شناسه خبر : 43216 لینک کوتاه

رادیکال جنگجو

کنوت ویکسل چرا در خاطره علم اقتصاد باقی ماند؟

 
 
آسیه اسدپور/ نویسنده نشریه 

83

با دین مشکل داشت. زیرِ بارِ هیچ باور مذهبی نمی‌رفت. روزی که کشیشی سوئدی او را موعظه کرد، قید مسیحیت را زد و در نامه‌ای به خودش نوشت: «پشیمانم که 15 سال با آغاز هر یکشنبه نخل، روزه گرفتم. سر میز عشای نشستم و التماس کردم سرنوشتم را دیگران تغییر دهند. و خطاکارم چون اگر منطق را گم نکرده بودم پای این همه تشریفات مذهبی مسیحی به زندگی‌ام باز نمی‌شد و اینچنین نادم نمی‌شدم.» ندامتی که تا سال 1874 هم حصارِ باورهایش بود اما باعث شد، در میانه تردیدهای مذهبی، تحت تاثیر داروین، ارنست رنان، اشتراوس و ایبسن، آزاداندیش شود. آزاداندیشی و رهایی از قید تفکراتی که اهرم انگیزشی موقتی او برای سرعت‌دهی به مطالعاتش هم شد. او که برای تبدیل‌شدن به یک پروفسور فلسفه، استاد دانشگاه یا دبیر ریاضیات، به دانشگاه اپسلا رفته بود، توانست مدرک کارشناسی خود را سال 1876 در رشته ریاضیات بگیرد. هرچند پس از ترک دانشگاه، بلاتکلیفی کوتاهی را تجربه کرد. اتفاقی که قرار بود هیچ‌وقت رخ ندهد؛ چون وقتی دستیار فروشگاه مواد غذایی و شرکت ابریشم‌سازی پدرش در استکهلم بود و مادر مجارستانی‌اش به او ادبیات و موسیقی یاد می‌داد، به دوستان لیبرال و روشنفکر دبیرستانی‌اش قول داده بود، در اندیشه و کارش، جاذبه و تعادل را حفظ کند. اعتدال به تمرکزی که آن را ژوزف لویی لاگرانژ در مطالعات ریاضی، توصیه و در مجله سوئدی فریتانکارن، با عبارت «این معدن خیلی عمیق است»، بر آن تاکید کرده بود؛ به این امید که روزی، فردی چون کنوت ویکسل سوئدی، با اتکا به آن مسیر زندگی‌اش را تغییر دهد که همین‌گونه نیز شد.

اصلاح‌طلب شجاع

کنوت ویکسل، در اواخر دهه 1870، تحت تاثیر نوشته‌های جان استوارت میل‌، ایبسن، بیورنسون و استریندبرگ، به مالتوس‌گرایی جدید یا همان نهضت طرفداری از محدود کردن جمعیت، گرایش پیدا کرد و حامی شعار «زن، اندیشه و رهایی» و مدافع اهدافی چون آزادی بیان، گسترش حق رای و حقوق زنان شد. او با همراهی یالمار اوهروال، رفیق فیزیولوژیست خود که او را یک پزشک رابلیست و خرابکار می‌دانستند، به مطالعه جدی کتاب ممنوعه جرج دریسدیل «عناصر علوم اجتماعی یا دین فیزیکی، جنسی و طبیعی» که تا سال 1885، فقط سه نسخه از آن در سوئد ترجمه شده بود و علت واقعی و تنها راهکار درمانی سه آسیب اجتماعی اولیه «فقر، فحشا و تجرد» را بررسی می‌کرد، پرداختند، به نئومالتوسییسمت‌ها و طرفداران اقتصاد کلاسیک نزدیک‌تر شدند و این نگرش را ترویج دادند که اگر بهداشتِ «جسم، روح، خانواده و جامعه» به یک برنامه اجتماعی تبدیل شود، می‌تواند جای خرافات را بگیرد. بهداشت نژادی، دینِ جدیدِ آیندگان شود و چه‌بسا با عقیم‌سازی احمق‌ها، نیمه‌احمق‌ها، الکلی‌ها و ولگردها، بشریت به تکامل و دموکراسی نزدیک‌تر شود. اندیشه‌ای که ویکسل را سخنرانِ «لُژ اعتدال» اپسالا درباره تبعات مصرف مشروبات الکلی کرد، اعضای لژ را به وحشت انداخت و البته سخنانش به موضوع مورد علاقه بسیاری از دانشجویان و استادان تبدیل شد؛ چرا که ویکسل از بحث پیرامون مشروبات الکلی به الزام کنترل جمعیت، جلوگیری از زادوولد و ممانعت از ازدواج‌های زودهنگام رسید. علت فحشا و تجرد را به فقر در طبقات میانی جامعه، فشارهای اقتصادی، ازدواج‌های زودهنگام و انتخاب‌های وحشتناک زوجین حتی در میان قشر تحصیل‌کرده و حتی آکادمیک، نسبت داد و نتیجه گرفت با خودداری اخلاقی-ریاضت رفتاری در اجتماع، افزایش سطح دسترسی به داروهای ضدبارداری و کاهش میزان زادوولد به ویژه در میان طبقه کارگری و محروم جامعه، می‌توان از شکل‌گیری نسلِ محکوم به «شکست، محروم از میراث اجتماعی آزاد و مغلوب توسعه‌نیافتگی» جلوگیری کرد. نتیجه‌گیری که با استقبال جهانی مواجه و پیام آن به بخشی از برنامه رادیکال «مدرسه دهه هشتاد» کشورهای اسکاندیناوی تبدیل شد. هرچند مخالفانی نیز داشت و بسیاری از استادان دانشگاه اپسالا، سخنرانی ویکسل را «غیراخلاقی» نامیدند و به دنبال اعتراض انجمن پزشکی، شورای دانشگاه، در عین اینکه به این سخنران و استاد جوان هشدار داد که در صورت اشاعه بیشتر این دیدگاه، قطعاً اخراج خواهد شد، اجازه مطالعه و تبلیغ نئومالتوسیانیسم را از او برای 10 سال گرفت و باعث شد به پشتوانه ارثیه مختصری که به ویکسل رسیده بود، او قید تدریس و مطالعات دانشگاهی را بزند، به انگلستان، فرانسه، آلمان و اتریش سفر کند، شب‌ها را در جمع چپ‌ها و اصلاح‌طلبان بگذراند و روزها سرگرم دیدن موزه‌ها، کتابخانه‌ها و مطالعه‌های گذرا درباره اقتصاد کلاسیک و آثاری از تحلیلگران مدرنی مانند جونز و والراس شود. حتی هرازگاهی به سخنرانی‌های اقتصاددانانی چون گئورگ فردریش ناپ، موسس مدرسه نظریه پولی چارتالیستی، لوجو برنتانو، یکی از اعضای بنیانگذار اقتصاد بازار اجتماعی و کارل منگر، بنیانگذار مکتب اقتصادی اتریش و یکی از سه موسس انقلاب مطلوبیت نهایی هم گوش دهد. سخنرانی‌هایی که از آنها هرچند بهره زیادی نبرد اما افکار معطوف‌شده به مسائل سیاسی و فلسفه اجتماعی او را به سمت اقتصاد نظری متمایل کرد.

اقتصاددان رادیکال

ویکسل، وقتی پاییز سال 1888 وارد برلین شد، به صورت اتفاقی، جلد دوم کتاب «سرمایه و بهره» تازه منتشرشده بوهم باورک را در ویترین یک کتابفروشی محلی دید. آن را خرید. روی نیمکتی نشست، بی‌وقفه از ابتدا تا انتهای آن را خواند و با ذوقی عجیب، نامه‌ای به اوهروال نوشت: «باور می‌کنی من کتاب باورک را خریدم و در آن گم شدم؟ باور می‌کنی، مجذوب بخش آخر «نرخ بهره و سرمایه» شدم با آنکه تمام آن را نفهمیدم! دوست دارم ببینی چطور حال یک کاشف را دارم. حالا من با چشمان خود می‌بینم که چگونه یک بنای علمی بزرگ ساخته شده در حالی که هیچ اقتصاددانی از زمان ریکاردو، نتوانسته بود، حتی طبقه اول این بنا را بسازد. دروغ نگویم من اولین قهرمان خود را در اقتصاد پیدا کرده‌ام و دیگر برای توسعه اقتصاد می‌جنگم.» و جنگید. او پس از کشف بوم باورک، به استکهلم بازگشت و متوجه شد که درخواست سخنرانی‌اش درباره اقتصاد از سوی دانشگاه استکهلم رد شده و کسی دیگر جای او را گرفته است. به همین دلیل دوباره برای سخنرانی پیرامون «نظریه ارزش» به دانشگاه درخواست داد اما باز هم رد شد؛ چون دانشگاه از نظر مالی به شورای شهر وابسته بود و رئیس دانشگاه می‌ترسید با حمایت از یک رادیکال، روابط دوستانه‌اش با شورا را به خطر بیندازد. بنابراین ویکسل مجبور شد چهار سخنرانی درباره «تحلیل حاشیه‌ای» برای کارگران داشته باشد و از ماحصل آنها، نخستین اثرش «ارزش، سرمایه و اجاره» را در سال ۱۸۹۳ و در حالی که از لحاظ روحی و مالی شرایط مناسبی نداشت، منتشر کند. ویکسل در آن سال‌ها، احساس تنهایی می‌کرد و به یک همراهِ دانا نیاز داشت؛ و چه کسی بهتر از آنا باگ، وکیل، دیپلمات سوئدی و اولین عضو زن کمیسیون ماموریت‌های دائمی جامعه ملل که مدافع سرسخت اصلاحات اخلاقی، قوانین رفتاری، اقتصادی و اجتماعی زنان هم بود و با نوشتن مقالات متعدد برای نشریه «نایلند»، استقلال زنان را پیش‌درآمد آزادی اجتماعی آنها معرفی کرده و معلم ثابت دوره‌های ابداعی «آموزش رایگان برای زنان» بود. مهم‌تر آنکه ویکسل و اعتقاداتش را خوب می‌فهمید. به همین دلیل، بدون حضور هیچ کشیش، تشریفات مذهبی یا رسوم عرفی جامعه و صرفاً به عنوان «یک متحد برای گذار از زندگی» با ویکسل ازدواج کرد، شهرت رادیکالیسم افراطی او را به‌خصوص با تولد دو پسرش در سال‌های اولیه پس از ازدواج بیشتر کرد و البته او را تنها هم نگذاشت.

روزنامه‌نگار مبارز

از آنجا که هیچ پست آموزشی در اقتصاد وجود نداشت، ویکسل مجبور شد بعد از ازدواج به عنوان یک سخنران و روزنامه‌نگار امرارمعاش کند. او با نوشتن صدها مقاله در روزنامه‌ها درباره موضوعات متنوعی مثل شرب‌خمر، فحشا، آزادی بیان، حقوق زنان و وظیفه پادشاه مطابق قانون اساسی، روزگار را گذراند. همزمان با آن، جایزه برتر آکادمی علوم فرانسه برای مقاله «کاهش جمعیت، کنترل جمعیت» -با وجود آنکه آکادمی، آشکارا خواستار ارائه سیاست و راهکارهای تشویقی رشد جمعیت بود تا جمعیت فرانسه با جمعیت رو به رشد آلمان برابری کند- را به دست آورد. برای تحلیل نظریه «مالتوسیان» و عدم پذیرش ایده مالتوس مبنی بر افزایش هندسی جمعیت انسانی، از سوی پی‌یر امیل لواسور، اقتصاددان و مورخ فرانسوی، مورد تقدیر قرار گرفت. تحلیل‌هایش از رویکرد و الگو‌های بهره‌وری حاشیه‌ای با این ادعا که نتیجه نهایی اقتصادی ساعاتِ کاری کوتاه‌تر، کاهش دستمزدهاست و بهبود واقعی در درآمد کارگران، می‌تواند با کاهش جمعیت حاصل شود، او را منتقد اصلی پلت‌فرم سوسیالیستی دهه 1890 کرد و البته انزوای سیاسی‌اش از سوی طیف راست و چپ استکهلم را بیشتر و ویکسل را به عقب‌نشینی تدریجی از منافع نظری خود وادار کرد؛ به نحوی که مجبور شد از 70 مقاله سیاسی تحقیقاتی نوشته‌شده‌اش، تنها 20 مقاله را در سال 1893 به چاپ برساند، متمرکز بر «نظریه ارزش» شود و ماحصل آن را با دو عنوان کار جداگانه «بهره و دستمزد» و «مطالعاتی در تئوری مالیه عمومی» به فاصله یک سال از هم منتشر کند و با نامه‌های بوم باورک آلمانی و لئون والراس فرانسوی، تقدیر شود. قدردانی که او را مصمم کرد، روزنامه‌نگاری را به‌طور کلی کنار بگذارد. خود را وقف علم اقتصاد کند. در سال ۱۸۹۵ از دانشگاه اپسالا با عنوان رساله «تلاقی بار مالیاتی» درجه دکترا را به دست آورد. با توسعه رساله و تحمل یک سالِ مطالعاتی سخت، کتاب «بررسی‌های نظری مالی همراه با ارائه و نقد سیستم مالیاتی در سوئد» را منتشر کند و به دنبال کسب کرسی تدریس در دانشگاه برود که البته کار آسانی نبود و نیاز به تایید درجه دکترا و رساله‌اش داشت.

راهبر نظریه پولی مدرن

در آن زمان اقتصاد فقط در دانشکده‌های حقوقِ سوئد تدریس می‌شد؛ از این‌رو ویکسل یا باید توصیه‌نامه‌ای معتبر می‌داشت یا حقوق می‌خواند؛ که تقاضای معافیت ویژه‌اش از پادشاه، قبول شد اما از سوی دانشگاه مورد پذیرش قرار نگرفت؛ چون او هم از قانون بی‌اطلاع بود و هم از سوی اعضای محافظه‌کار دانشکده حقوق، به داشتن «دیدگاه‌های غیراخلاقی و بی‌حیایی کلامی» محکوم شده بود. به همین خاطر در پاییز 1897 و در 45سالگی، بدون آنکه منبع درآمدی داشته باشد، در دانشگاه اپسلا ثبت‌نام کرد و به قول خودش، دو سالِ تمام از عمرش را در میان کتاب‌های حقوقی که ناکارآمدی قانونی و اجتماعی داشتند، نابود کرد تا بتواند مدرک حقوقش را بگیرد و درجه دکترای اقتصاد و مالیاتش تایید شود. اتفاقی که البته برآیند تمامی چهار سال بین اتمام دکترا و اخذ مدرک حقوق ویکسل نبود. او با توسعه «نظریه پول» و توضیح نگرانی‌هایش از «مازاد عمومی» مالتوس، کتاب «سود پول و قیمت کالاها» را چاپ کرد تا مشکل اصلی نظریه پولی -علل تغییر قیمت‌های عمومی کالا- برای اولین‌بار به وضوح تعریف شود، کاستی‌های قبلی در نظریه هزینه تولید و کمیت رسمی با دقت بیشتری مشخص شود، اهمیت نرخ بهره طبیعی و پولی آشکار شود و البته پیوند میان او و اتریشی‌ها که در حقیقت نشانگر الگوی «فرآیند تجمعی» ویکسل از چرخه‌های تجاری است، تبیین شود. آن‌چیزی که باعث شد تا جرج شاکل، اقتصاددان انگلیسی، با قدردانی از اثر شاهکار او «سود پول و قیمت کالاها؛ بررسی علل تعیین‌کننده ارزش مبادله‌ای پول»، ویکسل را پیشرو و راهبر اصلی نظریه پولی مدرن بنامد، با اشاره به مقاله اکونومیک درباره کتاب «تئوری قیمت» او بخواهد آثار ویکسل به انگلیسی ترجمه شوند تا نظریه پولی، با سرعت بیشتری توسعه یابد و البته او به عنوان یک استاد مسلط بتواند در دانشگاه‌ها تدریس کند. خواسته‌ای که به‌طور موقت در سال 1899 به آن رسید؛ دانشگاه لوند به ویکسل اولین فرصت تدریس را داد.

انکار مرگ

کنوت ویکسل، بعد از نقل مکان به لوند، در ژانویه 1900‌، پس از اتمام محرومیت از تدریس تا 52سالگی به خاطر اینکه حاضر نشده بود در تقاضانامه خود جمله متداول «خدمتگزار اعلیحضرت» را برای پادشاه سوئد بنویسد، تدریس و سخنرانی را شروع کرد و برای متن سخنرانی‌هایش وسواس زیادی به خرج داد؛ چون کتاب درسی دوجلدی خود را درباره اقتصاد سیاسی بر مبنای مجموعه سخنرانی‌هایش در بازه زمانی 1901 تا 1906 نوشت و نام «کتابی برای استادان» را برای آن انتخاب کرد. علاوه بر آن، او نوشتن مقالات علمی و تخصصی در مجلات اقتصادی «‌Tidsskrift» سوئد را شروع کرد. در سال 1903 از دانشیاری به درجه استادتمامی رسید. در سال 1904، با یک سخنرانی اعتراضی در روز اول ماه می و با پیشنهاد خلع‌سلاح اسکاندیناوی و دعوت از روسیه برای الحاق به سوئد، افکار عمومی را به چالش کشید. در سال 1908، به خاطر دفاع از یک آژیتاتور آزاداندیش که به جرم کفرگویی در زندان بود و همچنین برای به سخره گرفتن مفهوم «معصومیت» دو ماه حبس کشید و در این دو ماه، در سخنرانی‌هایش تجدیدنظر کرد و «نظریه جمعیت» را توسعه و ترجمه‌اش از کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت را سروسامان داد. در سال 1910، در چندین نوبت به دلیل سخنرانی‌های طنزگونه درباره مسائل مذهبی یا دفاع از اعمال خشونت‌آمیزِ جنبش کارگری چپ، مورد پیگرد قانونی قرار گرفت و به توصیه همسر و نزدیکانش برای تعادل در شرح ابعاد بی‌عدالتی اجتماعی، به حوزه نظریات ریاضی که در محافل خانوادگی به آن«π»  می‌گفتند، وارد شد. پس از بازنشستگی در سال 1916، با همسرش به استکهلم نقل مکان کردند و به مشاوره به دولت در مورد مسائل بانکی و مالی ادامه داد. همچنین نظارت بر رساله‌های مقطع دکترای دانشجویان خاصش چون برتیل اوهلین و گونار میردال، برندگان جایزه نوبل، را با نظر به اینکه نظریه مقداری پول را به یک نظریه جامع اقتصاد کلان در مورد تعیین سطح قیمت‌ها تبدیل کرده بود، تمام‌وقت کرد. با ارائه راهکارهایی چون تعلیق استاندارد طلا برای کنترل اثرات تورمی و سیاست عوارض صادرات و حق بیمه واردات در حوزه تجارت خارجی، تلاش کرد به دولت برای عبور از بحران کمک کند. و در ماه می 1926، در 74سالگی، در حالی که بر روی مقاله‌ای پیرامون نظریه «نرخ بهره» کار می‌کرد تا در کتابی که به افتخار اقتصاددان اتریشی، فردریش فون وایزر و تربیت نسل بعدی اقتصاددانان اتریش شامل لودویگ فون میزس، فریدریش هاوک و جوزف شومپیتر نوشته شده بود، جای بگیرد، تسلیمِ مرگ شد. تسلیم آنچه بدان باور نداشت اما انکارناپذیر بود و فقط می‌توانست نام و میراث او را با خود نبرد تا آیندگان بدانند که تاریخ دیگر اقتصاددانی به تلون اندیشه و تجریدگرایی کنوت ویکسل را به خود نخواهد دید. 

دراین پرونده بخوانید ...