دوری از شراکت
آیا شریک نگرفتن استراتژی درستی است؟
در فرهنگ مدیران ایرانی همواره توصیه به «شریک نگرفتن» میشود، اما دانش مدیریت بهشدت این ایده را رد میکند. بیرغبتی برخی مدیران و کارآفرینان به تقسیم سهام و مشارکت با دیگران میتواند پیامدهای متعددی به همراه داشته باشد. از نظر مالی، این رویکرد ممکن است دسترسی به سرمایهگذاریهای جدید را محدود کند، زیرا سرمایهگذاران اغلب در ازای تزریق منابع مالی، انتظار دریافت سهمی از مالکیت دارند. این امر میتواند رشد کسبوکار را بهویژه در مراحل اولیه یا در شرایط نیاز به توسعه سریع، با چالش مواجه کند. از دیدگاه مدیریتی، اجتناب از مشارکت میتواند به انزوای تصمیمگیری منجر شود، زیرا فقدان شرکا یا سهامداران با دیدگاههای متنوع ممکن است توانایی حل مسائل پیچیده یا نوآوری را کاهش دهد. همچنین، این رویکرد ممکن است مانع جذب استعدادهای کلیدی شود، زیرا بسیاری از متخصصان ترجیح میدهند در کسبوکارهایی با ساختار مالکیت منعطفتر و امکان دریافت سهام همکاری کنند. از منظر فرهنگی و سازمانی، مشارکت نکردن میتواند اعتماد و همکاری تیمی را تضعیف کند و به کاهش انگیزه کارکنان بینجامد. در بلندمدت، این انحصارطلبی ممکن است رقابتپذیری کسبوکار را در برابر شرکتهایی که از مشارکتهای استراتژیک و شبکهسازی بهره میبرند، کاهش دهد. با این حال، حفظ نظارت کامل میتواند برای برخی مدیران اطمینانبخش باشد و از تعارضهای احتمالی با شرکا جلوگیری کند، اما این مزیت اغلب در برابر محدودیتهای یادشده کمرنگ میشود. بنابراین، تعادل میان حفظ کنترل و بهرهگیری از مشارکتهای استراتژیک برای موفقیت پایدار کسبوکار حیاتی است.
در این گزارش به این پرسش پاسخ میدهیم که اجتناب از شراکت چه عواقبی دارد؟
وقتی در تجارت خود شریک ندارید یا با شرکای خود جلسات منظمی برگزار نمیکنید، کسبوکارتان عمدتاً با چالشهایی همراه است که یا از نظر مالی امکان تامین هزینهها و مخارج زیانها را ندارید، یا در پرداخت مالیات با مشکلاتی همراه خواهید شد. از طرفی امکان همفکری و ایدههای جدید را از دست میدهید.
همیشه دو سر یا بیشتر بهتر از یک سر است. داشتن شراکت در یک کسبوکار به مدیران کمک خواهد کرد تا راهاندازی کسبوکار آسان شود و هزینه کمتری داشته باشد، در نتیجه سرمایه بیشتری برای کسبوکار در دسترس است. همچنین، ظرفیت وامگیری بیشتری خواهید داشت و کارمندان با توانایی بالا را میتوان شریک کرد. در کنار این موارد، فرصتی برای تقسیم درآمد وجود دارد، مزیتی که به دلیل صرفهجویی مالیاتی حاصل از آن اهمیتی ویژه دارد. مقررات خارجی محدودی وجود دارد و در صورت تغییر شرایط، تغییر ساختار قانونی بعداً آسان است.
چه بخواهید ظرفیت را افزایش دهید، تخصص خود را گسترش دهید یا به یک بازار جغرافیایی جدید دسترسی پیدا کنید، «مشارکت» برای بسیاری از کارآفرینان و شرکتهای کوچک و متوسط (SMEs) محبوب است.
بر اساس گزارش وزارت راهبرد تجاری، انرژی و صنعتی دولت (BEIS)، حدود 700 هزار مشارکت فعال در بریتانیا وجود دارد که تقریباً 13 درصد از کل مشاغل را تشکیل میدهند. شراکت مزایایی چهارگانه برای یک کسبوکار به همراه میآورد. نخست به انعطافپذیری منجر میشود. شراکتها موجب میشوند شما نقاط قوت خود را تقویت کنید. آنها میتوانند درجه بالایی از انعطافپذیری را ارائه دهند، زیرا قرارداد مشارکت میتواند بهگونهای ساختار یابد که نیازها و اهداف خاص شرکای درگیر را برآورده کند. مزیت بعدی آن را میتوان در کسب تخصص و مهارتهای پیشرفته دانست. مشارکتها فرصتی منحصربهفرد برای ترکیب نقاط قوت افراد یا نهادها ایجاد میکنند. این تنوع میتواند به پیشنهاد قانعکنندهتری منجر شود، زیرا شرکا میتوانند از دیدگاهها و مهارتهای منحصربهفرد خود استفاده کنند. سومین مزایایی که شراکت با خود به همراه دارد، تعهد مالی مشترک است، زیرا کارآفرینان و صاحبان مشاغل کوچک اغلب برای شروع یا رشد یک کسبوکار به کمک مالی نیاز دارند. مشارکتها میتوانند این مشکل را با تجمیع منابع حل کنند و تامین بودجه لازم را آسانتر کنند. و از مهمترین مزایای شراکت مربوط به مالیات است. بسته به نوع مشارکت، مزایای مالیاتی ممکن است برای شرکا در دسترس باشد.
اغلب شرکتهای آمریکایی نیز، معتقدند کار گروهی، تجارت را به قله میرساند. در واقع، بسیاری از موفقترین کسبوکارهای کوچک آمریکا را تیمهای دو نفره تاسیس کردهاند که بسیاری از آنها در ابتدای تشکیل هیچ قرارداد مشارکتی نداشتند. برخی از این شراکتها مدیریت پردرآمدترین شرکتهای جهان را بر عهده گرفتند.
شراکت تجاری یک ترتیب قانونی است که در آن دو یا چند فرد یا نهاد در مالکیت، مسئولیتهای مدیریت، سود و بدهیهای یک سرمایهگذاری تجاری به اشتراک میگذارند. این شامل قراردادی است که نقشها، حقوق و تعهدات هر یک از شرکا را مشخص میکند. شرکتهای تضامنی میتوانند اشکال مختلفی داشته باشند، که هر کدام دارای مجموعهایاز قوانین و مقررات خاص خود هستند.
شرکا منابعی مانند سرمایه، مهارتها، تخصص یا نیروی کار را به کمک کسبوکار کمک میآورند. آنها دارای اختیارات تصمیمگیری مشترک هستند و حق دریافت بخشی از سود یا زیان حاصل از مشارکت را دارند که معمولاً بر اساس درصدهای مالکیت یا مشارکت توافق شده آنهاست. شرکا منابع مشترکی دارند و میتوانند منابع مالی، دانش، مهارتها و تخصص خود را با هم ترکیب کنند و امکان دسترسی بیشتر به سرمایه، استعداد و فرصتها را فراهم کنند.
شرکا، مسئولیتهای مشترک دارند و حجم کار و مسئولیتهای تصمیمگیری بین آنها تقسیم میشود و بارها و خطرات فردی را کاهش میدهند. همچنین، شرکا میتوانند از نقاط قوت یکدیگر استفاده کرده و نقاط ضعف را جبران کنند و کسبوکار جامعتر و توانمندتری ایجاد کنند.
در مدیریت استراتژیک، افراد به دنبال افزایش تراکم بازار و رقابت با آگاهی بیشتر از کل بازار هستند. ازاینرو، ماموریت، چشمانداز و ارزشهای شرکت را با واقعیتهای بازار رقابتی و نیازهای تجاری یکپارچه میکند. بنابراین، رهبران اطلاعاتی را در مورد عوامل بیرونی و داخلی برای حمایت از تصمیمگیری جمعآوری میکنند.
با این اطلاعات، رهبران سپس به دنبال راههایی برای کاهش خطرات، غلبه بر چالشهای پیشبینیشده و استفاده از فرصتها هستند. به این ترتیب، مدیریت استراتژیک یک رویکرد پویا برای تعیین جهت با حفظ اطلاعات بالا و فعال بهعنوان یک بازیگر در بازار است. یکی از اقدامات مهم در مدیریت استراتژیک «شریک گرفتن در کسبوکار» است.
مزایای کلیدی مشارکت در تجارت
شراکتهای تجاری میتوانند سرمایهگذاری قدرتمندی باشند و موجب میشوند شما منابع را جمع کنید، ریسکها را به اشتراک بگذارید و در استراتژیهای تجاری همکاری کنید. این راهی بینظیر برای افراد با مهارتها و منابع مکمل فراهم میکند تا گرد هم آیند و چیزی بزرگتر از آنچه خودشان میتوانند خلق کنند که به افزایش سرمایه و منابع، مهارتها و تخصصهای متنوع، ریسکها و بدهیهای مشترک در میان شرکای تجاری، انعطافپذیری در عملیات و مدیریت، سهولت تشکیل و انحلال منجر میشود.
شریک تجاری با خود مزایایی به همراه دارد که شاید ابتداییترین مورد یک دست اضافی داشتن در یک کسبوکار باشد. وقتی یک شریک تجاری دارید، یک شخص یا چند نفر دارید که میتوانند در انجام تمام کارهای تجاری به شما کمک کنند. شرکا میتوانند وظایف را تقسیم کنند، به این معنی که کارها سریعتر انجام میشوند و ممکن است شرکا بتوانند کارهای بیشتری را نسبت به زمانی که بهتنهایی کار میکردند، انجام دهند. مزیت دیگر آن این است که شما از دانش اضافی بهرهمند میشوید؛ شرکا میتوانند مهارتها و دانشهایی را به کسبوکار شما بیاورند که شما از آن بیبهره هستید. ممکن است اطلاعات زیادی در مورد محصول یا خدماتی که کسبوکارتان ارائه میدهد داشته باشید، اما ندانید که چگونه یک کسبوکار را اداره کنید. میتوانید شریکی بیاورید که در اداره یک کسبوکار ماهر باشد. همچنین، شریک تجاری شما نیز ممکن است تجربیاتی از گذشته داشته باشد که میتواند به هدایت کسبوکار شما در مسیر موفقیتآمیز کمک کند.
علاوه بر این، بار مالی کمتری خواهید داشت؛ راهاندازی یک کسبوکار میتواند گران باشد. ممکن است هزینههای سربار پرهزینهای برای موجودی، تجهیزات، فضای خردهفروشی و... داشته باشید. در واقع، یک شریک میتواند بار مالی شما را کاهش دهد. به جای اینکه خودتان برای همه چیز هزینه بپردازید، شریک شما میتواند هزینهها را تقسیم کند. به دلیل کمکهای مالی شریک، کسبوکار ممکن است بتواند هزینههای بیشتری از گذشته بپردازد و ممکن است بتوانید هنگام راهاندازی کسبوکار خود از بدهیهای زیاد جلوگیری کنید.
مزیت دیگر شریک داشتن، «کاغذبازی» کمتر است. شروع یک شراکت تجاری دشوار نیست. شما مجبور نیستید مدارک خاصی را به دولت فدرال ارسال کنید. احتمالاً فقط حداقل اسناد محلی دارید. همه شرکای درگیر باید قرارداد مشارکت را امضا کنند. این توافقنامه وظایف و مسئولیتهای هر یک از شرکا، نحوه تصمیمگیری، نحوه تقسیم سود و زیان و موارد دیگر را شرح میدهد. ایجاد و امضای این سند سادهتر از پر کردن مدارک برای سایر ساختارهای تجاری است.
همچنین، فرمهای مالیاتی کمتری وجود خواهید داشت. با مشارکت، هیچ مالیات اضافی برای نهاد تجاری وجود ندارد. این بدان معناست که شما مجبور نیستید فرمهای مالیاتی کسبوکار را پر کرده و ارسال کنید. در عوض، مالیات به صاحبان مشاغل منتقل میشود. شما سهم خود را از سود و زیان در اظهارنامه مالیاتی فردی خود لحاظ خواهید کرد و موظف به پرداخت هرگونه مالیات اضافی هستید.
اما با وجود این بسیاری از مدیران نگران شروع شراکت هستند و نمیتوان این نگرانی را نادیده گرفت. اول اینکه بهتنهایی امکان تصمیمگیری وجود ندارد. در برخی موارد احتمال اخلاف نظر وجود خواهد داشت. علاوه بر این باید سود خود را تقسیم کنند و کسبوکار دیگر یک کار گروهی است که در هر شرایطی از نظر قانونی مسئول تجارت خود هستند، حتی اگر خود در آن دخالتی نداشته باشند.
تاد و جاناتان وقتی با من تماس گرفتند آماده ترک شراکت خود بودند. هر کدام دیگری را متهم میکردند که وظایف خود را بهدرستی انجام ندادهاند، این در حالی است که بهسختی به خاطر میآورند آخرین بار چه زمانی در مورد تجارت با یکدیگر صحبت کردهاند و این باعث شد هیچکدامشان ندانند در کجا قرار دارند و به کجا خواهند رفت. این در حالی است که در صورت داشتن یک شراکت درست با مدیریت استراتژیک، زمان کافی برای گفتوگو درباره مسائل کاری خود داشتند و به چالش و ترک شراکت نمیرسیدند.
مشخص شد کینهای که هر یک از آنها نسبت به دیگری دارند، نتیجه نداشتن ارتباط است. هر چند هر کدام کاری را که فکر میکرد درست است، انجام میدادند، اما در مسیرهای جداگانهای قرار داشتند. تاد مسئول امور مالی و بخش فناوری اطلاعات بود. مدیران تیمهای مختلف، طراحی، تولید، بازاریابی و اجرا مستقیماً به جاناتان گزارش میدادند. اما مدیران تیم با هم دیدار هم نکرده بودند و هیچ جا زیرساختی برای بحث در مورد اینکه چگونه همه چیز با تصویر بزرگ چشمانداز اصلی و ماموریتی که شرکا برنامهریزی کرده بودند مطابقت دارد، وجود نداشت. یکی از بزرگترین مزایای داشتن یک شریک نادیده گرفته شده بود. در واقع، جلسات منظم با موارد دستور کار فشرده و مفید، کسبوکار را در مسیر درست نگه میدارد و قطعات مانند یک ماشین روغنکاریشده به هم متصل میشوند که اثرات آن در نتیجه رو به رشد خود را نشان میدهد.
ارتباط اثرگذار، موجب شکوفایی هر شراکت تجاری موفق میشود. هنگامی که ارتباطات قطع میشود، سوءتفاهمها، رنجشها و درگیریها بهسرعت ریشه میدواند و کل سرمایهگذاری را به خطر میاندازد. ارتباط ضعیف اغلب از سبکهای ارتباطی متفاوت، نبود شفافیت، فرضیهها یا خودداری کامل از گفتوگوهای دشوار ناشی میشود. عواقب آن نیز میتواند شدید باشد و به از دست رفتن فرصتها، هدر رفتن منابع و از بین رفتن اعتماد بین شرکا منجر شود.
برای بهبود ارتباطات، شرکا باید متعهد به گفتوگوی باز و صادقانه، گوش دادن فعال و تمایل به پرداختن به مسائل باشند. اعلام حضور منظم، هدفگذاری روشن و کانالهای مورد توافق برای ارتباط میتواند به حفظ همه افراد در یک صفحه کمک کند. علاوه بر این، حمایت از خارج، مانند یک میانجی یا مربی، میتواند چشماندازی عینی ترسیم کند و به حل مسائل ارتباطی ریشهدار کمک کند. در نهایت، ارتباط اثرگذار فقط یک حسن نیست، بلکه ضرورتی برای یک مشارکت تجاری پررونق است. با اولویت دادن به ارتباطات شفاف، محترمانه و مکرر، شرکا میتوانند چالشها را بررسی کنند، دیدگاههای خود را هماهنگ کنند و پایهای قوی برای موفقیت بلندمدت ایجاد کنند.
شراکتهای تجاری موفق به یک فرآیند تصمیمگیری کاملاً تعریفشده برای جلوگیری از تعارض و اطمینان از عملیات روان نیاز دارد. بدون یک فرآیند روشن، شرکا ممکن است خود را بر سر تصمیمات حیاتی در تضاد ببینند که ناامیدی، رنجش و بنبست احتمالی را به دنبال خواهد داشت. ایجاد یک چهارچوب تصمیمگیری از همان ابتدا ضروری است که نحوه تصمیمگیری را مشخص کند؛ اینکه چه کسی در زمینههای خاص حرف آخر را میزند و چه چیزی رای اکثریت را تشکیل میدهد. این شفافیت از سوءتفاهمها و جنگ قدرت جلوگیری میکند و به شرکا اجازه میدهد چالشها را بهطور موثرتری مدیریت کنند. علاوه بر این، یک فرآیند تصمیمگیری ساختاریافته، ارتباطات و همکاری باز را تشویق میکند. شرکا میتوانند دیدگاهها، نگرانیها و ایدههای خود را بیان کنند و احساس مالکیت و مسئولیت مشترک را تقویت کنند. این رویکرد نهتنها مشارکت را تقویت میکند، بلکه به تصمیمگیریهای آگاهانهتر و دقیقتر منجر میشود.
بازنگری و اصلاح منظم فرآیند تصمیمگیری نیز با تکامل کسبوکار بسیار مهم است. انطباق با شرایط در حال تغییر و پرداختن به چالشهای نوظهور بهموقع و سازمانیافته میتواند از تبدیل شدن مسائل جزئی به درگیریهای بزرگ جلوگیری کند.