شناسه خبر : 49420 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دکترین سفسطه

نائومی کلاین در کتاب «دکترین شوک» چگونه مغالطه می‌کند؟

 

مهدی فیضی / نویسنده نشریه 

86نائومی کلاین، فعال اجتماعی و مستندساز، یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های چپ جدید است و در بسیاری از فهرست‌های جهانی برترین روشنفکران و متفکران تاثیرگذار قرار دارد. او در یکی از معروف‌ترین کتاب‌هایش، «دکترین شوک؛ ظهور سرمایه‌داری فاجعه»1، ادعا می‌کند که طی دهه‌های اخیر برنامه‌های اقتصادی نولیبرالی توافق واشنگتن (Washington Consensus) و نسخه‌های تجویزی نهادهای بین‌المللی، که به‌زعم او در شرایط عادی برای توده‌های مردم نامطلوب و در شرایط دموکراتیک غیرقابل اجرا هستند، در زمان بحران و از طریق شوک به جامعه تحمیل شده و اساساً نتیجه برنامه‌ریزی‌های آمریکا برای نفوذ به ساختار تصمیم‌گیری کشورهای جهان سوم بوده‌اند.

کلاین، شخص میلتون فریدمن و مکتب اقتصادی شیکاگو را به‌عنوان مبدع و نهادهای مالی بین‌المللی مانند صندوق بین‌المللی پول و بانک جهانی را به‌عنوان مجری آن متهم می‌کند که برای پیش‌تاختن همواره نیازمند فجایع، شرایط استبدادی و سوءاستفاده از سردرگمی مردم در اثر فاجعه‌های طبیعی از قبیل زلزله و سونامی، فاجعه‌های انسانی مثل جنگ، کودتا، حملات تروریستی و بحران‌های اقتصادی یا فاجعه‌های ساختگی مانند جنگ فالکلند بوده‌اند. وی معتقد است، ابرشرکت‌های چندملیتی با سوءاستفاده از قدرت سیاسی خود و پریشانی مردم فاجعه‌زده، شوک دوم را نیز که چیزی جز آزادسازی یکباره اقتصادی نیست، به وجود می‌آورند. در این میان افرادی که با این موج دوم شوک، به مقابله برخیزند با شوک سوم، شامل زندان، شکنجه و بازجویی، سرکوب می‌شوند. او در کتاب خود جوامع بحران‌زده‌ای مانند شیلی دوران دیکتاتوری پینوشه، روسیه دوران یلتسین، آمریکای پس از طوفان کاترینا و عراق پس از اشغال نظامی را مثال می‌زند که قربانی نقشه‌های بازار آزاد «فریدمنیستی» شده‌اند.

دکتر ایوِون کامرون، رئیس انستیتوی روان‌پزشکی دانشگاه مک‌گیل، «برخلاف فروید، که باور داشت با گفتاردرمانی می‌توان به علل ریشه‌ای مشکلات روانی پی برد، معتقد بود که با واردآوردن شوک به مغز انسان‌ها، می‌توان ذهن‌های معیوب را تهی کرد، از هر چیزی زدود و سپس شخصیت‌های جدیدی را بر لوح‌های پاک نانوشته ترسیم کرد» (همان: 11). درواقع کامرون قصد داشته است با وام‌گرفتن از نظریه جان لاک، که عقیده داشت ذهن انسان در بدو تولد یک لوح نانوشته است، ذهن بیماران را با یک پسرفت ذهنی، به حالت لحظه تولد ببرد. کلاین بر این باور است که سرمایه‌داری بنیادگرا نیز همچون کمونیسم اقتدارگرا و سایر ایدئولوژی‌های خطرناک، مشتاق لوح سپیدی است تا جامعه نمونه و نوین خود را با مهندسی اجتماعی بر روی آن شکل دهد. او ادعا می‌کند که نظریه‌پردازان و مجریان سیاست‌های دکترین شوک و به‌طور خاص میلتون فریدمن، که از او در کتاب به‌عنوان «دکتر شوک» یاد می‌کند، نیز معتقد بودند، تنها یک شوک بزرگ می‌تواند بستر مناسب را برای اجرایی‌کردن برنامه‌های نولیبرالی‌شان ایجاد کند.

کلاین فریدمن را متهم می‌کند که تئوری‌های خود را درباره بازار آزاد و نئولیبرالیسم در آزمایشگاه کشور کودتازده شیلی، ایالت توفان‌زده نیواورلئان و سرانجام در عراق اشغال‌شده آزمود؛ همان‌گونه که کامرون آزمایش شوک‌درمانی خود را، که بعدها به‌صورت شگردهای نوین شکنجه زندانیان سیاسی در سازمان سیا درآمد، بر روی بیماران انجام می‌داد. کلاین می‌گوید، شکنجه و به‌کارگیری جوخه‌های اعدام، شریکی بی‌سروصدا در نهضت تهاجمی بازار آزاد جهانی بوده است. «آنچه بر سر انسان‌های قربانی شوک و آنچه بر سر جوامع قربانی شوک می‌آید به‌نوعی با یکدیگر مرتبط است: همه اینها تجلیات متفاوت یک منطق واحد بسیار دهشتناک است» (همان: 10).  به‌طور کلی نظریه دکترین شوک، نسخه دیگری از تئوری توطئه با چاشنی از مغالطه‌های منطقی و کاستی‌های روش‌شناختی، همراه با مجموعه‌ای از سوگیری در نقل‌قول‌ها، جمع‌آوری داده‌های اقتصادی و واقعیت‌های سیاسی است. اگرچه به لحاظ روش‌شناختی یافتن سوگیری ضرورتاً نظریه را رد نمی‌کند، به هر صورت در درستی آن تردید می‌افکند. کلاین در جاهایی که از سخنان فریدمن عباراتی را برمی‌گزیند که محتوای آن مغایر با محتوا و زمینه متن است، دچار مغالطه «نقل قول ناقص» می‌شود. او بارها در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های خود به عبارت «تنها بحران واقعی یا ساختگی تغییرات واقعی را ایجاد می‌کنند» از مقدمه فریدمن بر کتاب سرمایه‌داری و آزادی، به‌عنوان بنیاد دکترین شوک اشاره می‌کند. کلاین می‌کوشد جمله توصیفی فریدمن را به‌صورت جمله تجویزی بیان ‌کند؛ گویی او بی‌رحمانه می‌خواسته است برنامه‌های تحول خود را با تحمیل رنج به انسان‌های سرگشته اجرا کند. درحالی‌که اساساً این جمله نه در باب استقبال از بحران‌ها که در اشاره به این حقیقت است که انسان‌ها، وقتی‌ به‌نظر می‌رسد در مسیرهای پیشین وامانده‌اند، مسیرهایشان را تغییر می‌دهند. در فیلم کوتاهی که در سایت کتاب قرار دارد، این نقل‌قول روی تصاویر زندانیان در حال شکنجه‌شدن و دریافت شوک‌های الکتریکی نشان داده می‌شود که این تصور را ایجاد می‌کند که اینها آن‌گونه بحرانی است که فریدمن نه‌تنها از آن استقبال که در صورت لزوم حتی آن را ایجاد می‌کند. کلاین در اینجا دچار خطایی منطقی‌ می‌شود که شکل‌دهنده نام کتاب اوست. اساساً از اینکه استفاده از نوع خاصی از شوک‌درمانی در درمان بیماران روانی، نادرست و غیرانسانی است نمی‌توان نتیجه گرفت که استفاده از شوک در اقتصاد نیز از همان سنخ و همواره بد است. واژه «شوک» در ادبیات اقتصادی معنای متفاوتی دارد؛ ضمن اینکه شوک‌درمانی حتی در پزشکی نیز نه‌تنها همیشه مردود نیست، بلکه گاه می‌تواند بهترین درمان ممکن باشد. کلاین با اهمال در شرایط استدلال استقرایی و سرایت حکم یک امر به امر دیگر، بدون آنکه شباهت کاملی میان آنها وجود داشته باشد، دچار مغالطه قیاس مع‌الفارق و با استفاده از واژه شوک در دو زمینه مختلف، بدون قرینه‌ای که بر معنای موردنظر در هر یک دلالت کند، دچار مغالطه مشترک لفظی یا ابهام شده است. وقتی کلمات فریدمن صراحتاً برخلاف دکترین شوک است و نمی‌توان با نقل‌قول ناقص، معنای متفاوتی از آن استخراج کرد، کلاین غیرمنصفانه سکوت می‌کند؛ نوشته‌هایی که نمی‌توانند از تیررس پژوهش‌های چندین‌ساله کلاین و تیمش روی نوشته‌های فریدمن مخفی مانده باشند. کلاین بیشتر کتاب را به جنگ عراق، به‌عنوان مهم‌ترین نمونه کاربرد دکترین شوک، اختصاص داده است. شاید بارزترین نمونه این سکوت شرم‌آور جایی است که کلاین فریدمن را، بی‌آنکه اشاره‌ای به نظرات واقعی او در مورد جنگ کند، در وقوع این جنگ مسئول می‌داند. فریدمن به‌روشنی می‌گوید، «من از همان ابتدا مخالف رفتن به عراق بودم. فکر می‌کنم این اشتباه بود، به این دلیل ساده که من معتقد نیستم آمریکا باید درگیر حمله پیش‌دستانه شود». فریدمن حتی پیش‌ازاین، موقعیت سیاسی خود را به‌عنوان «مخالف دخالت» اعلام کرده بود. کلاین از نقش دیدگاه اقتصادی فریدمن روی دیکتاتوری نظامی پینوشه در شیلی در دهه 70 میلادی به‌عنوان گواهی بر این ادعا استفاده می‌کند که بازارهای آزاد بر حکومت استبدادی و شکنجه متکی هستند. درحالی‌که برخلاف ادعای کلاین، فریدمن نه‌تنها هیچ‌گاه مشاور پینوشه نبود، بلکه رژیم پینوشه را نفرت‌انگیز و دهشتناک خواند، آن را محکوم کرد و حتی دو مدرک دکترای افتخاری از دو دانشگاه دولتی شیلی را نپذیرفت، چراکه تصور می‌کرد ممکن است به‌عنوان پشتیبانی از رژیم تلقی شود. کلاین هیچ‌گاه به‌روشنی تعریف نمی‌کند که ایده‌ها و اندیشه‌های فریدمن چیست‌اند و حتی نشان نمی‌دهد اندیشه‌های او را درست فهمیده است. او با ارائه تصویری پوشالی از فریدمن و توصیفی گمراه‌کننده از سرمایه‌داری به‌عنوان شرکت‌گرایی به جنگ سایه‌ها می‌رود. کلاین در اینجا دچار مغالطه‌ای می‌شود که به‌نام پهلوان‌پنبه شناخته می‌شود؛ چراکه او به‌جای مبارزه با پهلوان اصلی، پهلوان‌پنبه برساخته خویش را بر زمین می‌زند.  ششمین راهی که شوپنهاور در کتاب «هنر همیشه برحق بودن»، برای پیروزی در هنگامی‌که در بحث شکست خورده‌اید، پیشنهاد می‌دهد این است که «چیزی را که باید به اثبات برسد، مسلم فرض کن»2 و این دقیقاً همان کاری است که کلاین در مدعای اصلی خود می‌کند. او بی‌آنکه تلاش کند نشان دهد برچه اساسی معتقد است که برنامه‌های آزادسازی اقتصادی در میان مردم محبوبیت ندارند، با مسلم فرض‌کردن چیزی که باید به اثبات برسد و با کمک‌گرفتن از تنها چند نمونه تاریخی ادعا می‌کند که برنامه‌های اقتصادی نولیبرال در شرایط عادی برای توده‌های مردم بسیار نامطلوب و در شرایط دموکراتیک غیرقابل اجرا هستند و تاکنون تنها از طریق شوک به جامعه تحمیل شده‌اند.

87

کلاین زیرکانه با حذف سور از مدعای اصلی خود، ادعاهایی کلی، جهان‌شمول و تاریخی می‌کند که میزان شمول حکم این گزاره نامشخص و بنابراین غیرقابل ‌ردکردن است. کلاین در اینجا دچار مغالطه گزاره با سور پنهان (Concealed Quantification) شده است، چراکه حتی در صورت یافتن نمونه‌های مغایر، می‌تواند به‌سادگی با بیان اینکه او هیچ‌گاه این مدعا را در مورد «همه» برنامه‌ها و «همه» مردم صادق ندانسته بود، از انتقاد برهد. امروزه پس از فروپاشی کمونیسم، سفری چندروزه و مصاحبتی کوتاه با مردمان بازمانده کشورهای اروپای شرقی از دوران نظام سوسیالیستی یا آنان که ریسک فرار از برلین شرقی را برای زیستن زیر آسمان برلین غربی به جان خریدند، خیلی زود نشان می‌دهد که آنها در کدام نظام سیاسی- اجتماعی خوشحال‌ترند.

دلیل سازگاری غریب همه‌چیز در کتاب با فرضیه دکترین شوک، به‌سادگی این است که ده‌ها واقعیت تنها به‌گونه‌ای انتخاب شده‌اند که با پازلی که نویسنده از پیش در ذهن ساخته سازگار باشند و از آن پشتیبانی کنند؛ ولی آنچه ما نمی‌بینیم، موارد ردکننده فرضیه و قطعات ممکنی از این پازل است که کلاین نادیده گرفته است تا به تصویر ساختگی او از واقعیت خدشه‌ وارد نکنند؛ خطایی که اصطلاحاً به نام «سوگیری تایید» شناخته می‌شود.

کلاین نه داده‌ای در بازه زمانی درازمدت ارائه می‌دهد و نه منبعی برای داده‌های کوتاه‌مدت خود. او اشاره می‌کند که اصلاحات، طبقه کارگر شیلی را به فقیرانی دورانداختنی تبدیل کرد و فاصله درآمدی بین مناطق شهری و روستایی را افزایش داد، درحالی‌که هیچ‌گاه نمی‌گوید که اتفاقاً در درازمدت، شیلی یکی از موفق‌ترین نمونه‌ها در آمریکای لاتین از نظر اقتصادی و اجتماعی بود که درنهایت به یکی از بزرگ‌ترین کاهش‌های فقر در تاریخ انجامید. او در چند نمونه اشاره می‌کند که چگونه پس از فروپاشی اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده یا پایین آوردن تورم افسارگسیخته، فقر و بیکاری افزایش یافت. چیزی که نه‌تنها براساس الگوی اقتصاد شاخه اصلی قابل پیش‌بینی است، بلکه چه‌بسا تنها از این راه است که می‌توان فقر و بیکاری را در درازمدت پایین آورد؛ همچنان‌که اتفاقاً نگاهی به داده‌های بلندمدت نشان می‌دهد که فقر و بیکاری در کشورهای با بیشترین آزادی اقتصادی کمترین است.  مایکل مور فیلم مستند خود، «سرمایه‌داری: یک داستان عاشقانه» را با این جملات به پایان می‌برد، «سرمایه‌داری اهریمن است و تو نمی‌توانی اهریمن را مهار کنی. تو باید آن را از میان برداری و با چیزی که برای همه مردم خوب است جایگزین کنی و آن چیز دموکراسی نام دارد». شکل‌دادن به چنین دوگانه غیرقابل جمع سرمایه‌داری-دموکراسی تنها از ذهن توطئه‌زده مایکل مور برمی‌آید که در میانه همین فیلم، در گفت‌وگو با یک متخصص بازار سهام در نیویورک، وقتی ظاهراً نمی‌تواند اصول اولیه سازوکار بازارهای مالی را بفهمد، ناامیدانه با نشان‌دادن مجموعه‌ای از فرمول‌های ریاضی از کتاب‌های فاینانس، ادعا می‌کند، «این‌قدر اینها را پیچیده کرده‌اند که برای ما قابل فهم نباشد». کلاین نیز بر این دوگانه پای می‌فشارد، به‌گونه‌ای که گویی سرمایه‌داری تنها زمانی می‌تواند در کشوری پیاده شود که از اصول دموکراسی دست شسته باشیم. در اینجا کلاین و مور فرض کرده‌اند که انتخاب‌های ممکن، محدود به دوگانه خودساخته آنهاست، به‌گونه‌ای که با رد یکی، دیگری را می‌توان اثبات‌شده دانست و به‌این‌ترتیب با رد حالت‌های متصور دیگر، دچار مغالطه «ذوحدین کاذب» می‌شوند.  کلاین همچنین مدعی می‌شود که سرمایه‌داری همواره با دیکتاتوری و خشونت همراه است و دیکتاتورها و چهره‌های نامحبوب سیاسی از فرصت شوک‌ها برای تحکیم قدرت خود و اجرای سیاست‌های بازارمحور استفاده می‌کنند. او در اینجا دچار مغالطه «علت جعلی» شده است، چراکه بی‌آنکه نشان دهد چیزی علت است، تنها به دلیل هم‌زمانی در چند نمونه، آن را علت پنداشته است. اما این واقعیت که دیکتاتورهای زیادی سیاست‌های آزادسازی اقتصادی را در پیش گرفته‌اند و اینکه تعدادی از آنها مخالفان خود را شکنجه نیز کرده‌اند، چقدر می‌تواند نشان دهد که نه‌تنها یک همبستگی معنادار که بر اساس دکترین شوک، یک علیت تاریخی بین سرمایه‌داری و دیکتاتوری وجود دارد. در همه کشورها، از دیکتاتوری‌های بی‌رحم تا دموکراسی‌های صلح‌طلب، می‌توان آزادسازی اقتصادی و شکنجه و سرکوب را دید. کلاین هیچ‌گاه داده‌های کلی‌تری را از تصویر جهانی روند آزادسازی اقتصاد و گستره سرکوب خشن مخالفان در کشورهای جهان ارائه نمی‌دهد. اتفاقاً دست‌کم در مورد شیلی برخلاف ادعای او  چندان هم‌زمانی وجود نداشت؛ پینوشه در سال 1973 به قدرت رسید، درحالی‌که سیاست‌های بازار آزاد پسران شیکاگو، گروهی ازاقتصاددانان جوان شیلیایی دانش‌آموخته دانشگاه شیکاگو، از سال 1979 اجرایی شد. ضمن اینکه مطالعات تجربی بسیاری نشان داده است که همبستگی معناداری میان آزادی اقتصادی و آزادی مدنی وجود دارد. نه‌تنها به‌طور شهودی، که تجربه تاریخی نیز نشان می‌دهد بحران فرصت مناسبی برای حاکمیت اقتدارگراست که قدرت خود را مستحکم و آزادی‌های سیاسی و اقتصادی را محدود کند. به دلیل ایستایی پدیده‌های اجتماعی، زمانی که بحران تمام می‌شود حاکمیت نه‌تنها به موقعیت پیشین خود باز نمی‌گردد، بلکه بخشی از قدرت افزوده در حالت اضطراری را نیز همچنان برای خود حفظ می‌کند. نمونه دهه‌ها وضعیت فوق‌العاده در بسیاری از کشورهای عربی شمال آفریقا نمونه روشنی از این مسئله است. این حاکمیت اقتدارگراست و نه بازار که در آشفته‌بازار بحران رشد می‌کند.  شاید مهم‌ترین خطای کلاین در این کتاب، شخص‌ستیزی یا خلط انگیزه و انگیخته  باشد که زمانی روی می‌دهد که به‌جای نقد یک اندیشه به خاستگاه گوینده آن و به‌جای بررسی درستی یک عمل، به انگیزه انجام‌دهنده آن توجه شود. به‌طور حیرت‌انگیزی کلاین در تمامی کتاب می‌کوشد چهره‌ای خشن از بازار آزاد و میلتون فریدمن به‌تصویرکشد و آنها را به داشتن انگیزه‌های غیرانسانی متهم کند، بی‌آنکه بخواهد یا بتواند استدلالی در رد اصول اقتصاد آزاد، بدبودن سیاست‌های آن و نادرستی انگیخته‌های آنان ارائه دهد. به‌این‌ترتیب، کتاب به مجموعه واقعیت‌هایی نگران‌کننده از خشونت در دهه‌های اخیر و نقد پذیرفتنی کلاین بر شکنجه، دیکتاتوری و فساد فروکاسته می‌شود. اتهام اصلی کتاب این است که جریان اصلی علم اقتصاد به‌طور دانسته، به طراحی و ساخت سیستمی کمک کرده است که همواره علیه مردم عمل می‌کند. کلاین ادعا می‌کند که اقتصاددانان بسیاری و به‌خصوص فریدمن به‌عنوان «پدرخوانده» آنها، ابزارهای اجرای «فاجعه سرمایه‌داری» بوده‌اند.

پی‌نوشت‌ها:

1- این کتاب با ترجمه‌ مهرداد (خلیل) شهابی و میرمحمود نبوی را نشر «کتاب آمه» در مجموعه «پشت پرده مخملین» منتشر کرده است.

2-  شوپنهاور، آرتور، «هنر همیشه بر حق بودن»، ترجمه عرفان ثابتی، انتشارات ققنوس، صفحه 43

دراین پرونده بخوانید ...