شناسه خبر : 36969 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

چریکی که نبود

چگونه یک روشنفکر به تئوری مبارزه مسلحانه روی آورد؟

 
شادی معرفتی / نویسنده نشریه

 

84شنبه، سی‌ام فروردین ۱۳۵۴، خبر کوتاه، دردناک و دروغین بود؛ کیهان نوشت ۹ زندانی حین فرار از زندان کشته شدند و سه سال بعد با پیروزی انقلاب و دستگیری جلادان ساواک، در اعتراف‌های فریدون توانگری ملقب به آرش گفته شد ۹ نفر، آقایان بیژن جزنی، کاظم ذوالانواری، مصطفی جوان‌خوشدل، عباس سورکی، محمد چوپان‌زاده، احمد جلیلی‌افشار، عزیز سرمدی، حسن ضیاظریفی و سعید کلانتری را به تپه‌های اوین برده و در سناریویی از پیش نوشته‌شده آنها را به رگبار گلوله بسته‌اند. بیژن جزنی در خانواده‌ای طرفدار حزب توده متولد شد. او که فضای سیاسی بعد از کودتای ۲۸ مرداد را تجربه کرده بود، با ملی‌ها و بازمانده‌های حزب توده همکاری داشت و آرام‌آرام تدارک مبارزه مسلحانه و تامین سلاح را در دستور کار گروه قرار داد. زمانی که جزنی همراه با یکی دیگر از اعضای گروه به نام «سورکی» اسلحه‌های تهیه‌شده را به همراه داشتند، به دام پلیس افتادند.

جزنی در سال ۴۷ بازداشت و به پانزده سال زندان محکوم شد. در فروردین ۵۴ هم که او را به قتل رساندند، دستگاه تبلیغات پهلوی ادعا کرد در حین فرار آنها را کشته است. بعد از انقلاب هم دادگاه انقلاب به ماجرای جزنی و آن چند تن رسیدگی کرد و معلوم شد حکومت پهلوی آنها را با برنامه‌ریزی به قتل رسانده و خلاصه اینکه جزنی و دیگران در هیچ دادگاهی به «اعدام» محکوم نشدند. اگر بود 19 دی‌ماه 83ساله می‌شد. به مناسبت زادروزش، در پی پاسخ به این پرسشیم که چرا برخی از اعضای حزب توده به مبارزه مسلحانه روی آوردند و چگونه مردی که روشنفکر و هنرمند بود، در میانه راه به مبارزه مسلحانه معتقد شد و بر همان مرام ماند؟

 

بیژن جزنی که بود؟

بیژن جزنی در سال ۱۳۱۶ شمسی در خانواده‌ای طرفدار حزب توده متولد شد، اما پدرش در سال ۱۳۲۵ همراه فرقه دموکرات از ایران به سمت شوروی گریخت که باعث کدورت میان پدر و پسر شد. بیژن از ۱۱سالگی با حلقه‌های دانش‌آموزی مربوط به حزب توده ارتباط گرفت و پیش از تشکیل گروه خود و گرایش به سمت مبارزه مسلحانه چندین بار به خاطر حمایت از جبهه ملی بازداشت و زندانی شد. وی به‌‌رغم توده‌ای بودن به جبهه ملی گرایش شدید داشت و از طرفداران مصدق بود. منبع درآمد مالی جزنی ساخت و تولید فیلم بود. در مجموع تا زمان اعدامش ۹ بار دستگیر شد، اما به دلیل ضعف سیستم شهربانی در دهه ۳۰ و اوایل دهه ۴۰، هر بار با نام مستعار پرونده‌های قبلی خود را در محکومیت‌های بعدی بی‌اثر می‌کرد.

جزنی فارغ‌التحصیل رشته فلسفه از دانشکده فلسفه و علوم تربیتی دانشگاه تهران بود، به نقاشی نیز علاقه داشت و چندین تابلو از او هنوز در دست همسرش مهین موجود است. علاوه بر این در حوزه تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران مطالعاتی داشت و آثار متعدد تالیف کرد. از مهم‌ترین آثار تاریخ سیاسی اجتماعی جزنی می‌توان تاریخ سی‌ساله ایران، انقلاب مشروطیت ایران، نیروها و هدف‌ها و تحلیل موقعیت نیروهای انقلابی در ایران را نام برد که بیانگر روش تاریخ‌نگاری جزنی هستند.

وی در اواخر دهه ۱۳۳۰ و اوایل ۱۳۴۰ گروه خود موسوم به گروه «جزنی-ظریفی» را تشکیل داد. گروه در سال‌های ۱۳۳۹ تا ۱۳۴۲ فعال بود، اما با شکست سال ۱۳۴۲و قتل‌عام ۱۵‌ خرداد و تحکیم قدرت شاه، تاکتیک این گروه چرخش به سمت مبارزه مسلحانه علیه رژیم بود. تا سال ۱۳۴۵ جزنی و ظریفی جزوه‌ای به نام تز گروه جزنی و ظریفی نوشتند و رسماً نظر گروه را درباره مبارزه مسلحانه اعلام کردند. اگرچه گروه در زمینه فعالیت‌های علنی تجربه‌ای داشت، در زمینه فعالیت مسلحانه و سازمان‌دهی تیم‌های مخفی ناشی بود. با استفاده از همین ضعف ساواک توانست از طریق شبکه عباس شهریاری در میان گروه نفوذ کند و در نتیجه جزنی و چند نفر از افرادش دستگیر و زندانی شدند. آثار جزنی از قبیل تاریخ سی‌ساله ایران، نبرد با دیکتاتوری، چگونه مبارزه مسلحانه توده‌ای می‌شود و طرح جامعه‌شناسی برای سازمان فدائیان خلق در زندان نگاشته شد. علاوه بر این، اسناد ساواک نشان می‌دهد وی در میان زندانیان به دنبال تشکیل و سازمان‌دهی گروه علیه نظام و ترویج افکار خود بوده است. اما چون پیش از تشکیل فدائیان خلق دستگیر و زندانی شد عملاً نتوانست فدائیان را سازماندهی کند. هرچند آثار او به بیرون از زندان فرستاده می‌شد، با این حال زندانی شدن وی از پذیرش آرای او در میان فدائیان به‌شدت کاست. به ویژه نقدهای او بر رهبری حزب توده نیز بر این ناشناسی و مخالفت رهبران حزب توده با آرای وی تاثیرگذار بود.

بیژن جزنی اساساً نظریه پرداز مارکسیسم-لنینیسم بود. وی به‌شدت تحت تاثیر اندیشه‌های لنین قرار داشت. با نگاهی به آثار جزنی با نقل قول‌های فراوانی از لنین در این آثار مواجه می‌شویم. علاوه بر لنین، جزنی در همان زمان از افکار انقلاب الجزایر، کوبا و اشخاص دیگری مانند رژی دبره کمابیش اثر پذیرفته بود. با نگاهی به آثار وی از قبیل مقاله آگاهی و خودانگیختگی، رابطه جنبش انقلابی مسلحانه با خلق و نبرد با دیکتاتوری به ویژگی‌های فوق می‌توان پی برد. اندیشه‌های جزنی را باید به دو مرحله پیش از زندانی شدن و آغاز شکل‌گیری فعالیت‌های مسلحانه و مرحله زندانی بودن و شکست مبارزه مسلحانه تقسیم کرد. از مرحله ابتدایی به جز کتاب تز گروه جزنی-ظریفی اثر دیگری توسط جزنی نوشته نشده است. جزنی بیشتر آثار خود را در زندان به نگارش درآورد. پس از شکست مشی چریکی که از سوی بسیاری از چریک‌ها مورد انتقاد قرار گرفته بود، جزنی در زندان با حفظ پایه‌های مبارزه مسلحانه آن را با لنینیسم و مشی توده‌ای تلفیق و نظری جدید ارائه کرد.

مازیار بهروز، استاد تاریخ دانشگاه سانفرانسیسکو و نویسنده کتاب «شورشیان آرمانخواه» درباره مشی مسلحانه چریک‌های فدایی، استفاده از واژه «تروریسم» را ناکارآمد و بی‌فایده دانسته که «تبدیل شده است به یک حربه سیاسی که هر گروه یا حکومتی که دیگری را مخالف خود می‌داند از آن استفاده می‌کند». او از اصطلاح «عمل تروریستی» استفاده کرده و گفته است: «زمانی که فدائیان دست به عمل مسلحانه زدند، جدا از اینکه گروه احمدزاده-‌پویان باشد یا جزنی‌-ظریفی، روی دو واقعیت عینی جامعه ایران انگشت گذاشتند و آن را به عنوان دلایل اصلی روی آوردن به مبارزه مسلحانه طرح کردند. دلیل اول خشونت حکومتی بود که با ۲۸ مرداد آغاز و بعد از اصلاحات ارضی تشدید شده بود. دوم، قرق شدن فضای سیاسی و مصادره شدن جامعه مدنی توسط این خشونت حکومتی بود.»

 

مبارزه مسلحانه چگونه شکل گرفت

جریان مبارزه مسلحانه مولود سال‌های نخستین دهه 40 است که پس از شکست مبارزات مسالمت‌آمیز شکل گرفت. یکی از دلایل به وجود آمدن این تفکر در میان اعضای حزب توده به شکست حزب در سال‌های پیش بازمی‌گشت. به باور اینان فعالیت‌های سیاسی صنفی حزب ناکارآمد بود و رهبران خائن و پراشتباه حزب برای خروج اعضا از انفعال و فعال شدن آن در مرحله عمل تلاشی نکردند. ازاین‌روی کسانی مانند بیژن جزنی، مسعود احمدزاده، امیرپرویز پویان و علی‌اکبر صفایی‌فراهانی به مبارزه عملی روی آوردند و عده‌ای چون جزنی برای این نوع روش مبارزه، اندیشه‌ها و اصولی نیز طراحی کردند. ایشان علت شکست مارکسیسم در ایران را در مشی و تاکتیک یافتند؛ بنابراین برای توجیه روش خود عنوان کردند رهبران پیشین حزب سازشکار، بی‌تحرک و محافظه‌کار بودند و روحیه انقلابی نداشتند. این افراد خود را نجات‌دهندگان حزب می‌دیدند و طبیعی بود از لحاظ درایت و کیاست خود را بالاتر از رهبران پیشین حزب ببینند. آنها تلاش داشتند موتور جنبش انقلابی توده‌ها را از راه مبارزه مسلحانه روشن کنند. جزنی می‌نویسد: «ماندن در مرحله تئوری، از ترس عمل و غرق شدن در مسائل صرفاً استراتژیکی، تنها ما را به محافظه‌کاری اپورتونیستی هدایت می‌کند.» هدف این جنبش مبارزه با امپریالیسم و رهایی خلق از استبداد و روی کار آوردن حاکمیت طبقه کارگر است. علاوه بر ناکامی حزب توده در رسیدن به مطالبات و مخالفت با رژیم پهلوی، شکست‌های جبهه ملی نیز در انتخاب چنین روشی بی‌تاثیر نبود، به خصوص در شخص جزنی که طرفدار جبهه ملی نیز محسوب می‌شد و تلاش می‌کرد میان آن دو ارتباطی دوجانبه برقرار سازد. در کنار این دو، پیروزی‌های طرفداران مارکسیسم در سایر نقاط جهان مانند کاسترو، مائو و چریک‌های آمریکای لاتین نه‌تنها به این گروه امید و روحیه مبارزه داده بود، بلکه نشان داده بود این مشی پیروزی به بار می‌آورد.

مبارزه مسلحانه از تحولات سیاسی اجتماعی ایران نیز متاثر بود. روش سرکوب سیاسی رژیم یکی از عوامل موثر بر جنبش بود. رژیم پهلوی در این زمان اوضاع خفقان‌آور و نومیدانه‌ای از لحاظ آزادی‌های سیاسی بر جامعه تحمیل کرده بود. فضایی که انتقاد بسیاری از روشنفکران، روحانیون و تئوریسین‌های فدایی خلق را برانگیخته بود. جزنی مطرح می‌کند سلطنت وقت به دنبال سرکوب هرگونه جنبش شکل‌گرفته و شکل‌نگرفته بود؛ بنابراین چون روش دولت، خشونت نسبت به مردم است باید مقابله به مثل شود.

 

مروری بر اندیشه‌های اقتصادی جزنی

85مشی مبارزه مسلحانه و «پیشاهنگی» به معنی رهبری جنبش چریکی دو موضوع اصلی در اندیشه‌های تئوریسین‌های فدایی خلق و به‌خصوص بیژن جزنی بود. از نظر جزنی تکامل جامعه به صورت خودانگیختگی و فراهم شدن شرایط مانند تغییرات اقتصادی رخ می‌دهد و ربطی به نبوغ نخبگان از جمله مارکس و انگلس یا پیشاهنگ ندارد. وی آگاهی را فرزند این خودانگیختگی می‌دانست. جزنی رهبری جنبش انقلابی مسلحانه را «پیشاهنگ» می‌نامید. او هدف جنبش مسلحانه به رهبری پیشاهنگ را اعاده قانون اساسی و حقوق مردم برمی‌شمرد و در تلاش بود پیشاهنگ یا روشنفکران انقلابی را سازماندهی کند. پس از این سازماندهی معتقد به فعالیت‌های نظامی و در کنار آن فعالیت‌های تبلیغاتی-‌سیاسی بود. او در مورد ضرورت رهبری پیشاهنگ می‌نویسد: «رشد اقتصادی جامعه که در همه زمینه‌ها آشکار شده است، همراه با استبداد و ستم نواستعماری در توده، انرژی انقلابی ذخیره کرده و این انرژی در دوره‌هایی به ظهور نرسیده است، لکن پیشاهنگ به علت عقب‌ماندگی خود قادر به استفاده از این انرژی نبوده است و این نیز یک صورت از رابطه پیشاهنگ با توده است، همچنان که کوشش و فداکاری‌های پیشاهنگ بی‌آنکه توده‌ها را به حرکت درآورد، قادر به درهم کوفتن دشمن نیست. جنبش خودانگیخته توده نیز بدون داشتن پیشاهنگ شاید بتواند آن را رهبری کند، اما ناکام می‌ماند.»

از نظر جزنی، خرده‌بورژواها از جمله برخی روحانیون، کارمندان، صاحبان مشاغل آزاد و روشنفکران رقیب اصلی پیشاهنگ برای رهبری انقلاب هستند. چنانچه جریان مارکسیست-‌لنینیست نتواند رشد کند و پیشاهنگ از دل آن بیرون آید؛ مسند رهبری جنبش از سوی خرده‌بورژواهای رادیکال اشغال می‌شود. از میان گروه‌های متعدد توده، روشنفکران انقلابی که بیشتر به قشرهای محروم خرده‌بورژوازی روبه‌رشد تعلق دارند، آمادگی بیشتری برای پذیرش ایدئولوژی طبقه کارگر دارند.

جزنی بر این باور بود که چون پرولتاریا قدرت کافی برای سرنگونی نظام وقت ندارد، نمی‌تواند یک انقلاب سوسیالیستی را تحقق بخشد؛ بنابراین باید با طبقات دیگر متحد شود و برای موفقیت انقلاب، رهبری آن را بر عهده بگیرد. وی برای این حرکت سه مرحله در نظر گرفته بود: اول، جمع‌آوری و سازمان دادن افراد انقلابی؛ دوم، مسلح ساختن این دسته‌ها؛ سوم، کوشش برای جلب نیروهای ملی و به تایید رساندن نظر و تئوری قهرآمیز. مرحله بعدی با عملیات درگیری کوچک آغاز می‌شود و سپس در محیط شهر دسته‌های بزرگ‌تر همراه نیروهای محلی علیه نظام وارد عمل می‌شوند. از نظر جزنی یکی از کارکردهای مبارزه مسلحانه و پیشاهنگ، ایجاد وحدت و همگرایی بین طبقه کارگر و نیروهای انقلابی است.

او امیدوار است که زمانی جنبش چریکی به جنبش توده‌ای بدل شود و در رابطه جنبش انقلابی مسلحانه با خلق در «پنج رساله» می‌نویسد: «آنچه بر آهن سرد توده‌ها، در دوره خمودی موثر می‌افتد، آتش سوزان پیشاهنگ است.»

با این حال، در زمینه اندیشیدن رابطه میان جنبش چریکی روشنفکران و جنبش مردمی جزنی بس محتاط است. وی در «طرح جامعه‌شناسی-‌بخش اقتصادی» به بی‌اثر شدن و تضعیف بورژوازی ملی اشاره می‌کند و مهم‌تر از آن، در جمع‌بندی مبارزات سی‌ساله اخیر در ایران اشاره می‌کند که انقلاب سفید و توسعه اقتصادی ایران به رشد سطح زندگی کارگران و طبقه متوسط منجر شده و دست‌کم در دهه ۱۳۴۰ روحیه نارضایتی را در میان بسیاری از گروه‌های اجتماعی کاهش داده و این جایگاه جنبش آزادیبخش ملی را در کشور تضعیف کرده است. پس عدم حضور جنبش اعتراضی مردمی برای وی نشانگر نبود چنین جنبشی است. از نگاه وی، شرایط نارضایتی عمومی در ایران در بهترین حالت در روند شکل‌گیری هستند و شکل‌گیری جنبش نارضایتی وابسته به کاهش رشد توسعه اقتصادی، یا به دیگر سخن بحران توسعه‌یافتگی، در ایران است. از همین روست که جزنی در «پنج رساله» به روشنی می‌گوید که جنبش مسلحانه راهی برای سرنگونی حکومت (مانند انقلاب کوبا) نیست، بل روشی برای ایجاد جنبش گسترده اعتراضی مردمی است. معنای این گفته آن است که در اندیشه جزنی، مبارزه مسلحانه نقش تاکتیکی دارد.

او در جزوه‌ای با عنوان «طرح جامعه‌شناسی و مبانی استراتژیک جنبش انقلابی ایران» به مباحث اقتصادی پرداخته است. از نظر او نظام اجتماعی-‌اقتصادی ایران نظام سرمایه‌داری وابسته است، او بورژوازی ایران را به دو نوع کمپرادور و ملی تقسیم کرده و معتقد است تضاد اصلی در جامعه ما، تضاد خلق با امپریالیسم و متحد اجتماعی آن، یعنی بورژوازی وابسته (کمپرادور) به خصوص جناح و قشر بورژوازی وابسته اداری و نظامی است که به صورت دستگاه حاکم ظاهر می‌شود. جزنی معتقد است بورژوازی کمپرادور پس از ناکامی انقلاب مشروطیت به تدریج از قشر بورژوازی ملی فاصله گرفته و در حکومت رضاخان در حاکمیت سیاسی سهیم شده و با رشد مداوم خود و همراه با رویدادهای سیاسی سهم بیشتری در حاکمیت پیدا کرده و سرانجام طی دهه اخیر، شریک کهن خود فئودالیسم را با رفرم از میدان و اریکه حاکمیت خارج کرده است.

در مورد بورژوازی ملی نیز می‌نویسد این نوع بورژوازی در فاصله سال‌های 20 تا 32، رشد چشم‌گیری پیدا کرد، به دنبال کودتای ۲۸ مرداد از رشد بازماند و در زمینه‌هایی که برای رشد سریع بورژوازی کمپرادور به‌وجود آمده بود، به سرعت در جهت خصوصیات کمپرادوری کانالیزه شد و اکنون به مثابه یک نیرو و قشر معتبر اجتماعی-‌اقتصادی شناخته نمی‌شود. از نظر او بقایای بورژوازی ملی در بورژوازی کوچک و عقب‌مانده تولیدی و در سرمایه‌های کوچک‌تر تجاری که با بازار داخلی و توزیع سروکار دارد به حیات خود ادامه می‌دهد. او اصلاحات ارضی را نتیجه تضاد درونی طبقات حاکمه و برنامه بورژوازی کمپرادور و امپریالیسم می‌داند و معتقد است طی نیم‌قرن اخیر دگرگونی‌هایی در سیمای فئودالیسم در جهت مصالح امپریالیسم و بورژوازی پدیده آمده بود، اما بدون این که با نیروی درهم‌کوبنده جنبش‌های دهقانی و دیگر نیروهای انقلابی روبه‌رو شود، بر اثر رشد یک تضاد درونی طبقات حاکمه (به جای تضاد ریشه‌ای دهقانان، کارگران و بورژوازی ملی با فئودالیسم) و امپریالیسم پس از مدت‌ها تاخیر تاریخی، به طریق مسالمت‌آمیز موقعیت خود را به مثابه یک نظام تولیدی و یک طبقه حاکمه از دست داد. او دوران اصلاحات ارضی را مرحله انتقال می‌داند و می‌نویسد طی سال‌های ۳۹ تا ۴۴، به‌‌رغم حرکات کوچک و پراکنده نیروهای مترقی، در هیچ‌یک از دو جناح بورژوازی ملی و طبقه کارگر یک نیروی سازمان‌یافته و باتجربه که قادر باشد جنبش‌های خودانگیخته توده را رهبری کند، وجود نداشت. بنابراین بورژوازی کمپرادور و امپریالیسم با خیال نسبتاً آسوده برنامه خود را به مورد اجرا گذاشتند و توانستند مرغوب‌ترین اراضی کشاورزی (در رأس آنها دربار و شخص شاه) را با قیمت‌هایی چندین برابر قیمت سایر املاک به فروش برسانند.

او دلیل افزایش نقش دولت در اقتصاد را ضعف تاریخی بورژوازی در ایران می‌داند و همین امر را دلیل وابستگی نظام اجتماعی-‌اقتصادی و سیاسی در کشور می‌داند که موجب می‌شود دولت به مثابه نماینده بورژوازی کمپرادور و متحد امپریالست‌های خارجی از منابع اقتصادی و کلیه امکانات سیاسی و اقتصادی خود برای تقویت بورژوازی کمپرادور و به طور صحیح‌تر برای تکمیل نظام سرمایه‌داری وابسته ایران بی‌دریغ استفاده کند. همین امر موجب سوءاستفاده دولت از شرکت‌ها، بنگاه‌های صنعتی و بازرگانی به خصوص در رشته‌های مهمی مثل ذوب‌آهن، ماشین‌سازی، دخانیات، آب و برق و تلفن، راه‌آهن، شرکت واحد اتوبوسرانی، شیلات و مانند آنها می‌شود. جزنی سوءمدیریت دولتی را عنوان آبرومندانه غارت بیت‌المال می‌داند که با رانت در اختیار مقامات دولتی و نظامی قرار گرفته است.

او ضمن انتقاد از سیاست شوروی در رابطه با ایران، رشد صنایع دولتی در دهه 40 را با کمک کشورهای سوسیالیستی می‌داند که طی آن دهه به سرعت گسترش یافته بود و می‌نویسد اتحاد شوروی و دیگر کشورهای سوسیالیستی به صورت وام دولتی، ماشین‌آلات و خدمات فنی لازم برای ایجاد صنایع سنگین و طرح‌های صنعتی عمرانی را با وام اندک تامین می‌کنند تا بتوانند اقتصاد ایران را در اختیار خود داشته باشند.

کوتاه سخن آنکه به نظر می‌رسد بیژن جزنی، با آنکه او را به عنوان یکی از تئوریسین‌های چریک‌های فدایی خلق می‌شناسند، روشنفکری بود که مبارزه مسلحانه را پاسخ «فنر فشرده» توده‌های مردم در مقابل فشار رژیم می‌دانست. او در تدارک مبارزه مسلحانه، آن را «تبلیغ مسلحانه» و آغاز روندی درازمدت برای ایجاد یک جنبش مردمی می‌داند. به نظر می‌رسد جزنی آن‌قدر که در پی ساختن جنبش اعتراضی دموکراتیک آینده است، چشم انتظار پیوند مبارزه مسلحانه با جنبش توده‌ای خفته در زیر رکود ظاهری نیست. جزنی می‌بیند که رشد گروه‌های اجتماعی در ایران نیازمند مشارکت سیاسی آنهاست و این در شرایط فروبستگی سیاسی کشور پس از سال ۱۳۴۲ ممکن نیست.

دراین پرونده بخوانید ...