رانندگی نشسته است! وقتی مامور راهنمایی و رانندگی خود قانون راهنمایی و رانندگی را رعایت نمی‌کند، طبیعی است که تخلف در مردم بیشتر و بیشتر می‌شود. 

دراین پرونده بخوانید ...