شناسه خبر : 46779 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

نفس‌های آخر

نقش محیط زیست در فروپاشی شوروی چه بود؟

 

 آزاده چیذری / نویسنده نشریه 

دستور کار سبز امروز یک بحث غالب است، اما اهمیت مسائل زیست‌محیطی موضوعی جدید نیست: 30 سال پیش این یک انقلاب سبز بود که موجب سقوط اتحاد جماهیر شوروی شد.

اعتراضات گسترده در کشورهای بالتیک در مورد مسائل سبز، به شورش گسترده‌تر علیه حکومت مسکو در منطقه منجر شد که سه ایالت آن، اولین کشورهایی بودند که از اتحاد جماهیر شوروی جدا شدند.

اعتراضات سبز در قفقاز و آسیای مرکزی نیز بذر قیام‌های ناسیونالیستی بعدی را کاشت. قدرت این اعتراضات از سوی دفتر سیاسی دست‌کم گرفته شد، که محیط‌زیست‌گرایی را سیاسی تلقی نکرد، بنابراین مرتکب این اشتباه مهلک شد که تا زمانی که دیگر خیلی دیر شده بود، نتوانست سرکوب شود.

63

تاثیر کمونیسم شوروی بر منابع طبیعی

چگونه ممکن است در کشورهای کمونیستی یک اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده متمرکز تا آنجا پیش رفته باشد که محیط خود را بی‌رحمانه به حدی فشرده کند که در بسیاری از شهرها تنفس تقریباً غیرممکن شود؟ و چگونه ممکن است که پس از 40 سال کمونیسم، بیش از 30 سال سرمایه‌داری برای پاکسازی ویرانی طبیعت زمان برده باشد؟ بالاخره باید برعکس باشد! کمونیسم باید -حداقل بر روی تابلو- از محیط زیست محافظت کند (زیرا نباید به فکر سود باشد، بلکه به مردم و رفاه آنها به طور خاص اهمیت می‌دهد) و سرمایه‌داری باید بی‌رحمانه آن را نابود کند (زیرا به فکر مردم نیست). اما تاریخ دقیقاً خلاف این را به ما نشان داده است. در شهرهای چین است که نمی‌توان نفس کشید، نه در نیویورک.

رژیم‌های توتالیتر به طور کلی همین‌طور هستند، ممکن است روی کاغذ زیبا به نظر برسد، اما یک سیستم بدون انتقاد و مخالف داخلی و مطبوعات آزاد دیر یا زود با شکست روبه‌رو می‌شود.

نوسازی کمونیستی که پس از سال 1945 در لهستان آغاز شد، عمدتاً بر سه موضوع متمرکز بود: بازسازی ساختار اجتماعی، شهرنشینی (هم گسترش شهرهای قدیمی و هم تاسیس شهرهای جدید) و صنعتی شدن شدید و شتابان. این نوسازی تحولات عمیقی را در هر دو حوزه اجتماعی و فرهنگی به همراه داشت. از جمله اهداف مورد نظر، ملی و مکانیزه کردن کشاورزی، ایجاد «اتحاد کارگران و دهقانان»، مهاجرت‌های گسترده از روستاها به شهرها، پیشرفت اجتماعی در مقیاس بزرگ و حتی توسعه سبک‌های جدید کار و زندگی بود.

تا پایان دهه 1960، مشکل تهدیدات زیست‌محیطی تنها به صورت پراکنده در گفتمان عمومی رسمی ظاهر می‌شد. همان‌طور که سوابق فاش‌شده از سانسور نشان می‌دهد، نوشتن در مورد آلودگی محیط زیست یا «تهدید مستقیم جان و سلامت انسان ناشی از صنایع و مواد شیمیایی» در لهستان تا پایان دهه 1970 ممنوع بود. در سایر کشورهای بلوک شرق، از جمله اتحاد جماهیر شوروی، نیز تفاوتی نداشت. همان‌طور که داگلاس آر. وینر، استاد تاریخ در دانشگاه آریزونا بیان می‌کند، یک فرمان کمیته مرکزی در سال 1957 گزارش «آتش‌سوزی جنگل‌ها، حوادث صنعتی، حوادث نظامی، مرگ‌ومیر نوزادان، یا آلودگی رادیواکتیو» را ممنوع کرد. پیامدهای سانسور که از این طریق فهمیده می‌شد، در دهه 1990 کاملاً شناخته شده بود. به گفته اولگ یانیتسکی، پژوهشگر، در این دهه بود که گوسکومپریرودا، کمیته دولتی حفاظت از محیط زیست، منصوب میخائیل گورباچف، حدود 15 درصد از خاک اتحاد جماهیر شوروی (حدود 5 /2 میلیون کیلومترمربع) را به عنوان منطقه فاجعه زیست‌محیطی و شرایط 68 مرکز صنعتی بزرگ اتحاد جماهیر شوروی را برای سلامتی خطرناک تشخیص داد. با این حال، نظم استالینیستی که پس از جنگ جهانی دوم حاکم شد، بار بسیار بیشتری بر محیط زیست نسبت به اتحاد جماهیر شوروی در کشورهای اروپای مرکزی و شرقی تحمیل کرد؛ از جمله، به دلیل مقدار کمتر منابع طبیعی باارزش، ذخایر کوچک‌تر آب‌های پاک، جمعیت متراکم‌تر، صنعتی شدن سریع‌تر و استفاده از زغال سنگ قهوه‌ای بسیار سولفوره‌شده برای مقاصد انرژی که به شدت برای محیط زیست مضر است.

علاوه بر این، مشکل تخریب محیط زیست تنها مربوط به کشورهای پشت «پرده آهنین» نبود. در دهه‌های 1960 و 1970، کشورهای غربی که حداقل چندین دهه از کشورهای اروپای مرکزی و شرقی از نظر توسعه فناوری و سرعت تولید کالاهای مصرفی جلوتر بودند، به شدت با هزینه‌های زیست‌محیطی نوسازی مواجه بودند. مقیاس آلودگی هوا، آب و خاک و همچنین تخریب اکوسیستم‌های محلی در آن زمان موضوع نگرانی و بحث عمومی در غرب شد.

همان‌طور که پژوهش‌های دهه 1980 نشان می‌دهد، تقریباً در نیمی از شهرهای لهستان با سیستم آبرسانی و فاضلاب کارآمد، تاسیسات فاضلاب وجود نداشته یا به درستی کار نمی‌کردند. جای تعجب نیست که تقریباً 60 درصد از بخش‌های ویستولا از هیچ استانداردی برای پاکیزگی برخوردار نبودند (40 درصد در پایین‌ترین طبقه قرار داشتند)، و رودخانه‌های کوچک‌تر مانند Bug، Ner یا Wełna در دهه 1980 مستقیماً به عنوان فاضلاب طبقه‌بندی شدند.

در دهه 1960، وضعیت دومین رودخانه بزرگ لهستان -اودر- نیز وحشتناک بود. آلودگی آن یکی از علل مکرر تنش میان لهستان و چکسلواکی در دهه‌های 1950 و 1960 بود، به طوری که هر دو طرف به طور متناوب مسیر آب را آلوده می‌کردند.

در دهه 1960، چکسلواکی با مشکل بزرگ آلودگی محیط زیست دست‌وپنجه نرم می‌کرد. این امر به ویژه در مناطق استخراج زغال سنگ قابل مشاهده بود، همچنین در پراگ، جایی که مانند کراکوف، گردوغبار و مواد تجمع‌یافته در هوا تاثیر مخربی بر ساختمان‌های تاریخی شهر داشت. در مورد لهستان و کراکوف، تخریب سریع در حال پیشرفت ارزشمندترین بناهای تاریخی، احساسات را در این کشور برانگیخت: «اسیدی و سولفاته شدن محیط از یک سو، و ورود ترکیبات فلوئور [به ترکیب هوا] از سوی دیگر، باعث تجزیه سنگ آهک می‌شود. ما در یک دوره گذار زندگی می‌کنیم. این مشکلات باید در آینده حل شوند، در غیر این صورت کل ارزش‌گذاری مجدد هیچ معنایی نخواهد داشت. انسان سرسخت است، بناهای تاریخی نه.» وضعیت نگران‌کننده بناهای تاریخی کراکوف به بسیج اجتماعی و ایجاد کمیته اجتماعی برای حفاظت از بناهای تاریخی کراکوف منجر شد. 

آلودگی هوا نیز بر سلامت و کیفیت زندگی ساکنان اثر می‌گذاشت. آنها در نامه‌هایی به مقامات از «ابرهای دود قهوه‌ای» که آسمان را پوشانده یا «اسکلت‌های برهنه درختان» که پس از باران‌های «اسیدی» مشاهده شده‌اند، شکایت کردند. با این حال، پیامدهای سلامتیِ وضعیت اکولوژیک کشور به طور گسترده درک نشده بود. در همین حال، همان‌طور که تجزیه‌وتحلیل انجام‌شده در دهه‌های 1980 و 1990 نشان داد، آلودگی هوا، به ویژه در جنوب لهستان، تاثیر غیرمستقیم هم بر تعداد سقط جنین و مرگ‌ومیر نوزادان و هم بر تعداد فزاینده بیماری‌های تنفسی، سرطان و بیماری‌های خودایمنی داشته است.

