شناسه خبر : 46798 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

آقای لیبرتارین

موری روتبارد چگونه آزادی و عدالت را آشتی می‌دهد؟

 

فریده اسکندری / نویسنده نشریه 

921شاید آزادی مهم‌ترین واژه‌ای باشد که طی قرون متمادی بزرگان اندیشه به آن پرداخته‌اند؛ واژه‌ای که دغدغه عمده صاحب‌نظران این سرزمین نیز هست و می‌توان نشانه‌های روزافزون آن را در ایران امروز مشاهده کرد. این میل به آزادی‌خواهی موجب می‌شود تا انتشار مهم‌ترین اثر سیاسی واپسین فیلسوف سیاسی آزادی‌خواه به زبان فارسی اهمیتی دوچندان پیدا کند. هرچند خوانش‌های متعددی از آزادی وجود دارد و این تعدد حتی به اختلاف‌نظرهای درون‌اردوگاهی نیز کشیده می‌شود، اما کمتر کسی را می‌توان یافت که آزادی را مانند «موری روتبارد» تعریف کند و حدود آن را مشخص کند. به روتبارد لقب «آقای لیبرتارین» را داده بودند، چرا که انسجام منطقی و اخلاقی قابل مشاهده در فلسفه سیاسی و دستگاه اخلاقی او باعث می‌شود بنیان‌گذار لیبرتارینیسم مدرن به‌شمار بیاید و چهار دهه پس از انتشار کتاب «اخلاق آزادی»، این اثر او همچنان هسته اصلی و راهبردی فلسفه سیاسی لیبرتارین محسوب شود. به بیان دیگر نمی‌توان درباره آزادی صحبت کرد و نقطه کانونی بحث مربوط به موضوعات تشریح‌شده در کتاب اخلاق آزادی نباشد. البته این گزاره می‌تواند معکوس نیز باشد؛ روتبارد در جایی می‌نویسد: «تمام آثار من حول محور مرکزی مسئله آزادی انسان‌ها قرار دارد.» اگرچه روتبارد پیشینیان زیادی داشت که به اقتباس از آنها پرداخت و وامدار سنت لیبرالیسم کلاسیک، اقتصاد اتریشی، حقوق طبیعی و انزواگرایی آمریکایی به‌شمار می‌رفت؛ اما این او بود که تمامی این قطعات را کنار هم گذاشت و یک نظام اخلاق سیاسی منطقی برپا کرد. هر یک از بخش‌های این اخلاق سیاسی، به تنهایی سرراست و کاملاً قابل ‌قبول است اما در کنار یکدیگر دلالت‌های تکان‌دهنده‌ای دارد. نکات اندیشه آقای لیبرتارین تمامی ندارد اما شاید بتوان آرای آن را این‌گونه خلاصه کرد که «آزادی تنها وضع عادلانه قابل تحقق برای نوع بشر است».

اخلاق آزادی یعنی چه؟

پیش از هر چیز باید ابهامات درباره عنوان کتاب را برطرف کنیم. روتبارد در متن کتاب چندین بار تلاش می‌کند تا میان اخلاق (Ethics) و اخلاق زیبایی‌شناختی (Morality) تفاوت بگذارد و بگوید ما در این متن با اخلاق به معنای معیار تعیین مشروع و نامشروع، خوب و بد و همچنین جرم و غیرجرم در چهارچوب سیاسی آن سروکار داریم. به عبارتی، روتبارد لغت اخلاق را در معنای ارسطویی-کانتی آن به کار می‌برد و ترجمه دقیق‌تر آن به معنای «اصول» یا «شاکله» است. روتبارد به سبب دیدگاه ارسطویی خود قائل به حقایق بیرونی اخلاقی در جهان است. در واقع او در تلاش است به استنتاج اصولی منطقی بپردازد تا به عنوان معیاری منطقی، جامع و معتبر در هر زمان و مکان و برای همه انسان‌ها صدق کند و بر اساس این اصول بگوید کدامین رفتارهای بشر مصداق جرم است و باید با قوای قهری با آنها برخورد کرد. واضح است که این کتاب اثری هنجاری است، چرا که از مجاز و غیرمجاز صحبت می‌کند و در تلاش است مختصات رفتار عادلانه و ناعادلانه را تعیین کند. از این جهت نام بخش اول  کتاب «اخلاق» است. با این حال بخش سیاسی آن به این نکته برمی‌گردد که تعیین می‌کند خشونت در جامعه بشری باید به کدام شکل و در مقابل کدام اعمال به کار گرفته شود. از آنجا که روتبارد با شیوه خاص استدلال خود نشان می‌دهد که آزادی تنها وضعیت عادلانه سیاسی برای نوع بشر است، این کتاب نام «اخلاق آزادی» به خود گرفته است. به اعتبار این تلاش گسترده روتبارد است که وی را سرسخت‌ترین مدافع آزادی و مالکیت خصوصی تلقی می‌کنند.

مختصات لیبرتارینیسم

92لیبرتارینیسم یک ایدئولوژی سیاسی است که آزادی را بالاترین هدف سیاسی خود قرار می‌دهد. این فلسفه سیاسی بر دو اصل «قاعده عدم تجاوز» و «مالکیت خصوصی» استوار شده است. استنتاج این دو اصل از سوی روتبارد با روش «آکسیوماتیک-قیاسی» انجام می‌شود، یعنی همان روشی که میزس، استاد روتبارد، علم اقتصاد را بر آن استوار کرده است. در این روش، گزاره بدیهی یا آکسیوم گزاره‌ای است که تلاش برای رد کردن آن مستلزم استفاده عملی از همان گزاره است. به‌طور کلی روتبارد بیان می‌کند تا زمانی که حوزه مشروع مالکیت خصوصی روشن نشود، نمی‌توان درباره حوزه موجه فعالیت انسان‌ها اظهارنظر کرد و به این ترتیب در تلاش است تا اهمیت حیاتی مالکیت خصوصی را به نمایش بگذارد. روتبارد کار خود را از کمیابی آغاز می‌کند؛ هر انسان به واسطه برخورداری از بدن، همزمان فضایی را از جهان بیرون اشغال کرده و عناصری فیزیکی را در قالب همان بدن در اختیار دارد. به بیان ساده، یک فرد معمولی حدوداً 80 کیلوگرم گوشت و پوست و استخوان دارد و همزمان این بدن فضایی را از جهان اشغال کرده است؛ نکته اینجاست که برخورداری فرد از این بدن جسمانی و فضایی که اشغال می‌کند، به معنای آن است که دیگران در آن لحظه از برخورداری از عناصر بدن او و فضایی که اشغال شده محروم شده‌اند، چرا که یک ماده یا فضای کمیاب نمی‌تواند عیناً و همزمان در اختیار دو یا چند فرد باشد. به این ترتیب اولین وظیفه یک فلسفه سیاسی تعیین تکلیف کردن این موضوع است که چه کسی حق مشروع دارد تا به این بدن و فضای اشغالی آن اعمال اراده کند یا به عبارت دیگر مالک مشروع آن باشد؟ در پاسخ به این پرسش روتبارد موارد دیگری را نیز در دستگاه اخلاقی خود لحاظ می‌کند؛ برای مثال، یکی از ویژگی‌های دستگاه اخلاقی معتبر این است که برای همه انسان‌ها به یک شکل صدق کند و به عبارتی دارای جامعیت باشد. روتبارد در پاسخ به سوال خود سه حالت منطقی طرح می‌کند: در حالت نخست، هر انسان مالک صددرصدی بدن و نیروی کار خود است، در دومین سناریو گروهی از افراد تصمیم‌گیری و در نتیجه مالکیت بدن و نیروی کار دیگران را به‌طور کامل یا جزئی در اختیار دارند و در سومین سناریو، همه انسان‌ها به‌طور یکسان مالک بدن خود و سایر انسان‌ها هستند. روتبارد به اعتبار اصل جامعیت، که آن را ویژگی جدایی‌ناپذیر یک اخلاق سیاسی عادلانه و قابل قبول می‌داند، هر شکلی از سناریوی دوم را رد می‌کند. یعنی یک فلسفه سیاسی که دو دسته متفاوت از اختیارات را در زمینه مالکیت بر جسم و نیروی کار انسان‌ها قائل شود و به این ترتیب آنها را به دو دسته تبدیل کند، نمی‌تواند عادلانه و در نتیجه مشروع باشد؛ علت این امر به این نکته برمی‌گردد که چنین اخلاقی گروه با اختیارات کمتر را به‌طور کامل یا جزئی به بردگی گروه دیگری درمی‌آورد که از اختیارات بیشتری برخوردار است. در میان سناریوی مالکیت صد درصد بر بدن و سناریوی کمونیستی، روتبارد استدلال می‌کند که مدل کمونیستی به این معناست که هر حرکت و کنشی از سوی تک‌تک انسان‌ها نیازمند کسب اجازه و ابراز رضایت از همه انسان‌های دیگر است؛ به وضوح اعمال حقوق مالکیت در این شیوه غیرممکن است و عملیاتی شدن و اعمال مالکیت بر اساس آن موجب اختلال در هرگونه فعالیت نوع بشر و نابودی آن می‌شود. روتبارد استدلال می‌کند که مدل کمونیستی به ناچار قدرت را به هیات حاکم تفویض کرده و سناریوی دوم را بازتوزیع می‌کند که یکسره نامعتبر و ناعادلانه است. به این ترتیب روتبارد اعلام می‌کند که تنها حالت عادلانه پاسخ به پرسش درباره مالکیت بر بدن، راه‌حل لیبرتارینی مالکیت صددرصدی بر خود است. او درباره چگونگی تملک مشروع جهان بیرون، به لاک ارجاع می‌دهد و از «اصل تقدم» و آمیختن اموال بی‌صاحب با نیروی کار سخن می‌گوید. پس از تشریح چگونگی ایجاد مالکیت خصوصی و دفاع از آن، روتبارد جامعه لیبرتارین یا جامعه آزادی ناب را جامعه‌ای تعریف می‌کند که در آن هیچ تجاوزی به جان و اموال مشروع دیگران رخ نمی‌دهد. به عبارت دیگر، لغت تجاوز در «اصل عدم ‌تجاوز» به «خشونت فیزیکی تهاجمی» دلالت دارد؛ همان تجاوز یا تهدید آنی به تجاوز به بدن و اموال مشروع دیگران. در این تعریف، جرم همان تعرض به جان و اموال مشروع دیگران تعریف می‌شود و به درستی می‌توان با قوای قهری آن را متوقف و مجازات کرد. این دو اصل که ستون دستگاه سیاسی روتباردی را شکل می‌دهند چهارچوب کلی نظریه لیبرتارین است. روتبارد با همین اصول و کاربست دلالت‌های آنهاست که به‌طور دقیق توضیح می‌دهد که در موقعیت‌های واقعی این اصول باید چگونه اعمال شوند؛ این توضیحات او مواردی چون انحصار، مجازات، رشوه، بایکوت، رفتار با کودکان و حیوانات، دولت‌ها، موقعیت‌های قایق‌نجاتی و موارد زیاد دیگری را پوشش می‌دهد و جان‌مایه کتاب اخلاق آزادی است.

بزرگ‌ترین دشمن دولت

یکی دیگر از لقب‌های روتبارد «بزرگ‌ترین دشمن دولت» است، زیرا روتبارد یادآور می‌شود اگرچه افراد بسیاری به اموال و شخصیت دیگران تعرض کرده و می‌کنند، اما در طول تاریخ «یک متجاوز اصلی، غالب و فراگیر وجود داشته است: دولت». او در بخش سوم کتاب توضیح می‌دهد که دولت به‌طور خودسرانه و بدون کسب رضایت از اتباع خودانحصار خشونت را در قالب نیروهای انتظامی و نظامی به دست می‌گیرد و به یگانه مرجعیت قضایی در پهنه سرزمینی تحت کنترل خود تبدیل می‌شود. از سوی دیگر دولت از از اتباع خود به زور مالیات می‌ستاند. این دو مورد برجسته درباره دولت‌ها به وضوح با اصول لیبرتارینی روتبارد، که تنها فلسفه سیاسی عادلانه ممکن است، تعارض دارد. هیچ‌کس نمی‌تواند دلالت‌های شگفت‌انگیز اخلاق روتباردی را پرشورتر از خود او بیان کند: «هدف ما چیزی کمتر از پیروزی آزادی بر دولت لویاتانی نیست؛ ما در این راه سست نخواهیم شد، ما از این هدف برنخواهیم گشت، و برای دستیابی به آن کسی را به بدکرداری تشویق نخواهیم کرد. ما با اطمینان از اینکه حق با ماست، با الهام از عزم راسخ و دلیری پیشینیان‌مان، خود را وقف اصیل‌ترین هدف تمامی دوران، یعنی آزادی فردی، می‌کنیم.» روتبارد در این مسیر بر نقش و نیاز متقابل دولت‌ها و روشنفکران به یکدیگر اشاره می‌کند و توضیح می‌دهد چگونه روشنفکران دولت را توجیه می‌کنند و دولت نیز با منافع حاصل از استثمار اتباع، به روشنفکران پاداش می‌دهد. روتبارد به کمک همکار حقوقدان خود، ویلیامسون اورز، نظریه قرارداد «انتقال عنوان» را توسعه می‌دهد و بر اساس آن هرگونه توجیه برای وجود دولت بر اساس نظریه «قرارداد اجتماعی» را زیر سوال می‌برد.

نقد تند و تیز رقیبان

یکی دیگر از جنبه‌های منحصربه‌فرد روتبارد و کتاب اخلاق آزادی به انتقاد از هم‌اردوگاهی‌ها اختصاص دارد. در بخش چهارم کتاب، روتبارد به ترتیب به تشریح ایده اقتصاددانان فایده‌گرا می‌پردازد و با اشاره به آرای سیاسی جیمز بوکانان، آنها را نقد می‌کند. تیغ نقد روتبارد استثنا ندارد و میزس و هایک را نیز بی‌نصیب نمی‌گذارد. او به‌طور خاص کتاب «منشور آزادی» هایک را به بوته نقد می‌گذارد. کتابی که به تازگی در ایران منتشر شده است. روتبارد برای بررسی ایرادات نظری آیزایا برلین وقت زیادی نمی‌گذارد، اما مفصل رابرت نوزیک را به باد انتقاد می‌گیرد. روتبارد با این کار در تلاش است تا نشان دهد چرا نظریه‌های رقیب از پس دفاع از آزادی‌های فردی برنمی‌آیند و هر یک به ایرادهای مهلکی دچارند که هم به لحاظ منطقی خطا هستند و هم می‌توانند آزادی را به محاق ببرند.

باید به کدام‌سو رفت؟

بخش پنجم و پایانی کتاب منحصربه‌فرد است. روتبارد که نظریه اخلاق سیاسی خود را شرح داده و دلالت‌های آن را تشریح کرده، پس از انتقاد از رقبا تلاش می‌کند مسیر گذار به آزادی را نشان دهد. او در قیاسی شگفت‌انگیز بیان می‌کند که آنچه موجب گسترش بودیسم یا تاسیس فیزیک مدرن شده، هسته‌ای سخت از اقلیت راهبان و فیزیکدانان سرسپرده‌ای است که زندگی خود را مشتاقانه صرف این زمینه‌ها کرده‌اند. روتبارد که میل به عدالت را موتور انگیزش لیبرتارین‌ها می‌داند تاکید دارد که به شکل مشابه، لیبرتارینیسم تنها در صورتی می‌تواند موفق عمل کند که هسته سختی از روشنفکران، اقتصاددانان، وکلا، قانون‌گذاران و سایر گروه‌های مردم جهت گسترش آن دست به تلاش بزنند. به باور او، لیبرتارین‌ها باید شرایط ذهنی نسبت به مسائل جامعه بشری را آماده کرده تا در بزنگاه‌های تاریخی، در جهت گسترش آزادی گامی رو به جلو برداشته شود.

روتبارد آماج انتقاد

از آنجا که اساس نظریه روتبارد بر در نظر گرفتن ماهیتی طبیعی برای انسان استوار است، متفکران مختلفی که مخالف وجود ذات و ماهیتی برای انسان‌ها هستند به مخالفت با شیوه استدلالی روتبارد پرداخته‌اند. اگرچه روتبارد نیز به پاسخ به این نقد پرداخته است و قائل نبودن به ذات خاص برای اشیا را خودمتناقض می‌داند. به غیر از این، منتقدان دو آکسیوم اساسی مطرح‌شده از سوی روتبارد را به باد انتقاد گرفته‌اند. البته در میان کسانی که به دلایلی همچون غیرقابل اثبات بودن مالکیت انسان‌ها بر بدن خود و به رسمیت نشناختن قاعده عدم تجاوز به نقد دیدگاه‌های روتبارد پرداخته‌اند، به دشواری می‌توان دیدگاهی قانع‌کننده یافت. دسته دیگر منتقدان روتبارد اما چپ‌گرایانی همچون نوآم چامسکی هستند که با بیان تصور خود از پیامدهای دیدگاه روتبارد، نامطلوب بودن ایده او را به تصویر می‌کشند. چامسکی در مصاحبه‌ای که در سال 2002 منتشر شد، می‌گوید: «ورژن آمریکایی «لیبرتارینیسم» نوعی انحراف است.» او در توصیف جهان روتبارد می‌گوید: «جهانی پر از نفرت که هیچ انسانی نمی‌تواند در آنجا زندگی کند. جهانی که شما جاده ندارید چون دلیلی ندارد برای اینکه برای ساخت‌وساز جاده‌ای که قرار نیست از آن عبور کنید همکاری کنید، اگر به جاده‌ای نیاز دارید باید دسته‌ای از افراد را بیابید که قرار است از این راه استفاده کنند و آن را احداث کنید، در این صورت شما از دیگران برای عبور از آن پول می‌گیرید. اگر آلودگی ناشی از اتومبیل کسی را دوست ندارید، او را به دادگاه می‌کشید و طرح دعوی می‌کنید. چه کسی می‌خواهد در چنین دنیایی زندگی کند؟ دنیایی مبتنی بر نفرت.» اگرچه روتبارد با نقد دیدگاه‌های فایده‌گرایانه به پوچی نقدهایی از این دست بر دستگاه نظری خود پاسخ داده است اما پرواضح است که مقصود روتبارد از جهان مبتنی بر مالکیت خصوصی دنیایی نیست که در آن همه چیز پولی شود یا در آن هیچ جاده‌ای ساخته نشود. تمام آنچه روتبارد در نظریات خود بر آن تاکید دارد در نهایت برای رسیدن به دنیایی عاری از تجاوز به جان و مال دیگران و مبتنی بر روابط صلح‌آمیز داوطلبانه است. فارغ از این موضوع باید یادآور شد نظریه سیاسی روتبارد نیز همچون هر نظریه سیاسی دیگر بدون اشتباه نیست.

دراین پرونده بخوانید ...