سر پیری و نیکوکاری
چرا ثروتمندان در سالخوردگی نیکوکار میشوند؟
بیل گیتس، کارآفرین و ثروتمند معروف، قصد دارد بخش قابل توجهی از ثروت خود را در 20 سال آینده صرف امور خیریه کند. به نظر میرسد گرایش ثروتمندان به انجام امور خیریه در سالهای آخر عمر بیشتر از دوران جوانی است. این گرایش ریشه در عوامل متعدد روانشناختی، اجتماعی و اقتصادی دارد. یکی از مهمترین دلایل این گرایش، تغییر در اولویتهای زندگی با افزایش سن است. در جوانی، ثروتمندان اغلب بر انباشت ثروت، توسعه حرفهای و رقابت در حوزه کسبوکار متمرکزند، اما با نزدیک شدن به مراحل پایانی زندگی، دغدغههای وجودی همانند میراث، معنی بخشیدن به زندگی و اثرگذاری اجتماعی اهمیت بیشتری مییابد. بیل گیتس در خاطرههایش اشاره میکند مادرم اعتقاد داشت «از کسی که به او ثروت داده شده، بسیار انتظار میرود» و این باور در شکلگیری تصمیمهای خیرخواهانهاش در سنین بالاتر نقش داشته است.
از سوی دیگر ثروتمندان در سالهای پایانی عمر اغلب به مرحلهای میرسند که ثروتشان فراتر از نیازهای شخصی و خانوادگی است. گیتس در مصاحبهای با بیبیسی اظهار کرد «پول پس از نقطهای خاص برایش کاربردی ندارد» و ارزش آن در کمک به نیازمندان است. این دیدگاه با نظریه اندرو کارنگی (سرمایهدار و نیکوکار اسکاتلندیتبار آمریکایی) در مقاله «انجیل ثروت» همخوانی دارد که معتقد بود ثروتمندان باید ثروت خود را به جامعه بازگردانند که از «ننگ مرگ ثروتمند» اجتناب کنند. گیتس صراحتاً گفته است نمیخواهد با این برچسب از دنیا برود. علاوه بر این، انگیزههای روانشناختی همانند میل به جاودانگی نمادین از طریق گذاشتن میراث مثبت نیز نقش مهمی ایفا میکند. گیتس با تمرکز بر اهدافی همانند ریشهکنی بیماریهایی مثل مالاریا و کاهش فقر، به دنبال ایجاد تاثیری ماندگار است که فراتر از دستاوردهای تجاریاش باشد. این انگیزه در سنین بالاتر، زمانی که افراد به مرگ و معنای زندگی میاندیشند، پررنگتر میشود.
در نهایت، فشارهای اجتماعی و فرهنگی نیز بیتاثیر نیست. در جوامعی که خیرخواهی بهعنوان ارزش والا تلقی میشود، ثروتمندان در سنین بالا با انتظار عمومی برای بازگرداندن ثروت به جامعه مواجه میشوند. ابتکاراتی همانند «دادن عهد» که گیتس و بافت پایهگذاری کردند، این انتظار را تقویت کرده و ثروتمندان را به رقابت در خیرخواهی ترغیب میکند. با این حال، منتقدان معتقدند برخی از این فعالیتها ممکن است با انگیزههای غیرخالص، همانند کاهش مالیات یا بهبود وجهه عمومی، همراه باشد، هرچند در مورد گیتس، مقیاس و تاثیر فعالیتهایش، همانند کمک به واکسیناسیون جهانی، نشاندهنده تعهد عمیق به خیر عمومی است. در این گزارش به این پرسش پاسخ میدهیم که دلیل گرایش بیشتر ثروتمندان به نیکوکاری در سالهای آخر زندگی چیست؟
نمونه بیل گیتس
با آبرو خواهم مُرد. نمیخواهم ثروتمند گدا باشم. من برای مبارزه آمادهام. این واقعاً فصل جدیدی از زندگی من است. تا 20 سال آینده هرچه دارم را میبخشم که «دهها میلیون نفر» را نجات دهم. حالا دیگر نیازی به پول و عنوان ندارم. داشتنِ پول همبرگر برایم کافی است. متنفرم که بعد از مرگم بگویند: «او هرچه داشت را با خود برد.» وقتی بمیرید، مردم چیزهای زیادی در مورد شما خواهند گفت، اما من مصمم هستم «او ثروتمند مُرد»، حرف آخر مردم درباره من نباشد. این، با بیآبرو بودن، برایم هیچ فرقی ندارد. پس با آرامش عمیقی، هرچه دارم را به بنیاد گیتس میبخشم و این بنیاد را در سال 2045 برای همیشه تعطیل میکنم. من تا 20 سال آینده ممکن است زنده نباشم، اما شک ندارم که این 200 میلیارد دلار، به نجات و بهبود زندگی خیلیها کمک خواهد کرد. بگذارید بگویند دروغ میگوید اما آنچه در طول این 70 سال از جامعه گرفتهام را به آن باز خواهم گرداند. شاید اگر هر کدام از شما اینچنین ثروتی داشتید از آن نمیگذشتید اما این «انجیل ثروت» من است و برای آن از مدتها قبل برنامهریزی کردهام. وقتی برای نخستینبار به این فکر کردم که چگونه ثروتم را ببخشم، همان کاری را کردم که همیشه به هنگام شروع پروژه جدید انجام میدهم: کتاب خواندم. کتابهایی درباره نیکوکاران بزرگ و بنیادهایشان خواندم که در مورد نحوه دقیق بخشیدن به آنها تصمیم بگیرم. کتابهایی هم درباره سلامت جهانی خواندم که به من کمک کنند، به درک بهتری از مشکلاتی برسم که میخواهم آنها را حل کنم. یکی از بهترین جستارهایی که خواندم، نوشتهای از اندرو کارنگی در سال ۱۸۸۹ با عنوان «انجیل ثروت» بود. او به این باور رسیده بود که ثروتمندان مسئولیت دارند داراییهای خود را به جامعه بازگردانند، ایدهای رادیکال در آن زمان که زمینه را برای نیکوکاری به شکلی که امروزه میشناسیم، فراهم کرد. اما در معروفترین جمله این مقاله، کارنگی میگوید: «مردی که ثروتمند بمیرد، بیآبرو مرده است.» و این برای من بهشدت تاملبرانگیز بود. حتی روزها و ساعتها را صرف تفکر و راههای فهمِ این نقلقول کردهام. برای همین تصمیم گرفتم پولهایم را خیلی سریعتر از آنچه در ابتدا برنامهریزی کرده بودم به جامعه برگردانم. من تقریباً همه ثروتم را اهدا خواهم کرد و این تصمیم برای من در لحظهای گرفته شده که علاوه بر جشن بیستوپنجسالگی گیتس، چند نقطه عطف دیگر هم داشته است: امسال مایکروسافت ۵۰ساله میشود و من در ماه اکتبر؛ ۷۰ساله. یعنی من و افکارم، رسماً به سن بازنشستگی رسیدهایم همانند خیلیهای دیگر از همسنوسالهایم. ولی با یک تفاوت، در حالی که بقیه نگرانِ گذراندن روزهایشان هستند و به آن هم احترام میگذارم، من در کمال خوششانسی هر روز با انرژی برای رفتن به سر کار از خواب بیدار میشوم. مشتاقانه و تا جایی که بتوانم روزهایم را با مرور استراتژیها، جلسات با شرکا و سفرهای آموزشی پر میکنم. به ماموریت بیل گیتس که همچنان ریشه در این ایده دارد که «محل تولد شما نباید فرصتهای شما را تعیین کند»، میاندیشم و مشتاقم ببینم چگونه فصل بعدی ما همچنان جهان را به آیندهای نزدیکتر میکند که در آن همه مردم در جایجای این سیاره، فرصت داشتن زندگی سالم و پربار را داشته باشند. چون حقیقت این است که هیچوقت به اندازه الان فرصت برای کمک به مردم برای داشتن زندگی سالم و مرفه وجود نداشته است. پیشرفت در فناوری، بهویژه با افزایش هوش مصنوعی، سریعتر از همیشه اتفاق میافتد و در هر پیشرفت، فرصت جدیدی برای بهتر کردن زندگی پنهان شده است. بنابراین در «آخرین فصل از دوران حرفهایام» با اطمینان خاطر باقی ثروتم را به بنیاد گیتس اختصاص میدهم، زیرا میدانم آنها چیزی را دارند که اندرو کارنگی آن را «سخاوت گرانبها» مینامد و دنیا به خاطر آن بهتر شده است. دنیایی که زندگی سخاوتمندانه در آن آرزو و ایده مادرم بود برای من. او بهشدت اعتقاد داشت «به هر که زیاد داده شود، از او زیاد هم انتظار میرود». مادرم به من آموخت من فقط مباشر هر ثروتی هستم که به دست میآورم و باید بهای این دارایی را بپردازم. میراث فکری بزرگی که پدرم، یک غول به تمام معنا در بخشندگی، ارزشهای آن را شکل داد. در بزرگسالی، وارن بافت (سرمایهگذار آمریکایی) الگوی نهایی سخاوتمندی را برایم معنا کرد. چاک فینی (تاجر و خیر آمریکایی) قهرمان بزرگ من در این راه شد و فلسفه او مبنی بر «بخشش در حین حیات» بنیان تفکر من در مورد امور خیریه، نیکوکاری و بخشش ثروتم را شکل داد و امیدوارم دیگر افراد ثروتمند هم این کار را بکنند و متعهد به آن باشند. تعهد به بخشیدن منابعی که در مسیر کِشدار زندگی آن را به دست آوردهایم و با بخشیدنش میتوانیم مطمئن شویم، مردم فقیر دنیا میتوانند فقیر نباشند و پیشرفت کنند.
دوری از دولت
در تاریخ نیکوکاری، بیسروصدا و مخفیانه، این باور هویت جمعی شکل گرفته که آنها برای برابری و عدالت به هر طریقی که بتوانند میجنگند. اما از ارسطو تا زاکربرگ، بخشش آنها، تلفیقی از نوعدوستی، اشاعه مذهبی، کنترلگری سیاسی، کنشگری اخلاقی، منفعت شخصی روشنفکرانه، خیر عمومی، سود شخصی و دستکاریهای اجتماعی و صنعتی بوده است. آنها گونهای از رهبران فکری هستند که با تفسیر «تغییر»، به ظاهر سخاوتمندانه میبخشند اما مستمر به دنبال انجام کارهای خوب بیشتر، با کمترین آسیب فردی برای جبران کارهای نامطلوب و ناموفقشان هستند. کارنگی که در آن زمان ثروتمندترین مرد جهان بود، در زمان خود به دلیل توزیع سخاوت بیسابقهاش مورد انتقاد قرار میگرفت. روزولت بارها اعلام کرد نیکوکاری باید با عدالتی سازگار باشد که تحقق آن مشروط به تلاش آگاهانه نیکوکاران است. به گمان روزولت، چون «نیکوکاری، ترحم واقعی را نمایشگونه با قدرت ترکیب میکند، توضیح میدهد که چرا قدرتمندان بیشتر به سخاوت تمایل دارند تا عدالت اجتماعی»، جامعه نیکوکاران باید با اشاعه تفکر انتقادی برای پاسخگو نگه داشتن دولت، بخشش را به عامل مقاومت تبدیل کنند. نیکوکاری صرفاً با درک این نکته میتواند مفهوم واقعی نوعدوستی و بخشش را بیابد که از سیاست و دولت دور شود؛ زیرا نیکوکاری نه به قلمرو سیاسی یا تجاری، که به جامعه مدنی و دنیای نهادهای اجتماعی که واسطه بین افراد، بازار و دولت هستند، تعلق دارد. نیکوکاری هرچند میتواند با دور زدن سیستمهای ملی یا عدم حمایت از آنها، دولتهای منتخب را (بهویژه در کشورهای در حال توسعه) تضعیف یا از آرمانهایی حمایت کند که فقط منافع ثروتمندان را منعکس میکند، اما در جایی که نیکوکاران از سازمانهای اجتماعی، انجمنهای اولیا و مربیان، تعاونیها، گروههای مذهبی، فعالان محیط زیست یا حقوق بشر حمایت میکنند یا آنجا که مستقیماً به خیریههایی که برای حذف نابرابری میجنگند و در حمایت از گروههای محروم متخصص هستند، میتوانند به توانمندسازی مردم عادی برای به چالش کشیدن دولتهای اقتدارگرا یا متکبر کمک کنند تا دموکراسی تقویت شود. البته که این مقابله جمعی خیرخواهانه، باید همراه با تحلیلها و تاکتیکهای احتیاطی باشد.
نگرانی گیتس
بیل گیتس، زمانی که کودک بود، آنقدر وقت خود را صرف مطالعه میکرد که پدر و مادرش او را از آوردن کتاب سر میز شام منع کردند. او از کلاسهای سال آخر دبیرستان با دوستش پل آلن شروع به برنامهنویسی کرد. 20ساله بود که نخستین سخنرانی عمومی خود را انجام داد. در سال ۱۹۷۶، مایکروسافت تقریباً یکساله بود و او نرمافزارش را برای چندصد نفر از علاقهمندان به کامپیوتر توضیح میداد. گیتس در نیمقرن گذشته، برای هزاران نفر صحبت کرد و در ارائه نظرهایش در مورد هر موضوعی، از نرمافزار گرفته تا سلامت جهانی، تغییرات اقلیمی و... عصبانیت یا ترسی نداشت، ولی خودش هیچ وقت محور سخنرانیهایش نبود. گیتس، به ندرت درباره خودش صحبت کرد یا جزئیاتی از زندگی شخصیاش را عمومی کرد. او در تمام سالهای کاریاش، نشان داد بهطور ذاتی میخواهد بر ایدههایی جدید و افرادی که به حل مشکلات آنها، نیکوکارانه فکر کرده است، متمرکز باشد. حالا که سه فرزندش مسیر زندگی خود را به خوبی طی کردهاند، ترس از مرگ و فراموشی زندگی و آدمها را تجربه کرده است، در چرخه بازگشت به روزهای ازدسترفته زندگیاش، شروع به کندوکاو در عکسهای قدیمی، اوراق خانوادگی، جعبههای یادگاری، کارنامههای مدرسه یا پرینت کدهای کامپیوتری کرده که دههها آنها را ندیده بوده است. یا حتی در اقدام عجیبی به سراغ اعضای خانواده و دوستان قدیمی خود رفته که خاطراتش را کتاب کند و بینش خودخواسته در مورد اینکه او چه کسی بوده و هست را به جهان فعلی یا آینده ارائه دهد. در حقیقت گیتس نگران تصویری شده که آیندگان از او میسازند و این نگرانی باعث شده حتی تمام ثروتش را ببخشد و کارآفرین خلاقِ نیکوکاری شود که برای ایدهها، خانواده، جامعه و فقرا میجنگد و در چنین میدانی هم زندگی کرد.
برنامه گیتس
بیل و ملیندا (همسرش) از زمان تاسیس بنیاد گیتس تاکنون، مجموعاً 2 /60 میلیارد دلار به حساب این بنیاد واریز کردهاند که به تثبیت جایگاه آنها بهعنوان دومین نیکوکار بزرگ آمریکا کمک کرده است. آنها اگر به نیکوکاری روی نمیآوردند و هرگز سهمی از مایکروسافت را نمیفروختند، (بر اساس آخرین آمار فوربس) به دارایی 5 /1 تریلیوندلاری میرسیدند و بیل گیتس، نخستین تریلیونر جهان با ثروت بیش از 2 /1 تریلیون دلار میشد. از طرفی، بیل درست قبل از اینکه مایکروسافت را در سال 1986 عرضه عمومی کند، 2 /11 میلیون سهام این شرکت را در اختیار داشت. بنابراین اگر او تمام این سهام را برای چهار دهه آینده حفظ میکرد، اکنون او و ملیندا 43 درصد از سهام مایکروسافت به ارزش 4 /1 تریلیون دلار را داشتند که 100 میلیارد دلار دیگر از سود سهام هم پس از کسر مالیات به آن اضافه میشد. اما بیل داراییهای مایکروسافت خود را حفظ نکرد. نیکوکاری بیل گیتس بهعنوان نوعی سرمایهگذاری اجتماعی عمل میکند، بازده اقتصادی و اجتماعی به همراه دارد، مانع از تمرکز ثروت در دست فرزندانش میشود و او را از مدیریت ثروت و پاسخ به فشارهای اجتماعی منتفع میکند. البته، این واقعیت را که او و بنیادش تا به امروز حدود 7 /47 میلیارد دلار به سازمانهای خیریه متمرکز بر سلامت و کاهش فقر کمک کردهاند، تغییر نمیدهد، ولی حالا که او میخواهد حدود ۲۰۰ میلیارد دلار از ثروتش را طی ۲۰ سال آینده و قبل از تعطیل کردن بنیادش در ۳۱ دسامبر ۲۰۴۵ بهعنوان «بزرگترین تعهد بشردوستانه در تاریخ مدرن» ببخشد، عملاً بار مالی دارایی و دامنه تاثیرگذاری خود و بنیاد گیتس -حتی شرکتهایش- را تا دو دهه آینده سنگینتر کرده و داراییهای او بیشتر هم خواهد شد. بنیاد گیتس اعلام کرده در دو دهه آینده بر سه هدف اصلی، پایان دادن به مرگومیر قابل پیشگیری مادران و نوزادان، ریشهکن کردن بیماریهای عفونی کشنده و نجات صدها میلیون نفر در سراسر جهان از فقر، متمرکز خواهد شد.