شناسه خبر : 42499 لینک کوتاه

سیاست بدون عشق‌بازی

جیمز بوکانان کجای علم اقتصاد ایستاده است؟

 

محمد صاحبی / نویسنده نشریه 

80جیمز بوکانان اگر زنده بود، همین روزها می‌توانست شمع 103سالگی‌اش را فوت کند. اما این اقتصاددان مولف در نهم ژانویه سال 2013 در 94سالگی درگذشت.

«جیمز مک‌گیل بوکانان» در روز سوم اکتبر سال 1919 میلادی در مزرعه‌ای در ایالت تنسی آمریکا چشم به جهان گشود و همیشه از پدرش به عنوان مردی همه‌فن‌حریف یاد می‌کرد. وی در کتاب خاطراتش می‌نویسد: کودکی من در دوره‌ای بود که نه الکتریسیته، نه رادیو و تلویزیون، نه سفر هوایی و نه سیستم فاضلاب وجود نداشت. در منطقه‌ای که زندگی می‌کردم آب از چاهی که خود حفر کرده بودیم استحصال می‌شد و فعالیت‌های بدنی برای امرارمعاش یا به تعبیر صحیح‌تر زنده ماندن ضرورت داشت. او کودکی سختی در یکی از روستاهای دورافتاده آمریکا داشت و حتی برای یاد گرفتن خواندن و نوشتن هم نتوانست به مدرسه برود و مادرش آموزش‌های ابتدایی الفبا و ریاضیات را به او داد. مادرش نقش زیادی در علاقه‌مند کردن وی به مطالعه داشت و در خاطراتش می‌نویسد که کتاب‌ها در سال‌های کودکی وی بااهمیت‌تر از اسباب‌بازی‌ها بودند. علاقه‌مندی وی به مطالعه سبب شد وارد مدرسه روستایی شود و موفقیت‌های پی‌درپی‌اش والدین جیمز را متقاعد کرد که باید از تحصیلات وی حمایت کنند. به هر حال بوکانان جوان در سال 1940 میلادی از کالج معلمان ایالت تنسی فارغ‌التحصیل شد و هدفش تدریس در مدرسه در ازای دریافت 65 دلار به عنوان دستمزد ماهانه بود. در آن زمان دو فرصت شغلی دیگر هم برای او وجود داشت که یکی از آنها کار در بانک نشویل در ازای دریافت دستمزد ماهانه 75 دلار یا تحصیل در دانشگاه تنسی در مقطع کارشناسی ارشد و دریافت 50 دلار در هر ماه بود. وی تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد در دانشگاه تنسی را انتخاب کرد و یک سال بعد از آن فارغ‌التحصیل شد. با آغاز جنگ جهانی دوم بوکانان وارد ارتش آمریکا شد و در همین دوران بود که همسرش را ملاقات کرد. وی در پنجم اکتبر سال 1943 میلادی با آن بَک، یکی از اعضای نیروی هوایی اوهایو آمریکا ازدواج کرد. بعد از اتمام جنگ، بوکانان دوباره وارد فعالیت‌های آکادمیک اقتصادی شد و به توصیه یکی از دوستانش دانشگاه شیکاگو را برای ادامه تحصیل برگزید. وی در سال 1945 وارد این دانشگاه مطرح اقتصادی شد. او در کتاب خاطراتش می‌نویسد: «تمامی افرادی که بعد از جنگ جهانی وارد دانشگاه شدند دیدگاه‌های سوسیالیستی داشتند ولی «فرانک نایت» استاد اقتصاد دانشگاه شیکاگو تاثیر زیادی در تغییر یا به تعبیر بهتر اصلاح دیدگاه‌های من داشت. وی من را با دنیای واقعی آشنا کرد و اصولی را به من آموخت که تا آن زمان نادیده گرفته می‌شد.»

وی در ادامه نوشت: «یکی دیگر از افراد تاثیرگذار در زندگی حرفه‌ای من، استاد تاریخ اقتصاد، «ایرل جی. همیلتون» بود که تاثیر زیادی در شغل من بعد از سال 1948 و طی سال‌های فعالیت به عنوان سردبیر مجله اقتصاد سیاسی آمریکا داشت. ابتدا او بود که من را مجبور به یادگیری زبان‌های مختلف و تقویت سطح فهم من از آنها می‌کرد و مدام کتاب‌هایی به زبان‌های فرانسه و آلمانی و ایتالیایی برای من می‌فرستاد و خلاصه آنها را از من می‌خواست. دوم اینکه با دقت و حوصله مقالاتم را می‌خواند و ایرادهای آنها را گوشزد می‌کرد و در برطرف کردن آن ایرادها کمک می‌کرد.»

