شناسه خبر : 39885 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

هلی‌کوپتر اقتصاد

بن برنانکی چگونه دومین رکود اقتصادی بزرگ آمریکا را مدیریت کرد؟

 

ندا لهردی / نویسنده نشریه 

82وقتی شعله‌های بحران زبانه می‌کشند، راه‌های زیادی برای برون‌رفت از آن باقی نمی‌ماند. همین است که تصمیم‌گیری و یافتن مسیر درست از هزارتوی یک بحران، نه‌تنها کاری بسیار سخت، بلکه ابزاری برای محک است تا عیار مدیریت آن را بسنجد. با این اوصاف نمی‌توان انتظار تاییدی همه‌جانبه و بی‌شائبه را داشت؛ احتمالاً آنهایی که از این بحران آسیب بیشتری را متحمل شده‌اند، مدیریتش را ضعیف و شایسته انتقاد می‌دانند و در مقابل، عده‌ای دیگر آن را درست و دقیق توصیف می‌کنند. «بن برنانکی» در چنین شرایطی سعی کرد با حفظ خونسردی خود، جلوی دوربین‌های بی‌ملاحظه تلویزیون‌ها و خبرنگاران رسانه‌های مختلف ظاهر شود و تلاش کرد با توضیح شرایط و تصمیماتش، انگشت اتهام آنها را دور کند. او که بیشتر به خاطر ریاستش بر بانک مرکزی آمریکا در دنیا شناخته می‌شود، در روزهای عجیبی به این سمت رسید؛ روزهایی که جهان بدترین بحران مالی خود از زمان رکود بزرگ را از سر می‌گذراند و اقتصاد آمریکا و بسیاری از کشورهای دیگر در لبه پرتگاه سقوط قرار داشتند. صف طولانی منتقدان برنانکی، او را به خاطر ناتوانی از پیش‌بینی به‌موقع مشکلات و به دنبال آن بحران اقتصادی مقصر می‌دانستند و معتقد بودند روش او برای بهبود وضعیت اقتصاد با تزریق پول و نقدینگی آن هم بدون پشتوانه، بی‌فکری محض بوده است. در مقابل گروهی دیگر سیاست‌های تسهیل مقداری برنانکی را چونان هلی‌کوپتری می‌دانستند که هر چند گرد و خاک به پا کرد، اما در نهایت به ثبات نسبی منجر شد. شاید باراک اوباما، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، را باید رهبر گروه دوم بدانیم که برنانکی را «مظهر آرامش» خواند. برنانکی که بخش قابل‌توجهی از تحقیقات دوران تحصیلش در مورد رکود بزرگ بود، معتقد است که سیاست‌های غیرانبساطی باعث طولانی شدن دوران بحران رکود بزرگ شده بودند و در همان سال‌های آغازین نشستن بر صندلی ریاست بانک مرکزی آمریکا تاکید کرد این بانک دیگر چنین اشتباهاتی را تکرار نمی‌کند.

 

از داروخانه خانوادگی تا ام‌آی‌تی

بن برنانکی هفته گذشته شمع تولدش را فوت کرد و وارد 68‌سالگی شد. او که در شهر آگوستا در ایالت جورجیا به دنیا آمد، در شهر دیلون در کارولینای جنوبی بزرگ شد. پدرش داروساز بود و شغل خانوادگی‌شان در داروخانه را دنبال می‌کرد، با این حال به صورت پاره‌وقت هم مدیریت یک سالن تئاتر را بر عهده داشت. مادرش اما معلم دبستان بود. بن کوچک‌ترین عضو خانواده است؛ برادرش در کارولینای شمالی مشغول وکالت است و خواهرش سال‌هاست مدیریت کالج موسیقی برکلی را بر عهده دارد که بزرگ‌ترین کالج موسیقی معاصر در جهان به حساب می‌آید. بن در واقع کوچک‌ترین عضو خانوادگی برنانکی است که در زمان کودکی او یکی از معدود خانواده‌های یهودی ساکن دیلون بودند. او خط و زبان عبری را از پدربزرگش یاد گرفت که خواننده دعا و متون مذهبی در کنیسه بود. پدر و عموی او مالک داروخانه‌ای بودند که از پدربزرگ‌شان خریده بودند؛ جد بن در شهر بوریسلاف به دنیا آمده بود که در اوکراین امروزی واقع شده است. او بود که به ایالات متحده مهاجرت کرده و در آنجا تشکیل خانواده داده بود. خانواده بن در سال‌های دهه 1940 از نیویورک به دیلون رفتند و مادرش با تولد او شغلش را در دبستان رها کرد تا در داروخانه خانوادگی‌شان مشغول شود؛ جایی که بن هم گاه‌گاهی در آن کار می‌کرد. وقتی بن به سال‌های نوجوانی رسید، در سودای استقلال مالی در کارگاه ساختمانی یک بیمارستان مشغول به کار شد و بعد در رستورانی مسوول میزهای انتظار بود. او حتی بعد از ورود به دانشگاه هم برای تامین شرایط مالی بهتر، همچنان کار می‌کرد. در واقع باید گفت بن برنانکی از دوران نوجوانی هم فعال بود. او در همان سال‌های دهه 1960 در کنیسه محلی به نگهداری طومارهای تورات کمک می‌کرد. هر چند او خانواده مذهبی داشت، اما هیچ وقت به طور واضح از عقایدش صحبت نکرده است.

