شناسه خبر : 40269 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نخبگان و توسعه

نخبگان چگونه کشورها را در مسیر توسعه قرار می‌دهند؟

 

محمد یزدانی‌نسب / جامعه‌شناس

توسعه مفهومی بسیار گسترده است و صاحب‌نظران در حوزه‌های مختلف علل و عوامل متعددی برای نیل به آن مطرح می‌کنند. یکی از مهم‌ترین این عوامل، که به درستی نمی‌توان از آن چشم پوشید، نقش نخبگان در توسعه است. حتی برخی پا را فراتر می‌نهند و کل تغییرات را به نخبگان نسبت می‌دهند. عمده این تحقیقات و نظریه‌هایی که به نخبگان می‌پردازند، شرط نیل به توسعه را «اجماع یا وفاق» نخبگان می‌دانند؛ یعنی اگر نخبگان کینه و کدورت‌ها را کنار بگذارند، منافع جمعی را بر منافع فردی ترجیح دهند و دغدغه ملت و کشور را داشته باشند، می‌توانیم به توسعه دست یابیم. نقدهایی که به نخبگان در فضای دانشگاهی و روشنفکری نیز وارد می‌شود معطوف به همین امر است و نخبگان در ایران متهم به ترجیح منافع فردی به منافع جمعی می‌شوند. این نوع نگاه به نخبگان در فضای عمومی و دانشگاهی در ایران البته ناشی از یک خطای روش‌شناختی نیز هست؛ زیرا در تحقیقات توسعه نخبگان عمدتاً منفرد در نظر گرفته می‌شوند و شخصیت آنها برجسته می‌شود. هر‌چند شخصیت هر نخبه بسیار حائز اهمیت است و نمی‌توان آن را نادیده گرفت اما مهم‌تر از آن توجه به شرایط ساختاری است که نخبه را خلق می‌کند و همچنین صورت‌بندی و مناسبات بین نخبگان است. این نوع نگاه که می‌توان آن را «کلیشه اجماع نخبگان» نامید از یک‌سو نوعی نگاه منفی به نخبگان در ایران و از سوی دیگر، نگاهی سراسر تحسین به نخبگان کشورهای توسعه‌یافته دارد؛ برای مثال همواره ژاپن به عنوان الگویی آرمانی تصور می‌شود که در یک مقطع تاریخی تصمیم می‌گیرد به سمت توسعه حرکت کند و نخبگان و غیرنخبگان دست در دست هم کشور را به جایگاه فعلی می‌رساند. در صورتی که مطالعه تاریخ ژاپن یا تاریخ هر کشور توسعه‌یافته دیگری نشان می‌دهد توسعه امروزین اتفاقاً محصول تضادهای بین نخبگان، سرکوب غیرنخبگان و رفتارهایی است که امروز نمی‌توان از آن دفاع کرد.

بنابراین، سوالی که باید قبل از هر چیز به آن پاسخ داد این است که در وهله اول چه نوع نخبه‌ای خلق می‌شود و زمام امور را در دست می‌گیرد؟ و در وهله دوم صورت‌بندی نخبگان چه فرمی (شکلی) به خود می‌گیرد؟ پاسخ به این دو سوال می‌تواند نسبت بین نخبگان و توسعه را تاحدودی روشن کند.

در پاسخ به سوال اول، قصد ندارم به عوامل موثر بر ظهور گروه خاصی از نخبگان در ایران بپردازم. فقط می‌خواهم نظر شما را به ماهیت و نوع نخبگان و رابطه آن با توسعه جلب کنم. برای مثال، امروز در افغانستان شاهد زمام‌داری طالبان هستیم. گروهی که نوعی اجماع در بین آنها وجود دارد و تاحدودی همگن هستند. اما آیا می‌توان گفت ظهور این نوع نخبه، به‌رغم اجماعی که دارند افغانستان را به سمت توسعه سوق می‌دهد؟ نخبگانی که به نظر می‌رسد نه‌تنها توسعه‌گرا نیستند بلکه می‌توان گفت ضد‌گفتمان توسعه نیز هستند. بنابراین، بسیار مهم است که چه گروه نخبه‌ای زمام امور را در دست می‌گیرد و چه ایدئولوژی یا گفتمانی بر فضای سیاسی کشور حاکم می‌سازد. بنابراین می‌توان پرسید آیا در ایران امروز اصلاً دغدغه توسعه به گفتمان مسلط تبدیل شده است یا خیر؟ در اینجا باید افزود که نوع تلقی از توسعه نیز بسیار مهم است اما فعلاً اهمیت درجه دوم دارد. به نظر می‌رسد در حال حاضر این پیش‌شرط لازم و ضروری برای توسعه، یعنی اولویت قائل شدن به توسعه در بین نخبگان حاکم وجود ندارد و ساختارهای موجود نیز مجالی برای خلق نخبگانِ توسعه‌گرا نمی‌دهند.

در سوال دوم نیز فرم و شکل نخبگان و به عبارتی صورت‌بندی نخبگان حائز اهمیت است. در واقع می‌توان اینگونه پرسش را دقیق‌تر طرح کرد: چه نوع صورت‌بندی از نخبگان (با فرض تحقق شرط اول) توسعه را تسهیل می‌کند؟ برای پاسخ به این سوال نیز یک راه بیشتر وجود ندارد و آن بررسی تجربه کشورهای توسعه‌یافته است. به‌رغم اینکه پاسخ به این سوال جزئیات زیادی دارد، قصد دارم مهم‌ترین اصل در صورت‌بندی نخبگان، یعنی تمایز و استقلال نسبی نخبگان در حوزه‌های مختلف به ویژه نخبگان حوزه اقتصادی و سیاسی را برجسته کنم؛ مطالعات تاریخی و تجربه کشورهای توسعه‌یافته نشان می‌دهند یک گروه نباید هم نخبه سیاسی باشد و هم نخبه اقتصادی. به عبارت دیگر نباید ثروت و قدرت سیاسی در یک‌جا جمع شود؛ اغراق نیست اگر بگویم بدیهی‌ترین و ساده‌ترین اصل برای نیل به توسعه همین موضوع است؛ وضعیتی که در ایرانِ امروز شاهد آن نیستیم و می‌توان به علل آن پرداخت اما در این یادداشت نمی‌گنجد. پیامدهای عدم تمایز و وابستگی نخبگان اقتصادی و سیاسی چیزی جز فساد، عقب‌ماندگی، زوال منابع و عدم تحقق رفاه اجتماعی نیست.

برای روشن شدن پاسخ‌ها به دو سوال مذکور، یعنی نوع نخبگان و صورت‌بندی آنها، تجربه ژاپن می‌تواند راهگشا باشد. حرکت ژاپن به سمت توسعه از انقلاب میجی در سال 1848 شروع شد. در این دوره، شرط اول محقق شده بود؛ یعنی نخبگانی برآمدند که اولویت برای آنها توسعه و پیشرفت بود؛ همزمان شاهد زوال نخبگانی هستیم که در رویای احیای گذشته بودند؛ به طور مشخص می‌توان از سامورایی‌هایی مثال زد که حتی برای تحقق ایده خود دست به شمشیر بردند.

 بنابراین، عوامل متعدد دست به دست هم داد تا فقط نخبگانی زمام امور را در دست گیرند که قائل به شعار معروف آن دوره یعنی «کشور ثروتمند، ارتش نیرومند» بودند. اما این به معنای وفاق یا اجماع نخبگان در ژاپن نبود؛ طبیعت بشری، منافع فردی را بر منافع جمعی ترجیح می‌دهد و ژاپن و نخبگان آن نیز استثنا نبودند، اما به‌رغم اختلافات بسیار زیادی که بین نخبگان وجود داشت، شرط اول یعنی «اولویت قائل شدن به پیشرفت» که شرطی است ضروری، بر فضای نخبگانی ژاپن حاکم شده بود. اما تضاد بین نخبگان در چگونگی نیل به این هدف، بسیار عمیق بود و ریشه در منافع فردی و آرمان‌های ایدئولوژیک این نخبگان داشت. هر چند شرط اول تحقق یافته بود و ژاپن گام در مسیر توسعه و پیشرفت گذاشته بود اما به نظر می‌رسید در سال‌های ابتدایی، مسیر روشنی پیش‌رو نباشد؛ زیرا نخبگان اقتصادی (سرمایه‌داران، صاحبان صنایع، تجار و‌...) همان نخبگان سیاسی بودند، یعنی کسانی که قدرت سیاسی را در نهادهای حاکمیتی، دولت و مجلس (دیت) نیز در دست داشتند؛ به همین دلیل، در سال‌های ابتدایی شاهد صنایع عمدتاً زیان‌ده و فساد به‌شدت گسترده هستیم. اما این روند فقط 15 سال طول کشید؛ نخبگان ژاپن به این ایده رسیده بودند که مشکل اصلی «عدم تمایز و عدم استقلال نخبگان اقتصادی از نخبگان سیاسی» است. فقط و فقط بعد از 15 سال از انقلاب میجی، این تمایز رقم می‌خورد و نخبگان سیاسی و اقتصادی از یکدیگر جدا و نسبتاً مستقل می‌شوند. این لحظه، نقطه عطفی در تاریخ ژاپن می‌شود و نه تنها مسیر صنعتی‌شدن و پیشرفت بسیار سریع طی می‌شود بلکه به دلیل استقلال نسبی حوزه اقتصاد از سیاست، نظارت بر بخش خصوصی نیز افزایش می‌یابد و رفاه جمعی حاصل می‌شود.

همان‌طور که اشاره شد، جزئیات دیگری نیز در صورت‌بندی نخبگان وجود دارد اما شاید بتوان گفت اصلی‌ترین ویژگی که صورت‌بندی نخبگان باید داشته باشد همین تمایز و استقلال نخبگان اقتصادی از نخبگان سیاسی است. امری که در ایران دوره مدرن هرگز شاهد آن نبوده‌ایم. شاید بتوان گفت در دوره پهلوی اول و دوم ایده توسعه در بین نخبگان حاکم به گفتمان مسلط بدل شده بود اما در این دوره‌ها، هرگز شاهد استقلال و تمایز نخبگان اقتصادی از نخبگان سیاسی نیستیم. 

در دوره پس از انقلاب نیز، گفتمان مسلط گفتمان توسعه نبوده است، هر‌چند در مقاطعی برخی دولت‌ها به آن متوسل می‌شوند اما در سپهر سیاسی کشور، گفتمان توسعه هرگز گفتمان مسلط نشده است و از سوی دیگر همچنان شاهد عدم تمایز و وابستگی نخبگان اقتصادی به نخبگان سیاسی هستیم. بنابراین، برای نیل به توسعه، به‌‌رغم دگرگونی‌ها و استراتژی‌های مختلفی که وجود دارد، قبل از هر چیز باید پاسخ و موضع نخبگان حاکم نسبت به دو سوال مطرح‌شده روشن شود. 

دراین پرونده بخوانید ...