شناسه خبر : 39850 لینک کوتاه

از اسب افتاده

طبقه متوسط جدید چگونه شکل گرفت؟

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه 

مفهوم طبقه متوسط جدید در ایران، حاصل ارتباط با غرب است که مراحل صنعتی را مانند جوامع غربی نگذرانده است، تا مفهوم طبقه متوسط بدان معنا که در غرب هست، نامیده شود. طبقه متوسط حاصل نوسازی و مدرنیزاسیونی است که از جوامع غربی وارد ایران شد و پس از جنبش مشروطه با محوریت روشنفکری و با گفتمان دموکراسی رشد کرد. در دوران محمدرضاشاه طبقه متوسط جدید به دلیل سیاست‌های مدرنیزاسیون رشد و افزایش چشمگیری یافت، اما ساخت قدرت نئوپاتریمونیالی، مانع از مشارکت فعال این طبقه در حوزه‌های اقتصادی و سیاسی شد.

طبقه متوسط جدید در ایران محصول فرآیند نوسازی دوران پهلوی بوده و خود در پیشبرد آن فرآیند نقش داشته است. این طبقه خواسته‌های مشخص دموکراتیک و ایدئولوژی کمابیش روشنی دارد، ولی ویژگی اصلی آن، نه خواست‌های اقتصادی محض بلکه خواست‌های فرهنگی، اجتماعی و ایدئولوژیک و سیاسی است که تحقق آنها نیازمند استقرار نهادهای دموکراتیک است. هسته اصلی این نیروی سیاسی-اجتماعی جدید را هم روشنفکران تشکیل می‌دهند و بر پایه آرمان‌های روشنفکرانه است که این طبقه فعال جدید، سامان و تعین یافته است. حضور قشر روشنفکر و تحصیل‌کرده ایرانی در میان این طبقه و آثار آن بر دیگر گروه‌های این طبقه، به اندازه‌ای است که جلال آل‌احمد، طبقه متوسط جدید در ایران را از آن روشنفکران می‌داند و معتقد است که خواسته یا ناخواسته در خدمت رژیم پهلوی بوده‌اند. وی برای روشنفکران، حداقل و حداکثر قائل است. حداقل، کار فکر می‌کنند و حداکثر، کسانی هستند که کمر به خدمت افراد محروم بسته و به مسوولیت زمانه آگاه هستند. در واقع همه نیروهای اجتماعی باسواد و تحصیل‌کرده شهری، یعنی کسانی چون دیوانیان یا حقوق‌بگیران حکومتی، حقوقدانان، پزشکان، مهندسان، وکلا، استادان دانشگاه، تکنسین‌ها، روزنامه‌نگاران، آموزگاران، مدیران و همه کسانی که به گونه فکری در تلاش برای تأمین معاش و تغییر اجتماعی و سیاسی وضع موجودند، و به سخن دیگر کار غیریدی می‌کنند، در طبقه متوسط جدید می‌گنجند. شاید بتوان گفت طبقه متوسط، فرودستانی هستند که اخلاق فرودستی ندارند و در تلاش‌ برای رسیدن به طبقه فرادستان هستند.

 

مفهوم طبقه

در گذشته نه‌چندان دور، طبقه در تبیین پدیده‌های سیاسی، حداکثر نقشی حاشیه‌ای داشت. از اواخر دهه 1960 تا اوایل دهه 1980 میلادی، با بازخیزی مکتب مارکسیسم در علوم اجتماعی، مفهوم طبقه ناگهان در بسیاری از تحلیل‌های مربوط به دولت و سیاست جنبه محوری پیدا کرد. در یک تعریف کلی، می‌توان طبقه اجتماعی را، به بخشی از اعضای جامعه اطلاق کرد که از نظر ارزش‌های مشترک، حیثیت، فعالیت‌های اجتماعی، میزان ثروت و متعلقات شخصی دیگر و نیز آداب معاشرت از بخش‌های دیگر جامعه تفاوت داشته باشد. بر این اساس، طبقات عمده‌ای که وجود دارند، عبارت‌اند از: طبقه بالا (ثروتمندان، کارفرمایان و صاحبان صنایع به علاوه مدیران اجرایی رده‌بالا، که صاحب منافع تولیدی بوده یا مستقیماً این‌گونه منابع را کنترل می‌کنند)، طبقه متوسط (که اکثر کارمندان یقه‌‌سفید و کارکنان متخصص حرفه‌ای را دربر می‌گیرد) و طبقه کارگر (افرادی که در مشاغل یقه‌آبی یا کارهای یدی هستند). پرنفوذترین رویکردهای نظری مربوط به قشربندی و طبقات اجتماعی را در آثار کارل مارکس و ماکس وبر می‌یابیم. نظریه طبقاتی مارکس مبتنی بر این نظر است که تاریخ جوامعی که تاکنون موجود بوده‌اند، تاریخ نبردهای طبقاتی است.

