شناسه خبر : 43882 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چشم‌های خودمنتقد اقتصاددان

سیر تحول دیدگاه‌های اقتصادی چگونه رقم خورد؟

50در دست ‌گرفتن این کتاب، افراد را در موقعیت ویژه‌ای قرار داده است؛ از این نظر که شما (یا فردی که آن را به شما داده است) پول خرید آن را داشته‌اید. اگر اهل کشور فقیری بودید، درآمد روزانه خانواده‌تان احتمالاً فقط چند دلار بود. در این‌ صورت، بیشتر درآمد شما صرف تهیه غذا می‌شد و پولی برای خرید کتاب برایتان باقی نمی‌ماند. حتی اگر نسخه‌ای از کتاب به دستتان می‌رسید، احتمالاً نمی‌توانستید آن را بخوانید. در بورکینافاسو، کشور فقیری در غرب آفریقا، کمتر از نیمی از جوانان توانایی خواندن دارند و فقط یک‌سوم از دختران باسواد هستند. در این کشور، یک دختر 12ساله به‌جای یادگیری درس جبر یا زبان خارجی ممکن است در تمام مدت روز مشغول حمل سطل آب به کلبه خانواده‌اش باشد. شما ممکن است خود و خانواده‌تان را ثروتمند ندانید ولی برای بسیاری از مردم دنیا خرید کتاب و داشتن توانایی خواندن معادل سفر به کره ماه است. کتاب «تاریخ مختصر اقتصاد»، نوشته «نیل کیشتینی» فصل نخست خود را چنین آغاز می‌کند. این فصل خونسردی و مهربانی نام دارد.

خونسردی و مهربانی

نویسنده این کتاب در ادامه چنین می‌آورد: «ذهن افرادی که مشاهده این تفاوت‌های چشمگیر آنها را کنجکاو و شاید ناراحت می‌کند، اغلب متوجه اقتصاد می‌شود. اقتصاد همان مطالعه چگونگی مصرف منابع در جامعه است؛ منابعی مانند زمین، زغال‌سنگ، نیروی انسانی و دستگاه‌های مربوط به تولید کالاهای سودمند مانند نان و کفش. اقتصاد نشان می‌دهد که چرا نمی‌توان مانند بسیاری افراد، فقر مردم بورکینافاسو را به تنبلی آنها نسبت داد. بسیاری از مردم این کشور بسیار پرکار هستند، ولی در کشوری به دنیا آمده‌اند که اقتصاد آن در تولید کالا چندان کارآمد نیست. چرا بریتانیا از ساختمان، کتاب و آموزگار کافی برای آموزش کودکان برخوردار است و بورکینافاسو چنین نیست؟ پاسخ دادن به این پرسش بسیار دشوار است. در واقع هیچ‌کس پاسخ درست را نمی‌داند. اقتصاد راهی برای پاسخ دادن به این پرسش باز می‌کند.»

در اینجا دلیل محکمی برای گرایش به اقتصاد و شاید تطبیق دادن ایده‌های خود با این دانش مطرح می‌کنیم. اقتصاد مساله مرگ و زندگی است. احتمال مرگ کودکان کمتر از پنج سال در کشورهای ثروتمند ناچیز است. در این کشورها مرگ جوانان اتفاق نادر و عجیبی محسوب می‌شود. در کشورهای فقیر، بیش از 10 درصد کودکان، به دلیل کمبود غذا و دارو، هرگز به پنج‌سالگی نمی‌رسند. نوجوانان در این کشورها خود را بابت زنده ماندن خوشبخت می‌دانند.

واژه «اقتصاد»ممکن است کمی مبهم باشد و درس خسته‌کننده آمار را در ذهن تداعی کند ولی در واقع به این مساله می‌پردازد که چگونه می‌توان به انسان‌ها در زمینه زنده ماندن، حفظ سلامت و آموزش کمک کرد. اقتصاد به این موضوع مرتبط است که مردم چگونه می‌توانند امکانات لازم را برای دستیابی به زندگی سودمند و شاد به دست آورند و چرا برخی مردم هرگز به این امکانات نمی‌رسند. اگر بتوانیم به پرسش‌های اساسی اقتصاد پاسخ دهیم، شاید بتوانیم کیفیت زندگی همه مردم را بهبود ببخشیم.

اقتصاددانان برای فکر کردن درباره منابع یا همان آجر لازم برای ساخت مدرسه، داروی درمان بیماری‌ها و کتاب‌های مورد نیاز مردم، روش خاصی دارند. آنها درباره «کمیاب»بودن منابع صحبت می‌کنند. لیونل رابینز، اقتصاددان بریتانیایی، اقتصاد را دانش مطالعه کمیابی نامیده است. بیایید کمی بیشتر درباره مساله هزینه فکر کنیم. منظور از هزینه همان مساله -هرچند مهمِ- پوند یا دلار نیست. دانشجویی را تصور کنید که قصد دارد درباره رشته تحصیلی سال آینده خود تصمیم‌گیری کند. او فقط یکی از دو گزینه تاریخ یا جغرافیا را پیش‌رو دارد. این دانشجو تاریخ را انتخاب می‌کند. هزینه این انتخاب چیست؟ همان چیزی است که دانشجو از دست می‌دهد: فرصت مطالعه درباره صحراها، یخچال‌های طبیعی و پایتخت‌ها. اقتصاددان‌ها در اینجا مفهوم «هزینه-فرصت» را مطرح می‌کنند که ممکن است به‌آسانی نادیده گرفته شود. کمیابی و هزینه-فرصت اجزای سازنده اصل اقتصادی مهمی هستند. اقتصاد به چگونگی استفاده از منابع کمیاب برای تامین نیازها مربوط می‌شود ولی مساله فراتر از اینهاست. گزینه‌های پیش‌روی افراد چطور تغییر می‌کند؟ مردم جوامع فقیر با گزینه‌های ناخوشایند روبه‌رو هستند: غذا برای کودکان یا آنتی‌بیوتیک برای مادربزرگ بیمار. در کشورهای ثروتمندی مانند آمریکا یا سوئد، به‌ندرت چنین مشکلی رخ می‌دهد. آنها ممکن است بین دو گزینه ساعت جدید و آخرین مدل آی‌پد مردد بمانند. کشورهای ثروتمند با مشکلات اقتصادی مهمی روبه‌رو هستند: گاهی شرکت‌ها ورشکسته می‌شوند، کارگران بیکار می‌شوند و برای خرید لباس برای فرزندانشان دچار مشکل می‌شوند ولی در اینجا مساله مرگ و زندگی مطرح نیست. 

قضاوت اقتصاددانان

بخش دیگری از فصل نخست «تاریخ مختصر اقتصاد»، که از سوی علی فروتن ترجمه شده است، با این پرسش آغاز شده است که «آیا اقتصاددان‌ها همواره فقط اقتصاد را توصیف می‌کنند و مانند دانشمندان محتاط و فیلسوفان خردمند درباره آن قضاوت می‌کنند؟»؛ در ادامه آمده است: اقتصاددان‌ها گاهی متهم به نادیده گرفتن مشکلات گروه‌های محروم و جامانده از پیشرفت‌های اقتصاد، به‌ویژه سیاهان و زنان، می‌شوند. آیا این اتهام از آنجا ناشی می‌شود که در طول تاریخ متفکران اقتصاد اغلب عضو گروه‌های برخوردار جامعه بوده‌اند؟ در ابتدای سده بیست‌ویکم، بحران اقتصادی بزرگی بر اثر فعالیت‌های نسنجیده بانک‌ها رخ داد. بسیاری از مردم اقتصاددان‌ها را بابت پیش‌بینی نکردن این بحران مقصر دانستند.

 برخی بر این باور بودند که بسیاری از اقتصاددان‌ها تحت نفوذ افرادی که از اقتصاد تحت سلطه دارایی و بانک‌های بزرگ سود می‌برند، قرار دارند. شاید اقتصاددان‌ها به چیز بیشتری برای اثبات خونسردی و مهربانی خود نیاز دارند: چشم‌های خودمنتقد، توانایی دیدن افق‌هایی فراتر از مشکلات شخصی و شیوه‌های عادی بررسی مشکلات جهان. بررسی تاریخ اقتصاد به ما در دستیابی به این هدف کمک می‌کند، زیرا آشنایی با دیدگاه‌های متفکران پیشین و روش‌های آنها برای دوری جستن از نگرانی‌ها و شرایط فردی، چشم‌انداز واضح‌تری پیش‌روی ما می‌گذارد. به همین دلیل، بررسی تاریخ در کنار دیدگاه‌های انسانی بسیار جذاب و برای ایجاد جهانی با شرایط مطلوب زندگی، بسیار حیاتی است.

پرواز قوها

در فصل دوم این کتاب با عنوان «پرواز قوها»، آمده است: انسان‌های اولیه با جمع‌آوری میوه و شکار حیوانات در جنگل روزگار می‌گذراندند. مفاهیم پیچیده‌تر اقتصادی زمانی مطرح شد که مردم مثلاً یونان و روم باستان شروع به اندیشیدن درباره پرسش‌های اقتصادی کردند. نخستین متفکران اقتصاد همان فیلسوفان یونانی بودند که سنت اندیشه غربی را که اقتصاد بخشی از آن است، بنیان نهادند. افکار آنها پس از هزاران سال تلاش انسانی برای ایجاد تمدن‌های نخستین به ثمر نشست. مدت‌ها پیش از آن، انسان‌ها بذر زندگی اقتصادی را با یادگیری روش مهار نیازهای خود کاشته بودند. مثلاً، آشنا شدن انسان‌های اولیه با آتش سبب شد که بتوانند چیزهای جدیدی از داشته‌های خود تولید کنند: از خاک رس به سفال رسیدند و روش پخت غذا با گیاهان و گوشت حیوانات را آموختند. حدود 10 هزار سال پیش، نخستین انقلاب اقتصادی پدیدار شد: گروه‌هایی از انسان‌ها با یادگیری روش‌های کاشت گیاه و اهلی کردن حیوانات، کشاورزی را ابداع کردند. بیشتر آنها می‌توانستند با یک تکه زمین امرارمعاش کنند. مردم آن دوران در روستاها متمرکز بودند. از همان دوران، تمدن‌های دارای اقتصاد پیچیده در بین‌النهرین، عراق کنونی، شکل گرفتند. مفهوم مهم واژه «پیچیده» در اینجا این است که مردم مجبور به تولید غذای خود نیستند. امروزه، شما غذای خود را نه با تولید محصول شخصی، بلکه با خرید آن از تولیدکننده، تهیه می‌کنید. بین‌النهرین شاهد نوع جدیدی از انسان‌ها بود که هرگز دست به کاشت جو یا دوشیدن بز نزده بودند. اینها همان حاکمان شهرها و روحانیان معابد بودند. اقتصاد از این‌رو پیچیده شد که مهارت مردم در تولید محصولات کشاورزی و پرورش دام چنان گسترش یافت که مقدار محصول تولیدی کشاورزان از نیاز خودشان فراتر رفت. مازاد محصولات به روحانیان و پادشاهان می‌رسید. رساندن غذا از تولیدکننده به مصرف‌کننده نیازمند سازمان‌دهی بود. امروزه این فرآیند با خریدوفروش پولی طی می‌شود، ولی جوامع باستانی به سنت‌های قدیمی وابسته بودند. محصولات کشاورزی به‌عنوان پیشکش به معابد می‌رسید و بین روحانیان تقسیم می‌شد. برای سازمان‌دهی روند توزیع غذا، تمدن‌های نخستین نوشتن را اختراع کردند. برخی از نمونه‌های نخستین موجود به فهرست محموله‌های مواد غذایی که از سوی کشاورزان ارسال می‌شد، مربوط می‌شود. از آنجا که صاحب‌منصبان از توانایی نوشتن برخوردار بودند، می‌توانستند از تولیدات مردم سهم (به عبارتی «مالیات») بردارند و از این منابع برای حفر آبراه و آبرسانی به زمین‌های کشاورزی و ساخت مقبره برای بزرگداشت حاکمان فقید استفاده کنند. چندصد سال پیش از تولد مسیح، تمدن‌های انسانی قدمتی چندهزارساله در بین‌النهرین، مصر، هند و چین داشتند و زمینه برای ظهور تمدن جدید در یونان فراهم بود. در یونان، مردم به شکل گسترده درباره مفهوم زندگی انسان در جامعه فکر می‌کردند. هسیود، یکی از نخستین شاعران یونان باستان، خاستگاه اقتصاد را این‌گونه توصیف کرده است: «خدایان غذای مردم را پنهان می‌کنند.» مفهوم کمیابی از همین‌جا ریشه می‌گیرد: نان از آسمان برای ما نمی‌بارد. برای غذا خوردن، باید گندم را بکاریم، برداشت کنیم، به آرد تبدیل کنیم و سپس بپزیم. انسان‌ها برای زنده ماندن باید کار کنند. سقراط از معلمان برجسته فلسفه در یونان باستان بود که سخنان او فقط از طریق مریدانش به دست ما رسیده است. مشهور است که او شبی خواب دید که جغدی با بال‌های گسترده و صدای بلند بر فراز شهر پرواز می‌کند. روز بعد او افلاطون را ملاقات کرد. افلاطون بعدها به شاگرد برجسته سقراط تبدیل شد. سقراط جغد رویای خود را در وجود افلاطون دید. این شاگرد به معلم بشریت تبدیل شد و افکارش قرن‌ها در جوامع مختلف در اوج اهمیت بود. افلاطون اندیشه جامعه آرمانی را در سر داشت. جامعه آرمانی افلاطون شهری کوچک به‌جای کشوری بزرگ بود. این شهر زیر نظر حاکمان اداره می‌شد و در آن فضای محدودی برای بازارهای دادوستد غذا و نیروی کار، با قیمت معین، وجود داشت. افلاطون کاملاً با ثروت‌اندوزی مخالف بود، تا حدی که در جامعه آرمانی سربازان و حاکمان مجاز به داشتن اموال خصوصی نبودند و این باور وجود داشت که طلا و کاخ، این افراد را فاسد می‌کند. در عوض آنها باید در کنار هم زندگی می‌کردند و شریک اموال یکدیگر، حتی فرزندان می‌بودند.

افلاطون در آکادمی با ارسطو، قوی بلندپرواز بعدی، آشنا شد. ارسطو منتقد جامعه آرمانی افلاطون بود. وی به‌جای طراحی جامعه آرمانی به جامعه‌ای متشکل از افراد دارای نقایص ذاتی می‌اندیشید. او بر این باور بود که منع کردن مردم از داشتن اموال خصوصی، چنان‌که افلاطون مدنظر داشت، غیرممکن است. ارسطو این فرضیه را که داشتن اموال شخصی سبب ایجاد حسادت بین مردم و رقابت برای تملک دارایی می‌شود، درست می‌دانست ولی بر این باور بود که مالکیت اشتراکی جنگ و نزاع را شدت می‌بخشد. از نظر ارسطو بهتر بود که مردم اموال خصوصی خود را داشته باشند تا زمینه مراقبت بهتر از اموال شخصی و پیشگیری از نزاع مردم بر سر اموال مشترک فراهم شود. اگر مردم با بذر و ابزار شخصی ثروت تولید کنند، پس چگونه می‌توانند یک جفت کفش نو تهیه کنند؟ آنها می‌توانند کفش را به ازای زیتون از کفاش بخرند. در اینجا ارسطو جزء اصلی جهان اقتصادی را آشکار می‌کند: تبادل کالاها با یکدیگر. وی پول را زمینه‌ساز این تبادل می‌دانست. بدون پول باید کیسه زیتون را روی دوشتان جابه‌جا می‌کردید تا بتوانید کفش مورد نیازتان را تهیه کنید؛ تازه اگر چنان خوش‌شانس بودید که با فرد نیازمند به زیتون و عرضه‌کننده کفش روبه‌رو می‌شدید. برای ساده‌تر کردن این فرآیند، مردم توافق کردند که شیئی را -اغلب نقره یا طلا- به‌عنوان پول برای خریدوفروش -مبادله- کالاهای سودمند تعیین کنند. پول، واحدی برای اندازه‌گیری ارزش اقتصادی -ارزش کالا- ایجاد می‌کند و امکان تبادل ارزش بین افراد را فراهم می‌کند. با وجود پول دیگر نیاز ندارید کسی را پیدا کنید که بابت زیتون به شما کفش بدهد. می‌توانید زیتون خود را به‌ازای سکه بفروشید و روز بعد از همان سکه برای خرید کفش استفاده کنید. سکه همان قطعه فلز استانداردی است که نقش پول را بازی می‌کند. سکه‌ها ابتدا از الکتروم، ترکیب طبیعی نقره و طلا، ساخته می‌شدند. نخستین سکه‌ها در قرن ششم پیش از میلاد در سرزمین لیدیا، بخشی از ترکیه امروزی، ضرب شد. البته تاریخ پول به یونان باستان بازمی‌گردد. حتی قهرمانان المپیک با پول تجلیل می‌شدند و هر قهرمان 500 دراخما دریافت می‌کرد. تا قرن پنجم پیش از میلاد، حدود 100 ضرابخانه وجود داشت. جریان سکه‌های نقره به چرخش چرخ تجارت کمک می‌کرد.

ارسطو متوجه شد که تبادل کالا به‌وسیله پول، باعث ایجاد تفاوت بین کاربرد کالا و ارزش مبادله کالا می‌شود. به نظر ارسطو، کاشتن و خوردن زیتون برای خانوارها، و فروختن آن به ازای پول برای تهیه دیگر کالاهای مورد نیاز، کاملاً طبیعی بود. اگر خانواده‌ها ببینند که می‌توانند از فروش زیتون درآمد کسب کنند، ممکن است برای کسب سود اقدام به کاشت زیتون کنند. این همان تجارت است: خریدوفروش کالا برای کسب پول. ارسطو به این موضوع مشکوک بود و فکر می‌کرد که تجارت با هدفی فراتر از تهیه اقلام مورد نیاز خانوار، امری «غیرطبیعی» است. با فروش زیتون برای کسب سود، خانوارها با هزینه دیگران به پول دست می‌یابند. همان‌طور که بعداً خواهیم دید، درک این مطلب برای اقتصاددان‌های امروزی دشوار است زیرا جامعه از رقابت خریداران و فروشندگان برای تبادل کالا منتفع می‌شود. ارسطو می‌گفت: «شخصیتی که مبنای آن ثروت باشد، از نوع ابله خوشبخت است.»

در پایان این فصل آمده است: طبق نوشته‌های افلاطون و ارسطو، یونان در حال فاصله گرفتن از دیدگاه‌های اقتصادی خود بود. دولت‌شهرها در بحران بودند. آتن و اسپارت درگیر جنگی طولانی شده بودند. طرح‌های اقتصادی فیلسوفان به شیوه‌های احیای شکوه گذشته تنزل یافته بود. راهکار افلاطون ایجاد کشوری منضبط و راهکار ارسطو رهنمودی کاربردی برای مصون نگه ‌داشتن جامعه از موج مخرب تجارت بود. با اینکه ارسطو و افلاطون میل به پول را تقبیح کرده بودند، یونانیان روزبه‌روز پول‌اندیش‌تر می‌شدند. مشهور است که حاکم اسپارت برای مقابله با روند پول‌گرایی، ارز آن شهر را به شمش‌های سنگین آهنی که کشیدن آنها مستلزم استفاده از گاو نر بود، تبدیل کرد. البته در بیشتر بخش‌های یونان تجارت رونق داشت. شهرها مشغول دادوستد روغن زیتون، حبوبات و کالاهای دیگر در آب‌های مدیترانه بودند. پس از ارسطو و افلاطون، جریان‌های تجارت گسترده‌تر شد و باعث شد که اسکندر کبیر، معروف‌ترین شاگرد ارسطو، که با ارتش خود آب‌های مدیترانه و فراتر از آن را درنوردید، فرهنگ یونان را در سراسر امپراتوری جدید خود گسترش دهد. تمدن‌های یونان و روم، مانند دیگر امپراتوری‌ها، سرانجام از بین رفتند و اندیشمندان جدیدی ظهور کردند. پس از سقوط امپراتوری روم در سده پنجم پس از میلاد، راهبان مسیحی سراسر اروپا که در صومعه‌های دورافتاده خود مشغول کسب علم بودند، با اندیشه‌های اقتصادی آشنا شدند. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها