شناسه خبر : 39920 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

دوربرگردان توسعه

کشورهایی که زمانی ثروتمند بودند چرا فقیر شدند؟

  محمدحسین شاوردی: حدود یک دهه پیش دو نویسنده و پژوهشگر مقیم آمریکا یعنی عجم‌اوغلو و رابینسون دست در دست هم از اهمیت نهادهای سیاسی برای دوام یا فروپاشی کشورها گفتند و با دو عبارت نهادهای فراگیر و نهادهای بهره‌کش نقش مسیرهای طراحی‌شده در نظم اجتماعی در سعادت یا فلاکت ملت‌ها را به‌خوبی نشان دادند. کار بزرگ عجم‌اوغلو و رابینسون اما فقط این نبود. آنها با زدودن خرافات از چهره توسعه و فروپاشی، چارچوبی مشخص از نحوه برآمدن و فروریختن کشورها و امپراتوری‌ها ارائه کردند. در کارهای این دو نویسنده از تاثیرات موهوم و اثبات‌نشده نژاد، دین، جغرافیا، فرهنگ و مسائلی از این‌دست خبری نیست و همه‌چیز صریح و دقیق به نهادها یا آنچه مسیرهای پیدا و ناپیدای برقراری نظم اجتماعی است، مربوط شده است. از زمان انتشار این کتاب تا امروز، ده‌ها مقاله با همین رویکرد از چرایی اضمحلال یا راز توسعه کشورها و جوامع پرده برداشته‌اند. در این پرونده سعی شده در کنار معرفی نمونه‌هایی واضح و مشخص از سقوط اقتصادهای پررونق به دره فلاکت و فقر، از نگرش عجم‌اوغلو و رابینسون استفاده شود. رویکردی که به نظر چرایی تغییر مسیر کشورهای کامیاب را بهتر از هر اندیشه دیگری به ما نشان می‌دهد. این نگرش تایید می‌کند درک نادرست از اقتصاد و محیط طبیعی، کوته‌اندیشی و فراگیر شدن ایده‌های بد که از مجرای انتخابات یا تحولات جمعی رخ می‌دهد وقتی با فقدان نهادهایی که از اخلاق اجتماعی و ارزش‌های بنیادینی نظیر آزادی انتخاب، حق مالکیت و ثبات سیاسی-اجتماعی دفاع می‌کنند، جمع می‌شود کشور به سراشیبی سقوط هدایت خواهد شد.

 

سیرالئون

جنگ بر سر اقتصاد سیرالئون را ویران کرد. کشوری که داشت آرام‌آرام به سمت ثبات حرکت می‌کرد، با تدلیس حزب کنگره مردمی (APC) و چنبره بر روی منابع عمومی، مسیر سقوط را در پیش گرفت. جنگ بر سر کسب سهم از این منابع که 10 سال به طول انجامید، وضعیتی را بر سیرالئون حاکم کرد که غم‌بار بود و سقوط اقتصاد، درآمد دولت را تا سال 1991 به صفر رساند و به خاتمه حضور دولت در سیرالئون منجر شد.

 

آرژانتین

عمده مردم دنیا کشور آرژانتین را با دیه‌گو آرماندو مارادونا و لیونل مسی و ده‌ها فوتبالیست مشهور دیگر می‌شناسند اما کمتر کسی است که بداند سرزمین فوتبال چه مسیر تلخی را در 120 سال گذشته در زمینه اقتصاد پیموده است. آرژانتینی‌ها تا ابتدای قرن بیستم کشوری مرفه با اقتصادی پررونق بودند که سطحی بالا از رفاه را به نسبت بسیاری از کشورهای جهان تجربه می‌کردند. اغلب پژوهشگران اما امروز آرژانتین را با تورم، بحران مالی و یک اقتصاد زمین‌گیر‌شده به یاد می‌آورند. رفتن به گذشته‌های دور و گشتن لابه‌لای تاریخ این کشور در طول صد سال گذشته نشان می‌دهد سقوط ارزش پول ملی، ملی شدن بسیاری از صنایع، ممنوعیت واردات و تورم‌های افسارگسیخته یک پای ثابت حیات اجتماعی مردمان این کشور بوده است.

 

آلمان شرقی

با برآمدن حزب نازی، هیتلر و ایده خانمان‌سوز برتری نژادی ظهور کرد. وقتی جامعه با این ایده همراه شدند همه‌چیز از رسانه‌ها تا قانون و حتی نظم اجتماعی به عرصه تاخت‌وتاز شر تبدیل شد و جنگی ویرانگر سرتاسر اروپا و بخش‌هایی دیگر از جهان را در برگرفت. بدترین خبر اما شکست هیتلر در این جنگ و سلطه شوروی بر بخش شرقی آلمان بود. هایک زمانی در کتاب راه بردگی از شباهت بالای کمونیسم و نازیسم با همدیگر گفته بود. چیزی که در نهایت به منصه ظهور رسید و چندین نسل از شهروندان آلمان شرقی را که پیشتر اسیر نازیسم شده بودند، برای دست‌کم چهار دهه قربانی ایده‌های شوم کمونیسم کرد. به این ترتیب آلمانی‌ها بیش از نیم‌قرن فقر و فروپاشی را در نتیجه تحمیل ایده‌های سمی از طرق سیاسی یا جنگ تجربه کردند.

 

کره شمالی

یکی از کشورهایی که مصداق بارز اهمیت نهادهای فراگیر در مسیر توسعه است، کره و بخش جنوبی آن است. بخش شمالی شبه‌جزیره کره که امروز با نام کره شمالی شناخته می‌شود. کشوری که با سلطه ایده‌های کمونیستی راه انزوا، فقر، رنج و وحشت را در پیش گرفت و از بخش جنوبی خود به شدت عقب ماند. نبود مالکیت فردی، فقدان ارتباط با جهان، سرکوب آزادی‌های مشروع در کنار چنبره میلیتاریسم بر ساختار سیاسی این کشور موجب شده تا پس از پنج دهه درآمد بخش شمالی شبه‌جزیره کره، حدود یک‌بیستم بخش جنوبی باشد.

 

آمریکای جنوبی

این قاره پس از چنبره کمونیسم بر آن به یکی از کانون‌های تولید فقر و خشونت تبدیل شده است. طی سه دهه اخیر طیف وسیعی از کتاب‌ها در باب سقوط ونزوئلا (نگاه کنید به معمای فراوانی نوشته ‌تری لین کارل) یا پرو (نگاه کنید به راه دیگر نوشته هرناندو دسوتو) نوشته شده که نشان می‌دهد ایده‌های سمی و عدم تاب‌آوری نهادها در مقابل تکانه‌های سیاسی-امنیتی، به فروپاشی کشور، هیمنه فقر و فشار اقتصادی منجر شد.

 

پرو

کتاب هرناندو دسوتو به ظرافت از چگونگی سقوط یک کشور که پا در مسیر رشد و توسعه گذاشته خبر می‌دهد. راه دیگر حکایت اثر حذف مالکیت خصوصی و از بین رفتن امنیت سرمایه بر حیات اقتصادی و اجتماعی است. چنبره ایده‌های کمونیستی اینجا هم مشخص است با این حال اتفاقی که در پرو رخ داد به این محدود نشد و ساخت اقتصاد رسمی را نشانه رفت به‌طوری‌که پس از مدتی کشور به چنان سطحی از بی‌نظمی رسید که هرکسی به راحتی می‌توانست با تصرف یک قطعه زمین و ساخت آن، مالک خانه شود بدون آنکه از بخشی از دولت مجوزی دریافت کند.

 

ونزوئلا

تری لین کارل در کتاب درخشان معمای فراوانی به خوبی از سقوط کشوری که ظاهراً در مسیر ثروت و رونق گام‌های بلندی برداشته بود، پرده برمی‌دارد. در فقدان قواعد و قوانین صریح و نهادهایی که از این قوانین حمایت کنند، جامعه مغلوب دولت و سیاستمدارانی خواهد شد که هیچ‌گاه از وعده دادن دست نمی‌کشند. ونزوئلا که ظاهراً برنده بزرگ شوک نفتی دهه 70 بود، در مسیر حرکت از توسعه و رشد اقتصادی به پوپولیسم، سوسیالیسم و سپس به کمونیسم غلتید. عاقبت این مسیر نیز گرفتار شدن یک ملت در مارپیچ تورمی بود که در سالیان اخیر خود را در قالب شورش‌های خیابانی، بی‌ارزش شدن پول ملی، قحطی کالا و مهاجرت گسترده از کشور نشان داد.

 

بولیوی

سابقه طولانی بولیوی در زمینه استخراج معدنی به دوران سلطه اسپانیا بر این کشور برمی‌گردد. با این حال استعمار به اندازه کمونیسم و ملی کردن همه فعالیت‌های صنعتی-معدنی نتوانسته بود بولیوی را زمین‌گیر کند. اهالی بولیوی در سال 1952، به‌طور دسته‌جمعی علیه مالکان زمین و معدن قیام کردند. رهبران این انقلاب اکثراً شهرنشینانی بودند که در رژیم سیاسی از قدرت و حمایت محروم بودند. پس از به دست گرفتن قدرت، انقلابیون بیشتر زمین‌ها و معادن را مصادره کردند و یک حزب سیاسی به نام جنبش ملی‌گرای انقلابی (MNR) ایجاد کردند که کشور را از حرکت و تلاشگری به سمت رکود سوق داد. نابرابری در ابتدا در نتیجه این تصرفات زمین و همچنین اصلاحات آموزشی MNR به شدت کاهش یافت. اما MNR یک دولت تک‌حزبی ایجاد کرد و به‌تدریج حقوق سیاسی را که در سال 1952 تمدید کرده بود لغو کرد. جالب اینکه در اواخر دهه 1960، نابرابری به سطحی بیش از آنچه قبل از انقلاب بود، رسید. این وضعیت هنوز هم در این کشور برقرار است و بولیوی را به آزمایشگاه سیاست‌های خطا تبدیل کرده است.

 

کلمبیا

گاهی فقط یک دولت نیست که کشوری را که آرام‌آرام در مسیر رشد اقتصادی قرار گرفته به سراشیبی سقوط می‌اندازد. در کلمبیا که گرفتار یک دولت ضعیف و خالی از ظرفیت است، ایده‌های بد و سپس فروپاشی اقتصاد از طریق فراگیر شدن جنگ و هرج‌و‌مرج به دست گروه‌های چریکی چپگرا حاکم شد. جنگ خونین داخلی تبعات اقتصادی بسیاری نظیر حذف مالکیت خصوصی و مصادره پنج میلیون هکتار زمین تا سال 2000 داشت. چیزی که در نهایت سبب ایست قلبی اقتصاد رسمی در کلمبیا شد.

 

نتیجه‌گیری

درنهایت اینکه تاریخ جهان را باید کارگاه نمایش ایده‌های خوب و بد لقب داد. مسیری که بشر از حدود 10 هزار سال پیش تا امروز از سر گذراند چیزی جز پافشاری و پیگیری ایده‌های بد و خوب نیست. هم برخاستن ملت‌ها و هم فروپاشیدن شکوه‌شان مدیون و منبعث از ایده‌هایی است که دسته‌ای از مردمان حول آنها گرد آمدند و تا به ثمر نشستنش تلاش کردند و کوشیدند. این داستان اگرچه تا مدت مدیدی داستان ظهور و سقوط امپراتوری‌ها و فاتحان بزرگ و افرادی چون اسکندر بود، در 100 سال اخیر قصه مردمان عادی کوچه و بازار در میلیون‌ها شهر کوچک و بزرگ در پنج قاره بوده است. مردمی که با دیدن رهبران و روشنفکران خود به ایده‌ای دل می‌بستند و از ایده دیگری می‌گریختند تا مگر به شادی، سعادت، رفاه، خوشبختی و رونق دست یابند و با لب خندان از انتخاب خود خرسند شوند یا اینکه در دام شر گرفتار آمده و به جای توسعه و کامیابی، راه نزول و افول در پیش گیرند. اما آیا تنها با ایده‌های خوب ملت‌ها راه سعادت در پیش می‌گیرند؟ به نظر می‌رسد مرور تاریخ جهان یک خرد ناب برای ما دارد. اینکه خلق ایده‌های خوب و خیر برای فرد فرد جامعه حتی به‌رغم پاسداری از آنها نتیجه خوبی در بر ندارد مگر اینکه این ایده «اراده آزاد افراد» را به رسمیت شناسد، بر محور جهان عقلایی و واقعی استوار باشد و همه را در برابر قانون، مساوی و بدون تبعیض در نظر آورد. نورث آخرین مورد را گذار به قانون غیرشخصی می‌دانست که یکی از سخت‌ترین و پیچیده‌ترین مراحل گذار از نظم بسته به نظم باز و فراگیر است. چنین وضعیتی البته وقوع نمی‌یابد مگر با مجاهدت بسیار و تلاش جمع کثیری از یک ملت که زیر چتر واحدی از ایده‌های درست گرد آمده باشند و برای تبدیل مسیرهای درست سعادت بشر، به تاسیس نهاد و توسعه علم و دانش بپردازند.

 با اینکه توسعه در کام بسیاری از افراد از سیاسیون تا دانشگاهیان و حتی مردم عادی می‌چرخد اما خلق توسعه محصول همکاری و مشارکت و حتی رقابت پیوسته نیروهای زنده اجتماعی و فردی است. نیروهایی که برای جاری کردن اراده آزاد خود گاه با هم ائتلاف می‌کنند و گاه علیه هم وارد رقابت می‌شوند. وجه حیاتی این مسیر اما ممانعت از خشن شدن اعمال قدرت و اجرای قانون در کنار حل مسائل عمومی از سوی کارگزاران است. دولتی به قاعده اما پیچیده و چابک که هم بتواند در مواقع نیاز به خوبی خلأهای موجود را پر کند و هم اینکه بدون دلیل زیر دست و پای عموم افراد و گروه‌ها نباشد، یک ستون محکم برای تحقق ایده توسعه است. در تاریخ صد سال اخیر بی‌شمار ملت‌ها بودند که در بزنگاهی حساس بر اساس تحولات اجتماعی، سیاسی و امنیتی از مسیر توسعه خارج شدند و به جای ابتهاج و کامروایی، راه شقاوت، فقر و نوسان را در پیش گرفتند.

مرور کارنامه اغلب این کشورها نشان می‌دهد سه رکن استقبال از ایده‌های بد، خمودگی و رکود در روندهای اجتماعی در کنار سکوت در برابر روندهای غیرعقلایی موجب شده تا یک کشور نه‌تنها امروز که آینده خود را نیز از دست دهد. در این گزارش کوتاه سیاهه‌ای از کشورها و مللی آمده است که به دلایل بالا در سراشیبی سقوط قرار گرفتند. 

دراین پرونده بخوانید ...