وضعیت هوا، آب و خاک در سرتاسر لهستان بد بود، اما منطقه صنعتی سیلزیا-کراکوف در گزارش‌ها بدترین وضعیت را داشت. این منطقه در عین حال بخش مهمی از کریدور استراتژیک صنعتی بود که از جنوب آلمان شرقی، از طریق چکسلواکی شمالی، تا مرز با اتحاد جماهیر شوروی امتداد داشت و بیش از همه تحت تاثیر معضل آلودگی هوا در اروپای مرکزی و شرقی بود.

جرقه فروپاشی

موج اعتراضات در شوروی از سال 1986 به بعد، با فاجعه چرنوبیل آغاز شد که ایمان میلیون‌ها شهروند عادی را به سیستم کمونیستی متزلزل کرد.

در ساعات اولیه 26 آوریل 1986، یکی از رآکتورهای نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل منفجر شد. ترکیبی از طراحی معیوب رآکتور و اقدامات یک تیم فنی که به طور کافی آموزش ندیده بودند، باعث افزایش برق در رآکتور و سپس انفجار آن شد. کارکنان امدادی، رآکتور را با بتن پوشانده بودند اما آسیب قبلاً وارد شده بود؛ حداقل پنج درصد از هسته رآکتور رادیواکتیو آزاد شده بود.

با وجود وسعت فاجعه -دو کارگر درجا کشته شدند، 28 نفر بلافاصله پس از آن جان باختند و تیم‌های واکنش اضطراری در معرض سطوح خطرناک تشعشعات قرار گرفتند-، این حادثه مرگبار دو روز بعد در اخبار ملی گزارش شد. در واقع این کارگران یک نیروگاه اتمی سوئدی در بیش از هزار کیلومتر دورتر بودند که وقتی مانیتورهایشان سطوح بالایی از تشعشعات را دریافت کردند، جهان را از فاجعه آگاه کردند؛ آنها فهمیدند این تشعشعات از ذرات رادیواکتیوی است که از ابرهایی که از جنوب شرقی منفجر شده بودند، می‌بارید.

فاجعه چرنوبیل بیش از پنج سال قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در پایان سال 1991 رخ داد؛ با این حال، احتمالاً با افشای ایرادات آن به شیوه‌هایی که نمی‌توان نادیده گرفت، پایان نظام کمونیستی را تسریع کرد. این فاجعه موجب شد بسیاری از شهروندان شوروی برای نخستین‌بار، کیفیت فناوری کشور خود را با غرب بسنجند. سرنوشت ده‌ها هزار کارگری که برای کمک به چرنوبیل شتافتند و در مقابل، در معرض سطوح خطرناک تشعشعات قرار گرفتند، پرسش‌های بیشتری را در مورد بی‌کفایتی سیستم و عدم توجه به سلامت جمعیت آن ایجاد کرد.

میخائیل گورباچف، دبیرکل وقت حزب کمونیست، سال‌ها بعد نوشت که چرنوبیل «شاید عامل واقعی فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی» بود. او آن را یک «نقطه عطف تاریخی» خواند که «امکان آزادی بیان بسیار بیشتری را فراهم کرد، تا جایی که سیستم آن‌طور که ما می‌شناختیم، دیگر نمی‌تواند ادامه یابد».

این حادثه به طور خاص، جرقه یک جنبش توده‌ای ضدهسته‌ای را برانگیخت که بسیار فراتر از مناطقی بود که واقعاً تحت تاثیر فاجعه قرار گرفته بودند، و با عادی‌سازی مخالفت‌ها علیه رژیم، بذر اعتراض‌های توده‌ای بعدی را که خواستار استقلال جمهوری‌ها بودند، کاشت.

اولین نیروگاه برق هسته‌ای شوروی در اُبنینسک، جنوب غربی مسکو، در دهه 1950 ساخته شده بود و در زمان وقوع فاجعه چرنوبیل، ساخت ده‌ها نیروگاه دیگر طراحی شده بود. با این حال، این فاجعه باعث اعتراضات گسترده در شهرهای سراسر اتحادیه شد که در نهایت به لغو این طرح‌ها منتهی شد.

64

مخالفت دیرینه

اعتراضات ضدهسته‌ای دهه 1980، اولین مخالفت با انگیزه محیط زیست در اتحاد جماهیر شوروی نبود. چندین دانشمند در سال‌های اولیه کمونیسم، از برجسته‌ترین دانشمندان جهان در زمینه آگاهی از محیط زیست بودند، اما هرگونه اعتراض به صنعتی‌سازی انبوه دهه‌های 1920 و 1930 از سوی استالین سرکوب شد. با این حال، در اوایل دهه‌های 1950 و 1960، چنین نگرانی‌هایی به طور علنی ظاهر شدند.

