شناسه خبر : 42462 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

عقوبت دمیدن در آتش التهاب

چرا سیاستمداران باید اعتراض جامعه ایرانی را جدی بگیرند؟

 

مولود پاکروان / نویسنده نشریه 

گرهی که با دست باز می‌شد حالا با دندان هم گشوده نمی‌شود. گفت‌وگو با مردمی که صدای آرامشان به گوش کسی نرسید و ناچار شدند با فریاد با سیاستمداران سخن بگویند کار آسانی نیست؛ وقتی هر دو طرف فریاد می‌زنند، حرف‌ها شنیده نمی‌شود. ادبیات برخی مقامات و رسانه‌های دولتی هم در این میانه تنها آتش‌بیار معرکه بود. مردمی که در بزنگاه‌های تاریخی، فهیم، انقلابی و صبور خوانده می‌شدند، یکباره خودفروخته و اغتشاشگر نام گرفتند، آنقدر که تندروترها، خواستار قلع و قمع و مجازات و اعدام یک‌شبه‌شان شدند. اگر دولتمردان مشاوران دلسوزی داشتند یا دست‌کم هشدارهای پی‌درپی جامعه‌شناسان و تحلیلگران علوم سیاسی را جدی می‌گرفتند می‌دانستند که راه به پایان رساندن التهابات، از پاسخگویی صحیح به افکار عمومی می‌گذرد. اما سیاست در روزهای تنش، نه‌تنها نابینا و ناشنوا بود، که همچون گذشته، با ادبیاتی نه‌چندان درخور و با رویکردهایی نه‌چندان مسالمت‌آمیز بر آتش خشم مردم دمید.

در حالی که جامعه با تغییر جدی در نحوه ابراز مطالبات خود نشان می‌دهد به چه میزان از رشد فرهنگی و بالندگی سیاسی رسیده، سیاستمداران اما همچنان کوته‌فکرانه یا در پی افزایش فشارند یا در پی تطمیع عوام‌زده معترضان- مثلاً با وعده اینترنت پرسرعت! حتی نشست سران سه قوه در هفته‌ای که گذشت، نشانه‌ای از پاسخ خردمندانه مردان ارشد سیاست به مطالبات مردم نداشت. پیام کلی آنها تنها ضرورت نقش‌آفرینی هوشمندانه و جدی دستگاه‌های مسوول در راستای آرامش‌بخشی به کشور، مقابله با آشوبگری و صیانت از نظم و امنیت عمومی بود. موضع نمایندگان انقلابی بهارستان هم نیازی به یادآوری ندارد.

در سه هفته اخیر، صاحب‌نظران بسیاری به سبب‌شناسی ناآرامی‌ها و واکاوی عوامل مختلفی که باعث التهابات اخیر شد پرداختند. تحلیلگران علوم سیاسی از پس‌ماندگی ساختار سیاسی در برابر جامعه پیش‌رفته، ضعف حکمرانی، ناکارآمدی سیاسی و شکاف عمیق میان حکمرانی و مردم سخن گفتند، اقتصاددانان از وخامت احوال اقتصاد و بیکاری و فقر و فساد و نابرابری، جامعه‌شناسان از فروریختن طبقه متوسط، تبعیض علیه زنان و نادیده گرفتن حقوق آنان، بی‌صدایی ضعیفان و امید و اعتماد ازدست‌رفته و تمایل دولت به پدرسالاری در تمام جنبه‌های زندگی مردم و اهالی ارتباطات از مرجعیت‌زدایی از رسانه‌های اصلی، سرکوب دیجیتال، تحدید آزادی بیان و رسانه‌ها و مسدود شدن مجاری گفت‌وگو میان مردم و سیاستمداران. و همگی تاکید کردند که تجمیع مطالبات بی‌پاسخ‌مانده در دهه‌های اخیر -که محمد فاضلی آن را ناشی از «هم‌آیندی بحران‌ها» می‌داند و محمد قوچانی آن را «مطالبه کرامت» می‌نامد- آتش التهابات را تندتر کرده است.

ریشه‌های این ناآرامی هرچه باشد تردیدی نیست که پاسخ به‌موقع و درست مسوولان می‌توانست از تداوم و شدت آن بکاهد. پاسخی که به رسمیت شناختن اعتراضاتی بود که در آغاز برای انتقاد به عملکرد یک نهاد ناکارآمد به نام گشت ارشاد شکل گرفت. متاسفانه در ذهنیت بسیاری از تصمیم‌سازان، اصل اعتراض مردم به رسمیت شناخته نشده؛ ذهنیتی که باعث شکل‌گیری بحران اخیر و بسیاری از مشکلات دیگر در کشور شده است. محمد فاضلی می‌گوید اعتراض بخشی از ماهیت سیاست است و حتی نمادی از زنده بودن شهروندان و جامعه سیاسی به شمار می‌رود. مردم می‌خواهند صدایشان محترمانه شنیده شود. و تقویت نهادهای مدنی، در کنار رسانه‌های آزاد بهترین ابزار برای شنیدن صدای مردم است.

فقر صدا؛ انسداد گفت‌وگو

 صدای مردم تا زمانی که از مجاری درست شنیده شود و پاسخ دریافت کند اختلالی ایجاد نمی‌کند و پیامدهای نامطلوبی برای شهروندان، منابع و اموال عمومی، پلیس و دولت ندارد. همه چیز تا زمانی که صداها اجازه بیان و شنیده شدن پیدا می‌کنند آرام است. مشکلات زمانی آغاز می‌شود که صداهای ناشنیده، اعتراضات را به خیابان می‌کشد، طولانی می‌کند و پاسخ نادرست به آنها، معترضان را به واکنش‌های خشونت‌آمیز وامی‌دارد. وقتی معترضان نافرمانی و قانون‌شکنی می‌کنند، اقتدار نظام زیر سوال می‌رود، و جامعه از خطوط امن رد می‌شود. در نقطه مقابل، آگاهی دولت از این روند می‌تواند موتور محرکی برای بروز و ظهور صداهای به‌حاشیه‌رفته باشد. می‌توان با اجازه دادن به طیف وسیع‌تری از دیدگاه‌ها در حوزه عمومی، گفت‌وگو و مشورت را تقویت کرد. در واقع گفت‌وگو و مشورت با جامعه، هم می‌تواند زمین مساعدی برای رشد و بالندگی دیدگاه‌هایی باشد که ناعادلانه سرکوب شده‌اند و هم سبب مقابله با افراط‌گرایی غیرقابل توجیه و تعصب شود.

در سندهای جدید سازمان‌های توسعه تاکید می‌شود که فقر دیگر به سطح درآمد ربط ندارد. فقر به «صدا» هم مربوط می‌شود؛ مردم باید بتوانند از طریق شناخت حقوق خود روی زندگی‌شان کنترل داشته باشند و به موقع حقوق خود را مطالبه کنند؛ وگرنه فقیرند. اینکه کسی جا نمانَد یا نادیده گرفته نشود فقط به اقتصاد و رفاه متکی نیست، بلکه ناشی از عملکرد نظام عادلانه حکمرانی است، نظامی که کسی را نادیده یا ناشنیده نمی‌انگارد. در دموکراسی‌های کنونی، جامعه مدنی، دانشگاه‌های مستقل و گشودگی در برابر مخالفت‌ها و گفتمان‌ها می‌توانند تضمین کنند که دولت، بازخورد موثق و به‌موقعی از سیاست‌های خود و نحوه اجرای آنها از جامعه دریافت خواهد کرد و به عبارت ساده‌تر، صدای مردم را خواهد شنید.

همانند مخالفان سیاسی و دانشگاه‌های مستقل و آگاه، رسانه‌های مستقل نقشی اساسی در این زمینه ایفا می‌کنند. مزیت چنین نهادهای دموکراتیکی (که با قانون اساسی حمایت و توانمند شوند) این است که می‌توانند بازخورد شهروندان و کارشناسان را به‌طور مداوم در اختیار دولت قرار دهند و آن را یاری کنند تا به‌موقع در سیاست‌های خود تجدیدنظر کند. این کانال‌ها اگر باز بمانند و پذیرای دیدگاه‌ها و پیشنهادهای شهروندان و اندیشمندان باشند، می‌توانند سبب بهبود حکمرانی و جلوگیری از تنش در جامعه شوند.

آغاز خطر برای دولت‌ها اما، همین نقطه است. در شرایط تعارض، تمایل دولتمردان به ماندن در منطقه امن و جلوگیری از درگیری با دیدگاه‌های مخالف می‌تواند به موقعیت‌های دشوارتری منجر شود. تحلیلگران سیاسی می‌گویند سطوح خطرناکی از نفرت و آزردگی و التهاب در جامعه زمانی شکل می‌گیرد که گفت‌وگو با مردم در بلندمدت مسدود شده باشد. و حالا به نظر می‌رسد جامعه ایرانی وارد چنین عصری از التهاب شده است؛ التهابی که نشان از کاهش ظرفیت و اراده دولت برای پاسخ درست به جامعه و نااطمینانی جامعه از اراده حکمرانی برای اصلاح و تغییر دارد.

نکته مهم آن است که اعتراض‌ها برای جلب توجه شکل می‌گیرند؛ آنها تلاشی هستند برای ایجاد مکالمه درباره موضوعاتی که برای جامعه برجسته شده است. خیابان‌ها قدرت جادویی ندارند، آنها فقط جایی برای شروع گفت‌وگوهای شکل‌نگرفته و طرح مطالبات بی‌پاسخ مانده‌اند. این همان نکته‌ای است که باید سیاستمداران را به اندیشیدن وادارد تا خیابان‌ها را جبهه جنگ با مردم نبینند و سبب شود از پاسخ نادرست به اعتراضات و التهابات جامعه بپرهیزند.

ماراتن تغییر

جامعه ایرانی، در بحبوحه بحران‌های متعدد، حالا شاهد یکی از گسترده‌ترین و پایدارترین موج‌های اعتراض در دهه‌های اخیر است. مردم از خود می‌پرسند: آیا اعتراض‌ها جواب می‌دهد یا خیر؟ همان پرسشی که بسیاری از معترضان در جریان جنبش‌های بزرگ اجتماعی از خود پرسیده‌اند. آیا مطالبه‌گری اجتماعی به شکل اعتراض می‌تواند خواسته‌های مردم را محقق کند؟ پاسخ برخی کارشناسان این است که بله، اعتراضات جواب می‌دهد اما نه به همان روش یا در بازه زمانی که خیلی‌ها فکر می‌کنند. اعتراض‌ها گاهی در کوتاه‌مدت شکست‌خورده به نظر می‌رسند اما بخش عمده قدرت آنها در تاثیرات بلندمدتشان -هم بر خود معترضان و جامعه، و هم بر سیاست و سیاستمداران- است.

در کوتاه‌مدت اعتراض‌ها می‌توانند تنها تا این حد تاثیرگذار باشند که مقامات برای تغییر رفتارشان به فکر فرو بروند. آنها نشانه‌هایی هستند از اینکه «ما ناراضی هستیم و اوضاع را این‌گونه که هست تحمل نمی‌کنیم!» اما برای اینکه اعتراض جواب بدهد بخش «ما تحمل نمی‌کنیم» باید معتبر باشد. اعتراضات بزرگ گاهی فاقد چنین اعتباری هستند به ویژه، به دلیل اینکه فناوری‌های دیجیتال سازماندهی را بسیار آسان کرده‌اند. حالا ایده‌هایی که گاهی چندین سال یا ماه طول می‌کشید تا به اعتراضات بزرگ تبدیل شود در کمتر از چند روز می‌تواند صدها یا میلیون‌ها نفر را به خیابان بکشاند. هنگامی که انجام کاری دشوار است -مثل انقلاب 57 ایران یا راهپیمایی تاریخی 1963 واشنگتن- صاحبان قدرت آن را جدی می‌گیرند اما وقتی سازماندهی آسان می‌شود برایشان راحت‌تر است که ناآرامی‌ها را به سازماندهی گروه کوچکی آشوبگر یا عوامل بیگانه و معاند ربط ‌دهند. جای تعجب نیست که تلاش‌های اندک، پراکنده یا کوتاه‌مدت، تهدید معتبری محسوب نمی‌شوند. و دقیقاً به همین دلیل است که کارهایی مانند تماس یا مکاتبه با نمایندگان کمک چندانی به هدف نمی‌کنند. اگر انجام کاری آسان باشد سیاستمداران حس می‌کنند که تهدیدی به‌شمار نمی‌رود.

اما وقتی معترضان کار دشواری انجام می‌دهند چطور؟ وقتی اعتراض با خطر زندانی شدن همراه است یا حتی می‌تواند احتمال مجازات مرگ در پی داشته باشد چه؟ واضح است که اقدامات پرخطر به ویژه اگر الهام‌بخش مشارکت توده‌ای شوند، این پتانسیل را دارند که تاثیرگذاری بیشتری داشته باشند. در سال 1986 میلیون‌ها فیلیپینی به تلاش‌های رئیس‌جمهور مارکوس -که 20 سال در قدرت بود- برای ادامه حکومت از طریق یک انتخابات مخدوش، اعتراض کردند. ناآرامی‌ها با خطر برخورد نظامی و کشته شدن همراه بود. این بار مارکوس به خوبی دریافت اوضاع از کنترل خارج است و به جای برخورد با مردم فرار کرد!

موج اعتراضی «زندگی سیاهپوستان مهم است» هم از ناآرامی‌های پرخطر بود. در کمتر از سه هفته، هشت نفر با گلوله‌های پلاستیکی بینایی خود را از دست دادند؛ هیچ‌کس ایمن به نظر نمی‌رسید. تداوم چنین اعتراضات گسترده‌ای برای هفته‌ها کار ساده‌ای نیست. این نشانه‌ای است که سیاستمداران باید آن را جدی بگیرند. اما آیا این بدان معناست که اعتراضات پرخطر می‌تواند در هوشیار کردن مقامات و واداشتن آنها به تغییر و اصلاح موثر باشد؟ بی‌تردید پاسخ من و شما به این سوال، مثبت نیست زیرا به خوبی می‌دانیم مقامات گزینه دیگری برای مقابله با چنین اقداماتی دارند: سرکوب بیشتر!

متاسفانه سرکوب در برخی موارد جواب می‌دهد. در طول بهار عربی حدود یک‌سوم از شهروندان بحرین ماه‌های پیاپی راهنمایی کردند؛ دولت به جای شنیدن صدای مردم با دستگیری‌های گسترده، شکنجه و حتی اعدام نوجوانان به ناآرامی پاسخ داد و سرانجام مردم خسته را ساکت کرد. در مصر پس از کودتای نظامی 2013، حداقل ده‌ها هزار معترض از جمله زنان و کودکان در قاهره تجمع کردند تا با کودتا مخالفت کنند. در پاسخ، ارتش و پلیس تیراندازی کردند و در یک روز، هزار نفر به ضرب گلوله کشته شدند. جای تعجب نیست که اعتراضات عمدتاً خاموش شد. میدان تیان‌آن‌من چین نیز شاهد دیگری بر این ادعاست. اما سرکوب، پایان داستان اعتراض نیست.

وریسک در گزارش شاخص ناآرامی‌های مدنی امسال نوشته: برای دولت‌هایی که نمی‌توانند راه خروج از بحران را پیدا کنند، «سرکوب» احتمالاً پاسخ اصلی به اعتراضات ضددولتی خواهد بود. اما این کار نیز با خطرات خاص خود همراه است و سبب می‌شود که جمعیت ناراضی، در زمان ناامیدی فزاینده از وضعیت موجود، مکانیسم‌های کمتری برای ابراز مخالفت داشته باشد.

اما چرا مقامات همیشه نمی‌توانند به قدرت سرکوب اعتماد کنند؟ چرا باید جنبش‌های اعتراضی را جدی بگیرند و صدای مردم را بشنوند؟ کلید پاسخ به این سوال در درک قدرت بلندمدت و واقعی جنبش‌های اجتماعی است. جنبش‌ها و معترضان آنها، قدرتمند هستند زیرا افکار و زندگی مردم -حتی آنهایی که ممکن است در اعتراض شرکت نکنند- را تغییر می‌دهند و دولت‌ها را نیز به تغییر وامی‌دارند.

بحران مشروعیت

آن‌گونه که دانشمندان علوم سیاسی می‌گویند، اعتراضات را باید جدی گرفت زیرا می‌توانند مهم‌ترین ستون قدرت، یعنی «مشروعیت» را تضعیف کنند. مفسران اغلب تاکید می‌کنند که یک دولت را می‌توان با انحصار آن در خشونت تعریف کرد؛ مفهومی که به توماس هابز برمی‌گردد و توسط ماکس وبر بازتعریف شده است. وبر دولت را با «انحصار استفاده مشروع از نیروی فیزیکی» تعریف می‌کند. کلمه «مشروع» در اینجا به اندازه کلمات «نیروی فیزیکی» مهم است. به‌خصوص در دنیای مدرن، انحصار خشونت چیزی نیست که بتواند تداوم پیدا کند. خشونت فقط اتفاق نمی‌افتد بلکه باید توسط مردم پذیرفته و فعال شود. اتحاد جماهیر شوروی سقوط نکرد زیرا تانک‌هایی که قرار بود به اروپای شرقی ارسال شوند، توانستند معترضان را سرکوب کنند؛ سقوط کرد زیرا تا حد زیادی از مشروعیت ساقط شد. سقوط کرد به این خاطر که رهبران شوروی، اراده و میل باطنی خود را برای ماندن در سیستم خودشان از دست دادند. برخلاف دموکراسی‌ها، نظام آنها برای مردم آزادی و ثروت به ارمغان نیاورده بود، حتی برای برندگان!

آن‌گونه که تحلیلگران می‌نویسند، اگر از دست دادن مشروعیت گسترده و عمیق باشد نیروهای سرکوب، که باید مطابق با قواعد خشونت اقدام کنند ممکن است علیه حکمرانی بایستند (یا دست‌کم دیگر از مقامات منفور دفاع نکنند). زور و سرکوب می‌تواند شرایط را برای مدتی تحت کنترل نگه دارد اما همزمان می‌تواند چنین حاکمیتی را شکننده‌تر کند.

مشروعیت -و نه سرکوب- بسترِ قدرت پایدار است. مردم را می‌توان وادار کرد که از قدرت پیروی کنند اما سخت است که شور و شوق، سازندگی، همراهی و خلاقیت را از مردم ناامید و کتک‌خورده انتظار داشته باشیم. از دست دادن مشروعیت مهم‌ترین تهدید برای مقامات است زیرا می‌توانند از طریق موانعی مانند سرکوب یا افزایش قدرت نهادهای غیرانتخاباتی، مدت بیشتری در قدرت بمانند اما جامعه‌ای که بر آن حکم می‌رانند در نهایت دچار فروپاشی خواهد شد و به‌تبع آن قدرت دولت نیز سقوط خواهد کرد.

اعتراض‌ها همچنین به این دلیل کار می‌کنند که خودِ معترضان را تغییر می‌دهند و برخی شرکت‌کنندگان معمولی را به فعالان مادام‌العمر تبدیل می‌کنند که آنها نیز به نوبه خود می‌توانند جامعه را تغییر دهند. این امر به ویژه زمانی برجسته می‌شود که جنبش‌های اجتماعی با خشونت و رفتار نادرست پلیس مواجه می‌شوند. جنبش‌های مسالمت‌آمیزی که با خشونت مواجه می‌شوند مردم را به درستیِ آرمان خود متقاعد می‌کنند و در درازمدت، این از اهمیت زیادی برخوردار است. آنها از خود می‌پرسند اگر یک دولت این رفتار را در روز روشن و در مقابل دوربین‌های موبایل مردم انجام می‌دهد، چه بر سر گروه‌های در حاشیه یا جوامع آسیب‌پذیر می‌آید وقتی کسی برای فیلمبرداری و انتشار خبر وجود ندارد؟

و اینجا به آخرین دلیلی می‌رسیم که چرا باید اعتراضات را جدی گرفت: اقدام جمعی تجربه‌ای است که زندگی افراد را تغییر می‌دهد. بودن در دریایی از مردمی که خواهان تغییرات مثبت اجتماعی هستند قدرت‌بخش و نشاط‌آور است. اعتراض‌ها به این دلیل کار می‌کنند که جنبش‌ها در درازمدت پایدار می‌شوند زیرا در طول اقدام جمعی، شرکت‌کنندگان با یکدیگر پیوند می‌خورند. به همین دلیل است که مطالعات اخیر نشان می‌دهد آشفتگی در گذشته، مهم‌ترین متغیر برای پیش‌بینی درگیری‌های آینده است.

 نه معترضان و نه ناآرامی‌ها، عصای جادویی برای تغییر ندارند اما می‌توانند زنگ خطری برای رهبران سیاسی باشند. سیاستمداران اگر می‌خواهند التهابات جامعه را فرو بنشانند، به جای انکار، دیر یا زود باید چشم خود را به روی واقعیت باز کنند. واقعیتی که به آنها یادآوری می‌کند همبستگی ازدست‌رفته اجتماعی، برای مطالبه حقوق تضییع‌شده و صداهای ناشنیده، دوباره بازگشته است و می‌تواند برای مشروعیت آنها بحران بسازد!  

دراین پرونده بخوانید ...