شناسه خبر : 49922 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

بانک مربی

سیاست‌گذار پولی چگونه انتظارات را مدیریت می‌کند؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

74 در سال‌های گذشته، بانک‌های مرکزی فقط در مورد نرخ بهره و سیاست‌های پولی صحبت نمی‌کنند؛ بلکه تلاش می‌کنند مردم را آموزش دهند. این بدان معناست که سخنرانی‌های آنها بیشتر از آنکه فقط اطلاع‌رسانی باشد، آموزشی (pedagogical) شده‌اند. آنها می‌خواهند بر درک، باورها، انتظارات و حتی نگرش‌های عمومی نسبت به اقتصاد تاثیر بگذارند. چرا این اتفاق افتاده است؟ چون بانک‌های مرکزی متوجه شده‌اند اگر مردم و فعالان اقتصادی بفهمند آنها چه می‌خواهند و چرا آن‌طور عمل می‌کنند، واکنش‌های منطقی نشان می‌دهند و این واکنش‌ها بخشی از ابزارهای سیاست پولی می‌شود. برای مثال، فرض کنید رئیس بانک مرکزی اعلام کند نرخ بهره در ماه‌های آینده بالا خواهد رفت که جلوی تورم گرفته شود. اگر مردم و بازارها این پیام را بفهمند و باور کنند، ممکن است بدون نیاز به اجرای واقعی سیاست‌ها، تورم خودبه‌خود مهار شود، چون مردم کمتر خرج می‌کنند و انتظارات تورمی پایین می‌آید. به این ترتیب، «انتظارات» مردم می‌تواند به ابزار مهمی در کنترل اقتصاد تبدیل شود. این یعنی بانک مرکزی با حرف زدن هم می‌تواند روی اقتصاد اثر بگذارد، نه‌فقط با تغییر نرخ بهره. اما این کار به این آسانی‌ها هم نیست. مردم اطلاعات اقتصادی پیچیده را به‌راحتی درک نمی‌کنند. وقتی بانک مرکزی به زبان سخت و تخصصی حرف می‌زند، ممکن است فقط اقتصاددان‌ها منظورش را بفهمند. بنابراین بانک‌های مرکزی باید به شیوه‌ای حرف بزنند که عموم مردم هم متوجه شوند. دقیقاً همین‌جاست که ارتباط میان «سیاست پولی» و «روان‌شناسی آموزشی» مطرح می‌شود.

«روان‌شناسی آموزشی» علمی است که بررسی می‌کند چطور مردم چیزهای جدید یاد می‌گیرند، چطور باورهای آنها شکل می‌گیرد، چه‌چیزی باعث می‌شود اطلاعات را درست درک کنند یا به‌درستی به آن واکنش نشان دهند. این علم سال‌هاست به معلمان، مربیان و رسانه‌ها کمک می‌کند اطلاعات پیچیده را ساده کنند و مخاطب را بهتر آموزش دهند. حالا بینش‌ها می‌تواند به بانک‌های مرکزی هم کمک کند. به طور مثال، روان‌شناسان آموزشی می‌دانند وقتی مخاطب قبلاً باور اشتباهی دارد، اصلاح آن سخت‌تر است. حالا تصور کنید بانک مرکزی می‌خواهد به مردم بگوید تورم نه به خاطر دزدیدن پول از سوی دولت، بلکه به خاطر رشد بیش از حد تقاضاست. این پیام اگر با روش مناسب و در قالب قابل ‌فهم بیان نشود، ممکن است اصلاً پذیرفته نشود. پس بانک مرکزی نه‌تنها باید پیام را درست بسازد، بلکه شیوه انتقال آن را هم از قبل طراحی کند، درست مثل یک معلم خوب.