اصطلاح طبقه متوسط جدید را نخستین‌بار، لدر جامعه‌شناس آلمانی در مقاله‌ای با عنوان «مشکل کارمندان جدید حقوق‌بگیر و پایه‌های نظری و آماری آن» به کار برد. میلز هم در اثر خود به نام «یقه‌سپیدان»، طبقه متوسط جدید را کارکنان اداری و دفتری می‌داند و معتقد است این طبقه یا حامی طبقه حاکم می‌شود یا به یاری توده مردم برمی‌خیزد.

طبقه متوسط جدید در دنیای مدرن، همچون موتور دگرگونی‌های اجتماعی، سیاسی شناخته شده است. پیدایش این طبقه در عرصه‌های گوناگون سیاسی، اجتماعی تا بدان اندازه است که بیشتر اندیشمندان در زمینه‌های گوناگون آن را زمینه‌ساز شکل‌گیری جوامع نو و یکی از عناصر و پیش‌نیازهای بنیادی جوامع دموکراتیک می‌دانند. از این‌رو وابستگان به طبقه متوسط طلایه‌داران دموکراسی و پیشگامان توسعه اقتصادی، سیاسی و اجتماعی در جوامع شناخته شده‌اند.

 

چگونگی شکل‌گیری طبقه متوسط جدید در ایران

رویارویی ایرانیان در سال‌های نخستین قرن نوزدهم میلادی با دنیای غرب و مولود مشخص و برجسته آن که تجدد خوانده می‌شد، سبب‌ساز جریانی شد که نوسازی خوانده می‌شود. اگرچه در ابتدا آشنایی ایرانیان با نوسازی در قالب رویه‌های نظامی بود، اما به تدریج این جریان به سایر حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی و... کشیده شد و زمینه را برای تولد گروه جدیدی در قشربندی اجتماعی ایران فراهم کرد که بعدها طبقه متوسط جدید خوانده می‌شدند. این گروه در عصر پهلوی دوم، بر اثر اصلاحات و گسترش نظام آموزشی، از نظر کمی توسعه‌یافته و در ائتلاف با طبقه متوسط سنتی، نقش برجسته‌ای در بروز ناآرامی‌ها و شکل‌دهی انقلاب سال 1357 ایفا کرده‌اند.

طی صد سال اخیر، از مشروطه تا انقلاب اسلامی، سه نیروی اجتماعی مختلف فرادستان، فرودستان و طبقه متوسط وجود داشتند. طبقات ممتاز را زمین‌داران، سرمایه‌داران تجاری، مالی و صنعتی، نخبگان عالی‌رتبه سیاسی و نظامی تشکیل می‌دادند. این گروه در جمهوری اسلامی به روحانیون و سرمایه‌داران تجاری محدود می‌شود. برگزیدگان سیاسی و فرماندهان عالی‌رتبه نظامی را نیز با داشتن ارتباط با دو گروه اول و برخورداری از حمایت آنان می‌توان جزو فرادستان تلقی کرد. فرودستان را کارگران و نیروهای ماقبل سرمایه‌داری تشکیل می‌دهند. طبقه متوسط نیز به دو گروه سنتی و جدید تقسیم می‌شد. خرده‌بورژوازی ملی و روحانیون با توجه به نقش آنان در روند تحولات سیاسی و اجتماعی و پایبندی آنان به فرهنگ سنتی در گروه اول جای می‌گیرند. نهاد روحانیت در طول تاریخ سیاسی-اجتماعی ایران، همیشه با خرده‌بورژوارزی پیوندی ارگانیک داشت. در کنار طبقه متوسط با نیروهای دیگری با نام طبقه متوسط جدید روبه‌رو هستیم. منظور از طبقه متوسط جدید، گروه‌های جدیدی هستند که میزان تاثیرگذاری آنها بر تحولات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی نسبت به طبقه متوسط سنتی از نظر کمی و کیفی رو به افزایش است. رشد نظام اداری، نیاز روزافزون به تکنسین‌ها و مدیران در همه سطوح، چه در بخش دولتی و چه در بخش خصوصی و گسترش سریع سوادآموزی به سبک غربی به پیدایش طبقه متوسط غیرسرمایه‌دار منجر شد که شامل صاحبان حرفه‌های آزاد، کارمندان دولتی، پرسنل نظامی، کارمندان اداری و تکنسین‌های بخش خصوصی و روشنفکران بودند. انحصار این طبقه کنشگران اصلی در ایجاد نوسازی و توسعه سیاسی حکومت در دوران پهلوی بودند.