بن برنانکی از همان دوران دبستان هم محصلی درس‌خوان و فعال بود و در گروه موسیقی مدرسه هم ساکسیفون می‌نواخت. او به ریاضیات علاقه داشت، اما دبیرستان شهر دیلون در آن زمان ریاضیات تدریس نمی‌کرد. پس برنانکی به این نتیجه رسید که خودش ریاضیات را یاد بگیرد. او توانست در آزمون SAT -که یکی از دو آزمون استاندارد برای ورود به دانشگاه در آمریکاست- نمره بالایی بیاورد و به این ترتیب بورس تحصیلی بگیرد. به این ترتیب در سال 1971 وارد دانشگاه هاروارد شد و در خوابگاه دانشجویی با «لوید بلنکفین» مدیر آینده شرکت بزرگ خدمات مالی گلدمن ساکس ملاقات کرد. او با دریافت نشان افتخار انجمن فی بتا کاپا -که به بهترین دانشجویان دانشگاه‌های برتر آمریکا اهدا می‌شود- دوره کارشناسی را به پایان رساند و در دوره کارشناسی ارشد هم دانشجوی ممتاز بود. با این حال برنانکی برای دوره دکترا به دانشگاه ام‌آی‌تی رفت و در سال 1979 مدرک دکترای اقتصادش را از این دانشگاه گرفت. او رساله دکترایش را با عنوان «تعهدات بلندمدت، بهینه‌سازی پویا و چرخه‌های تجاری» با مشاوره استاد راهنما «استنلی فیشر» ارائه داد که در آینده مدیر بانک مرکزی اسرئیل شد. بن برنانکی همسرش آنا را وقتی برای اولین‌بار ملاقات کرد که خودش مشغول تحصیل در دوره دکترا در دانشگاه ام‌آی‌تی بود و آنا دانشجوی دانشگاه ولزلی. آنا بعد از فارغ‌التحصیلی به تدریس در مدرسه روی آورد و آنها حالا دو فرزند دارند. برنانکی طرفدار پروپاقرص تیم بیسبال واشنگتن‌نشنالز است و همیشه مسابقات آنها را از نزدیک دنبال می‌کند.

 

فلسفه برنانکی

وقتی دوران تحصیل برنانکی به پایان رسید و مدرک دکترای خودش را از دانشگاه ام‌آی‌تی دریافت کرد، برای تدریس به دانشکده تحصیلات تکمیلی کسب‌وکار دانشگاه استنفورد رفت و تا سال 1985 در آنجا مشغول به تدریس بود. به همین خاطر همراه با خانواده‌اش به شهر مانتگومری در ایالت نیوجرسی نقل‌مکان کردند. در این دوره او همچنین استاد مهمان دانشگاه نیویورک بود و در دپارتمان اقتصاد دانشگاه پرینستون هم به درجه استادیاری رسید. فعالیت در دانشگاه پرینستون در نهایت باعث شد او از سال 1996 تا ماه سپتامبر سال 2002 بر صندلی ریاست دپارتمان اقتصادی آن تکیه کند. در واقع او تا زمانی که به کار دولتی مشغول نشد، صندلی ریاستش را ترک نکرد. با این حال او به طور رسمی از سمتش در دانشگاه پرینستون در اول جولای سال 2005 استعفا کرد. اولین شغل برنانکی در بدنه دولت، عضویت در شورای حکام بانک مرکزی ایالات متحده بود؛ شورایی که در واقع مسوولیت نظارت بر عملکرد مجموعه بانک‌های مرکزی آمریکا و اجرای سیاست‌های پولی این کشور را بر عهده دارد. او در فاصله سال‌های 2002 تا 2005 در این سمت باقی ماند؛ در واقع تا زمانی که از طرف جرج دبلیو بوش، رئیس‌جمهور وقت آمریکا، به عنوان رئیس شورای مشورتی اقتصاد ریاست‌جمهوری انتخاب شد. او در یکی از اولین سخنرانی‌هایش به عنوان عضو شورای حکام بانک مرکزی نمایی از آنچه را تصویر کرد که فلسفه و سیاست برنانکی بود؛ سخنرانی‌ای که با عنوان «تورم منفی: مطمئن باشید که اینجا اتفاق نمی‌افتد» ایراد شد.

