شناسه خبر : 43880 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

ظهور اژدها

چرا علاقه‌مندان به چین باید کتاب «درآمدی بر چین مدرن» را بخوانند؟

 

جواد حیدریان / نویسنده نشریه

46چین یک بازیگر کلیدی در دنیای امروز است و درک پیشینه سیاسی، فرهنگی-اجتماعی، اقتصادی و نظامی معاصر آن، اهمیت بسیاری دارد. عرصه‌های مختلف شئون زندگی معاصر این کشور از پیچیدگی بسیاری برخوردار است و به همان اندازه درک آن برای ما دشوار است. این کشور تاریخچه بسیار جالبی دارد و نوآوری‌های سیاسی و ابداعات حکمرانی بسیاری را به ارمغان آورده است، هرچند امروزه نقش اقتصادی آن برای ما اهمیت بسیار بیشتری دارد. «درآمدی بر چین مدرن» عنوان کتابی است از «رانا میتر» که مقدمه‌ای بسیار عالی برای شناخت یک کشور و یک موضوع بسیار پیچیده در جهان معاصر است. رانا میتر، نویسنده بریتانیایی هندی‌تبار این کتاب، استاد تاریخ و سیاست مدرن چین در دانشگاه آکسفورد و عضو کالج سنت کراس است. او نویسنده کتاب‌های دیگری از جمله «اسطوره منچوری: ناسیونالیسم، مقاومت و همکاری در چین مدرن»؛ «یک انقلاب تلخ: مبارزه چین با دنیای مدرن» و «جنگ خوب چین: جنگ جهانی دوم چگونه یک ناسیونالیسم جدید شکل داده است» است. این کتاب با بحث در مورد ماهیت دو مفهوم «چین» و «مدرن» در فصل اول آغاز می‌شود. نویسنده در درجه اول به چین در قرن 20 و 21 می‌پردازد و این سوال مهم را مطرح می‌کند که چین مدرن و به عبارت بهتر، «دولت-ملت» مدرن در این کشور چه مختصاتی دارد؟ وی به این سوال در قالب بررسی الگوی حکمرانی «امپراتوری» و پس از آن در دوره «جمهوری» و «جمهوری خلق»، تاثیر جنگ‌های استعماری و منازعات داخلی، توسعه اقتصادی، وضعیت فرهنگی جامعه، حقوق زن و مرد، وضعیت نشر و کتاب، سینما و تلویزیون، ساخت و معماری شهری پاسخ می‌دهد.  فصل دوم بحث خود را از تعامل بین کشورهای غربی و چین در قرن نوزدهم شروع می‌کند و تا قدرت گرفتن چیانگ کای شک ادامه می‌یابد. میتر، کمی به ریشه‌های درگیری‌های کنونی چین با دنیای غرب و همین‌طور با ژاپن می‌پردازد و پیشینه تاریخی سیاست خارجی کنونی چین و نگاه آن به جهان را ترسیم می‌کند. او همچنین به تحولات فرهنگی (از جمله در فیلم، زبان و ادبیات، تولیدات زیرزمینی و...) می‌پردازد و توضیح می‌دهد که چگونه تصویری که از چین به‌عنوان جامعه ایستا و تحت کنترل سفت‌وسخت حزب کمونیست وجود دارد، می‌تواند مورد مناقشه قرار گیرد. یکی از مباحث جالب کتاب، تلفیق سنت و مدرنیته و تداوم سنت‌ها یا مضامین فکری کنفسیوسی گذشته در عصر معاصر است. میتر به‌خوبی اشاره می‌کند که «امروز چین یک قاره است و تنها یک کشور نیست... چین مجموعه‌ای از هویت‌های مدرن، کنفسیوسی، اقتدارگرا، دموکراتیک، آزاد و خویشتن‌دار است؛ هویت‌هایی که برخی مشترک، برخی متمایز و برخی متناقض هستند».  فصل سوم از سال 1928 شروع می‌شود و خواننده را به دوران اصلاحات در سه دهه اخیر می‌برد. اصلاحات دنگ شیائوپینگ به‌عنوان موتور محرکه خیزش معاصر چین، خیلی کلی و بدون ذکر جزئیات در کتاب حاضر مورد اشاره قرار گرفته است. با این ‌حال، با توجه به مشاهدات عینی و تعاملات نزدیک نویسنده با مراکز مطالعاتی چین، کتاب حاضر را خوانش اصیل و تقریباً بی‌واسطه از چین می‌دانم و مطالعه آن را برای کسب دانش کلی از تاریخ مدرن، سیاست، اقتصاد و فضای فرهنگی معاصر این کشور بسیار مفید و جذاب تلقی می‌کنم. البته از نکات باریک‌بینانه میتر هم نمی‌توان به‌راحتی گذشت. برای مثال، وی برخلاف تصویر رایج، به مائو برای دستاوردهای اقتصادی که بسیاری از پژوهشگران معاصر آنها را به‌راحتی به چالش می‌کشند، اعتبار می‌بخشد. فصول چهارم، پنجم و ششم نیز هر یک به جامعه، اقتصاد و فرهنگ این کشور می‌پردازند که در قالب تاثیرات متقابل سنت و مدرنیه (یا مدرن و پیشامدرن) مورد تحلیل قرار می‌گیرند. 