در ایران طبقه متوسط جدید با اقدامات دولت رضاشاه به منظور توسعه یک ارتش نوین و یک نظام اداری کارآمد و متمرکز به وجود آمد. رشد دیوانسالاری و تقاضای روزافزون برای متخصص و مدیر در سطوح گوناگون بخش‌های عمومی و خصوصی و گسترش سریع آموزش به سبک غربی، به پیدایش طبقه متوسط غیرکارفرما، شامل متخصصان آزاد، پرسنل نظامی، شاغلان یقه‌سفید و متخصص در بخش خصوصی و روشنفکران منجر شد. بعضی از نویسندگان بر این باورند که گسترش نفوذ غرب از یک طرف و رشد سریع آموزش و سیستم بوروکراسی، از عوامل اساسی سامان یافتن طبقه متوسط جدید در ایران بوده است و در مقابل اعضای این طبقه، کارگزاران اصلی دولت‌سازی و عاملان جریان نوسازی در این دوره بوده‌اند، به‌طوری که شاید به جد بتوان ادعا کرد فرآیند نوسازی در ایران، با نقش کاربردی این طبقه مقارن بوده است. بدون شک، گذار از استبداد و تحقق دموکراسی، از ویژگی‌های اصلی طبقه متوسط جدید در عصر پهلوی دوم بوده است. از سوی دیگر، ساختار نئوپاتریمونیال حکومتی به دلیل تعارض با توسعه سیاسی، واجد مشخصه‌هایی بوده که تلاش‌های مزبور را نه تنها با چالش روبه‌رو کرد، بلکه ناکام ساخت.

 

طبقه متوسط جدید در دوره پهلوی دوم

در ایران معاصر ترقی‌خواهی و رادیکالیسم سیاسی در بسیاری از مقاطع جو غالب بر طبقه متوسط بود. خواسته‌های نظام اداری جدید، ارتش متمرکز، دادگستری، سوادآموزی و دسترسی به علوم جدید در کشور، از جمله مطالبات برخاسته از انقلاب مشروطه بود. در آن زمان، این خواسته‌ها در ذهنیت کنشگران سیاسی ترقی‌خواه در جامعه چیرگی داشت. وقتی رضاشاه، قدرت متمرکز خود را بر کشور اعمال کرد، چنان‌که «ضد انقلاب غالب برخی وظایف انقلاب مغلوب را انجام می‌دهد»، بسیاری از مطالبات مورد نظر انقلاب مشروطه را محقق کرد، البته در چارچوب نوع مدرنیزاسیونی که رضاشاه دنبال می‌کرد، و «تجدد آمرانه»ای که در آن مقطع حاکمیت داشت.

در دوران جنگ سرد بلوک‌های شرق و غرب و اجرای اصل چهار ترومن بود که دولت‌های هم‌پیمان آمریکا دسترسی نسبتاً آسانی به پول برای انجام انواع سرمایه‌گذاری‌ها داشتند. بعد از یک دوره سرکوب حاد سیاسی، در فاصله سال‌های 1338 تا 1350 رشد اقتصادی بالایی ایجاد شد و سالانه رشدی بین 5 تا 15 درصد تولید ناخالص داخلی اتفاق افتاد. در این میان در سال 1341 یک اتفاق مهم و سرنوشت‌ساز در ایران رخ داد. وقتی انقلاب سفید انجام شد، اتحاد و ائتلاف نانوشته‌ای که میان سلطنت و دربار از یک‌سو و طبقات سنتی و ملاکان و ایدئولوگ‌های آنان از سوی دیگر وجود داشت، فرو ریخت و این طبقات نیز به زمره منتقدان و مخالفان سرسخت شاه پیوستند.

از 1343 تا 1351 یک طبقه جدید سرمایه‌دار تشکیل شد که تا حدودی به سبب اعتبارات ارزان‌قیمتی که از دولت دریافت می‌کرد، تقویت می‌شد. اما علاوه بر آن، در پی تحولات اصلاحات ارضی، رژیم شاه به پایگاه اجتماعی جدیدی نیاز داشت که با اتکا به آن بتواند برنامه‌های خودش را پیش ببرد. در نظامی که برنامه مدرنیزاسیون اقتصادی را با شتاب پیش می‌برد، گمان می‌رفت اصلی‌ترین طبقه اجتماعی که به آن می‌توانست اتکا کند، طبقه متوسط جدید می‌تواند باشد. از همین‌رو، طی این سال‌ها و تا پایان سلطنت پهلوی دائماً سیاست‌هایی به منظور فربه کردن طبقه متوسط جدید و بهبود جایگاه اقتصادی و اجتماعی این طبقه اعمال شد. در این میان، آنچه قادر به انجام آن نبودند، گشایش فضای سیاسی کشور بود. بدین ترتیب طبقه متوسط جدید گسترش می‌یافت، اما به جای آنکه پایگاه اجتماعی رژیم باشد، خود به پایگاه جدید مخالفت با رژیم تبدیل می‌شد.

بر اساس آمار رسمی، تعداد دانشجویان از 19 هزار و 800 نفر در سال 1339 به 59 هزار نفر در سال 1347 افزایش یافت. طبقه متوسط جدید به عنوان پشتوانه سیاسی و اجتماعی دولت جایگزین طبقات سنتی می‌شد. به موازات آن آمار اعزام دانشجویان به خارج از کشور افزایش می‌یافت. اما دانشجویان ایرانی طی این دوران سرسخت‌ترین مخالفان شاه و دانشجویان ایرانی خارج‌شده از کشور، بزرگ‌ترین سازمان دانشجویی اپوزیسیون، در تاریخ معاصر جهان را تشکیل دادند. از سال 1351، وقوع شوک‌های نفتی به بزرگ‌ترین خطاها در سیاستگذاری‌های اقتصادی زمان شاه انجامید. افزایش شدید بودجه طرح‌های عمرانی و جاری و افزایش شدید هزینه‌کرد دولت و تزریق گسترده پول به جامعه به بروز وضعیتی بحرانی در اقتصاد منجر شد. طی این دوره برای مثال فزونی تقاضا به عرضه نیروی کار مهندس 80 درصد، فزونی تقاضا به عرضه نیروی کار پزشکی 105 درصد، در مورد پرسنل آموزشی 25 درصد، در مورد تکنسین‌ها 55 درصد و در مورد کارگران ماهر و نیمه‌ماهر 220 درصد بود. طبقه متوسط جدید در چنین شرایطی قدرت مانور بسیار بالایی در بازار کار داشت و به همین دلیل این گروه از شاغلان می‌توانستند دریافتی بسیار بالایی درخواست کنند.

در دوران پهلوی دولت و تشکیلات اداری گسترده‌ای به وجود آمد و استخدام مدیران دولتی و کارمندان، معلمان، استادان دانشگاه و... گسترش یافت و حتی تا روستاها کشیده شد. این یک عامل اصلی تشکیل طبقه متوسط جدید بود. در دوران پهلوی اول و دوم، تشکیلات قضایی از دست روحانیون خارج شده، وکلا و قضات همگی گسترش قانونی و اداری یافتند. احداث مدارس، دانشگاه‌ها، بیمارستان‌ها و... در دوران پهلوی گسترش یافت. در اواخر دوران حکومت پهلوی، سرمایه‌گذاری صنعتی رواج فراوانی یافت و طبقه کارگر هم گسترش بیشتری گرفت. به‌طور خلاصه می‌توان گفت زمینه‌های انقلاب مشروطه در دوران قبل از انقلاب مشروطه و با فرستادن دانشجویان به خارج و تربیت متخصصان در رشته‌های متفاوت، ایجاد مدارس جدید، گسترش سپاه دانش در اقصی نقاط روستایی کشور و چاپ تیراژ بالای روزنامه‌ها (مثل صوراسرافیل، جبرئیل و...) ترجمه کتب خارجی و همگام با این‌روند، جان گرفتن طبقه متوسط سنتی یعنی بازاریان که پیشرو در تحولات تاریخی ایران بوده‌اند و روحانیون که از دوران قاجار توانستند هم مبانی نظری حکومتی و هم تشکیلات گسترده حوزوی را به وجود بیاورند، رقم خورد.

سیاست تقویت طبقه متوسط جدید و تضعیف طبقه متوسط سنتی در دوره پهلوی دوم نیز ادامه یافت و بر کمیت و کیفیت آن افزوده شد. طبق آمار موجود، تعداد افراد فعال این طبقه تا یک سال قبل از انقلاب اسلامی حدود 8 /1 میلیون نفر و حدود 20 /6 درصد کل نیروی کار بود.

تغییر سطح تحصیلات، میزان توقعات از سطح زندگی را نیز تغییر داد و فاصله و شکافی میان ارزش‌ها و باورهای نظام سیاسی موجود و برخی ارزش‌ها و باورهای دانشجویان ایجاد کرد. گسترش دیوانسالاری و بوروکراسی به ظهور طبقه متوسط جدید کمک کرد. این نهادها با ویرانی نهادهای سنتی یا کم‌اثر کردن آنها مجال گسترش یافتند و جامعه سنتی ایرانی را رو به زوال بردند. گسترش نهادسازی به گونه‌ای بود که از طبقه متوسط جدید با نام «بوروکرات» نام می‌برد. شهرنشینی نیز به توسعه و تثبیت طبقه متوسط جدید یاری رساند. رشد بوروکراسی دولتی و افزایش تعداد کارمندان نیز یکی دیگر از دلایل رشد و گسترش طبقه متوسط جدید در دوران پهلوی دوم بود.

افراد طبقه متوسط جدید به دلیل رشد آگاهی و ایجاد تقاضاها و انتظارات جدید در آنها برای پرداختن به مسائل اجتماعی، سیاسی مجال و اعتمادبه‌نفس بیشتری یافتند و قرار گرفتن در مشاغل فرهنگی و اداری آنها را در مرکز اندیشه اصلاح‌طلبی قرار می‌داد. این طبقه همواره در فرآیند نوسازی نقش مهمی ایفا کرده و خواهان مشارکت در اصلاحات سیاسی، اقتصادی بوده‌اند. همچنین این طبقه در رهبری جنبش‌های سیاسی، اجتماعی و هدایت نیروهای ضدحکومت نقش داشته‌اند. طبقه متوسط جدید به ویژه روشنفکران با شروع اندیشه مدرنیسم در ایران، فرصت‌های مناسبی برای مشارکت به دست آوردند.

اعضای این طبقه، در حوزه اقتصاد، تنها در پی راه‌اندازی بازارهای تازه نیستند، بلکه در بینش و منش و رفتار با دیگران تفاوت‌های آشکاری دارند. بیش از هر چیز، به آینده فرزندان خود می‌اندیشند و بیشتر از آداب و رسوم سنتی، از ارزش‌های انتزاعی اثر می‌پذیرند. طبقه متوسط جدید در مقایسه با گروه‌های دارا که همواره نگران حفظ منافع شخصی‌اند، گرایش بیشتری به سرمایه‌گذاری روی محصولات و تکنولوژی‌های تازه دارد، همچنین در سنجش با گروه‌های تهیدست، بهتر از عهده برداشتن موانع از سر راه جهش اقتصادی برمی‌آید و می‌تواند با سازماندهی و راه‌اندازی کارخانه‌های بزرگ، اشتغال‌زایی کند. گسترس طبقه متوسط در نیمه دهه 50، به افزایش بازار مصرف کالاهای خارجی و تقویت گروه‌های دلال انجامید. این گروه‌های واسطه و دلالان در سیاستگذاری‌های اقتصادی کشور نیز دست داشتند و به مصرف تب گسترده بی‌سابقه‌ای بخشیدند. پیامدهای دگرگونی این طبقه و تاثیر آن بر سیاستگذاری دولتی را در گشایش بی‌سابقه بازار ایران به روی صنایع جهانی خودرو و رشد فوق‌العاده تجارت این کالا از اوایل دهه 50 به وضوح می‌توان مشاهده کرد. این مساله موجب تبدیل وزارت صنایع به نمایشگاه بزرگ فروش خودرو شد که در نهایت، رونق بازار فروشندگان و طرف‌های خارجی قراردادهای مونتاژ و ساخت خودرو را فراهم آورده و تهران و سایر شهرها را به پارکینگ انواع خودرو تبدیل کرد.

به‌طور کلی باید گفت طبقه متوسط جدید در دهه‌های 40 و 50 از موقعیت مطلوبی برخوردار بود. شیوه زندگی، هنجارها و ارزش‌های غربی طبقه متوسط جدید با نخبگان دولتی سازگار بود. به‌خصوص در دوران سلطنت رضاشاه، اغلب اعضای این طبقه، آمال و منافع مادی خود را با برنامه‌های سکولاریسم و مدرنیسم شاه پیوند زدند. با این حال از دیدگاه سیاسی، به طبقه متوسط جدید فرصت‌های چندانی برای مشارکت معنا‌دار داده نشد. با این حال این گروه، امیدوار بود که در پی سقوط رضاشاه و به سلطنت رسیدن محمدرضا، بتواند از فضای به‌وجود‌آمده استفاده کند و به استقرار آرمان‌های خود در سطوح رسمی نظام سیاسی حاکم، دست یابد. اگرچه در ابتدا، همه شرایط فراهم به نظر می‌رسید، اما شاه نیز همان راه پدر را پیش گرفت و در روند نوسازی، عملاً قدرت در دستان شخص واحد قرار گرفت.

توسعه اقتصادی و نوسازی از سوی رژیم اقتدارگرای پهلوی، باعث تغییر و تحولات اساسی در ساختار اجتماعی و نیز ارزش‌های جامعه سیاسی و شکل‌گیری طبقه متوسط جدید شد. شکاف بین واقعیت و توقع از سطح زندگی، و آگاهی یافتن نسبت به جهان مدرن، موجب برخاستن نیروهای دموکراسی‌خواه از درون طبقه متوسط شد و به مرور زمان و با افزایش کمی اعضای این طبقه و غلبه عددی بر نیروهای دیگر جامعه، به‌خصوص کارگران و دهقانان، به نیرویی عمده در جهت بی‌ثباتی جامعه تبدیل شد. با روی کارآمدن کندی در آمریکا در دهه 40 خورشیدی، به‌رغم میل باطنی شاه برای حفظ وضع موجود، با اعمال فشار کندی مبنی بر ایجاد فضای تنفسی و لزوم اجرای اصلاحات در ایران، فضای باز سیاسی فراهم آمد. ایجاد شکاف بین توسعه وابسته در ایران و ساختار اقتدارگرای قدرت، سبب شد طبقه متوسط که می‌بایست در روند توسعه نقش پایگاه اجتماعی رژیم را ایفا کند، به معارض اصلی رژیم بدل شد و نطفه اولیه انقلاب 1357، پس از موج اولیه اعتراضات مردمی در قیام 15 خرداد 1342 بسته شد.

به نظر می‌رسد خطاهای راهبردی محمدرضا پهلوی در رشد کمی طبقه متوسط جدید و عدم پاسخگویی به تقاضای کیفی و اساسی آنان و فقدان فرصت برای مشارکت سیاسی معنادار موجب ایجاد نارضایتی در این طبقه شد و ائتلاف بین طبقه متوسط جدید با سنتی به تزلزل در ثبات سیاسی و وقوع انقلاب اسلامی منجر شد. 

دراین پرونده بخوانید ...