ایده معکوس کردن برخی از رودخانه‌های بزرگ سیبری که از شمال به اقیانوس منجمد شمالی، به سمت مزارع پنبه آسیای مرکزی می‌ریزند، چندین دهه مورد بحث قرار گرفته بود. سرگئی زالیگین، نویسنده و دوستدار محیط زیست، از دهه 1960 برای کنار گذاشتن این طرح و همچنین مبارزه علیه سایر پروژه‌های بزرگ در سیبری، تلاش و استدلال می‌کرد. آندری ساخاروف، فیزیکدان هسته‌ای، گرم شدن زمین را در نتیجه افزایش انتشار دی‌اکسید کربن در سال 1968 پیش‌بینی کرد، همچنین در مورد تاثیر فعالیت‌های اقتصادی بر محیط زیست هشدار داد.

غارت سرزمین‌های وسیع و پیش از این دست‌نخورده سیبری برای قطع درختان، نیروگاه‌های آبی، معدن و صنایع سنگین به یک موضوع بحث‌برانگیز تبدیل شده بود. یکی از ایرادهای دولت کمونیستی این دیدگاه بود که از آنجا که روسیه بسیار وسیع است، منابع طبیعی آن -از جمله زمین- را بی‌نهایت می‌دانستند. این ذهنیت به سیاست‌های فوق‌العاده مسرفانه و آلودگی در مقیاس سیاره‌ای منجر شده بود. برای مثال، شهر معدنی شمالی نوریسلسک، آلوده‌ترین شهر جهان شد.

اما وقتی نوبت به آلودگی دریاچه بایکال رسید، مردم شوروی جلوی دولت ایستادند. برای آنها منابع بی‌نهایت نبود و باید با آسیب زندگی می‌کردند. ویرانی زیست‌محیطی دریاچه بایکال، عمیق‌ترین دریاچه آب شیرین جهان که حدود 20 درصد از آب شیرین جهان را در خود دارد، هم دوستداران محیط زیست و هم ساکنان محلی را ناامید کرده بود. دریاچه و سواحل آن به شدت در اثر قطع درختان آلوده شده بودند و در معرض جریان دائمی زباله از کارخانه خمیر و کاغذ بایکال از دهه 1950 قرار گرفته بودند. آلودگی دریاچه بایکال، مکانی مقدس برای مردم محلی بوریات و محبوب قلب بسیاری از روس‌ها، به اندازه کافی جدی تلقی می‌شد که مردم بتوانند بر ترس از انتقام غلبه کنند و در دهه‌های 1970 و 1980 در اعتراضات گسترده شرکت کردند و خواستار ممنوعیت فعالیت صنعتی در سواحل این دریاچه شدند.

مقامات شوروی به پروژه‌های عظیمی مانند سد برق‌آبی براتسک، که بزرگ‌ترین نیروگاه برق‌آبی جهان (HPP) بود، افتخار می‌کردند تا اینکه در سال 1966، نیروگاه برق‌آبی کراسنویارسک در ینی‌سی (پنجمین سیستم رودخانه‌ای طولانی در جهان و بزرگ‌ترین رودخانه‌ای که به اقیانوس منجمد شمالی می‌ریزد)، از آن سبقت گرفت.

با این حال، این پروژه‌ها از سوی طرفداران محیط زیست مورد انتقاد قرار گرفتند، و زالیگین موفق شد ساخت یک کارخانه بزرگ در Ob را متوقف کند. گفت‌وگوی مثبت در مورد توسعه نیروگاه‌های آبی با کتاب «وداع با ماتیورا» اثر والنتین راسپوتین، که داستان اسکان مجدد روستایی در کنار رودخانه آنگارا برای ساختن سد را روایت می‌کند، تغییر بیشتری کرد.

با وجود این، برنامه‌ریزی برای ساخت سدهای بیشتر و بزرگ‌تر ادامه یافت. پروژه‌ای برای ساختن سد بر روی رودخانه کاتون و ساخت یک نیروگاه آبی عظیم دیگر در منطقه کوهستانی آلتای که برای اولین بار در دهه 1960 پیشنهاد شد، در اواخر دهه 1970 احیا شد. این سد 11200 کیلومترمربع زمین را زیر آب می‌برد. پس از آن، کمپینی از سوی دانشمندان، روزنامه‌نگاران و حتی مقامات دولتی برای کنار گذاشتن این پروژه به راه افتاد.

اقتصاد در مقابل محیط زیست

در حالی که قوانینی در مورد حفاظت از محیط زیست در اتحاد جماهیر شوروی وجود داشت، این قوانین در مقایسه با الزامات اجرای سهمیه‌های تولید در درجه دوم توجه قرار می‌گرفتند. زمانی که شرکت‌ها به دلیل آلودگی جریمه شدند -اغلب به این دلیل که فعالیت‌های یک شرکت، صنعتی دیگر را تحت تاثیر قرار می‌داد- به جای اینکه در اقتصاد بازار از لحاظ مالی آسیب ببینند، پول به سادگی از یک نهاد دولتی به نهاد دولتی دیگر منتقل می‌شد.

ولادیمیر سولوخین، شاعر و نویسنده روس، در سال 1967 در مورد مجازات‌های اعمال‌شده برای یک آلوده‌کننده صنعتی در کتاب خود «راهپیمایی در روسیه روستایی» نوشت: «این یک وضعیت مضحک است: پول از یک حساب به حساب دیگر منتقل می‌شود، اما این نه برای ماهی‌های رودخانه و نه برای افرادی که در نزدیکی رودخانه زندگی می‌کنند، بهتر نیست.»

نگرش شوروی به محیط زیست در مقابل اقتصاد، در هیچ کجا به اندازه تخریب دریای آرال، بدترین فاجعه ساخته دست بشر در جهان، مشهود نبود. هنگامی که برای آبیاری مزارع پنبه آسیای مرکزی، تصمیم به منحرف کردن رودخانه‌هایی که به دریای داخلی می‌ریزند گرفته شد، این‌طور محاسبه می‌کردند که پنبه تولیدشده، ارزش بیشتری نسبت به صنعت ماهیگیری آرال خواهد داشت. این اقدام، ویرانی محیط زیست و جوامع در یک منطقه وسیع اطراف را در نظر نگرفت؛ زیرا دریا عقب‌نشینی کرد و ماسه‌های آلوده را پشت سر گذاشت که دائماً به طوفان‌های گردوغبار سمی تبدیل می‌شد، که حتی امروز، پس از گذشت چندین دهه، همچنان مناطق وسیعی از ازبکستان و همسایگان آن را آلوده می‌کند. تنها در سال‌های پایانی اتحاد جماهیر شوروی بود که مقامات شروع به تغییر موضع خود کردند و محیط زیست را به یک اولویت واقعی تبدیل کردند. با این حال، در آن زمان دیگر خیلی دیر شده بود. اعتراضات در مورد مسائل زیست‌محیطی و سایر مسائل به طور پیوسته در سال‌های پایانی اتحاد جماهیر شوروی افزایش یافت؛ جایی که اولین اعتراضات زیست‌محیطی توده‌ای در سال‌های 1986 و 1987 با اعتراضات بزرگ‌تر در سال‌های 1989 به بعد دنبال شد؛ زمانی که خشم بر سر مسائل زیست‌محیطی با انبوهی از مسائل دیگر ترکیب شد و وضعیتی انفجاری به وجود آورد که دولت در مسکو در نهایت قادر به کنترل آن نبود. اصلاحات اقتصادی و سیاسی گلاسنوست در دهه 1980 این روند را تسریع کرد. اعتراضات و فعالیت‌های گسترده در مورد مسائل زیست‌محیطی در رژیم‌های قبلی تحمل نمی‌شد. این اعتراضات به نوبه خود، مشوق ایجاد جنبش‌هایی در مورد مسائل ناسیونالیستی، حقوق بشر و موارد دیگر شد و به سرعت بخشیدن به فروپاشی اتحادیه کمک کرد، درست همان‌طور که در کشورهای بلوک شرق، کمونیسم در سال 1989 فروپاشید.

بالتیک جدا می‌شود

در کشورهای بالتیک، مسائل داغ زیست‌محیطی یکی پس از دیگری مردم را به خیابان‌ها و شهرهای سراسر منطقه می‌آورد. صدها هزار نفر در تظاهرات در لتونی به دلیل طرح ساخت نیروگاه برق‌آبی عظیم داوگاوپیلس، که می‌توانست صخره‌های استابوراگ را غرق کند، پیوستند. سپس در آوریل 1988، بیش از 15 هزار نفر به تظاهراتی علیه طرح‌های ساخت سیستم مترو در ریگا پیوستند. باشگاه دفاع از محیط‌زیست لتونی، مردم را تشویق کرد به خیابان‌ها بروند و استدلال می‌کرد که این پروژه از نظر اقتصادی نامناسب و از نظر زیست‌محیطی خطرناک است. فیلم‌های اعتراضی جمعیت عظیمی از مردم را نشان می‌دهد که شعار «مترو-نه» سر می‌دهند و پلاکاردهایی به زبان‌های لتونی و روسی حمل می‌کنند که یکی از آنها مترو را با ایدز مقایسه می‌کند.

در لیتوانی، جنبش سبز به جنبش ملی ساجودیس1 (Sąjūdis) یک انگیزه قوی و کلیدی داد که به استقلال کشور در سال 1991 انجامید. این موضوع با رویدادهای قومی فرهنگی و حفاظت از محیط زیست در هم تنیده بود.

زیگماس وایسویلا، امضاکننده قانون احیای استقلال در سال 1991 و معاون سابق رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست دهه 1990 در آکادمی علوم این کشور، گفته بود: «من می‌توانم بگویم که جنبش سبز در بازگرداندن استقلال ما کلیدی بود، زیرا اجازه داد تحت شعارهای بی‌طرفانه سیاسیِ حفاظت از محیط زیست و... عمل کنیم. یعنی باعث ظهور ساجودیس شد؛ جنبش ملی که به استقلال منتهی شد.»

قبل از آن، در تابستان 1988، به ابتکار باشگاه حفاظت از میراث قومی کاوناس آتگاجا (تاسیس در سال 1987)، یک راهپیمایی اعتراضی اکولوژیک سازماندهی شد و بر دردناک‌ترین مشکلات زیست‌محیطی، به ویژه مشکلات مربوط به نیروگاه هسته‌ای در ایگنالینا متمرکز شد. وایسویلا می‌گوید: «اعتراضات سبز آگاهی ملی را تقویت کرد و عزم عمومی را برای مبارزه برای استقلال افزایش داد؛ هرچند که دومی بعداً رخ داد.» در سال 1989، یک راهپیمایی صلح ضد جنگ، با تشویق ارتش شوروی به ترک، در لیتوانی برگزار شد. او می‌گوید، در طول آن سال، اعتصاب‌ها در کارخانه‌های آلاینده، تاسیسات نظامی و دیگر تاسیسات برگزار شد و بحث‌های زیست‌محیطی «به وضوح» در دستور کار سیاسی گسترده‌تر بود. در سرتاسر منطقه، اعتراضات زیست‌محیطی مقدمه‌ای برای قیام توده‌ای در کشورهای بالتیک علیه حکومت مسکو بود. در 23 آگوست 1989 حدود دو میلیون نفر در یک زنجیره انسانی عظیم بین پایتخت‌های این سه شهر دست به دست هم دادند. «شورای عالی اتحاد جماهیر شوروی» لیتوانی به دلیل افشای اینکه پروتکل محرمانه پیمان مولوتوف-ریبنتروپ بین اتحاد جماهیر شوروی و آلمان نازی امضا شده بود و کشورهای بالتیک را به مسکو اختصاص داد، مسکو را به اشغال اجباری این سه کشور متهم و استدلال کرد که حاکمیت آنها باید احیا شود. کمی بیش از دو سال بعد -پس از کودتای نافرجام آگوست 1991 در اتحاد جماهیر شوروی- کشورهای بالتیک استقلال خود را اعلام کردند.

از محیط زیست تا ناسیونالیسم

در قفقاز جنوبی، نیروگاه اتمی مِتزامور یکی از نقاط تجمع در نزدیکی ایروان بود. حتی نزدیک‌تر به شهر، کارخانه شیمیایی «نایریت» بود که در آن یک دریچه در آوریل 1990 منفجر شد و گاز سمی کلروپِرن آزاد شد. این اتفاق باعث شد ده‌ها نفر در بیمارستان بستری شوند و بسیاری دیگر در پایتخت احساس بیماری کردند. این امر اعتراضات بیشتری را برانگیخت، اما کارخانه فقط به طور موقت تعطیل شد. بعدها، اعتراضات بر سر متزامور، نایریت و سایر مشکلات زیست‌محیطی در شهر -جایی که به دلیل افزایش جمعیت و فعالیت‌های صنعتی، آلودگی هوا در وضعیت بدی قرار داشت- به اعتراضات قره‌باغ در سال 1988 کشیده شد. حتی چهره‌های مشابهی در هر دو وجود داشت، مانند خاچیک استامبولتسیان، فعال محیط زیست، که به یکی از رهبران جنبش آرتساخ2 تبدیل شد.

در آذربایجان اعتراضات گسترده‌ای صورت گرفت، زمانی که گزارش شد درختان در جنگل توپخانه در قره باغ کوهستانی، در داخل اتحاد جماهیر شوروی آذربایجان، اما عمدتاً به دست ارمنی‌های قومی، برای ساخت کارخانه آلومینیوم که دفتر مرکزی آن در ایروان باشد، قطع می‌شود. ترکیب آسیب‌های زیست‌محیطی و رقابت ملی‌گرایانه با ارمنستان کافی بود تا مردم را به خیابان‌ها بکشاند.

در کشور همسایه، گرجستان، جنبش سبز گرجستان در دهه 1980 متولد شد. این سازمان در مورد مسائلی مانند ساخت راه‌آهن ماوراء قفقاز، اعتراض به ساخت نیروگاه برق‌آبی خودونی و علیه میدان تیر ارتش شوروی در مجموعه صومعه داویت گرجی به مبارزه پرداخت.

اگر موج اعتراضات ناشی از چرنوبیل نقطه عطفی در فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی بود، مدت‌ها قبل از ویرانی‌هایی که در بخش غربی اتحاد جماهیر شوروی از طریق فاجعه چرنوبیل ایجاد شد، آسیب‌های مشابهی در بخش‌های وسیعی از قزاقستان کنونی به دلیل دهه‌ها آزمایش هسته‌ای در استپ اطراف سمی‌پالاتینسک (سمی کنونی) ایجاد شد. 456 آزمایش هسته‌ای در سایت آزمایش سمی‌پالاتینسک در یک دوره 40ساله انجام شد که در سال 1989 به پایان رسید.

بر اساس گزارش سازمان ملل متحد، پس از آن یک میلیون نفر در معرض تشعشعات قرار گرفتند و در این منطقه شیوع بیشتری از نقایص مادرزادی و سرطان نسبت به سایر نقاط کشور وجود دارد. این امر به تاسیس جنبش «نوادا-سمی پالاتینسک» منجر شد- که نام آن از سایت‌های آزمایش در قزاقستان و ایالات‌متحده به رهبری نویسنده اولژاس سلیمانوف گرفته شد و هزاران نفر از آن حمایت کردند.

یک میراث طولانی

اعتراضات زیست‌محیطی در اواخر دهه 1980 پیامدهای بلندمدتی، فراتر از سقوط اتحاد جماهیر شوروی داشت. در لیتوانی، در سال 1990، چهار عضو جنبش سبز این کشور، و خود وایسویلا، به عضویت شورای عالی ترمیمی لیتوانی انتخاب شدند. برخی دیگر از سازمان‌دهندگان تظاهرات نیز وارد سیاست پس از استقلال شدند. برای مثال، سبزها در اولین پارلمان مستقل گرجستان به خوبی نمایندگی داشتند، در حالی که سلیمانوف قبل از پذیرش سمت سفیر، درگیر سیاست‌های مخالف در قزاقستان بود. قزاقستان و سایر کشورهای آسیای مرکزی پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از سلاح‌های هسته‌ای چشم‌پوشی کردند و نورسلطان (پایتخت قزاقستان از سال 2019 تا 2022 که در حال حاضر به آستانه شهرت دارد) صدای مهمی در کارزار ضد سلاح‌های هسته‌ای است. قزاقستان به‌رغم اینکه یکی از بزرگ‌ترین تولیدکنندگان اورانیوم در جهان است، تاکنون از انرژی هسته‌ای خودداری کرده است، اما این کشور در حال تجدید نظر در مورد منابع انرژی است، به‌رغم اینکه این تصمیم از نظر سیاسی دشوار است. امروزه، بسیاری از دولت‌های منطقه همچنان تمایلات استبدادی دارند و اعتراضات را به یک تلاش خطرناک تبدیل می‌کنند. برخلاف اعتراضات ضد دولتی که به وسیله الکسی ناوالنی، فعال ضد فساد در روسیه فراخوانده شد و در اوایل سال جاری به پایان رسید، تظاهرات با انگیزه مسائل زیست‌محیطی -مانند تظاهرات دوساله بر سر طرح‌های ساخت یک محل دفن زباله عظیم در شمال روسیه- نه تنها قدرت ماندگاری داشت، بلکه با واکنش همدلانه‌تری از سوی مقامات مواجه شد. اکنون نیز درست مانند دوران شوروی، محیط زیست به عنوان نقطه تجمع قدرتمندی باقی می‌ماند و کسانی را که در قدرت هستند، وادار به توجه می‌کند.

پیشرو در اصلاحات

تعهد میخائیل گورباچف به محیط زیست جلوتر از زمان خود بود. او پس از کناره‌گیری از رهبری اتحاد جماهیر شوروی، خود را وقف «فوری‌ترین وظیفه‌ای که بشریت امروز با آن روبه‌روست» کرد.

هنگامی که میخائیل گورباچف اصلاحاتی را آغاز کرد که اجازه آزادی بیان بیشتر را در دهه 1980 می‌داد، یکی از اولین چیزهایی که شهروندان شوروی شروع به صحبت درباره آن کردند، خشم آنها از آلودگی ناشی از بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین کارخانه‌های کشور بود.

او در مصاحبه‌ای با رادیو ملی عمومی ایالات‌متحده در سال 2000 گفت که این امر باعث شد دولت او 1300 کارخانه از آلوده‌ترین کارخانه‌ها را تعطیل کند؛ اما همچنین به متبلور شدن تعهد به اهداف زیست‌محیطی کمک کرد که او را بسیار جلوتر از زمان خود قرار داد و در میان دیگر رهبران سابق جهانی، برجسته کرد.

او در همان مصاحبه گفت: «این مشکلی است که نمی‌توان آن را به تعویق انداخت. من فکر می‌کنم مشکل زیست‌محیطی، اولین مورد در دستور کار قرن بیست‌ویکم خواهد بود. اگر فقط امیدوار باشیم که به نحوی از پس آن برآییم، طبیعت از طریق منابع خود با این مشکلات کنار بیاید و ما بتوانیم روال فعلی را ادامه دهیم، با وضعیت وخیم‌تری مواجه خواهیم شد.» بیشتر ادای احترام بین‌المللی به گورباچف به دلیل برنامه‌های لیبرالیزاسیون و اصلاحات او، پرِسترویکا (تجدید ساختار)، گلاسنوست (سیاستِ دولت مشورتی بازتر و انتشار گسترده‌تر اطلاعات، که به وسیله گورباچف از سال 1985 آغاز شد) و نقشی که او در پایان دادن به جنگ سرد و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ایفا کرد، است؛ اما کارهایی که او در زمینه ترویج اهداف زیست‌محیطی پس از کناره‌گیری از رهبری اتحاد جماهیر شوروی انجام داد نیز از نظر علمی مهم است.

دو سال پس از استعفا، او «صلیب سبز بین‌المللی» را راه‌اندازی کرد؛ بنیادی که امیدوار بود موقعیت صلیب سرخ را به دست آورد و بر بحران‌های زیست‌محیطی و نه بشردوستانه تمرکز داشت (تقاطع بین این دو در آن زمان کمتر به وجود آمده بود). این سازمان برای رسیدگی به همه چیز، از تغییرات آب‌وهوا گرفته تا آلودگی شیمیایی به جامانده از سلاح‌های کشتار جمعی راه‌اندازی شد.

به گفته آدام کونیوسفسکی که از سال 2008 تا 2017 مدیر این سازمان غیرانتفاعی بود، بسیاری از رهبران جهانی از مشغولیت او به این موضوع متحیر بودند: «او در مورد مسائل مربوط به تخریب محیط زیست و تغییرات اقلیمی سطحی از فوریت را به همراه داشت؛ مواردی که بسیاری از رهبران جهان هنوز به اندازه کافی آنها را جدی نمی‌گیرند. بسیاری می‌پرسیدند، چگونه است که چنین دولتمرد جدی -کسی که احتمالاً بیشترین تاثیر را در امور جهانی در زمان‌های اخیر داشته است- می‌تواند تا این حد به پرسش‌های مربوط به محیط‌ زیست علاقه‌مند باشد؟»

در داخل روسیه، جایی که به گورباچف کمتر از غرب به گرمی نگاه می‌شد، نسبت به کمپین‌های زیست‌محیطی او شک و تردید وجود داشت. مدت کوتاهی پس از راه‌اندازی صلیب سبز، خبرنگاران از او در مورد نقشش در پوشش اولیه فاجعه چرنوبیل و اینکه چرا در زمانی که قدرت انجام این کار را داشت برای جلوگیری از ریختن رآکتورهای هسته‌ای مستعمل شوروی و مواد رادیواکتیو به دریا، کاری انجام نداده بود، پرسیدند. اما کسانی که از نزدیک با او کار می‌کردند، می‌گویند تجربه چورنوبیل تا حدی انگیزه تعهد او به این هدف بود. کونیوسِفسکی می‌گوید، «این موضوع به عنوان یک نوع فاجعه صنعتی که با گسترش ابرها، عواقب آن به سرعت در سراسر مرزها مشاهده شد، بر او تاثیر گذاشت. او متوجه شد که مشکلات زیست‌محیطی در مرز متوقف نمی‌شود و نیاز به همکاری بین‌المللی دارد». تجربه کودکی گورباچف، از دست دادن دو خواهر و یک عمویش به دلیل قحطی ناشی از برنامه جمعی‌سازی استالین در دهه 1930، نگرانی‌های او را در مورد فجایع زیست‌محیطی ساخته‌ بشر شکل داد. گورباچف در سال 2006 نوشت: «من متقاعد شده‌ام که این فوری‌ترین وظیفه‌ای است که بشریت امروز با آن روبه‌روست.» 

پی‌نوشت:

1- ساجودیس (به لیتوانیایی: جنبش)، که در ابتدا به عنوان جنبش اصلاحات لیتوانی شناخته می‌شد، یک سازمان سیاسی است که مبارزه برای استقلال لیتوانی را در اواخر دهه 1980 و اوایل دهه 1990 رهبری کرد.

2- جنبش قره‌باغ که به نام جنبش آرتساخ نیز شناخته می‌شود، یک جنبش توده‌ای ملی در ارمنستان و قره‌باغ کوهستانی از سال 1988 تا 1991 بود که از انتقال منطقه خودمختار قره‌باغ کوهستانی عمدتاً ارمنی‌نشینِ آذربایجان، به قلمرو قضایی ارمنستان حمایت می‌کرد.

دراین پرونده بخوانید ...