فصل هفتم که حجم بسیار مختصری دارد، تحلیلی استعاره‌ای از چشم‌انداز آینده چین مدرن ارائه می‌دهد و دشواری تنظیم رابطه بین دولت، حزب و مردم را در این کشور به ما گوشزد می‌کند.

چین مدرن چیست؟

«امکان ندارد نظری مخالف این نظر همگانی وجود داشته باشد که چین به‌زودی به ساعت سرنوشتش نخواهد رسید... بیزاری از خارجی‌ها موضوع گذشته است... حتی در نقاط دورافتاده، ما به عشق، علاقه و حتی شواهد قابل ‌تاملی دست یافتیم که به طرز عجیبی گرایش تقریباً جهانی برای یادگیری زبان انگلیسی را نشان می‌داد... چون دانستن زبان انگلیسی نه‌تنها راه پیشرفت است، بلکه به‌واقع کلید شناخت علم و هنر، فلسفه و سیاست غرب نیز تلقی می‌شود.» این اظهارنظر، نقل‌قولی تامل‌برانگیز از کتاب «چین جدید» نوشته فولرتون و ویلسون (1909) است. اکنون و در چهارمین دهه پس از آغاز دوران «اصلاحات و گشایش چین»، سرانجام کلیشه‌های دوران مائوئیسمِ قدیم (چینی‌ها به‌عنوان مورچه‌های کارگر که همه تن‌پوش‌های آبی به تن دارند و شعارهای بیگانه‌هراسی ضدسرمایه‌داری سر می‌دهند)، جای خود را به تصویری از این کشور داده است که شهرهای آن مملو از آسمان‌خراش‌هاست، مناطق روستایی آن در حال تجربه اشکال جدیدی از مالکیت زمین و رشد گسترده نیروی کارِ مهاجر است و مردم آن پس از سال‌ها انزوا، مایل به تعامل با دنیای خارج هستند. مشاهدات فولرتون و ویلسون مبنی بر اینکه چین به «ساعت سرنوشت» خود رسیده است و بخش قابل‌توجهی از مردم به‌عنوان یکی از راه‌های تحقق آن، زبان انگلیسی را یاد می‌گیرند؛ به نظر می‌رسد اظهارنظر منطقی در مورد چینی است که به‌وضوح بسیار متفاوت از آن چینی به‌شمار می‌آید که یک نسل پیش، تحت هدایت «مائو تسه‌تونگ» اداره می‌شد.

چین پرجمعیت‌ترین کشور جهان با بیش از 3 /1 میلیارد نفر جمعیت تا سال 2013 میلادی است. اقتصاد این کشور در دهه نخست قرن 21 میلادی به‌طور متوسط سالانه حدود 10 درصد رشد را تجربه کرده است. این کشور با حضور سیاسی و اقتصادی فزاینده در قاره آفریقا، آمریکای لاتین و منطقه غرب آسیا به دنبال ایجاد نقش و متعاقباً تثبیت موقعیت منطقه‌ای و جهانیِ خود است. علاوه‌بر این، چینی‌ها در مناطق به‌اصطلاح خاکستری که غربی‌ها در آن نقش چندانی ندارند (از جمله در کره شمالی)، درصدد برآمده‌اند تا گام‌های بلندی را به‌منظور معرفی خود به‌عنوان یک عضو مسوول در جامعه جهانی بردارند. از این رویکرد چینی‌ها، در محافل علمی تحت عنوان «ظهور صلح‌آمیز» یاد می‌شود. شایان‌ ذکر است که اصطلاح ظهور صلح‌آمیز را نخستین‌بار متفکر سیاسی چینی «ژنگ بیجیان» مورد اشاره قرار داده است. بیجیان در نظریه ظهور صلح‌آمیز خود چنین اظهار داشته است که «چین سرانجام خواهد توانست نقش قدرت برتر منطقه‌ای و جهانی را که در اواسط قرن 19 میلادی از دست داده بود، بازپس بگیرد». ارائه نظر فوق سبب شد تا در جامعه داخلی چین واکنش‌های متفاوتی نسبت به آن اظهار شود. در مقام واکنش به اظهارات بیجیان، برخی از نظریه‌پردازان چینی اصطلاح ظهور صلح‌آمیز را تا حدود زیادی تهاجمی و تند تلقی کردند و پیشنهاد دادند که به‌جای آن می‌توان از عبارت «توسعه مسالمت‌آمیز» بهره جست. در این میان بازی‌های المپیک 2008 پکن، اوج سیاست «بیرون‌آمدن» چین به‌عنوان عضوی جدایی‌ناپذیر از جامعه جهانی را نشان داد. مشاهدات انجام‌شده حکایت از آن دارد که نسبت به گذشته، تغییرات زیادی در چینِ کنونی ایجاد شده است. شاهد مثال انگاره مورد اشاره آن است که به‌منظور ایجاد مسیر لازم برای سد عظیم سه‌دهانه یا «سه‌دره» که روی رودخانه «یانگ تسه» قرار گرفته است، مناطق زیادی در غرب چین به زیر آب رفت. مواردی از این ‌دست نه‌تنها به گذار جامعه چین از کشاورزی سنتی منجر شد، بلکه موجبات کوچ بسیاری از جماعت روستانشین به شهر را نیز فراهم آورد. علاوه‌بر این باید اذعان داشت که باوجود سلطه جهانی موتور جست‌وجوگر «گوگل»، چینی‌ها نسخه بومی گوگل یعنی موتور جست‌وجوی اینترنتی «بایدو» را در بازارهای داخلی رواج داده‌اند.

واقعیت امر نشان از آن دارد که چین در حال‌ حاضر بازیگر اصلی بازارهای جهانی است. در اوایل دهه 2000 میلادی، صادرات روبه‌رشد چین موجب نگرانی ایالات‌متحده و اتحادیه اروپا در مورد مازاد تجاری چین شد. غرب همچنین نگران قدرت پول ملی چین (یوآن یا رنمینبی) در برابر دلار نیز بود؛ ازاین‌رو آمریکایی‌ها و فرانسوی‌ها به‌کرات از تجدیدنظر چین در ارزش آن انتقاد داشتند. البته باید اذعان داشت که نگرانی غربی‌ها و آمریکایی‌ها در این رابطه پُر بیراه هم نبود، زیرا مازاد تراز حساب چین آنقدر بالا بود که به این کشور شرق آسیایی اجازه می‌داد تا پول نقد لازم برای سرمایه‌گذاری در اقصی‌نقاط جهان از جمله ایالات‌ متحده، آفریقا و حتی در روسیه را در اختیار داشته باشد.

چینی بودن به چه معناست؟

پرسشی که از دیرباز ذهن غالب اندیشمندان و چین‌پژوهان را به خود معطوف کرده، ناظر بر آن است که مقصود و منظور از چین مدرن چیست؟ به ‌منظور فهم هرچه بهتر پرسش مطرح‌شده، ضروری است که در ابتدا دو واژه «چین» و «مدرن» را مورد کنکاش قرار دهیم و سپس از این رهگذر پاسخ لازم و درخور را به پرسش مطرح‌شده ارائه دهیم.

چینی که امروزه تحت عنوان «جمهوری خلق چین» از آن یاد می‌شود، دولتی است که در سال 1949 میلادی، پس از پیروزی «حزب کمونیست» به رهبری مائو تاسیس شد. به‌واقع باید توجه داشت که چین کنونی در اصل دولتی است که در همان قلمرو امپراتوری چین واقع شده است؛ به بیانی دقیق‌تر می‌توان گفت که چین کنونی در سرزمین‌هایی واقع شده است که روزگاری آخرین سلسله امپراتوری چین یعنی سلسله چینگ (1911ـ1644) بر آن تسلط داشته است. البته این تداوم جغرافیایی به‌نوبه خود موجب شده است تا این واقعیت که چین در طول 2500 سال گذشته همواره دستخوش تغییر بوده است، تا حدود زیادی تحت‌الشعاع قرار گیرد. شایان‌ ذکر است که حدود 2500 سال پیش، گروهی از دولت‌های مستقل که با یکدیگر در تضاد بودند، در سرزمینی که امروزه چین نامیده می‌شود، وجود داشته‌اند. ادبیات و تاریخ این دوره به زبان چینی بوده است و برای کسانی که امروز زحمت یادگیری فرم کلاسیک این زبان را به خود می‌دهند، تا حدود زیادی قابل ‌فهم است. بنابراین می‌توان چنین اظهار داشت که از سال 221 قبل از میلاد، امپراتوران و سلسله‌های مختلفی از قبیل «هان»، «تانگ»، «سونگ» «یوآن» «مینگ» و «چینگ» وجود داشته‌اند که این سلسله‌ها در ترکیب باهم تمدن کلاسیک چین را شکل داده‌اند.

البته باید توجه داشت که اصطلاح چین یا ایده چینی بودن به این معنا که ما آن را به‌عنوان هویت ملی یا قومی درک می‌کنیم، محصول قرن نوزدهم است. درعین‌حال، از دیرباز، به‌وضوح احساس مشترکی در مورد آنچه ما می‌توانیم «چینی بودن» نام ببریم، بین این افراد وجود داشت و ماندگاری آن به زمان ظهور و سقوط سلسله‌ها بازمی‌گردد. دراین‌میان چند پرسش بدین قرار به ذهن متبادر می‌شود که چه عاملی به ایجاد این هویت منجر شد؟ مهم‌ترین عامل در نام‌گذاری خاندان حاکم به «مردم مینگ» یا «مردم چینگ» چه بود؟ و اینکه چگونه فردی به‌عنوان یک «شخص مینگی» شناخته می‌شد؟

چینی‌ها پیش از رسیدن به مرحله مدرن شدن تصور روشنی از تفاوت بین خود و گروه‌های دیگر داشتند. دلیل این موضوع تنها به‌علت حملات مکرر صورت‌پذیرفته از سوی همسایگان نبوده است. کما اینکه در طول سالیان متمادی که چین به وسیله دو سلسله بزرگ چین یعنی یوآن (1271 تا 1368) و چینگ (1644 تا 1912) اداره می‌شده است، این کشور شاهد حاکمان غیرچینی (مغول و منچو) نیز بوده است. با وجود حکومت غیرچینی‌ها، انعطاف‌پذیری چشمگیر نظام دولتی در چین به‌نوبه خود این شرایط را خلق کرد که اشغالگران بتوانند خیلی سریع خود را با هنجارهای حکومتیِ چینی تطبیق دهند. همین عامل (توانایی در پذیرش سریع هنجارهای چینی) به‌نوبه خود عامل تمایزبخش میان مهاجمان مورد اشاره و جوامع سرمایه‌داری غربی است. البته طبقه اشراف سلسله چینگ یک نظام پیچیده مبتنی بر هویت نخبگی را در طول قرن‌ها حکومتشان حفظ کردند؛ در این راستا رابطه منچوها در «بنرها» (گروه‌بندی‌هایی بر مبنای گذشته نظامی عشایری آنها) سازمان‌دهی شده بودند و زنان منچو برخلاف آنچه رایج بود، پاهای خود را نمی‌بستند. البته به‌طورکلی، آیین‌ها و مفروضات اخلاقی و هنجارهای کنفسیوس کماکان جامعه را فرا گرفته بود؛ امپراتوری چینگ چین در اصل یک جامعه چینی بود نه یک جامعه منچویی.

مدرن ‌بودن به چه معناست؟

باوجود آنکه تعابیر مختلفی برای تعریف واژه مدرن ارائه شده است، با این ‌حال، نویسنده در کتاب پیش‌رو به‌منظور تشریح جامعه و فرهنگ چینی و آرزوها و آمالی که این جامعه در بطن خود مستتر دارد، تعریف ویژه‌ای را از مقوله مدرن ارائه داده است. توضیح مطلب اینکه گرچه این امکان وجود دارد که چشممان را به روی مبحثی با عنوان چینِ «مدرن» ببندیم، اما این احتمال نیز وجود دارد که هنگامی‌ که بخواهیم شیوه تغییر چین از قرن نوزدهم میلادی را تعریف کنیم، در دام یکی از دو تبیین بیش ‌از حد موسع گرفتار آییم؛ نخستین تبیین بیشتر مربوط به یک نسل قبل بود، زمانی که مائو در قدرت بود و به نظر می‌رسید که چین نظام سیاسی و اجتماعی خود را کاملاً تغییر داده است. این استدلال با لفاظی‌های حزب کمونیست چین در مورد «چین جدید» همراه بود (هرچند همان‌طور که نقل‌قول ذکرشده در آغاز فصل حاضر به‌خوبی نشان می‌دهد، این نخستین و آخرین استفاده از واژه «چین جدید» نبود) و بر اساس آن چین قدیمی، «فئودالی»، «سنتی» و «نیمه‌مستعمره» با دنیایی از سلسله‌مراتب بی‌رحمانه اجتماعی، «پاهای بسته» همراه با شکنجه و فقر و سرانجام خوار و ذلیل از چین برابری‌خواه، صنعتی و منصفانه متمایز می‌شد.

تبیین دومی که وجود دارد، مربوط به قرن بیستم میلادی است که مدت کوتاهی پس از سال 1949 به حاشیه رفت و پس ‌از آن مجدد به صحنه نظریه‌پردازی بازگشت. شاه‌بیت استدلال مذکور حاکی از آن است که چین نسبت به گذشته خود به‌هیچ‌وجه دستخوش تغییر و تحول نشده است. ازنظر این طیف از نظریه‌پردازان اساساً افرادی همچون مائو و دنگ شیائوپینگ (رهبر اصلاح‌طلب دهه 1980 میلادی) به‌‌رغم آنکه از پوشش‌هایی همچون ایدئولوژی کمونیستی و سیاست بسیج توده‌ای بهره گرفته‌اند، اما به‌واقع باید اذعان داشت که اساساً همانند امپراتوران سلف خود رفتار کرده‌اند. ایشان حتی نمونه‌های موردی متعددی را به‌منظور اثبات فرضیه‌های خود بیان می‌دارند. از نظر ایشان، امروزه در روستاها همانند گذشته خرافات سنتی و مذهبی (مانند فرقه فالون گونگ که از سوی حزب ممنوع شده است) به‌عینه قابل ‌مشاهده است. بنابراین، می‌توان نتیجه گرفت که چین همچنان یک جامعه سلسله‌مراتبیِ کنفسیوسی با نام و نشانِ ظاهراً کمونیستی است.

به‌طورکلی می‌توان چنین اذعان داشت که کنفسیوس هیچ‌گونه ایده غایت‌شناسانه‌ای مبنی بر پیشرفت آینده جهان را به‌عنوان محور اصلی نگاه خود قرار نداد، ولی در عوض به تاریخ برای بازپس‌گیری عصر طلایی ازدست‌رفته [دوران سلسله] «ژو» و رسم‌ورسوم گذشتگان توجه ویژه‌ای مبذول می‌داشت. همچنین به‌جای ستایش نوآوری و تغییرات پویا، چین پیشامدرن را به دلیل سابقه درخشانی که در مقوله صنعت و فناوری داشت، می‌ستود. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها