شناسه خبر : 43138 لینک کوتاه

شوک مالیاتی

چرا سوپراستارها قید فیلم‌های پرخرج و بزرگ را می‌زنند؟

 
 
آسیه اسدپور/ نویسنده نشریه 

76

در سال‌های اخیر، هالیوودی‌ها، از طرفداران بزرگ مالیات‌های بالا بوده‌اند. آنها با این ادعا که «مالیات یک مشوق اقتصادی و قراردادی اجتماعی برای مشروعیت‌بخشی دولت‌هاست»، طی بیانیه‌ای خواستار افزایش مالیات شده‌اند؛ اما در عمل رفتاری غیرمنطقی و گیج‌کننده داشته‌اند. تعداد قابل توجهی از سلبریتی‌های هالیوودی، نه‌تنها حاضر نیستند پولی به سازمان خدمات درآمدهای داخلی آمریکا (IRS‌) اهدا کنند، که از معافیت‌های مالیاتی ویژه هر ایالت سودهای کلانی می‌برند و داستان‌های فرار مالیاتی‌شان، خود عملاً یک سریال تکراری شده است. اما چرا؟ اگر واقعاً این سلبریتی‌ها معتقدند که مالیاتِ بیشتر راهی برای زندگی بهتر است و حتی فعالانه به دنبال ایالت‌هایی با مالیات‌های بالا برای زندگی می‌گردند و چه‌بسا بیشتر کار می‌کنند تا پول بیشتری به دست آورند، پس چرا فرار مالیاتی، همچنان مشکل بزرگ اعضای خاندان سلطنتی هالیوود است؟ یا فردی مثل جرج کلونی حاضر می‌شود برای فیلمی که شش‌بار نامزد جایزه اسکار شده است، فقط سه دلار دستمزد بگیرد؟ آیا ستاره‌های فیلم‌های معروف، از مالیات‌های بالا برای ایجاد شهرت، استفاده می‌کنند؟ آیا از بازی در فیلم‌های پرفروش که برایشان پول بیشتری می‌آورد، دست می‌کشند و در عوض دستمزد کمتری دریافت می‌کنند تا فیلم‌های باکیفیت به آنها اعتبار بیشتری ببخشد و جوایز زیادتری را برایشان به ارمغان آورد؟‌ یا همان‌گونه که اتاق فکر سیاست‌های عمومی مینه‌سوتا «‌American Experiment‌» اعلام کرده است، مالیات بر درآمدهای شخصی گاه آن‌قدر بالاست که باعث می‌شود حتی سوپراستارها قیدِ دستمزدهای بالا را بزنند؟

درآمدهای حاشیه‌ساز

مالیات (درآمد-دستمزد)، نقشی مهم در کارایی اقتصادی و عدالت بازتوزیعی دارد. این اثر در حوزه سیاست و حتی هالیوود هم قابل تامل است. برای نمونه، هالیوود در انتخابات 2012، نقش بزرگی ایفا کرد و افزایش مالیات بر درآمد ثروتمندان یک موضوع مهم در مبارزات انتخاباتی بود. در آن دوره، بسیاری اعتقاد داشتند دریافت مالیات بیشتر از افرادی چون ستارگان سینما که در گروه درآمدی برتر قرار دارند، به تحریک مستقیم اقتصاد کمک نمی‌کند؛ چون مالیات‌های سنگین بر ثروتمندترین گروه آمریکایی، سرمایه‌گذاری در کسب‌وکارهای کوچک و بزرگ را محدود خواهد کرد. در طرف دیگر این استدلال، افراد دیگری به‌خصوص برخی از بازیگران و سلبریتی‌های خواهان افزایش مالیات بر درآمد، تاکید داشتند مالیات بر درآمدهای بالا، در عین تحریک اقتصاد، کسری بودجه را جبران و به پرداخت مالیات از سوی طبقه متوسط جامعه کمک می‌کند؛ به مردم فرصت تنفس در پرداخت وام‌هایی چون وام مسکن را می‌دهد و کمک می‌کند آنها در ازای شغل و درآمدی که دارند از سطح رفاه بیشتری برخوردار شده و قدرت خرید بالاتری داشته باشند. استدلالی که اکنون نیز همچنان طرفداران خود را دارد اما با افزایش تعداد رسوایی‌های مالیاتی، صنعت هالیوود را به چالش کشانده است و از سویی مجموعه اصلاحات مالیاتی نشان می‌دهد، اثر شوک‌های مالیاتی بین گروه‌های درآمدی ناهمگون است و افراد در پاسخ به تغییرات سیستم مالیاتی ممکن است، کار خود را با روش‌های ظریفی تغییر دهند و با مبادلات عجیب، خسارت مالی و غیرمالی خود را جبران کنند، مثلاً، ستارگان سینما مجبور شوند برای داشتن شانس حضور در فیلم‌های باکیفیت‌تر که اعتبار آنها را افزایش می‌دهد، قید دستمزد خود را بزنند؛ مانند جرج کلونی که برای نویسندگی، کارگردانی و بازی در فیلم «شب بخیر و موفق باشید»، فیلمی که نامزد جایزه اسکار در شش بخش از جمله بهترین کارگردانی، بهترین فیلم‌نامه غیراقتباسی و بهترین بازیگر نقش اول مرد شد، دستمزد سه‌دلاری دریافت کرد. همان‌گونه که به‌طور مشابه، جونا هیل فلدستاین، به حداقل دستمزد تعیین‌شده از سوی انجمن بازیگران سینمای آمریکا (‌SAG-AFTRA‌) برای کسب فرصت همکاری با کارگردان برنده جایزه آکادمی مارتین اسکورسیزی در فیلم «گرگ وال‌استریت» قانع شد و این سوال را به وجود آورد که آیا این سوگیری رفتاری صرفاً مختص سوپراستارهای هالیوودی است؟ سوالی که برای پاسخ به آن در این مقاله و با تمرکز بر ستارگان سینما، تلاش کردیم طی چند مرحله، ابتدا به یک تعریف مشخص از «ستارگان» سینما و ارتباط آنها با براکت‌های مالیاتی آمریکا، برسیم و در انتها برای پژوهش‌های آتی به‌طور صریح نتیجه‌گیری کنیم.

ستاره‌های پول‌ساز

در این مقاله، ابتدا دو معیار را برای تعیین اینکه کدام بازیگر «ستاره» است و به‌طور بالقوه مشمول بالاترین نرخ‌های مالیاتی نهایی می‌شود، در نظر گرفتیم. از بانک اطلاعات اینترنتی فیلم‌ها (‌IMDb) که برای هر فیلم و نمایش تلویزیونی، ترتیب حضور بازیگران در تیتراژ، ژانر فیلم، زبان، کارگردان و نام کشور سازنده را ثبت می‌کند و از داده‌های نظرسنجی کویگلی که اغلب در هر سال 10 پول‌ساز هالیوودی را معرفی می‌کند، استفاده کردیم و «ستارگان» را این‌گونه فهرست‌بندی کردیم: با اتکا به کویگلی و نظرسنجی پرفروش‌ترین سالن‌های تئاتر، 25 پول‌ساز آمریکایی را انتخاب کردیم و در فاصله سال‌های 1913 تا 2013، به آنها ستاره دادیم. با کمک «‌UMR» نیز که از سال 1926، بازدهی «باکس‌آفیس» محبوب‌ترین فیلم‌ها را سنجیده است، 563 بازیگر را به عنوان ستاره‌های سینما در سال‌های 1927 تا 2014 و با میانگین 53 ستاره که 29 درصد آنها زنان بودند، انتخاب کردیم و میانگین ستاره بودن‌شان در سینما را عدد 3 /14 سال قرار دادیم که کاترین هپبورن که برای 48 سال ستاره بود و چهار جایزه اسکار داشت در ابتدای فهرست این ستارگان جای گرفت. علاوه بر آن، چون برخلاف داده‌های دقیق عرضه نیروی کار، اطلاعات محدودی درباره درآمد ستاره‌های سینما وجود دارد، به پژوهش بریگمن در سال 2017 که با استفاده از فهرست خزانه‌داری ایالات متحده از پردرآمدترین‌ها اثبات کرده بود، 1125 بازیگر فیلم‌های هالیوودی به‌طور متوسط سالانه 3 /3 میلیون دلار (با ارزش دلار سال 2021) درآمد دارند، رجوع کردیم و با مقایسه یافته‌های او با نمونه آماری خود، متوجه چند داده اطلاعاتی مهم شدیم. این مقایسه به ما نشان داد: 5 /49 درصد از ستاره‌های منتخب این پژوهش، در میان آن 1125 بازیگر حضور دارند، حد متوسط پایین براکت مالیاتی آنها تقریباً 70 دلار است، نرخ مالیاتی حاشیه‌ای برای یک ستاره سینما که به‌طور قابل‌توجهی کمتر از 3 /3 میلیون دلار درآمد دارد، نیز شامل آن می‌شود و در یک سیستم مالیات تصاعدی، هرگونه تغییر مقطعی در نرخ‌های مالیاتی ممکن است بر عرضه نیروی کار تمام بازیگران حتی «بازیگران پشتیبان» و مکمل تاثیر بگذارد، با این توضیح که بازیگران پشتیبان و پس‌زمینه، افرادی هستند که در تمامی ماه‌های سال بازی نمی‌کنند. مدت زمان حضور آنها در یک فیلم کوتاه و حدود هشت دقیقه است. مشروط به خروجی هر فیلم، به اندازه حداقل درآمد «SAG-AFTRA‌» بر اساس اولین قرارداد این انجمن در سال 1937 یعنی 25 دلار در یک روز دستمزد می‌گیرند و چنانچه نقش‌شان به بازیگر مکمل ارتقا یابد، این دستمزد می‌تواند به 72 هزار دلار در سال برسد. دریافت داده‌ای که تامل بر آن، در کنار دیگر داده‌ها و با توجه به تحلیل‌های انجام‌گرفته بر اساس الگوی عرضه نیروی کار، مدل رگرسیون پواسون «‌PRM‌»، روش «‌OLS‌» و ارزیابی عملکرد تمامی برآوردگرها، چند نتیجه دیگر را هم برای این پژوهش قطعی و قابل استناد کرد.

شوک اقتصادی بی‌اثر!

نخستین یافته، ارتباط مالیات‌های حاشیه‌ای با عرضه نیروی کار ستاره‌های سینما را تبیین می‌کند و نشان می‌دهد که افزایش عمده مالیات در دهه‌های 1930 و 1940، در یک بازه زمانی 10ساله، با وجود واکنش منفی قوی به افزایش مالیات‌ها، ثابت بوده است. عرضه نیروی کار ستارگان سینما نیز از سه تا چهار فیلم در سال در اوایل دهه 1930 به کمتر از دو فیلم در سال 1950 کاهش یافته است. بازیگران مکمل هم از الگوی مشابهی پیروی کرده‌اند، اما افت آنها در دوره مالیات‌های سنگین به اندازه سال‌های ابتدایی نیست و پس از سال 1960، این رابطه منفی از بین می‌رود. کمااینکه کاهش مالیات در سال 1964 و اصلاحات اوایل دهه 1980 هیچ تاثیر قابل‌توجهی بر بازده فیلم ستاره‌ها نداشته‌اند؛ اما در مقابل، کاهش مالیات در سال 1986 به افزایش بهره‌وری در سال بعد منجر شده و حتی پس از افزایش مجدد مالیات‌ها در سال 1993 ادامه داشته است. دومین یافته نیز که حاصل از برآورد اثر مالیات بر درآمد و عرضه نیروی کار است، با تکیه بر نتایج رگرسیون پواسون تعداد فیلم‌های تولیدشده بر روی نرخ مالیات نهایی 3 /3 میلیون دلار، تایید می‌کند تاثیر مثبت قابل توجهی از درآمد خالص بر تولید فیلم‌های قبل از سال 1960 و تاثیر بسیار کمتری در سال‌های بعد وجود دارد و یک سیستم مالیاتی تصاعدی، فیلم‌سازان را از ساخت بیش از دو فیلم در سال منصرف می‌کند، زیرا فیلم سوم و فیلم‌های بعدی با بالاترین نرخ مالیات حاشیه‌ای مشمول مالیات می‌شوند و این در حالی است که هیچ اثر قابل توجهی از مالیات بر روند کار ستاره‌های فیلم‌ها در استودیوهای فیلم‌سازی، دیده نمی‌شود؛ و این یعنی تردید در ارتباط میان مالیات و عرضه نیروی کار ستارگان و سلبریتی‌ها و اینکه ممکن است تمام شوک‌های اقتصادی را که هم بر مالیات حاشیه‌ای و هم بر صنعت فیلم تاثیر می‌گذارد، دربر نگیرد و به عبارتی تغییر براکت‌ها به بالاترین گروه مالیاتی در یک سال معین، تاثیر کیفی بر یافته‌ها نگذارد.

طرفداران اسکار

اما آخرین یافته بر موضوعی متفاوت‌تر تمرکز دارد و اثر پوچ مالیات بر تولید فیلم را بر مبنای یافته‌های سسپید و همکارانش در سال 2019 در پژوهش «اثرات کوتاه‌مدت و بلندمدت شوک مسکن بر تصمیمات شغلی»، تایید می‌کند و به نقش عوامل دیگر مانند مالکان و سرمایه‌گذاران مسکن که خانه‌هایشان را برای ساخت فیلم‌ها اجاره می‌دهند می‌پردازد. سسپید و همکارانش، با استفاده از یک مجموعه داده جدید از تاریخچه شغلی فیلم‌سازی، تاثیر شوک‌های ثروت مسکن را بر کیفیت مشاغلی که افراد دنبال می‌کنند مطالعه کرده‌اند. به استناد یافته‌های آنها، مالکانی که با کاهش بیشتر قیمت خانه مواجه هستند، سطح مشارکت خود را در پروژه‌هایی با کیفیت بالا، مانند فیلم‌هایی با بودجه‌های کلان و تولیداتی با تمرکز بر استعدادهای ناب یا بازیگران مستعد دریافت جوایز کاهش می‌دهند و به مشارکت در فیلم‌هایی با کیفیت پایین روی می‌آورند، در حالی که اجاره‌کنندگان تحت تاثیر این شوک‌ها قرار نمی‌گیرند، نتیجه‌ای که در این پژوهش هم تکرار شده است؛ البته با این تفاوت محسوس که چون بازیگران به شهرت و اعتبار خود و حضور در فیلم‌های باکیفیت اهمیت می‌دهند، ممکن است با تغییر نگرش فیلم‌سازان و گرایش سرمایه‌گذاران به سمت تولیداتی با کیفیت بالاتر، به مالیات بر درآمد بالاتر پاسخ صریح‌تری بدهند. کمااینکه، بنا بر تحلیل و نقد هزار فیلم برتر متاکریتیک و اندازه‌گیری مجموعه معیارهای فیلم‌های «مهم» و باکیفیتی که یک فیلم‌ساز و تهیه‌کننده در طول سال تولید می‌کند، نتایج متفاوت‌تری هم دیده می‌شود. برای مثال، ممکن است بازیگران در فیلم‌هایی بازی کنند که در دوره‌هایی از حرفه‌شان با مالیات بالاتر، نقدهای متاکریتیک بالاتری دریافت کرده است؛ مقوله‌ای که نشانه‌های آن قبل از سال 1960 به شدت قوی و پس از آن قابل‌توجه است و بعضاً حکایت از یک مبادله مالی-حیثیتی دارد. به بیانی مستدل بر الگویی است که در آن ستاره‌ها در هر سال چند فیلم پرخرج و بزرگ «بلاک‌باستر» می‌سازند اما با افزایش مالیات‌ها، فیلم دوم یا سوم‌شان «پرستیژ»محور می‌شود، چون مالیات بالا، بازده مالی فیلم را کمتر می‌کند و ستاره‌های فیلم‌ها را به سمت همکاری با کارگردان‌های برنده اسکار می‌کشاند. اتفاقی که رونالد ریگان در سال 1981 نیز به آن اشاره داشت و این فرضیه که «مالیات‌های بالا باعث می‌شود سوپراستارها کمتر کار کنند» را به نوعی تایید کرد: «وقتی در سینما بودم، هر سال به نقطه‌ای می‌رسیدم که بعد از فیلم دوم، در براکت 90 درصد قرار می‌گرفتم، بنابراین در چنین مواقعی دیگر فیلمی نساختم و من تنها نبودم. بوگارت، گیبل و دیگران همین کار را کردند.» فرضیه‌ای که ما نیز در رَد آن مبنی بر نبود رابطه قطعی میان نرخ مالیات نهایی در براکت‌های پردرآمد و میزان نیروی کار ارائه‌شده از سوی ستارگان سینما ناتوان بودیم اما با این حال، به شواهدی از تغییر ترکیب عرضه نیروی کار دست یافتیم.

گوشه‌نشینی بلاک‌باسترها

شواهد پژوهش ما نشان دادند، ستاره‌های سینما، وقتی فیلم‌های شخصیت‌محور می‌سازند و همکاری‌های سینمایی بازیگران با فیلم‌های دارای رتبه‌بندی بالا و کارگردانانی موفق در کسب جوایز بیشتر می‌شود که مالیات‌ها بالا بروند. الگویی که به صورت صریح اثبات می‌کند، مالیات‌های بالا دلیلی هستند تا بازیگران پردرآمد، برخی فیلم‌ها را نسبت به «بلاک‌باستر»ها ترجیح دهند و میزان استفاده از بازیگران حامی به‌عنوان گروه کنترل در تثبیت روندهای صنعت فیلم با نرخ‌های مالیاتی بالا، قوی‌تر شود. مضاف بر اینکه، از بسیاری جهات، فیلم‌سازان در مقایسه با مدیران شرکت‌های بزرگ، فضای بیشتری برای تعدیل نیروی کار خود در پاسخ به نوسان‌های مالیاتی دارند. به واقع، در حالی که مدیران شرکت‌های امروزی معروف به مانورهای اجتناب از مالیات هستند، ستاره‌های سینما از پیشگامان این رفتار به شمار می‌آیند. آنچه در کنار دیگر موارد، اهمیت گسترش تجزیه و تحلیل عرضه نیروی کار را فراتر از اندازه‌گیری‌های کمیتی، برای گنجاندن سرمایه انسانی و پاداش‌های غیرمالی نیروی کار، برجسته می‌کند و عملاً نشان می‌دهد، همان‌طور که کارگران جوان ممکن است به دلیل انباشت سرمایه انسانی، کمتر به تغییرات دستمزدها واکنش نشان دهند، ستاره‌های سینما می‌توانند از دوره‌های مالیاتی بالا بهره ببرند تا به عنوان بازیگران «با کیفیت» شهرت پیدا کنند، آن هم زمانی که هزینه-فرصت انجام این کار کم است. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها