شناسه خبر : 40307 لینک کوتاه

بزرگ توسعه

«آرتور لوئیس» چگونه مرزهای توسعه را مشخص کرد؟

 

ندا لهردی / نویسنده نشریه 

76چه بخواهیم و چه نخواهیم، گاهی جبر زمانه برنده است؛ حتی به نابرابری و بی‌عدالتی. چنین جبری اگرچه به ظاهر تلخ و ناخوشایند به نظر می‌رسد، اما ممکن است بهانه‌ای باشد و اتفاقی که افق تازه‌ای رو به آینده‌ای روشن می‌گشاید؛ درست با همان الگوی شناخته‌شده و قدیمیِ سختی‌هایی که به رشد و شکوفایی ختم می‌شوند. با این اوصاف حتی رنگ پوست هم نمی‌تواند مانعی برای پیشرفت نوجوانی مستعد باشد که بلندپروازی‌هایش را در دنیایی دنبال می‌کند که در سلطه سفیدپوستان است. این خلاصه‌ای از زندگی «آرتور لوئیس» است؛ اولین و تنها سیاه‌پوست برنده جایزه نوبل اقتصاد که از کشوری کوچک و برای بسیاری ناشناخته در دل دریا آمد و راه سختی را تا رسیدن به این قله پیمود. او بیش از هر چیز به خاطر فعالیت‌ها و تحقیقاتش در زمینه توسعه اقتصادی شناخته می‌شود.

 

دانش‌آموزی بااستعداد و منطقی

ویلیام آرتور لوئیس در بیست‌وسومین روز از ماه ژانویه سال 1915 در کشوری به نام سنت لوسیا به دنیا آمد که در واقع جزیره‌ای کوچک در دریای کارائیب و اقیانوس آرام است که در آن زمان بخشی از جزایر مستعمرات بریتانیا به حساب می‌آمد و حالا جزو مستملکات فرادریایی فرانسه است. او یکی از پنج پسر جرج فردیناند و آیدا لوئیس بود و به این ترتیب در خانواده‌ای پرجمعیت به دنیا آمد. پدر و مادرش مدتی بعد از ورود به قرن جدید از جزیره آنتیگوآ به سنت لوسیا مهاجرت کرده بودند. در واقع آنتیگوآ یکی از دو جزیره تشکیل‌دهنده کشور آنتیگوا و باربودا در دریای کارائیب است. با این همه زندگی خانوادگی آنها آنقدرها طول نکشید و با مرگ پدر وارد مرحله‌ای سخت شد. در زمان مرگ پدر، آرتور تنها هفت سال داشت و برادران دیگرش 5 تا 17‌ساله بودند. به این ترتیب مادرش ناچار بود به تنهایی پنج پسرش را بزرگ کند، اما دست‌کم از طرف آرتور کوچک شانس بزرگی داشت. او دانش‌آموزی بااستعداد و باهوش بود و به همین دلیل دوران تحصیل را از تمام هم‌سن‌وسالانش جلوتر می‌گذراند. به این ترتیب بود که آرتور لوئیس دو سال جلوتر از سنش دوره مدرسه را به پایان رساند. وقتی از دبیرستان فارغ‌التحصیل شد، 14‌ساله بود و به این علت ناچار بود تا زمان رسیدن به سن قانونی برای شرکت در آزمون بورسیه دولتی دانشگاه‌های بریتانیا، چند سال صبر کند. آرتور اما این سال‌ها را هم به بطالت نگذراند و به عنوان یک کارمند دفتری مشغول به کار شد. لوئیس در طول این سه سال یکی از مهم‌ترین اتفاقات زندگی‌اش را تجربه کرد که آشنایی و دوستی با «اریک ویلیامز» بود؛ کسی که بعدها اولین نخست‌وزیر کشور ترینیداد و توباگو شد.

هر چند آرتور لوئیس تصمیم داشت در دانشگاه مهندسی بخواند و در همین زمینه هم مشغول به کار شود، اما بنا به جبر زمانه‌اش ناچار شد تصمیمش را تغییر بدهد. او بعدها در این باره گفت: «می‌خواستم مهندس شوم، اما به نظر می‌رسید بی‌فایده باشد؛ چون نه دولت و نه شرکت‌هایی که اغلب در اختیار سفیدپوستان بودند، یک مهندس سیاه‌پوست را استخدام نمی‌کردند. در نهایت تصمیم گرفتم مدیریت بازرگانی بخوانم و قصد داشتم بعد از پایان تحصیل به سنت لوسیا برگردم و در بخش خدمات شهری یا تجارت خصوصی مشغول به کار شوم. به همین دلیل همزمان حقوق هم خواندم تا اگر موفق نشدم کاری در زمینه بازرگانی پیدا کنم، بیکار نمانم.» سرانجام وقتی آرتور لوئیس به هجده‌سالگی رسید، توانست بورسیه دولتی بریتانیا را برای شرکت در مدرسه اقتصاد لندن دریافت کند و به این ترتیب اولین سیاه‌پوستی بود که توانست به آنجا راه پیدا کند. او به تحصیل در رشته بازرگانی مشغول شد و در این دوره درس‌هایی در زمینه حسابداری، مدیریت بازرگانی، حقوق بازرگانی و کمی هم آمار و اقتصاد آموخت. لوئیس در دوره کارشناسی هم درست مثل مدرسه، دانشجوی باهوش و موفقی بود و به همین خاطر توجه و تحسین هم‌کلاسی‌ها و استادانش را برانگیخته بود. مدرسه اقتصاد لندن فرصت بزرگی برای آرتور لوئیس فراهم آورد تا زیر نظر استادان برجسته‌ای از قبیل «جان هیکس» یکی از بانفوذترین اقتصاددانان قرن بیستم، «آرنولد پلنت» اقتصاددان بریتانیایی، «لیونل رابینز» اقتصاددان مشهور بریتانیایی و «فردریش هایک» اقتصاددان و فیلسوف سیاسی معروف آلمانی، تحصیل کند و از آنها بیاموزد.

 

الگوی لوئیس

دست آخر آرتور لوئیس در سال 1937 با درجه ممتاز از مدرسه اقتصادی لندن فارغ‌التحصیل شد و مدرک کارشناسی خودش را دریافت کرد. با این حال نتایج و نمرات خوبی که لوئیس در این دوره به دست آورد، باعث شد که بورس دکترای مدرسه اقتصاد لندن را هم دریافت کند. به این ترتیب آرتور لوئیس دوره دکترای خودش را در رشته اقتصاد صنعتی و زیر نظر استاد بزرگش آرنولد پلنت گذراند تا عنوان اولین سیاه‌پوستی را بگیرد که در مدرسه اقتصاد لندن تا مقطع دکترا تحصیل کرد. حالا دیگر او عضوی از خانواده فرهیخته مدرسه اقتصاد لندن بود و با این اوصاف در سال 1939 پیشنهاد تدریس در آنجا را هم دریافت کرد و در نهایت در سال 1939 به عنوان استادیار در مدرسه اقتصاد لندن مشغول شد و به مدت یک دهه و به‌طور دقیق تا سال 1948 در این سمت باقی ماند.

شروع به کار آرتور لوئیس در مدرسه اقتصاد لندن به عنوان استادیار در سال 1939، با انتشار اولین اثر مهم همزمان شد. این کتاب با عنوان «کار در هند غربی: تولد یک جنبش کارگری» برای اولین‌بار در این سال و توسط جامعه فابین منتشر شد که در واقع شاکله اصلی مدرسه اقتصاد لندن بودند. موسسان مدرسه اقتصاد لندن -از جمله بئاتریس و سیدنی وب- طرفدار جنبش سوسیالیستی فابینیسم بودند که جنبشی مسالمت‌جویانه به حساب می‌آمد که مخالف مالکیت انحصاری و طرفدار پیشرفت دموکراسی سیاسی و هماهنگی آن با اصول اقتصاد بودند. کتاب «کار در هند غربی: تولد یک جنبش کارگری» در واقع به شکل‌گیری جنبش کارگری در کشورهای حوزه دریای کارائیب و به خصوص کشورهای منطقه هند غربی -که شامل تعدادی کشورهای جزیره‌ای و آب‌های اطراف آنها می‌شود- در طول دهه 1930 می‌پرداخت. این کتاب تا دهه‌ها بعد تنها اثر منتشرشده درباره جنبش کارگری و اعتراضات مربوط به آن در کشورهای انگلیسی‌زبان دریای کارائیب، به شمار می‌آمد و مورد توجه کارشناسان و تحلیلگران قرار داشت. این کتاب را چند دهه بعد و در سال 1978 موسسه فرهنگی و انتشارات بزرگ «کتاب‌های نیو بیکن» دوباره منتشر کرد. این کتاب که نشان از دغدغه‌های شخصی و مطالعات گسترده لوئیس در زمینه نظام برده‌داری در کشورهای مستعمره پادشاهی بریتانیا داشت، باعث شد نام او به عنوان یکی از اولین طرفداران و حامیان قربانیان نظام برده‌داری در کشورهایی که در گذشته مستعمره بریتانیا بودند، مطرح شود.

آرتور لوئیس فعالیت‌ها و تحقیقات گسترده‌ای در زمینه توسعه اقتصادی انجام داده است. در واقع توسعه اجتماعی و اقتصادی، فرآیند بهبود رفاه اقتصادی و کیفیت زندگی مردم بر اساس اهداف و مقاصد تعریف‌شده، مسائلی بودند که او همیشه مورد توجه داشت و به آنها می‌پرداخت. با این اوصاف بود که در سال 1954 تاثیرگذارترین مقاله خودش درباره توسعه اقتصادی را با عنوان «توسعه اقتصادی با منابع نامحدود کار» منتشر کرد. آرتور لوئیس در این مقاله، چیزی را معرفی کرد که بعدها با نام «الگوی دوبخشی» یا «الگوی لوئیس» شناخته شد. لوئیس تحلیلی از تجربه تاریخی کشورهای توسعه‌یافته را با ایده‌های اصلی اقتصاددانان کلاسیک ترکیب کرد تا تصویری گسترده از فرآیند توسعه ایجاد کند. در تئوری لوئیس، یک بخش سرمایه‌دار با برداشتن بار از دوش یک بخش غیرسرمایه‌دار و معیشتی، می‌تواند توسعه پیدا کند. حاکمیت بخش معیشتی و ضروری به دست نهادهای اطلاعاتی و عرف‌های اجتماعی است تا به این ترتیب تولیدکنندگان سود خود را به حداکثر نرسانده و کارگران بتوانند دریافتی بالاتری داشته باشند. در مرحله اولیه توسعه، منبع نامحدود کار از اقتصاد معیشتی به معنای آن است که بخش سرمایه‌دار می‌تواند تا مدتی بدون نیاز به افزایش دستمزد، کارش را گسترده کند. 

این اتفاق باعث افزایش نرخ بازگشت سرمایه می‌شود که می‌تواند دوباره به فرآیند انباشت سرمایه کمک کند. در عوض، افزایش سرمایه سهامی باعث می‌شود سرمایه‌داران با در اختیار گرفتن نیروی کار بیشتر از بخش معیشتی، میزان استخدام‌شان را افزایش بدهند. برداشت‌ها و فرضیه‌های مختلفی بر اساس تئوری آرتور لوئیس شکل گرفت که به عنوان مثال نشان می‌دهد که سودهای به‌دست‌آمده می‌توانند دوباره در فرآیند سرمایه‌گذاری قرار بگیرند و در جریان تولید انباشت سرمایه نمی‌تواند جایگزین نیروی کار بامهارت بشود. به‌طور کلی اما این فرضیه‌ها که از برداشت‌های مرتبط دیگر تغذیه می‌شدند، سرانجام به شکل‌گیری مفهوم توسعه اقتصادی مدرن منجر شدند. در الگوی لوئیس نکته مهم این است که نیروی کار مازاد در بخش معیشتی، به‌طور کامل جذب بخش مدرن می‌شود و هر جا انباشت سرمایه وجود داشته باشد، دستمزدها شروع به افزایش می‌کنند. این گاهی به عنوان «نقطه عطف لوئیسی» شناخته می‌شود. در سال‌های اخیر این موضوع مباحث گسترده‌ای را در زمینه توسعه اقتصادی در چین به میان آورده است. در حقیقت نقطه عطف لوئیسی، موقعیتی در فرآیند توسعه اقتصادی است که در آن نیروی کار روستایی و بومی به‌طور کامل جذب بخش تولید می‌شود و این اتفاق به افزایش دستمزد واقعی کارگران بدون مهارت بخش کشاورزی و صنعتی منجر می‌شود. این مفهوم بعد از تاکید آرتور لوئیس بر الزام ایجاد سیاست‌های رشد متعادل، شکل گرفت.

پژوهش‌های آرتور لوئیس در زمینه توسعه اقتصادی، دستمایه آثار بعدی او هم قرار گرفتند. به این ترتیب بود که او در سال 1955 کتاب دیگری را با عنوان «تئوری رشد اقتصادی» نوشت و منتشر کرد که در آن ایجاد یک چارچوب مناسب برای مطالعه توسعه اقتصادی را دنبال می‌کند که با ترکیبی از کنجکاوی و نیاز واقعی جلو می‌رود. لوئیس در این کتاب به تاریخ بریتانیا و انقلاب صنعتی رجوع می‌کند. در فرآیند انقلاب صنعتی که در فاصله سال‌های 1760 تا 1840 رخ داد، تغییرات بزرگی در صنعت، کشاورزی، تولید و حمل‌ونقل ایجاد شد؛ انقلابی که ابتدا در انگلستان آغاز شد و سپس به سرتاسر اروپا و آمریکا هم رسید. در واقع این تحولات در جریان صنعتی شدن کارخانه‌ها و صنایع شکل گرفتند که نیروی ماشینی به تدریج جای نیروی انسانی را می‌گرفت. در این دوران انگلستان بدترین بحران اقتصادی تاریخ خودش را تجربه کرد؛ بحرانی که تا ایجاد روشنگری اقتصادی ادامه پیدا کرد. این روشنگری جریانی بود که باعث شد شهرها به تدریج شروع به ساخت کارخانه‌ها کرده و از روش‌های تولید جدید مبتنی بر نیروی کار بهره بگیرند تا به این ترتیب تحولات بزرگی را در بازار کار و کشاورزی تجربه کنند. این روند در نهایت به افزایش میزان تولید و بالاتر رفتن درآمدها منجر شد. لوئیس معتقد بود اگر انگلستان توانست از آن بحران جان سالم به در ببرد، همین اتفاق می‌تواند برای کشورهای در حال توسعه در سراسر دنیا رخ بدهد. تئوری‌های او برای بعضی کشورها از قبیل نیجریه و باربادوس درست از آب درآمدند، چون این کشورها بر اساس این تئوری‌ها شاهد توسعه اقتصادی بودند.

 

یک اقتصاددان پرافتخار

مطالعات و تجارب آرتور لوئیس باعث شد در دولت بسیاری از کشورها مانند نیجریه، غنا، ترینیداد و توباگو، جامائیکا و باربادوس به عنوان مشاور اقتصادی فعالیت کند. وقتی غنا در سال 1957 به استقلال رسید، لوئیس به عنوان اولین مشاور اقتصادی دولت این کشور مشغول به کار شد. او در این سمت به تدوین سند توسعه پنج‌ساله غنا برای سال‌های 1959 تا 1963، کمک کرد. لوئیس در سال 1959 دوباره به منطقه کارائیب بازگشت و سپس به عنوان معاون رئیس دانشگاه هند غربی منصوب شد. دولت بریتانیا در سال 1963 و به خاطر دستاوردها و فعالیت‌های آرتور لوئیس در زمینه اقتصاد، لقب شوالیه را به او اعطا کرد. او در همان سال به عنوان استاد مدرسه امور عمومی و بین‌المللی دانشگاه پرینستون انتخاب شد تا اولین استاد سیاه‌پوستی باشد که در جایگاه استاد‌تمامی در این دانشگاه فعالیت می‌کرد. بعد از آن بود که لوئیس به عنوان استاد اقتصاد سیاسی این دانشگاه هم انتخاب و معرفی شد. او در فاصله سال‌های 1966 تا 1973 به عنوان رئیس دانشگاه گویان فعالیت کرد. با این حال اما او همکاری خودش با دانشگاه پرینستون را تا دو دهه بعد ادامه داد و شاگردان زیادی پرورش داد تا در نهایت در سال 1983 بازنشسته شد. یکی از مهم‌ترین و ماندگارترین اقدامات آرتور لوئیس کمک به تاسیس بانک توسعه کارائیب در سال 1969 بود که به عنوان اولین رئیس آن تا سال 1973 به فعالیت در این بانک ادامه داد. دانشکده محلی سنت لوسیا که تنها دانشگاه این کشور جزیره‌ای است، به افتخار آرتور لوئیس، نام او را بر پیشانی دارد. او پیش از فعالیت در مشاغل دولتی، سال‌ها به تدریس در دانشگاه منچستر مشغول بود. به همین دلیل یکی از ساختمان‌های این دانشگاه به نام آرتور لوئیس است و از سال 2015، رویدادی سالانه به بهانه بزرگداشت او و تقدیر از استادان این دانشگاه برگزار می‌شود. سه دانشکده در دانشگاه هند غربی هم نام آرتور لوئیس را بر خود دارند. سالن اجتماعات بزرگ مدرسه امور عمومی و بین‌المللی دانشگاه پرینستون هم به نام آرتور لوئیس است. این در حالی است که تصویر او سال‌هاست که بر اسکناس صددلاری کارائیب شرقی ماندگار شده.

آرتور لوئیس در سال 1979 توانست همراه با «تئودور شولتز» اقتصاددان آمریکایی و به خاطر پیشتازی آنها در زمینه تحقیقات مربوط به توسعه اقتصادی با تمرکز بر بررسی مشکلات کشورهای در حال توسعه، برنده جایزه نوبل اقتصاد شود. به این ترتیب او اولین سیاه‌پوستی بود که این جایزه را به خانه برد و البته همچنان تنها سیاه‌پوست دارنده این جایزه است. آرتور لوئیس در نهایت در پانزدهم ماه ژوئن سال 1991 در شهر بریج‌تاون پایتخت کشور باربادوس از دنیا رفت، اما در محوطه دانشگاه محلی سنت لوسیا به خاک سپرده شد؛ همان دانشگاهی که به افتخار آرتور لوئیس، به نام اوست. 

در روز دهم دسامبر سال 2020 هم گوگل به مناسبت چهل‌ویکمین سالگرد دریافت جایزه نوبل اقتصاد آرتور لوئیس، صفحه اول جست‌وجوی خودش را به طرح و تصویری از او اختصاص داد. 

دراین پرونده بخوانید ...