شناسه خبر : 40021 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پوشش نقره‌ای آوارگی

آیا تجربه مهاجرت‌های اجباری می‌تواند مردم را به سرمایه‌گذاری بر آموزش ترغیب کند؟

 

آسیه اسدپور / نویسنده نشریه 

70دکتر تنها از روی جیغ‌هایی که در سراسر واگن حمل دام طنین‌انداز می‌شد می‌توانست جای بیماران را پیدا کند. واگنی تاریک و پر از آوارگانی که پنج شبِ قبل لرزان لرزان از مناطق روستایی یخ‌زده لهستان حرکت کرده بودند. دکتر که در گذشته یکی از سر‌پزشکان بیمارستان بزرگ شهر بود اکنون باید چهار دست‌وپا از روی پشته‌های چمدان‌ها، همسفران و سطل‌هایی که جای توالت به کار می‌رفت، راه خود را باز کند. پیرزنی راه را بسته بود. از پیرزن خواست راه را باز کند اما توجهی نداشت. دقیق‌تر که نگاه کرد متوجه شد که پیرزن از شدت سرما مرده است. سرانجام آنکه جیغ می‌کشید را پیدا کرد، زنی باردار که زودتر از موعد زایمان کرده و به شدت دچار خونریزی شده بود. وقتی سعی کرد از جایی که نشسته بود او را به جای راحت‌تری حرکت دهد متوجه شد با خون یخ‌زده‌اش به کف واگن چسبیده است. غیر از بند آوردن موقت خونریزی، کمک دیگری از دستش برنمی‌آمد و هرگز هم نفهمید که آن زن زنده ماند یا جان باخت. وقتی که قطار برای نخستین بار در ایستگاهی توقف کرد، ۱۶ جنازه یخ‌زده را از واگن‌ها بیرون انداختند و بقیه بی‌جاشدگان را دوباره سوار کردند تا به راهشان ادامه دهند. ۴۲ تبعید‌شده دیگر هم در ادامه سفر نتوانستند تاب بیاورند و همسر دکتر هم در بین آنها بود. در بین همه آنهایی که طی جنگ جهانی دوم جان باختند، آواره و بی جا شدند و شرح حالشان در 750 صفحه «کتاب سیاه لهستان» توصیف و گزارش شد.

 

مهاجرت‌های اجباری و اقتصاد آموزش

لهستان بر اساس «کتاب سیاه لِخ»، وقتی در سال ۹۶۶ میلادی توسط میزکوی اول بنا نهاده شد، سرزمین بزرگی بود. اما نبود یک پادشاهی نیرومند در قرن ۱۸ میلادی باعث شد که ابرقدرت‌های آن زمان مثل، روسیه، پروس و اتریش بتوانند، لهستان را سه بار در سال‌های ۱۷۷۲، ۱۷۹۲ و ۱۷۹۵ میلادی تجزیه و تقسیم کنند و از آن پس دوران زوال لهستان آغاز شود. لهستان در نوبت اول تجزیه بیش از چهار تا پنج میلیون شهروند را از دست داد. پس از دفعه دوم فقط چهار میلیون نفر در لهستان باقی ماندند و با تجزیه سوم چون عملاً چیزی از لهستان نمانده بود، لهستان و جمعیت باقی‌مانده‌اش شامل پروس با 23 درصد از جمعیت مشترک‌المنافع، اتریش با 32 درصد و روسیه با 45 درصد می‌شد. تا اینکه در سال ۱۹۱۸، با به حکومت رسیدن مارشال یوزف پیلسودسکی، لهستان بار دیگر ایجاد شد و دومین جمهوری آن معروف به «جمهوری لهستان بین جنگ» برقرار شد. اما این جمهوری هم دوام نیاورد. در سپتامبر 1939، آلمان نازی و اتحاد جماهیر شوروی به آن حمله کردند و تحت پیمان مبتنی بر عدم تجاوز «مولوتوف-ریبنتروپ» لهستان را به‌طور مخفیانه بین خود تقسیم کرده و با هم قرار گذاشتند که شوروی از شرق و آلمان از غرب لهستان را اشغال کند. اتفاقی که رخ داد و معاهده تقسیم لهستان در ۲۸ سپتامبر ۱۹۳۹‌ با حضور «یواخیم فون ریبنتروپ» وزیر امور خارجه آلمان نازی و «ویاچسلاومولوتف» کمیسر خلق امور خارجه اتحاد شوروی و در حضور ژوزف استالین و گراف فون شولنبورگ، سفیر آلمان در مسکو امضا شد و لهستان یک‌بار دیگر عنوان یک کشور مستقل را تا قبل از اتمام جنگ جهانی دوم از دست داد. در پایان جنگ جهانی دوم، یک لهستان مستقل با مرزهایی جدید در پی کنفرانس تهران با رمز «یوریکا» ظهور کرد، جغرافیای آن 200 کیلومتر به سمت غرب حرکت داده شد و قلمرو لهستان که قبل از جنگ جهانی دوم شامل لهستان مرکزی و «کِرسی» بود، به لهستان مرکزی و سرزمین‌های غربی بعد از جنگ جهانی دوم تبدیل شد. کرِسی به معنای کرانه شرقی «Kresy Wschodnie‌» منطقه‌ای در جمهوری دوم لهستان در دوره میان دو جنگ بود که تقریباً نیمی از مساحت کل ایالتش را تشکیل می‌داد. بیشتر ساکنان این منطقه از اقوام لهستانی‌تبار بودند و در کنار آنها اقلیت‌های قومی دیگری هم زندگی می‌کردند که با ترسیم مرزهای جدید و مهاجرت جدید در مقیاس بزرگ، بیش از دو میلیون نفر کِرسی‌تبار مجبور به ترک آن شدند و «اخراج‌شدگان کِرسی» نام ‌گرفتند. این اخراج‌شدگان در سرزمین‌های خالی غرب اسکان داده شدند. مناطق شرقی سابق لهستان (کِرسی) بخشی از اتحاد جماهیر شوروی شد و مناطق آلمانی سابق در غرب و شمال (سرزمین‌های غربی) بخشی از لهستان شدند. مردم کِرسی که در این مهاجرت اجباری، بیشتر دارایی و سرمایه مالی خود را جا گذاشتند، نمی‌توانستند چیزی با خود ببرند و عملاً به زمره بی‌جاشدگان پیوستند. هرچند «بکر و همکارانش»1 آنها را صرفاً بی‌جاشدگان بدون سرمایه نمی‌دانند و معتقدند آنها مهاجران اجباری ثروتمند از حیث دانش و دیاسپورای تاثیرگذار بر اقتصاد آموزش‌اند چون با اولویت قرار دادن تحصیل و سرمایه‌گذاری بر آموزش باعث شدند نوادگان آنها اینک به‌طور قابل‌توجهی تحصیلات و درآمد بیشتری نسبت به فرزندان دیگر لهستانی‌ها داشته و از هر گروه مقایسه‌ای به‌طور قابل توجهی بالاتر و تحصیل‌کرده‌تر باشند. اعتقادی که جامعه آکادمیک و غیردانشگاهی هم بدان اما با تفاسیر دیگری باور دارند.

 

شوک آوارگی و ارزش ذهنی آموزش

به‌زعم اقتصاددانان آکادمیک، مهاجرت اجباری با وجود تمامی پیامدهای منفی، یک پوشش نقره‌ای هم دارد: «بی‌جاشدگی با زور و سلب مالکیت، ارزش ذهنی سرمایه‌گذاری در دارایی‌های قابل حمل، به‌ویژه در آموزش را افزایش می‌دهد.» ارزش‌دهی که حوزه‌های غیردانشگاهی به بیانی دیگر آن را تفسیر می‌کنند. «آموس اوز»‌، نویسنده و روزنامه‌نگار مدافع حقوق فلسطینیان، در رمان «داستان عشق و تاریکی» در دفاع از فناناپذیری دانش در مهاجران می‌نویسد: «برای اینکه دو مهاجرِ بااستعداد در دانشگاه بمانند در هزینه‌های غذا و لباس صرفه‌جویی می‌کنند و حتی در یک اتاق یک‌نفره به صورت مشترک زندگی می‌کنند. می‌دانید چرا؟ برای اینکه در تحصیل شکست نخورند. خانواده‌های مهاجران و آوارگان جنگ همیشه همین‌طور بوده‌اند. آنها باور دارند آموزش، سرمایه‌گذاری برای آینده است، تنها چیزی که هیچ‌کسی نمی‌تواند آن را از فرزندان و نسل‌های بعدشان بگیرد، حتی اگر باز جنگ دیگری رخ دهد یا قوانین تبعیض‌آمیزتر شوند. جنگ هم شود، باز مجبور به مهاجرت هم شوند، می‌دانند دارایی‌شان جزئی از خود آنهاست. فقط مدرک تحصیلی‌شان را تا می‌کنند، آن را در درزهای لباس‌هایشان پنهان می‌کنند و به هر جایی که اجازه زندگی داشته باشند می‌گریزند... ثروت برای آنها ارزش ندارد چون آن را می‌سازند.» و بیاتا هالیکا، در کتاب «مهاجرت‌های اجباری غربِ وحشی لهستان و رام کردن فرهنگِ محله نادودرز»‌، توضیح می‌دهد: «در سرزمین‌های غربی، وضعیت خاصی وجود داشت. مردم به ثروت مادی اهمیت زیادی نمی‌دادند. به هر حال، در آن زمان هیچ‌کسی هم ثروت یا دارایی نداشت. بیشتر افرادی که به این سرزمین آمده بودند هنوز در ذهن خود، با خاطرات خانه، محله و داشته‌هایشان زندگی می‌کردند...اما آنها ارزش‌ها و سرمایه‌هایی داشتند که نابودشدنی نبود. فقط نیاز به بستر و زمان داشت...شاید هم یک موقعیت جدید برای زندگی؛ تا آن ارزش‌ها پدیدار شود، ارزش‌هایی که نمی‌توان و نباید آنها را از دست داد...آنها با انسان می‌میرند، داشته‌هایی مانند دانش، مهارت یا باورهای مذهبی که می‌توانند آدمی را در برابر سخت‌ترین فجایع هم مقاوم کنند، و ترومای جنگ و زخم جامانده از آوارگی را به تایید کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحدد تا حدودی مرهم باشند.»2 کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل متحد (UNHCR)، تخمین می‌زند 272 میلیون نفر از انسان‌ها یعنی چیزی در حدود 5/3 درصد از جمعیت جهان در خارج از کشور محل زادگاه خود زندگی می‌کنند. در سال ۲۰۲۰ میلادی، 4/89 میلیون نفر آواره شده‌اند. 4/26 میلیون پناهنده در جهان وجود دارد، 1/4 میلیون نفر پناهجو شده‌اند، سه هزار و ۹۰۰ مهاجر جان خود را از دست داده‌اند، ۱۰ میلیون نفر به خاطر جنگ و خشونت، بی‌خانمان و آواره شده‌اند و ترومای مهاجرت اجباری، زخم‌های عمیقی را بر جان بسیاری از انسان‌ها گذاشته است. تروما و شوک‌هایی که می‌توانند نسل به نسل منتقل شوند و تبعات غیرمنتظره‌ای در زندگی نوادگان کسانی که مجبور به ترک خانه یا سرزمینشان شده‌اند، به بار آورند. و این در حالی است که سرمایه‌گذاری بر برخی شاخص‌ها مانند آموزش و اولویت‌دهی به آنها می‌تواند بخشی از این آسیب‌ها و تبعات جابه‌جایی‌های اجباری را جبران کند. اما آیا برجسته بودن رابطه بین مهاجرت اجباری و اولویت‌دهی به سرمایه‌گذاری در آموزش برای جبران تبعات ترومای مهاجرت اجباری، برای همه مهاجران که معمولاً در بسیاری از ویژگی‌های اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی، مانند قومیت، زبان و مذهب متفاوت هستند، این امتیاز و مصداق را دارد؟ علاوه بر آن، آیا عدم دسترسی به دارایی‌های مولد، متغیر تاثیرگذاری بر اولویت‌دهی بی‌جاشدگان به آموزش است؟ کمااینکه گزارش اخیر کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل در مورد آموزش پناهندگان در سطح جهان اعداد خیره‌کننده‌ای را نشان می‌دهد: «‌86 درصد از جمعیت پناهندگان جهان در کشورهای با درآمد کم و متوسط میزبانی می‌شوند.  احتمال ترک تحصیل در کودکان پناهنده پنج برابر بیشتر از کودکان غیر‌پناهنده است. حدود شش میلیون پناهنده در سن مدرسه هستند اما تنها نیمی از آنها به آموزش ابتدایی دسترسی دارند. فقط 22 درصد از نوجوانان پناهنده فرصت حضور در آموزش متوسطه پایین را می‌یابند و در سطح آموزش عالی، تنها یک درصد از پناهندگان در دانشگاه تحصیل می‌کنند و اینها به استثنای در نظر گرفتن مشکلات سختاری، فرهنگی و اجتماعی است.»3

 

نوادگان یقه‌سفید

بکر و همکارانش، معتقدند گرچه آزمون این فرضیه که مهاجرت اجباری سرمایه‌گذاری در دارایی‌های قابل حمل، به‌ویژه آموزش را افزایش می‌دهد، دشوار است؛ اما شواهد انتقال‌های جمعیتی پس از جنگ جهانی دوم نشان می‌دهد در حالی که ساکنان کِرسی در جنگ جهانی دوم جراحات یا مرگ را به صورت ملموس‌تری تجربه کرده‌اند اما این تروما و شوک‌های ناشی از جنگ و مهاجرت اجباری تاثیری بر روند تحصیلات فرزندان آنها ندارد و تحصیل تحت تاثیر متغیر کنترل‌گری چون قربانی شدن در جنگ قرار نمی‌گیرد. بدین‌سان، لهستانی‌تبارهایی با سابقه خانوادگی مهاجرت اجباری، امروزه به‌طور قابل توجهی از هر گروه مقایسه‌ای تحصیل‌کرده‌تر هستند و این تا سه نسل بعد ادامه خواهد داشت. فرزندان مهاجران کِرسی در مقایسه با سایر زیرگروه‌های لهستانی 2/11 درصد بیشتر احتمال دارد که تحصیلات متوسطه را به پایان برسانند و 8/8 درصد بیشتر از دانشگاه فارغ‌التحصیل شوند که این تفاوت‌ها به حدود یک سال تحصیل اضافی برای فرزندان مهاجران کرسی می‌رسد و به نوبه خود به نتایج بهتر در بازار کار و درآمدهای بالاتر منجر می‌شود. همچنین نوه‌های مهاجران اجباری کرسی نسبت به سایر لهستانی‌ها از سطح تحصیلات بالاتری برخوردارند، برای تحصیل فرزندان خود ارزش بیشتری قائل هستند، اهمیت کمتری به دارایی‌های مادی می‌دهند، بیشتر در مشاغل یقه‌سفید کار می‌کنند و کمتر احتمال دارد که بیکار شوند و این در حالی است که قبل از شروع جنگ جهانی دوم، ساکنان لهستانی کِرسی، تحصیلات کمتری نسبت به هموطنان خود در دیگر مناطق لهستان داشتند. علاوه بر آن تغییر اولویت‌ها به سمت سرمایه‌گذاری در آموزش و پرورش در مقابل سرمایه فیزیکی یا همان «فرضیه بی‌خانمانی»، با دخیل کردن مکانیسم‌های جایگزینی مانند جابه‌جایی جمعیت، باروری و سوگیری، نیز تغییر نمی‌کند و همچنان ثابت است. همان‌گونه که برای مالکیت دارایی‌های فیزیکی برقرار است. پژوهش «مهاجرت اجباری و سرمایه انسانی: شواهدی از انتقال‌های جمعیتی پس از جنگ جهانی دوم» اثبات کرد آنانی که اجدادشان کِرسی‌‌تبار هستند و در زمره مهاجران اجباری و بی‌جاشدگان قرار می‌گیرند، به‌طور قابل توجهی باور دارند که کالاهای مادی مثل خانه، آپارتمان، زمین، باغ، کتابخوان الکترونیکی، سینمای خانگی، قایق و... که می‌توانند بخرند اما نخریده‌اند تعیین‌کننده یک زندگی موفق نیستند و تحصیل در مقابل مالکیت دارایی‌های فیزیکی برایشان ارحجیت دارد. باروری افتراقی که به‌طور کلی، تفاوت در نرخ باروری در قسمت‌ها یا طبقات مختلف و به‌طور اخص، نرخ باروری طبقات پایین و بالای اجتماعی اقتصادی جامعه است، کم‌اثرترین محرک در اولویت‌دهی آموزشی بوده و عامل تعیین‌گری در تغییر اولویت‌ها به سمت سرمایه‌گذاری در آموزش نیست. با آنکه آموزش به شدت با معیارهای توسعه در مناطق غربی «WT» لهستان مرتبط است اما تاثیر خاستگاه کِرسی بر آموزش به سطح توسعه بستگی ندارد. در بحث جابه‌جایی جمعیت، سهم گروه‌های اقلیت اوکراینی و بلاروس که در سال‌های 1946-1945 از لهستان به اتحاد جماهیر شوروی تبعید شدند یا لهستانی‌ها که از اتحاد جماهیر شوروی در سال‌های 1959-1955 بازگردانده شدند و تنها حدود 10 درصد از مهاجرت کلی از کرسی را تشکیل می‌دادند، بر فرضیه بی‌خانمانی هیچ تاثیری ندارد. از آنجا که تایید شد نوادگان مهاجران کِرسی از سطح تحصیلات بالایی برخوردارند، این سطح از آگاهی می‌تواند به آنان در شناخت بیشتر از اجدادشان کمک کند، بعضاً سوگیری‌هایی را موجب شود و نتایج را مغرضانه کند. دخیل کردن نتایج بررسی شجره‌نامه پاسخ‌دهندگان نظرسنجی تشخیص اجتماعی (Diagnoza‌)4، کنترل سهم هر پاسخگو از اجداد کِرسی با توجه به اتوکتون‌ها (‌‌Autochtow‌) و لهستانی‌هایی که در سال 1939 در خارج از کشور زندگی می‌کردند در کنار طبقه‌بندی زندگی شهری یا روستایی مهاجران کِرسی، مشخص کرد که ضرایب مثبت و معناداری بر روی شاخص اجداد کِرسی با سطح تحصیلات وجود دارد و فرزندان و نوه‌های مهاجران کِرسی نسبت به دیگر مناطق و نمونه‌های مرزی لهستان، برای آموزش جایگاه ویژه‌تری قائل هستند.

 

چند توصیه برای 20 سال تبعید

در یک جمع‌بندی کلی، مهاجرت اجباری مردم کِرسی لهستان، سرمایه‌گذاری در آموزش را افزایش می‌دهد و اگر مطالعات دیگر نیز به اثبات این فرضیه برسند، عمل به توصیه‌های «سیاستی-زیرساخت-آموزشی»، می‌تواند سیستم‌های آموزشی را قادر سازد تا شرایط آموزش و تحصیل برای کودکان پناهنده و همه آنهایی را که به اجبار از موطن خود مهاجرت کرده‌اند، فراهم کنند. برای مثال، بی‌شک و نه‌تنها ورود تعداد زیادی از پناهندگان مستلزم افزایش زیرساخت‌های آموزشی در کشور میزبان است، بلکه افزایش پرسنل آموزشی آموزش‌دیده که قادر به رسیدگی به چالش‌های کلاس درس هستند نیز افزایش می‌یابد، بنابراین پرداختن به کمبود بودجه برای نیازهای آموزشی پناهندگان در کشورهای میزبان از اهمیت بالایی برخوردار است. جامعه بین‌المللی و همچنین کمک‌کنندگان دوجانبه، باید مدارس، موسسات آموزش فنی و حرفه‌ای و دانشگاه‌های کشورهای میزبان را به‌اندازه کافی تامین مالی کنند تا سیستم‌های آموزشی ملی را قادر سازند، مدارس و نیروی انسانی آموزش‌دیده را برای همه کودکان پناهنده و مهاجران علاقه‌مند به تحصیل فراهم کنند. از سویی، چون تامین مالی بین‌المللی زیرساخت‌های آموزشی کشور میزبان برای پناهندگان اغلب از طریق پروژه‌های مجزا، یکباره یا به شیوه‌ای ناهماهنگ توسط بسیاری از سازمان‌های بین‌المللی مختلف، برنامه‌های دوجانبه یا سازمان‌های غیردولتی انجام می‌شود، بنابراین، توسعه تلاش‌ها و هماهنگی‌های جمعی بیشتر بین اهداکنندگان و موسسات درگیر، در خارج و همچنین در کشور میزبان، به منظور ایجاد راه‌حل‌های قابل پیش‌بینی و پایدارتر از اهمیت زیادی برخوردار است. مضاف بر آن و از آنجا که آموزش پناهندگان هنوز تا حدود زیادی به کمک‌های مالی بشردوستانه خارجی و اضطراری وابسته است، برنامه‌ریزی بلندمدت برای کشورهای میزبان دشوار است. کمااینکه با توجه به ماهیت طولانی درگیری‌های جهانی امروز، آموزش و توسعه مهارت‌ها برای کودکان و جوانان آسیب‌دیده از مهاجرت اجباری را نمی‌توان صرفاً با رویکرد بشردوستانه مورد توجه قرار داد. بدین‌سان با در نظر گرفتن اینکه میانگین زمانی که یک پناهنده/مهاجر در تبعید می‌گذراند 20 سال است، آموزش نیز باید با همکاری‌های توسعه‌ای، هم از نظر کمک‌های فنی و هم از لحاظ مالی، مورد توجه قرار گیرد. در این زمینه بسیار مهم است که آموزش پناهندگان و مهاجران به بخشی از برنامه‌های توسعه ملی یا برنامه‌های بخش آموزشی تبدیل شود، همان‌گونه که برخی از کشورهای میزبان ِ مهاجران اجباری شروع به انجام این کار کرده‌اند. 

پی‌نوشت‌ها:

1- Sascha O.Becker,Irena Grosfeld,Pauline Grosjean,Nico Voigtländer,and Ekaterina Zhuravskaya

2- Zhuravskaya, Ekaterina. (2020). How forced displacement in Poland post-World War II led to increased investments in education by migrants and refugees?. The fourth Jobs and Development Conference: Better Jobs for Development. Paris School of Economics.

3- Kuhmann,A.S;Sabitzer,B;Taras,D;Engin,K;Sobane,K;Kaymaz,T & Zuev,V. (2020).Education and Skills Development in the Context of Forced Migration available at:https://www.g20-insights.org/policy_briefs/education-skills-development-context-forced migration/?_x_tr_sl = en &_x_tr_tl=fa&_x_tr_hl=fa&_x_tr_pto=op,sc

4- یک نظرسنجی خانگی در مقیاس بزرگ و قابل مقایسه با نظرسنجی‌های مشابه در ایالات متحده (پانل مطالعه پویایی درآمد) یا بریتانیا (جامعه درک‌شده) است.

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها