مانیفست عینیتگرایان
چرا باید کتاب «اطلس شورید» را خواند؟
جمله معروف «کلیشهها بیدلیل کلیشه نشدهاند» در دنیای کتاب میتواند بهصورت «کلاسیکها بیدلیل کلاسیک محسوب نشدهاند» تغییر کند. کتابهای کلاسیک بسیاری هم در زمینه ادبیات داستانی و هم غیرداستانی وجود دارند که فارغ از بسیاری از معیارها و ملاکها، خواندن آنها میتواند بسیار مفید و حتی لازم باشد. «اطلس شورید» اثر کلاسیک آین رند (که با عنوان «اطلس شانه بالا انداخت» در سال 1401 و با نام «رهایی از بار گران» در سال 1399 به فارسی چاپ شده است) یکی از این موارد است. رند که هرگز اهل فروتنی نبود، ادعا کرد که این کتاب مهمترین کتابی است که تاکنون نوشته شده است.
در نظرسنجی کتابخانه کنگره در دهه ۱۹۹۰، کتاب «اطلس شورید» پس از کتاب مقدس، در رتبه دوم تاثیرگذارترین کتابهای آمریکا جای گرفت. در نظرسنجی سال ۱۹۹۸ کتابخانه مدرن از خوانندگان، آنها کتابهای «اطلس شورید» و «سرچشمه»، هر دو اثر آین رند، را در جایگاه اول و دوم فهرست «بزرگترین کتابهای قرن بیستم» گنجاندند. در نتیجه میتوان پذیرفت همانطور که بیل مککیبن در کتاب «تزلزل» مینویسد، دستکم گرفتن اثرگذاری این کتاب دشوار است. اگر گزارشهای اخیر را باور کنیم، مردم شروع به دیدن شباهتهایی میان فروپاشی اقتصادی فعلی ما و فروپاشی جهانی کردهاند که در ۱۲۰۰ صفحه از کتاب کلاسیک آزادیخواهانه آین رند، ترسیم شده است. طرفداران رند او را یک پیامبر مینامند- قهرمانی که آموزههایش ما را از رکود رهایی خواهد بخشید. این محبوبیت ناگهانی عجیب (چرا باید در کتابی که مقررات کمتر بازار را توصیه میکند، بهدنبال نجات از وضعیتی باشیم که ناشی از بازارهای خارج از کنترل است؟)، اما در عین حال جذاب است. مضمون اصلی کتاب زمانی شکل گرفت که یکی از دوستان رند ادعا کرد که او به خوانندگانش مدیون است که به نوشتن داستان در مورد فلسفهاش ادامه دهد. رند پاسخ داد: «اگر من اعتصاب کنم چه؟ اگر همه ذهنهای خلاق جهان اعتصاب کنند چه؟». رند از طریق این داستان فلسفی تلاش کرد به پرسشی که خود طرح کرده بود پاسخ دهد. این کتاب نوعی تقدیس اراده آزاد، فرد آزاد، سرمایهداری آزاد در برابر جمعگرایی، سوسیالیسم و علیه دولتی است که ماهیتی اقتدارگرا و کنترلگر دارد و سعی میکند به یک دولت رفاه تبدیل شود، اما در واقع دقیقاً برعکس عمل میکند و باعث بدبختی، فقر و همچنین زوال علمی و تخریب در جامعه میشود. برای درک درستتر پیشزمینه کتاب، اشاره به پیشینه آین رند بسیار مهم است. رند از یک خانواده بورژوا در روسیه بود، آنها یهودیمذهب بودند و قبل از رخ دادن انقلاب، صاحب داروخانه بودند و زندگی آرام و مرفهی در طبقه متوسط رو به بالا داشتند. با طلوع انقلاب «کمونیستی»، خانواده او طرد شدند و دولت هر آنچه داشتند یا مالک آن بودند تصاحب کرد به همین دلیل خانوادهاش مجبور شدند فرار کنند. آنها خانه خود را ترک کردند و به زندگی در فقر مطلق و زیر نظارت مداوم دولت محکوم شدند. بازتابهای تجربیات دوران کودکی نویسنده را میتوان در سراسر کتاب مشاهده کرد- نفرتی که به نمایش گذاشته میشود، تحقیر و اهانت به مقررات دولتی، ملیگرایی، جمعگرایی، سوسیالیسم، که برای رند معادل از بین بردن مشاغل موفق افراد سختکوش، کارآفرین، خلاق و باهوش و دادن آن به افراد معمولی است در سراسر کتاب قابل مشاهده است. رند در این کتاب تلاش میکند موضع خود را که بهشدت معتقد است، سیستم سوسیالیسم به دلیل نداشتن «انگیزه» برای افراد آزاداندیش و خلاق با روحیه کارآفرینی، بیشتر و بیشتر در حال تولید افراد معمولی است، توجیه کند.
اما داستان «اطلس شورید» چیست؟ در دنیایی که رند خلق کرده، صاحبان مشاغل ثروتمند از سوی یک دولت چپ افراطی حاکم بر ایالاتمتحده هدف قرار گرفتهاند. دولت از آنها بیشازحد مالیات میگیرد و کمکم شروع به ناممکن کردن فعالیت آنها میکند. بسیاری از این صاحبان مشاغل ثروتمند، شروع به ناپدید شدن میکنند. بهمرور زمان متوجه میشویم که آنها در اعتصاب هستند. به همین دلیل است که عنوان کاری رند «اعتصاب» بود. هیچکس نمیداند صاحبان مشاغل کجا میروند و چگونه ناپدید میشوند، اما خیلی زود مشخص میشود که وجود آنها برای سرپا نگه داشتن کشور ضروری بوده است. دو تاجر سرسخت مقاومت میکنند. یکی زنی به نام داگنی تاگارت است که خانوادهاش راهآهن سراسری تاگارت را اداره میکنند. رند از طریق داگنی تاگارت توانست موضوع مهم، اما ناگفته دیگری را برجسته کند- نقش نادیده گرفتهشده زنان در اتاقهای هیات مدیره شرکتها. رند توانست چیزی را که زمانی نقش زنان در اتاقهای هیات مدیره بود، به تصویر بکشد. اگرچه داگنی عملاً کسی بود که تاگارت ترنسکانتیننتال را اداره میکرد، اما نقش او از سوی برادرش، رئیس شرکت، تضعیف شد و او مجبور بود نقش دوم را بازی کند. هر زمان که برنامههای او موفق میشوند، برادرش اعتبار آن را به خودش نسبت میدهد، در عوض، هر زمان که شکستهایی رخ میدهد، تقصیرها به گردن او میافتد. تاجر دومی که با وجود مشکلات ایجادشده از سوی دولت مقاومت میکند و ناپدید نمیشود، هنک ریردن است که فولاد تولید میکند و فلزی جدید، قویتر و بادوامتر به نام فلز ریردن را توسعه میدهد. با وجود تمام تلاشهایشان، داگنی و هنک در نهایت تسلیم وضعیتی ناممکن میشوند که دولت به وجود آورده و آنها را ناگزیر میکند تا آنجا را ترک کنند. حالا به سراغ بخش دوم داستان میرویم: عبارتی رایج که در طول کتاب تکرار میشود این است: «جان گالت کیست؟». معمای پیرامون هویت جان گالت همان چیزی است که با وجود طولانی بودن کتاب، تا حدی میتواند خواننده را مجذوب خود نگه دارد. در نهایت با گالت آشنا میشویم. او مهندسی است که موتوری ساخته است که میتواند نحوه عملکرد جهان را تغییر دهد. در واقع این نوعی انرژی تجدیدپذیر است. گفتنی است که این کتاب در سال ۱۹۵۷ نوشته شده است؛ زمانی که انرژیهای تجدیدپذیر واقعاً موضوع مهمی نبودند و اطلاعات زیادی درباره آنها وجود نداشت. بحران آبوهوا تنها بیش از ۳۰ سال بعد، در شهادت هانسن در سنای ایالاتمتحده، وارد آگاهی جهانی شد. گالت بهدلیل مخالفت با دولت از دادن این «هدیه» به جهان خودداری میکند. در عوض، او مخفیگاهی به نام گالتز گولچ درست میکند. اینجا جایی است که تاجران ناپدید شدهاند و تا زمانی که وضعیت مطلوبتری برای مشاغل ایجاد نشود، از «اعتصاب» خود دست نمیکشند. نمادی که برای نشان دادن گالتز گولچ استفاده شده است؟ علامت دلار. همانطور که کتاب توضیح میدهد، این تنها مونوگرامی بود که برای پول در هر کجای جهان استفاده میشد.
میتوان با اطمینان گفت کتابهای رند بهطور عام و «اطلس شورید» بهطور خاص از نظر تاریخ ادبیات و بهعنوان رمان ارزش خاصی ندارند. به قول یک منتقد، رمان دانستن این کتابها بیارزش کردن کلمه رمان است. اگر شما به اقتصاد علاقهمند نباشید و هیچ پیشینهای از علت مهم بودن کتاب در ذهن خود نداشته باشید احتمالاً در حین خواندن از اینکه اصلاً چرا کسی هنوز نام این کتاب را به خاطر دارد، متعجب خواهید شد. مهارت رند در مقام یک نویسنده در جهانسازی اوست و مطمئناً نه در داستانسراییاش. طرح داستان را میتوان بدون ترس از لو رفتن داستان به این صورت خلاصه کرد:
بعضی احمقها کارهای بدی با شخصیتهای اصلی ما میکنند. شخصیتهای اصلی ما بر این احمقها غلبه میکنند، اما این موضوع باعث نمیشود چیزی تغییر کند. همین. شخصیتهای رند سیاه یا سفید هستند و هیچ حد وسطی وجود ندارد. دیالوگها بیشتر شبیه مونولوگ و در نهایت سخنرانی فلسفی اخلاقی هستند. عملاً میتوانید تمام کتاب را در فصل سخنرانی گالت (که یک فصل تمام را از آن خود میکند) خلاصه کنید. هیچ حس افزایش ریسک یا تنش دراماتیک یا هیچ چیز دیگری وجود ندارد. علاوه بر همه اینها، کتاب بسیار طولانی است و این نه به اقتضای موضوع یا داستان (مثلاً مانند جنگ و صلح) که به این دلیل است که رند نویسنده خوبی نیست؛ در واقع شاید بهتر باشد اینطور بگوییم که کتاب بیدلیل کشدار شده است و همین داستان را میتوان با کلماتی بسیار کمتر روایت کرد. واقعاً لازم نیست از پنج صفت پشت سر هم برای توصیف چیزی استفاده کنید یا حداقل یک نویسنده این کار را نمیکند. رمان بیشتر در مورد فروپاشی نهایی سیستم است، که واقعاً به دلیل روح زمانه است، نه رفتار هیچکس دیگر. مطمئناً جهانسازی جالبی است، اما چندان شبیه داستان نیست. اما از سوی دیگر، ممکن است شکایت منصفانهای نباشد، زیرا رمان خیلی تلاش نمیکند وانمود کند که چیزی جز چهارچوبی برای آویزان کردن فلسفه رند بر روی آن است. «اطلس شورید» مانیفست عینیتگرایان بود (عینیتگرایی به معنای پذیرش این نکته است که بیان یا بازنمایی عینی از جهان خارجی فیزیکی و اجتماعی کاری است ممکن، و دریافتهای انسانی از امور هرچه باشد، تفاوتی در آن کارها ایجاد نمیکند. جهانی عینی مستقل از ذهن، دانایی و خودآگاهی انسان وجود دارد که قانونهای خودش را دارد، و انسان باید این قانونها را بشناسد. این آرمان همه علوم است که باید به سویش حرکت کنند. عینیتگرایی فلسفهای است که فیلسوف و رماننویس روسی-آمریکایی آین رند مطرح کرده است).
عینیتگرایان بسیار شبیه به لیبرتارینها بودند، در نتیجه به نظر نمیرسد کسی بتواند کتاب را بدون داشتن احساسات قوی نسبت به آن بخواند. هر کسی که توانسته «اطلس شورید» را تا پایان بخواند، یا عاشق آن شده یا با تمام وجود از آن متنفر شده است. تقریباً مانند هر قطعه هنری ایدئولوژیک دیگر، در مورد این کتاب هم حد وسطی وجود نداشت.
اما «اطلس شورید» اگرچه نه رمان، اما به دو دلیل نوشتار بسیار خوبی است:
اولین دلیل، پرداختن آن به ظرفیت انسانی است. کتاب شرحی درخشان از چیزهایی است که با ذهن منطقی و متفکر انسان امکانپذیر میشود. بسیاری از چیزهایی که ما بدیهی میدانیم، محصول بازارهای آزاد است که قدرت ذهنهای آزاد را بهکار میگیرند. برای مثال، چیزی بهسادگی یک فنجان قهوه داغ، تجسم تصمیمات بسیار از سوی افرادی بیشمار است که هر کدام دانش تخصصی خود را دارند. در سراسر کتاب میبینیم که وقتی مردم از قیدوبند رها میشوند و اجازه دارند اهداف خود را دنبال کنند، چه اتفاقی میافتد. تولید افزایش مییابد. جانها نجات مییابند. زندگی معنادار میشود.
دلیل دوم، کاوش آن در مورد چگونگی فروپاشی یک جامعه است، وقتی طبیعت انسان را انکار میکنیم. تراژدی بزرگی که خواننده در سراسر «اطلس» میبیند، اندوه چیزی است که میتوانست باشد، اما نیست. تولیدکنندگان نابود میشوند و ویرانگران آنها همچنان از نابودی آنها بیخبرند. یکی از مهمترین اصول در اقتصاد این است که ما بهندرت، پیامدهای نادیده و ناخواسته سیاستها و اقدامات را در نظر میگیریم. رند در چندین جای کتاب، بررسی میکند که چگونه یک «دستور کار اضطراری» برای کمک به کسی در یک بخش از کشور، به نابودی یا خودکشی یک کارآفرین ورشکسته در بخش دیگری از کشور منجر میشود. این کتاب، درسی جامع در مورد اتفاقاتی است که وقتی فقط روی آنچه میبینیم تمرکز میکنیم، رخ میدهد.
اگر میخواهید داستانی بخوانید که نشان دهد چگونه تصمیمات فردی که گاهی با حسن نیت و گاهی با انگیزههای درست گرفته میشوند، میتوانند بسیار اشتباه از آب درآیند -اگر آگاه هستیدمیدانید که آزادی و رفاه را نمیتوان از طریق استفاده از برنامهها و اصول غیرآزاد پیش برد- باید رمان «اطلس شورید» را بخوانید. «اطلس شورید» باعث خواهد شد بفهمیم کارهایی هست که انجام دادهایم (مثل مسخره کردن و سرزنش کردن صنعتگران) که نباید انجام میدادیم، کارهایی هست که انجام میدهیم و نباید انجام دهیم (مثل استفاده از کلمات بهصورت مبهم یا نمادین، بدون توجه به معنای واقعی آنها)، و کارهایی هست که انجام ندادهایم و باید انجام دهیم (مثل فکر کردن به اینکه هدف واقعی ما در زندگی چیست و چرا). بخشهایی از فلسفه که در کتاب در مورد آنها بحث شده است، جالب هستند و خواننده را ترغیب میکنند بیشتر در مورد آنها تحقیق کند و شاید حتی از آنها استفاده کند. اما گویا به نظر بیشتر خوانندگان غیرایدئولوژیک، رند در «اطلس شورید» تا حد زیادی گرانفروشی میکند و سختی خواندن کتاب به دریافتهایی که از آن خواهیم داشت نمیارزد. اما همانطور که در ابتدای این مقاله نوشتیم کلاسیکها بیدلیل کلاسیک نشدهاند و فارغ از هر متر و معیاری باید آنها را خواند. «وقتی میبینید که تجارت نه با رضایت، بلکه با اجبار انجام میشود -وقتی میبینید که برای تولید، باید از افرادی که هیچ چیزی تولید نمیکنند اجازه بگیرید- وقتی میبینید که پول به سمت کسانی سرازیر میشود که نه به دلیل کیفیت، بلکه به دلیل رانت معاملهها را برنده میشوند -وقتی میبینید که افراد با اختلاس و زورگویی به ثروت بیشتری میرسند تا از طریق کار کردن، و قوانین از شما در برابر آنها محافظت نمیکند، بلکه از آنها در برابر شما محافظت میکند-، وقتی میبینید که فساد پاداش میگیرد و صداقت به یک فداکاری بینتیجه تبدیل میشود، باید بدانید که جامعه شما محکوم به فناست.» و شاید همین نقلقول آنقدر برانگیزاننده باشد که بتوانید به «اطلس شورید» نه به چشم یک رمان، که به چشم نوشتاری خواندنی نگاه کنید و آن را بخوانید.