تحقیق‌های روان‌شناسی آموزشی نشان داده‌اند مردم زمانی بهتر یاد می‌گیرند که اطلاعات به زبان ساده بیان شود، مثال‌های ملموس گفته و پیام‌ها تکرار شود. بانک‌های مرکزی هم اگر می‌خواهند مردم به پیام‌هایش توجه کنند، باید از این روش‌ها استفاده کنند. برای نمونه، وقتی بانک مرکزی سوئد می‌خواست درباره نرخ تورم هدف‌گذاری‌شده اطلاع‌رسانی کند، از ویدئوهای ساده، انیمیشن و توضیح‌های روزمره استفاده کرد. نتیجه این بود که فهم مردم از سیاست پولی بالا رفت و اعتماد به بانک مرکزی بیشتر شد. سخن اصلی مقاله این است که اگر بانک‌های مرکزی می‌خواهند در سیاست‌گذاری موفق باشند، نه‌تنها به سیاست‌های فنی، بلکه به روش‌های آموزش و ارتباط با مردم هم باید توجه کنند. ترکیب دانش اقتصاد با روان‌شناسی آموزشی، هم به بهبود سیاست پولی کمک می‌کند و هم باعث می‌شود مردم آگاه‌تر و فعال‌تر در اقتصاد رفتار کنند.

مقاله چه می‌گوید؟

مقاله «Central Banks as Educators» از کارولا بیندر (Carola Binder) به بررسی نقش بانک‌های مرکزی با گذار از رویکرد سیاست‌گذاری پولی به ایفای نقشی آموزشی در قبال مردم می‌پردازد. نویسنده استدلال می‌کند که بانک‌های مرکزی امروزه نه‌تنها به ابزارهای سنتی همانند نرخ بهره و عملیات بازار باز اتکا دارند، بلکه از طریق ارتباطات خودشان، نقش فعالی در آموزش مردم ایفا می‌کنند و تلاش دارند دانش، باورها، انتظارات و نگرش‌های عمومی را نسبت به اقتصاد و سیاست پولی شکل دهند. نقش آموزشی در سال‌های گذشته اهمیت بیشتری یافته، زیرا مدیریت انتظارات به یکی از ابزارهای اصلی سیاست پولی تبدیل شده است. سیاست پولی فقط مجموعه‌ای از تصمیم‌ها پشت درهای بسته نیست، بلکه فرآیند ارتباطی است که موفقیت آن تا حد زیادی به درک عمومی و واکنش ذهنی مردم بستگی دارد. به همین دلیل است که سخنرانی‌ها، گزارش‌ها و اطلاعیه‌های بانک‌های مرکزی به‌طور فزاینده‌ای حالت آموزشی پیدا کرده‌اند.

تحول در نقش بانک‌های مرکزی با فعالیت‌های گسترده‌ای در زمینه ارتقای سواد اقتصادی و مالی نیز همراه بوده است. بانک‌های مرکزی از سال‌ها پیش در پروژه‌های آموزشی متعدد مشارکت داشته‌اند: آنها صفحات آموزشی در وب‌سایت‌های خود دارند، برای معلمان مدارس منابع و آموزش فراهم می‌کنند و با نهادهای عمومی و محلی برای افزایش سواد مالی همکاری می‌کنند. اگرچه این فعالیت‌ها معمولاً جزو وظایف رسمی بانک‌های مرکزی محسوب نمی‌شود، اما از دیرباز به‌عنوان مشارکت در خیر عمومی و استفاده از تخصص برای آموزش جامعه شناخته شده‌اند. در سال‌های گذشته، فعالیت‌ها به سطح بالاتری رسیده‌اند؛ به‌گونه‌ای که آموزش و ارتباط با عموم مردم بخشی جدانشدنی از فرآیند سیاست‌گذاری پولی تلقی می‌شود. نقل‌قول جنت یلن، رئیس پیشین فدرال‌رزرو، این تغییر را به‌خوبی نشان می‌دهد: «ما از جایی که هیچ‌وقت چیزی را توضیح نمی‌دادیم، به جایی رسیده‌ایم که گاهی خودِ توضیح دادن، همان سیاست پولی است.» در دنیای امروز که سیاست پولی با انتظارات عمومی گره خورده، توانایی بانک مرکزی برای توضیح مفاهیم اقتصادی به عموم مردم، به ابزار سیاست‌گذاری تبدیل شده است.

نویسنده مقاله، این ایده را مطرح می‌کند که اگر بانک‌های مرکزی در حال ایفای نقش معلم هستند، پس پژوهشگرانی که به مطالعه نحوه ارتباط بانک مرکزی با مردم، انتظارات عمومی و درک افکار عمومی می‌پردازند، در حوزه‌ای فعالیت می‌کنند که از نظر موضوع و روش به روان‌شناسی تربیتی نزدیک است. روان‌شناسی تربیتی به بررسی فرآیندهای ذهنی مرتبط با یادگیری می‌پردازد و موضوع‌هایی همچون «توجه»، «پردازش اطلاعات»، «حافظه»، «سوگیری‌های شناختی» و «مدل‌های ذهنی» را تحلیل می‌کند که همگی برای فهم نحوه اثرگذاری ارتباطات بانک مرکزی بر ذهنیت مردم ضروری‌ هستند. از نظر روش‌شناسی نیز این دو حوزه مشابه‌اند؛ به‌طوری که هر دو به آزمایش‌های کنترل‌شده تصادفی (RCTs) به‌عنوان روش کلیدی برای ارزیابی اثربخشی پیام‌ها و روش‌های آموزشی تکیه می‌کنند. نویسنده پیشنهاد می‌دهد پژوهش در حوزه ارتباطات بانک مرکزی را بخشی از روان‌شناسی تربیتی یا دست‌کم شاخه‌ای هم‌جوار با آن در نظر بگیریم. این دیدگاه به ما امکان می‌دهد از نظریه‌های بنیادین آموزشی و اصول طراحی آموزشی برای بهبود ارتباطات بانک‌های مرکزی بهره بگیریم. نویسنده اذعان می‌کند، حوزه آموزش عمومی، با وجود پیشرفت‌های روش‌شناختی و اصلاحات مبتنی بر شواهد، همچنان با بحران‌های جدی روبه‌روست. پیشرفت‌های آموزشی متوقف شده‌اند، نابرابری‌ها عمیق‌اند و دانش‌آموزان هنوز آنچه مدارس سعی در آموزش آن دارند را به‌درستی فرا نمی‌گیرند. همین مشکل، به‌شکل مشابهی در ارتباطات بانک مرکزی دیده می‌شود. بسیاری از مفاهیم کلیدی سیاست پولی به‌رغم تلاش زیاد، به‌درستی به جامعه منتقل نمی‌شود. به همین دلیل، روان‌شناسی تربیتی که سابقه طولانی دارد، فرصت‌های مهم در اختیار پژوهشگران بانک‌های مرکزی قرار می‌دهد.

نویسنده در پایان مقاله، سه چالش «اعتبار بیرونی که به دشواری تعمیم نتایج پژوهش‌ها از محیط آزمایشگاهی به دنیای واقعی اشاره دارد»، «اعتبار سازه‌ای که به این مسئله می‌پردازد که آیا آنچه مورد سنجش قرار می‌گیرد با مفاهیم مدنظر هماهنگ است؟» و «اختلاف نظری و کاربردی (تعارض نظریه و حل مشکلات عملی)» را معرفی می‌کند.

فعالیت آموزشی

نویسنده مقاله نشان می‌دهد بانک‌های مرکزی از دیرباز درگیر فعالیت‌های آموزشی بوده‌اند و اهداف متنوعی را دنبال کرده‌اند. یکی از مزیت‌های بانک‌های مرکزی، بهره‌گیری از تخصص فنی و تکنوکراتیک این نهادها در جهت تولید و انتقال دانش اقتصادی به جامعه است. همان‌گونه که بانک‌های مرکزی وظیفه دارند برای سیاست‌گذاری پولی و نظارت مالی، پژوهش‌های دقیق و آماری تولید کنند، این توانایی را نیز دارند که این دانش را برای آموزش عموم مردم به‌کار گیرند. در ایالات‌متحده، بخش تحقیقاتی و آموزشی نظام فدرال‌رزرو به بانک‌های ناحیه‌ای سپرده شد که در مناطق خودشان به‌طور مستقیم اطلاعات و آموزش را منتشر کنند. در سال ۱۹۴۱، روسای بانک‌های ناحیه‌ای اعلام کردند نباید هیچ محدودیتی برای فعالیت‌های آموزشی و رهبری این نهادها در نظر گرفت. بانک‌های مرکزی به‌عنوان نهادهایی عمومی با سطح بالای تخصص اقتصادی، موقعیت منحصربه‌فرد برای ارتقای سواد اقتصادی و مالی جامعه دارند. برخلاف نهادهای تجاری یا سیاسی، مردم انتظار دارند بانک‌های مرکزی اطلاعاتی بی‌طرفانه و غیرجانبدارانه ارائه دهند. بی‌طرفی باعث می‌شود آموزش از سوی بانک‌های مرکزی با اعتماد بیشتری همراه باشد و در عین حال، جایگاه آنها به‌عنوان مرجع اقتصادی تقویت شود. بیش از ۴۰ درصد بانک‌های مرکزی از آموزش سخن گفته‌اند و حدود نیمی نیز به موزه‌هایی اشاره دارند که با هدف آموزشی طراحی شده‌اند. آموزش‌ها طیف گسترده‌ای از مخاطبان همچون دانش‌آموزان دبستان و دبیرستان تا دانشجویان، معلمان و بزرگسالان را دربر می‌گیرد. با وجود اهمیت بالای سواد مالی برای رفاه فردی و اجتماعی، سطح آن در سراسر جهان همچنان پایین است و به همین دلیل بسیاری از کشورها کمیته‌هایی برای ارتقای سواد مالی تشکیل داده‌اند و بسیاری از ایالت‌های آمریکا آموزش مالی در دبیرستان را اجباری کرده‌اند.

بانک‌های مرکزی در تلاش‌ها تنها نیستند و با نهادهای دولتی، دانشگاهی، شرکت‌ها و سازمان‌های مردم‌نهاد همکاری می‌کنند. فدرال‌رزرو آمریکا توان پژوهشی خودش را برای ارزیابی کارآمدی برنامه‌های آموزشی سایر نهادها همانند ارزیابی برنامه‌های آموزشی وزارت دفاع آمریکا یا همکاری با نهادهای غیرانتفاعی برای سنجش اثربخشی برنامه‌های مالی به‌کار می‌گیرد. پس از بحران مالی سال ۲۰۰۸، بسیاری از بانک‌های مرکزی ماموریت‌های جدید در حوزه ثبات مالی ثبت کردند. این بحران نشان داد بی‌سوادی مالی می‌تواند باعث تصمیم‌های اشتباه مصرف‌کنندگان و بی‌ثباتی مالی شود. آموزش مالی نه‌تنها از منظر حمایت از مصرف‌کننده اهمیت دارد، بلکه از نظر پایداری کل سیستم مالی نیز موثر است. افراد باسواد مالی نه‌تنها تصمیم‌های بهتری در بازارهای وام و سرمایه‌گذاری می‌گیرند، بلکه واکنش دقیق به تغییرات نرخ بهره نشان می‌دهند و همین مسئله باعث بهبود سازوکار انتقال سیاست پولی می‌شود. نقش آموزشی بانک‌های مرکزی به‌طور مستقیم با ماموریت تثبیت قیمت‌ها نیز مرتبط است. آگاهی و آموزش اقتصادی می‌تواند بر انتظارات تورمی تاثیر بگذارد و این انتظارات یکی از کانال‌های اصلی انتقال سیاست پولی است. پژوهش‌ها نشان می‌دهند افراد تحصیل‌کرده انتظارات تورمی پایین و با عدم قطعیت کمتری دارند. هرچند بانک‌های مرکزی نمی‌توانند مستقیم سطح تحصیل‌ عمومی را تغییر دهند، اما از طریق ارتقای سواد اقتصادی و مالی می‌توانند به بهبود کیفیت انتظارات تورمی کمک کنند و درک مردم را از آمارها و پیام‌های اقتصادی افزایش دهند.

همسو با فعالیت‌های آموزشی رسمی، بانک‌های مرکزی از طریق ارتباطات عمومی نقش آموزشی ایفا می‌کنند. از زمانی که ارتباط با مردم به‌عنوان بخش کلیدی سیاست پولی شناخته شد، آموزش از طریق سخنرانی‌ها، بیانیه‌ها و گزارش‌ها اهمیت پیدا کرد. جنت یلن می‌گوید تاثیر سیاست پولی به این بستگی دارد که مردم از هم‌اکنون درک کنند بانک مرکزی در ماه‌ها و سال‌های آینده چه کند. به همین دلیل، «آموزش»، «توضیح» و «تعامل» به‌عنوان سه رکن ارتباطی بانک مرکزی معرفی شده‌اند. بانک‌ها می‌کوشند سیاست‌ها و اهداف خودشان را به‌ویژه در زمینه‌هایی همانند تورم و نرخ بهره آموزش دهند که انتظارات مردم را دقیق کنند و اعتماد عمومی را افزایش دهند. افزایش اعتماد یکی از اهداف کلیدی ارتباطات بانک مرکزی است. اندی هالدین، مقام ارشد بانک انگلستان، «کسری دوگانه» بانک‌های مرکزی را ناشی از نبود اعتماد و نبود فهم عمومی می‌داند. کریستین لاگارد، رئیس بانک مرکزی اروپا تاکید می‌کند، بانک‌های مرکزی باید برای مردمی که خدمت‌گزار آنها هستند قابل‌فهم باشد، چرا که این درک، شرط بازیابی اعتماد است. پژوهش‌ها نشان می‌دهد آشنایی بیشتر مردم با ساختار و استقلال بانک مرکزی، باعث افزایش اعتماد شده و این اعتماد با انتظارات تورمی پایین‌تر مرتبط است. بانک‌های مرکزی اهداف والاتری برای تلاش‌های آموزشی و ارتباطی در نظر دارند. آنها می‌خواهند حمایت عمومی از سیاست‌های محتاطانه ایجاد کنند و فرهنگ ثبات در جامعه نهادینه شود. برخی نیز امیدوارند از این طریق مردم، شهروندان آگاه و موثری شوند یا در مباحث سیاست‌گذاری فراتر از حوزه سیاست پولی نقش روشنگرانه ایفا کنند.

پرده پایانی

در سال ۱۸۶۱، جان استوارت میل در کتابش نوشت، نهادهای سیاسی نه‌تنها ابزار قدرت‌اند، بلکه نقش آموزشی هم دارند. به‌عبارتی، نهادهای سیاسی می‌توانند ذهن انسان را پرورش دهند یا تضعیف کنند. امروزه بانک‌های مرکزی از مهم‌ترین نهادهای سیاسی در کشورهای دموکراتیک هستند و همین موضوع باعث می‌شود نقش آموزشی آنها جدی گرفته شود. بانک‌های مرکزی، در کنار وظایف فنی و تخصصی خودشان، تلاش کرده‌اند ارتباط با عموم مردم را افزایش دهند و یکی از هدف‌های اصلی‌شان «آموزش عمومی» از طریق ارتباطات شفاف و فهم‌پذیر است. این مقاله به نقش آموزشی بانک‌های مرکزی می‌پردازد و پیشنهاد می‌دهد پژوهش‌های مربوط به ارتباطات بانک مرکزی را از منظر روان‌شناسی تربیتی نگاه کنیم. به طور مثال، نظریه «یادگیری چندرسانه‌ای» ریچارد مایر که به چگونگی استفاده موثر از کلمات و تصاویر برای یادگیری می‌پردازد، می‌تواند به طراحان پیام‌های بانک مرکزی کمک کند پیام‌هایی ساده، قابل ‌فهم و اثربخش برای مردم تولید کنند.

همان‌طور که روان‌شناسی تربیتی در طول دهه‌ها با چالش‌هایی مثل اعتبار خارجی یا فاصله بین تحقیق و کاربرد عملی دست‌وپنجه نرم کرده، پژوهشگران حوزه ارتباطات بانک مرکزی هم با مشکلات مشابهی روبه‌رو هستند. اگرچه ارتباطات بانک مرکزی در سال‌های گذشته افزایش یافته، اما مشخص نیست مردم عادی از این پیام‌ها چیزی فهمیده‌اند یا خیر؟ با این حال، دلایل خوبی وجود دارد که بانک‌های مرکزی به این مسیر ادامه دهند، اما ادامه دادن کافی نیست. اگر بانک‌های مرکزی واقعاً می‌خواهند با مردم ارتباط برقرار کنند، باید یاد بگیرند چگونه آموزش دهند. برای این کار، باید از تجربه‌های ارزشمند رشته‌هایی همانند روان‌شناسی تربیتی بهره ببرند و به‌صورت جدی وارد حوزه بین‌رشته‌ای شوند. این نقطه‌ای است که می‌تواند آینده ارتباطات بانک مرکزی را تغییر دهد. 

دراین پرونده بخوانید ...