جیمز بوکانان کجای علم اقتصاد ایستاد؟

جیمز بوکانان به تعبیر جواد صالحی‌اصفهانی، غریبه‌ای بود در دنیای علم اقتصاد. اجتناب از به‌کارگیری الگوهای پیچیده و ریاضیات سنگین که برای درک فلسفه سیاسی ضروری به نظر می‌رسید گرایش تقریباً همیشگی‌اش بود و همین گرایش بود که او را از دید برخی و به اشتباه، به اقتصاددانی آسان و سبک‌کار معرفی می‌کرد. او که در مورفیریس بورو تنسی به دنیا آمده بود هرگز با نخبگان شمال شرق (دانشگاه شیکاگو) که خود دانش‌آموخته همان مکتب بود کنار نیامد و ترجیح داد بیشتر عمر علمی‌اش را در دانشگاه ویرجینیا صرف کند.

بوکانان با به چالش کشیدن مفاهیمی چون هزینه‌های اقتصادی که در گذشته با سرهم‌بندی‌های مقطعی از سوی اقتصاددانان تبیین شده بود، بر این باور بود که این دست مقوله‌ها موضوعاتی عمیقاً سوبژکتیو هستند.

حمایت از نرخ صددرصدی مالیات بر ارث و با شعار مساوات‌طلبانه از آن دست گرایش‌های غیرمرسومی (Heterodox) بود که با نام بوکانان گره خورده، اما بی‌شک بزرگ‌ترین دستاوردش در قلمرو اقتصاد سیاسی بود.

علایق او به تحقیق در عملکرد دولت بازتابی از اهمیت و شهرت روزافزونش است.

لویاتان که در سال‌های پیش از انقلاب صنعتی سهم کوچکی از اقتصاد را در اختیار داشت با فرارسیدن قرن بیستم حریصانه بخش‌های بزرگ‌تری از اقتصاد را به کنترل خود درآورده بود و بی‌شک نیازهای مرتبط با امنیت ملی در این زمینه مقصر شماره یک بود.

 پاسخ دولت‌ها به شکست بازار که ناشی از رفتار غیرمسوولانه فعالان اقتصادی بود و ضایعه رکود، از دیگر عواملی بودند که غول توماس هابز را بیش از پیش به عرصه اقتصادی می‌کشاند. هر چه نیاز به حضور دولت در اقتصاد بیشتر می‌شد لزوم درک رفتار آن نیز بیشتر احساس می‌شد. جیمز بوکانان یکی از معدود اقتصاددانانی بود که از خود می‌پرسیدند، اساساً چرا دولت باید چنین نقشی ایفا کند؟

بازارهای بی‌قیدوشرط در نهایت ممکن است سقوط کنند- مثلاً با تولید آلودگی بیش از آن حدی که جامعه مایل به تحمل آن است. چنین وضعیتی می‌تواند بهانه‌ای باشد برای دخالت دولت‌ها به منظور بهبود سیاست‌های رفاهی از جمله تصویب مالیات بر آلودگی. اما در نهایت هیچ تضمینی در دست نیست که دولت‌ها این سیاست‌ها را به درستی اعمال کنند. فارغ از اینکه سیاست‌های مداخله‌جویانه دولت‌ها در بازار امر درستی است یا نه، جیمز بوکانان این پرسش را مطرح می‌کند که آیا مقامات دولتی این سیاست‌ها را بر مبنای منافع شخصی دنبال می‌کنند یا برمبنای وظایف اجتماعی. محاسبه نقاط قوت و ضعف تصمیم‌گیری‌های سیاسی، نگرشی فارغ از احساسات را طلب می‌کند که جیمز بوکانان از آن با عنوان سیاست بدون عشق‌بازی (Politics without romance) نام می‌برد.

و در جریان چنین نگرشی است که او نظریه انتخاب عمومی‌اش را عرضه می‌کند. اقتصاد انتخاب عمومی بر این باور است که مردان دولت آدمیزاده‌اند و بر همین اساس باید به آنها به عنوان اشخاصی که در جست‌وجوی منافع خویش‌اند نگریست نه فرشتگانی که از آسمان آمده‌اند. این دیدگاه هرچند بدبینانه و به‌زعم برخی توضیح واضحات است اما در آن ویژگی مفیدی نهفته است.

هرچند جان مینارد کینز به دلیل این دیدگاه که کسری بودجه دولت‌ها در بحبوحه رکود اقتصادی می‌تواند به رشد اقتصادی منجر شود، مشهور است. اما جیمز بوکانان نشان داد که این‌گونه براهین در نهایت می‌تواند به ابطال نگرش قدیمی بودجه‌ای منجر شود که بر این باور است، «دولت‌ها برای پاسخگویی به تعهداتشان باید مالیات‌ها را افزایش دهند».

این نگرش (کینزی) افزایش مخارج دولتی را از نظر سیاسی کم‌هزینه‌تر جلوه می‌دهد، زیرا از این پس سیاستمداران به دلیل افزایش مالیات‌ها به منظور جبران مخارج جدید احساس فشار نمی‌کنند. و همین‌جاست که بوکانان به درستی احساس خطر کرده و چرخه بی‌پایان افزایش مخارج دولت‌ها را که در نهایت به افزایش بی‌رویه کسری بودجه و بدهی دولت‌ها منجر می‌شود، پیش‌بینی می‌کند.

تحلیل‌های انتخاب عمومی ذره‌بینی است که به ما اجازه می‌دهد دریابیم دولت‌ها چگونه با اقدامات و تصمیم‌گیری‌های سیاسی‌شان در جست‌وجوی منافع خود هستند یا منافع عمومی و بلندمدت‌تر جامعه را دنبال می‌کنند.

نظریه انتخاب عمومی بوکانان همچنین نشان می‌دهد که چگونه قانونگذاران در چارچوب بده‌بستان‌ها و همدستی با همکارانشان قوانینی را به تصویب می‌رسانند که در ظاهر به نفع عموم است اما در باطن منافع اقلیت کوچکی را تامین می‌کند. این نظریه همچنین به ما می‌گوید که چگونه دولت‌ها به دلیل رانت‌جویی شرکت‌هایی که در تلاش‌اند با به دست آوردن امتیازات و انحصارات ویژه منافع مالی‌شان را حداکثر کنند، به زانو درمی‌آیند. مثلاً ممکن است یک شرکت ساختمان‌سازی به جای افزایش توانمندی‌های رقابتی‌اش وقتش را صرف لابی‌گری با دولت کند.

81این وضعیت نه‌تنها منابع شرکت برخوردار از رانت را هدر می‌دهد بلکه باعث می‌شود شرکت‌های رقیب نیز با ورود به این عرصه و در رقابت با دیگران منابع خود را برای کسب رانت تلف کنند. با افزایش فرصت‌های رانت‌جویانه منابع کمیاب بنگاه‌ها به جای به‌کارگیری در فعالیت‌های مولد در بخش خصوصی به سوی رفتارهای رقابتی برای کسب رانت منحرف می‌شود. از این‌رو نظریه انتخاب عمومی نگرشی توام با احتیاط را در توسعه نقش دولت‌ها توصیه می‌کند. بوکانان با هشدار درباره توطئه‌چینی و دسیسه‌کاری‌های سیاسی، راهکارهایی برای مقابله با سوءاستفاده‌های احتمالی ارائه می‌دهد. مثال آلودگی هوا نمونه جالبی از این دست است. رابرت استاوینس از دانشگاه هاروارد از جمله جانبداران سیاست تجارت آلودگی است و این سیاست را کارآمدتر از سیاست مالیات بر کربن می‌داند. منطق او بر این اساس است که قانونگذاران در نهایت در برابر بخش صنعت کوتاه آمده و با اعطای امتیازات ویژه و به‌زعم استاوینس باج‌سبیل به برخی بازیگران خاص قانون را ناکارآمد خواهند کرد. در نظام تجارت آلودگی یا تجارت کربن اما، قانونگذاران این حق ویژه را به عموم بازیگران اعطا می‌کنند. این روش به تضعیف قوانین کاهش آلودگی منتهی نمی‌شود، برخلاف این روش اما بهره‌مند شدن برخی بنگاه‌ها از معافیت‌های ویژه از جمله پرداخت مالیات برکربن در نهایت به کاهش اثرات مثبت زیست‌محیطی سیاست‌ها منجر خواهد شد.

نظریه انتخاب عمومی را می‌توان از منظری دیگر نیز مورد بررسی قرار داد، از جمله می‌توان به پرتگاه مالی (Fiscal Cliff) و سقف بدهی‌های دولت آمریکا از دیدگاه نظریه انتخاب عمومی نگریست. آن هنگام که عقلانیت مبتنی بر منافع شخصی، سیاستمداران را گرفتار بن‌بست سیاسی و ناتوانی در اتخاذ تصمیم می‌کند درمی‌یابیم که انتخاب گزینه‌های سرنوشت‌ساز زمانی محتمل‌تر می‌شود که سیاستمداران گزینه دیگری پیش رو ندارند و به اجبار به آن تن می‌دهند.

چرخه انقضای سیاست‌ها و پایان مهلت برای تصمیم‌گیری که هر روز در واشنگتن دی‌سی شاهد آن هستیم، به‌خوبی نشان می‌دهد که چگونه منافع شخصی قانونگذاران وارد جریان سیاستگذاری‌های عمومی می‌شود. این فرآیندی است که دموکراسی‌ها برای بقا به آن تن می‌دهند.

جیمز بوکانان در کتاب دوران‌سازی که با همکاری گوردون تولاگ و با عنوان محاسبه رضایت به تحریر درآورد، فرآیند تصمیم‌گیری سیاسی در آمریکا را به دو مرحله تقسیم‌بندی کرد: مرحله اولیه یا قانونگذاری که او از آن با عنوان مشروطه نام می‌برد و مرحله دوم که با عنوان مرحله سیاست متعارف معرفی می‌کند.

بوکانان نشان داد که یک نظام مردم‌سالار به‌رغم وجود سیاستمداران فاسد همچنان می‌تواند مشروعیت خود را حفظ کند به شرط آنکه توافقی گسترده درباره منصفانه بودن قواعد شکل‌دهنده آن وجود داشته باشد. بر همین اساس بود که بوکانان بین مردم‌سالاری اروپایی و آمریکایی تفاوت قائل بود و می‌گفت: در یک دموکراسی مشروطه، مردم به جای وفاداری به دولت به قانون اساسی وفادارند.

جواد صالحی‌‌اصفهانی که با جیمز بوکانان دوست و همکار بود، درباره او می‌گوید: «بوکانان غیرعادی‌ترین انسانی بود که من تاکنون ملاقات کرده‌ام. آشنایی من با او به دهه 1990 میلادی برمی‌گردد یعنی زمانی که رئیس گروه اقتصاد بودم. بوکانان در سال 1982 ، به خاطر سمت جدیدی که در دانشگاه جرج میسون در نزدیکی واشنگتن دی‌سی قبول کرده بود، دپارتمان اقتصاد دانشگاه ما را ترک کرد. اما همچنان در مزرعه‌ای به وسعت سه کیلومتر در بلکس‌برگ که خارج از شهر قرار داشت، زندگی می‌کرد. عدم مهاجرتش به واشنگتن، دلیلی داشت که خاص خود او بود. گفته بود نمی‌خواهد زیادی به دولت نزدیک شود.»

 بوکانان در خاطراتش می‌نویسد در مزرعه‌ای بزرگ ولی نه‌چندان آباد و سرسبز، در ناحیه‌ای روستایی در ایالت تنسی بزرگ شد. او از سنین کودکی علاقه‌مند به ساده‌زیستی بود و نسبت به مقررات دولتی بی‌تفاوت. زمانی که تحصیل اقتصاد را شروع کرد، خود را با این عقیده که در اقتصاد، دولت حلال مشکلات اقتصادی است، بیگانه یافت. بوکانان می‌گوید در حالی که بیشتر مردم به دنبال این بودند که دولت محافظ آنها باشد، او از دولت وحشت داشت.

جواد صالحی‌اصفهانی می‌گوید: «من او را شخصی یافتم که نسبت به لویاتان هابز بیش از سایر اقتصاددانان، حتی بیشتر از دوست و همکارش فردریک هایِک، وفادار بود. پس از حملات 11 سپتامبر، وضعیت روحی‌اش بسیار عصبی بود. او به‌صراحت از اقدامات جرج بوش در مورد عقب‌نشینی از حقوق شهروندی و اجرای قانون بازداشت موقت، که موجب افزایش قدرت دولت برای بازداشت و بازجویی افراد بدون داشتن وکیل می‌شد، دفاع می‌کرد. به خاطر دارم که این مساله در تضاد با دیدگاه تردیدآمیز او علیه دولت‌ها بود. او این مساله را بی‌سروصدا تایید می‌کرد ولی از مواضعش عقب نمی‌کشید. بوکانان کمتر از آن چیزی که اغلب مردم تصور می‌کردند لیبرتارین بود. برای او، زمانی که نظم سیاسی در معرض تهدید بود، حقوق افراد در درجه دوم اهمیت قرار داشت.» 

دراین پرونده بخوانید ...