در حقیقت فلسفه و دکترین برنانکی به معیارهایی اشاره می‌کند که او در زمان ریاستش بر شورای حکام بانک مرکزی آمریکا تبیین کرد؛ معیارهایی که بانک مرکزی می‌تواند از آنها در راهبری سیاست پولی برای مبارزه با تورم منفی استفاده کند. کاهش شاخص قیمت‌ها همان زمانی رخ می‌دهد که تورم به زیر صفر می‌رسد و باعث کاهش ارزش پول در بلندمدت می‌شود؛ مشکلی در اقتصاد مدرن که با افزایش ارزش واقعی بدهی می‌تواند به تشدید رکود منجر شود. جالب آنجاست که عبارت تورم منفی یا انقباض پولی درست از زمان همان سخنرانی معروف برنانکی در رسانه‌ها باب شد؛ سخنرانی‌ای که در آن دلایل و اثرات تورم منفی در اقتصاد مدرن را ارزیابی کرد. در این سخنرانی تاریخی، برنانکی تاکید کرد که کنگره مسوولیت حفظ ثبات قیمت را به بانک مرکزی سپرده است؛ کاری که مستلزم جلوگیری از تورم و همچنین تورم منفی است. او گفت که تورم منفی در سیستم پولی بی‌پشتوانه همیشه برگشت‌پذیر است. او اصرار و تاکید داشت که بانک مرکزی ابزارهای سیاستی کافی در اختیار دارد که تضمین کند هر شکلی از تورم منفی می‌تواند در سطح متوسط یا خفیف رخ بدهد. برنانکی اصولی را برای مبارزه با تورم منفی و جلوگیری از آن ارائه کرد. او هفت معیار مختلف را ارائه داد که بانک مرکزی با استفاده از آنها می‌تواند جلوی تورم منفی را بگیرد. این معیارها عبارت‌اند از: 1- افزایش حجم نقدینگی، 2- تضمین اینکه نقدینگی جاری با مجموعه‌ای از مقیاس‌ها راهش را در سیستم مالی پیدا می‌کند، 3- کاهش نرخ بهره به صفر درصد، 4- کنترل میزان بازدهی اوراق مشارکت و دیگر اوراق بهادار خصوصی (هر چند بانک مرکزی به طور قانونی امکان خرید این اوراق را ندارد اما می‌تواند در ظاهر با قرض دادن دلار به بانک‌ها، مرجعیت و صلاحیت لازمش را حفظ کند)، 5- کاهش ارزش دلار با اشاره به سیاست پولی آمریکا که در دهه 1930 و ریاست‌جمهوری فرانکلین روزولت وجود داشت، 6- کاهش عملی ارزش پول با خرید ارز خارجی در مقیاس گسترده و در نهایت 7- خرید سهام صنایع با پول‌های تازه‌صادر و تزریق‌شده.

برنانکی در ماه فوریه سال 2004 هم سخنرانی تاثیرگذار دیگری انجام داد که نشان می‌داد در عصر تازه‌ای به نام «اعتدال بزرگ» هستیم؛ جایی که سیاست اقتصاد کلان مدرن میزان نوسانات چرخه‌های تجاری را کاهش داده و به نقطه‌ای می‌رساند که دیگر نباید موضوع اصلی در اقتصاد باشند. این دوره از اواسط دهه 1980 تا ۲۰۰۷ شروع شد و با کاهش تلاطم نوسانات چرخه‌های تجاری در کشورهای پیشرفته در مقایسه با دهه‌های گذشته معنا می‌شود. در واقع بسیاری معتقدند اعتدال بزرگ به دنبال تغییرات اساسی و ساختاری در سیاست‌های بانک مرکزی در نیمه دوم قرن بیستم ایجاد شد.

 

جنجال‌های بحران مالی در بانک مرکزی

83بالاخره در ماه ژوئن سال 2005 بود که جرج دبلیو بوش، برنانکی را به عنوان رئیس شورای مشورتی اقتصاد ریاست‌جمهوری انتخاب کرد تا او از سمتش در شورای حکام بانک مرکزی استعفا کند. این انتصاب بیش از هر چیز یک آزمایش عملی و در نهایت مهر تاییدی بود برای انتخاب برنانکی به عنوان رئیس بانک مرکزی آمریکا در سال بعد. او اما تا ماه ژانویه سال 2006 صندلی ریاستش بر شورای مشورتی اقتصاد ریاست‌جمهوری را حفظ کرد. درست یک ماه بعد، دوره 14ساله عضویت برنانکی در شورای حکام بانک مرکزی و دوره چهارساله ریاستش بر این شورا آغاز شد. حسن مدیریت برنانکی باعث شد به ریاست هیات نظارت بر ثبات مالی و کمیته بازار آزاد بانک مرکزی هم برسد. اما ماه‌های اول فعالیت برنانکی به عنوان رئیس بانک مرکزی با مشکلات جدی در ارتباط با رسانه‌ها همراه بود. او که طرفدار جدی شفافیت و بیان واضح مسائل بود، ناچار به عقب‌نشینی از این دیدگاه شد تا این رویکرد بازار سهام را متاثر نکند. در زمان بروز بحران مالی سال‌های 2007 و 2008 و هر چه این بحران عمیق‌تر می‌شد، برنانکی بعضی معیارهای مستقل و غیرمتعارف را رواج می‌داد و اجرا می‌کرد. بانک مرکزی آمریکا تحت سرپرستی او و در کمتر از یک سال، نرخ سود صندوق‌های دولتی را به صفر درصد رساند. در حالی که این اقدام برای توقف یا رفع بحران نقدینگی کافی نبود، بانک مرکزی تسهیل کمی را آغاز کرد تا از افت عرضه پولی جلوگیری کند. به این ترتیب بود که در فاصله نوامبر سال 2008 تا ژوئن سال 2010 بانک مرکزی 3 /1 تریلیون دلار پول صادر و عرضه کرد و با استفاده از آن بخشی از دارایی‌های دولتی و بانکی را خرید. این سیاست‌ها کمی از فشار بحران را کاهش داد و احتمالاً به همین خاطر بود که رئیس‌جمهور تازه‌‌وارد وقت یعنی باراک اوباما هم با تایید بن برنانکی، او را برای دوره دوم ریاست بانک مرکزی آمریکا انتخاب کرد. اوباما معتقد بود خلاقیت و راهکارهای برنانکی به عبور از یک رکود اقتصادی بزرگ دیگر در سال 2008 کمک کرده بود، اما بسیاری از نمایندگان مجلس سنا از هر دو حزب، دیگر از برنانکی برای دوره دوم ریاستش حمایت نکردند. با این همه و در نهایت انتخاب برنانکی در سنا تایید شد، اما چهار سال بعد صندلی‌اش را به «جنت یلن» داد تا او اولین زنی باشد که به ریاست بانک مرکزی آمریکا می‌رسد.

رکود اقتصادی و بحران مالی که در اواخر دهه 2000 مرزهای آمریکا را درنوردید، موج شدیدی از انتقادها را روانه بانک مرکزی کرد که ریاست آن یعنی بن برنانکی را نشانه می‌رفتند. نیویورک‌تایمز مدعی بود که این انتقادها به خاطر عدم توانایی برنانکی در پیش‌بینی بحران، نجات وال‌استریت و آخر از همه تزریق 600 میلیارد دلار اضافه به سیستم بانکی برای کند کردن جریان بحران بوده‌اند. خرید شرکت خدمات مالی مریل لینچ از سوی بانک مرکزی هم انتقادهای گسترده‌ای برای برنانکی به همراه داشت. در سال ۲۰۰۹ یکی از نمایندگان کنگره آمریکا در نامه‌ای مدعی شد که برنانکی در زمان انجام این خرید مرتکب تقلب شده و میزان زیان مریل لینچ را اعلام نکرده بود. در سال 2010 و در جریان افشای بعضی اسناد و مدارک هم مشخص شد برنانکی در جریان نجات ابرشرکت خدمات مالی AIG، تمام پیشنهادهای کارمندانش را رد کرده و تصمیماتش مشکلات بیشتری را به دنبال داشته است. بعدها مشخص شد که برنانکی در دوره بحران مالی با نام مستعار ادوارد کوئینک ای‌میلی ساخته بود و درباره جزئیات آن روزها اظهارنظر می‌کرد. از نظر فعالان وال‌استریت این نام جعلی گواه عدم شفافیت برنانکی بوده است.

برنانکی بعد از پایان دوره ریاست بانک مرکزی آمریکا به عنوان محقق و همکار ارشد به برنامه مطالعات اقتصادی نهاد بروکینگز پیوست که یکی از مهم‌ترین اتاق‌های فکر جهان به شمار می‌آید. او بعدها به عنوان مشاور در بعضی شرکت‌های بزرگ مالی فعالیت کرد و در سال 2015 کتاب «جسارت عمل» را نوشت و تمام اتفاقات مربوط به زمان حضورش در بانک مرکزی را از دیدگاه خودش بازتعریف کرد. او همچنین در این کتاب اعلام کرد که دیگر طرفدار حزب جمهوریخواه نیست. برنانکی به جز این کتاب، هشت کتاب دیگر در زمینه اقتصاد نوشته و جوایز و افتخارات مختلفی را هم دریافت کرده است. او در سال 2009 به عنوان شخص سال مجله تایم انتخاب شد و تصویرش روی جلد این مجله رفت. 

دراین پرونده بخوانید ...