شناسه خبر : 40137 لینک کوتاه

همه فقیرتر شده‌ایم

بررسی وضعیت اقتصادی خانوار ایرانی در گفت‌وگو با مجید عینیان

همه فقیرتر شده‌ایم

بعد از یک دهه رشد اقتصادی نزدیک به صفر و دو قله تاریخی تورم، وضعیت اقتصادی خانوارهای ایرانی بدتر شده و تقریباً تمامی خانوارها نسبت به آنچه قبلاً بوده‌اند، فقیرتر شده‌اند. مجید عینیان، اقتصاددان و پژوهشگر در حوزه فقر، با بیان این جملات معتقد است که ملموس بودن کاهش رفاه نسبی در دهه اخیر بیش از اینکه نتیجه تورم باشد، محصول نبود رشد اقتصادی است. او معتقد است حتی با فرض توافق و رفع تحریم‌ها، بازگشت به رفاه تجربه‌شده در دهه‌های گذشته برای نسل‌های دهه 60 دیگر ممکن نیست و نهایتاً در بلندمدت بهره‌مندی از رفاه نصیب متولدان دهه‌های 80 و 90 خواهد شد.

♦♦♦

 با اینکه تصور می‌شد بعد از وقوع انقلاب اسلامی و با روی کار آمدن شعارهای عدالت‌خواهانه و تلاش برای بهره بردن عموم مردم از ثروت‌های ملی مانند نفت، رفاه در جامعه گسترش پیدا کند، این روند اگرچه حداقل در دوران پس از جنگ سرعت خوبی به خود گرفته بود اما کم‌دوام بود و از میانه دهه 1380 درآمد سرانه و رفاه نسبی رو به نزول گذاشت. به‌طور خاص در دهه 1390 دو موج تورمی بزرگ داشته که دومی هنوز فروکش نکرده و رشد اقتصادی هم تقریباً صفر بود. با توجه به این روند، مختصات وضعیت کنونی خانوار ایرانی چیست؟

اگر از دوران بعد از جنگ به وضعیت خانوار نگاه ‌کنیم، می‌بینیم که با رشد و توسعه‌ای که در کشور شکل گرفت، رفاه نسبی وضع خانوارها در کشور رو به بهبود بود و از نظر آماری این روند تقریباً تا سال 1386 قابل مشاهده است؛ چون درآمد حقیقی خانوارها رو به افزایش بوده؛ اما از سال 86 به بعد دیگر این روند می‌شکند و در یک نگاه کلی می‌توان گفت که چند سال در یک بازه محدود درجا زده و از یک جایی به بعد روند کاهشی در پیش می‌گیرد و به‌طور خاص در چند سال اخیر حتی شاهد کاهش قابل ملاحظه قدرت خرید خانوار بوده‌ایم.

در یک دهه اخیر شوک‌های متعدد و متفاوتی به درآمد خانوار وارد شده که آثار آن به‌طور طبیعی در مصرف و سرمایه‌گذاری خانوار خودش را نشان داده است. این شوک‌ها با توجه به نوع آن، به شکل‌های مختلفی، خانوارها را تحت تاثیر قرار می‌دهد؛ یعنی مثلاً شوک تورمی ناشی از جهش نرخ ارز به یک نوعی خانوارها را تحت تاثیر قرار می‌دهد، شوک تورمی غیرجهش نرخ ارز به یک شکل، رکود اقتصادی در بخش‌های مختلف اقتصاد هم به نوع دیگری خانوار را تحت تاثیر قرار می‌دهد. فرضاً رکود ناشی از نفت روی خانوارهای کارکنان دولت سریع‌تر اثر می‌گذارد اما رکود ناشی از کرونا به شکل دیگری اثرگذار بود و ابتدا خانوارهایی را که کسب‌وکارهایی غیردولتی و در حوزه خدمات داشتند، تحت تاثیر قرار داد. اما در مجموع انواع شوک‌ها و اتفاقاتی که در یک دهه اخیر رخ داده منجر به این شده است که تمامی خانوارها در همه دهک‌ها، از همه قشر و صنفی در همه جای جغرافیای ایران دچار کاهش قابل توجه درآمد شوند و همه وضعشان نسبت به گذشته خودشان بدتر شده است.

روند کاهش نسبی را در هر شاخص رفاهی که بررسی می‌کنید، می‌بینید. آمارهای نرخ فقر که مربوط به بخش پایین توزیع درآمد است، افزایشی شده و تفاوتی ندارد با چه تعریف و چه معیاری آن را اندازه بگیرید. در بخش بالای توزیع هم که درآمد حقیقی کاهش یافته است. همه اینها در خرید کالا و خدمات خودش را نشان می‌دهد؛ مثلاً خرید کالای بادوام که هر سال با یک نرخ متوسط در کل کشور انجام می‌گرفته تا کالای جدید جایگزین کالای مستهلک‌شده شود، در دو سه سال گذشته کاهش پیدا کرده است؛ ورودی مصرف سبد غذایی خانوار کاهش یافته و نه‌تنها کمیت آن بلکه کیفیت آن هم نزولی بوده است؛ مثلاً نسبت سهم گوشت قرمز به گوشت مرغ کمتر شده و جایگزینی بین آنها اتفاق افتاده که نشانه‌ای از این کم شدن قدرت خرید خانوار است. خلاصه مطلب این است که کاهش درآمد حقیقی خانوار چه در پایین توزیع برای فقرا و چه در طبقه متوسط و چه حتی برای قشر پردرآمد کشور، تقریباً در تمامی عرصه‌ها قابل مشاهده است.

 برابر آمار منتشرشده در عین اینکه تمامی خانوارها از نظر وضعیت رفاهی دوره بدی را می‌گذرانند و رفاه آنها کم شده، ضریب جینی هم مقداری افزایش داشته و از ابتدای دهه 90 تا پایان آن کمی بیشتر شده که نشان از افزایش نابرابری دارد. نمود عینی این روند چگونه است؟

دقت کنید که در یک دهه گذشته آمارهای نابرابری در کشور تحولات بزرگی نداشتند؛ یعنی تغییرات معناداری در وضعیت نابرابری در کشور رخ نداده است. به‌طور کلی در یک دوره کوتاه در ابتدای اجرای هدفمندی یارانه‌ها که با پرداخت یارانه نقدی همراه بود، کاهش نابرابری رخ داد که یکی از نتایج روشن و واضح آن سیاست بود چون درآمد ریالی در اختیار همه به‌خصوص خانوارهای دهک‌های پایین‌تر قرار می‌گرفت که در آن زمان در برابر درآمدی که داشتند، قدرت خرید قابل توجهی برای آنها محسوب می‌شد اما به واسطه اینکه طرح از همان ابتدا دچار مشکلات کسری منابع بود و مخارجش به منابعش غلبه داشت، نمی‌توانست در بلندمدت به صورت پایدار اثر خود را حفظ کند. در واقع با ثابت ماندن میزان یارانه نقدی و کاهش ارزش حقیقی آن در برابر افزایش سطح قیمت‌ها، اثر این سیاست سال‌به‌سال کمتر شد. اگر از سال 92 به بعد مقدار اندکی افزایش در نابرابری دیده می‌شود، بخشی از آن نتیجه خنثی شدن اثر هدفمندی یارانه‌هاست. یعنی سیاستی اجرا کردیم که کاهش‌دهنده نابرابری بوده، اما چون پایداری نبوده یک شوک به وضعیت تعادلی و پایدار نابرابری وارد می‌کند و بعد هم نابرابری به سر جای خودش برمی‌گردد.

موضوع دیگر در بحث نابرابری در کشور ما این است که بهره‌مندی از رشد اقتصادی، نابرابر است. یعنی زمانی که کشور در دوران رونق اقتصادی قرار دارد که غالباً ریشه این رونق، نفتی است، حالا چه به واسطه افزایش قیمت جهانی نفت چه به واسطه تسهیل فروش و صادرات؛ سرریز رونق در بین خانوارها همگن نیست و سهم بیشتر به خانوارهای مرفه‌تر می‌رسد. در نتیجه در سال‌های رونق نابرابری اندکی بیشتر است چون فقرا سهم کمتری از منابع درآمدی کسب می‌کنند. برعکس در سال‌هایی که به واسطه کاهش درآمدهای نفتی رکود می‌شود کاهش درآمد در گروه‌های مرفه بیشتر است. گرچه فقرا هم آسیب می‌بینند و درآمدشان کاهش پیدا می‌کند اما نه به اندازه طبقه متوسط به بالا. نتیجه اینکه در سال‌های رکود، نابرابری کاهش پیدا می‌کند. یعنی حتی دوره‌هایی که نابرابری کاهش می‌یابد به دلیل بهتر شدن وضع فقرا نیست بلکه به معنای بدتر شدن وضع همه است. با این حال در یک دهه اخیر تغییرات نابرابری اعداد کوچکی بوده و به‌طور کل هم بررسی شاخص ضریب جینی بدون توجه به تحولات کل توزیع درآمد می‌تواند مقداری گمراه‌کننده باشد.

 اقتصاد ایران دوره‌های پرنوسانی از نظر نرخ تورم یا رشد اقتصادی را پشت سر گذاشته اما به نظر می‌رسد این تحولات دهه 90 اثرگذاری عمیق‌تر و ملموس‌تری روی وضعیت رفاهی خانوار داشته است. چرا این‌طور به نظر می‌آید؟

واقعیت این است که نوسانات بزرگ تورم لزوماً خیلی نمی‌تواند رفاه خانوار را مستقیم تحت تاثیر قرار دهد چون اگر دستمزدها و درآمدها به اندازه تورم افزایش پیدا بکند، عملاً اتفاق در درآمد حقیقی رخ نمی‌دهد؛ هرچند که همیشه به این شکل نیست و دستمزدها معمولاً با یک تاخیر تعدیل می‌شوند. اما آنچه اهمیت بیشتری دارد، «رشد اقتصادی» است. تا قبل از دهه 90 می‌توان از رشد اقتصادی سه تا پنج درصد یاد کرد که به‌طور متوسط باعث بهبود وضعیت خانوار شده است. درست است که رشد اقتصادی همراه با نوسان بوده اما در نهایت به‌طور متوسط مثبت بوده است. در‌حالی که در دهه اخیر رشد اقتصادی به صورت متوسط نزدیک به صفر بود و فرصتی برای بهبود رفاه خانوار ایجاد نشده است.

 منظور این است که اثر نبود رشد اقتصادی روی رفاه خانوار بیشتر از اثر تورم بالاست؟

بله؛ من این‌گونه فکر می‌کنم.

 در حال حاضر بزرگ‌ترین چالش‌های اقتصادی که خانوار ایرانی با آن مواجه است، چیست؟

یک چالش مهم خانوارهای ایرانی مربوط به ترکیب جمعیتی است. متولدان دهه‌60 که در واقع انفجار جمعیتی ایران هستند، اکنون به سنی رسیده‌اند که باید خانوار مستقل خودشان را داشته باشند، اما در داده‌ها همچنان می‌بینیم که لزوماً این اتفاق نیفتاده و آنها هنوز نتوانسته‌اند استقلال اقتصادی کاملی به دست بیاورند. با اینکه متولدان این دهه از لحاظ جمعیتی سهم غالب را دارند، اما به لحاظ درآمدی سهم غالب از درآمد کل کشور را کسب نکرده‌اند. پیش از این، زمانی بود که به واسطه رشد ناکافی اقتصاد شغل چندانی ایجاد نشده بود، می‌شد جوان‌ها را با انگیزه‌های مختلف سراغ تحصیل فرستاد و ورود به بازار کار را به تعویق انداخت، اما اکنون دیگر چنین فرصتی وجود ندارد. به نظر من یکی از مهم‌ترین بحران‌های اقتصادی-اجتماعی کشور، وضعیت اشتغال و خانوار متولدان دهه 60 است.

گذشته از آن مساله تحریم‌ها و اثر آن بر اقتصاد و درآمد حقیقی خانوارها کاملاً ملموس است با این همه حتی اگر در مذاکرات به توافق برسیم و فشارهای ارزی کاهش پیدا کند و تاثیر آن را روی قیمت ارز و سطح قیمت‌ها مشاهده کنیم، باز هم اقتصاد ایران دچار مسائلی ریشه‌ای است که به زودی نمی‌تواند قدرت خرید خانوارها را احیا کند. چون که باید درآمد سرانه افزایش پیدا کند که نیازمند رشد اقتصادی است. برای رشد هم نیاز است که سرمایه‌گذاری قابل‌توجهی صورت گیرد که خود به یک انباشت سرمایه قابل توجه به صورت سرانه نیاز دارد. در حالی که تقریباً در طول دهه گذشته سرمایه‌گذاری چندانی صورت نگرفته و حتی سرمایه‌گذاری (تشکیل سرمایه ثابت ناخالص) از جبران نرخ استهلاک انباشت سرمایه ناتوان بوده است. نتیجه اینکه پتانسیل کل تولید کشور بالا نیست و جمعیتی که درخواست شغل دارند هم قابل‌توجه است. به‌طور طبیعی قدرت حقیقی درآمد افراد نمی‌تواند چندان بالا برود.

نتیجه همه این حرف‌ها این است که احتمالاً خانوار ایرانی دیگر نمی‌تواند رفاهی را که در نیمه دوم دهه 70 و نیمه اول دهه 80 تجربه کرده دوباره به دست بیاورد. باید این را بپذیریم و درواقع با پذیرش این مساله، سراغ تصمیم‌گیری و سیاستگذاری برویم.

 حتی اگر در مذاکرات توافق حاصل و تحریم‌ها برداشته شود و باز هم رفاه تجربه‌شده گذشته، برنمی‌گردد؟ حتی در بلندمدت؟

بستگی به نوع نگاهمان به رابطه با دنیا خواهد داشت. اگر منظور از توافق و برگشتن به اقتصاد جهانی آنچه باشد که پیش از این داشتیم، قاعدتاً مقداری درآمد نفتی به دست می‌آوریم که بتوانیم بخشی از نیازهای وارداتی را با آن برطرف کنیم. با این روش رفاه ازدست‌رفته به این زودی‌ها برنمی‌گردد و شاید دو دهه طول بکشد. در‌واقع بهره‌مندی‌اش به متولدان دهه 80 و 90 می‌رسد ولی دهه شصتی‌ها و حتی دهه هفتادی‌ها بعید است از این تغییر وضعیت نصیبی ببرند. اگر رویکرد کاملاً عوض شود و بتوان به نوعی انباشت سرمایه و سرمایه‌گذاری انجام‌نشده را جبران کرد تا رشدهای قابل‌توجهی رقم بخورد، باز طول می‌کشد تا به روند آنچه می‌توانست باشد، برسد.

 آیا ممکن است به جای «سرمایه‌گذاری و رشد اقتصادی»، «فقر» مساله اول جامعه ایرانی شود؟

فکر نمی‌کنم مساله در این حد حاد باشد، اما باید بپذیریم که درآمد سرانه مقدار قابل توجهی کاهش پیدا کرده است. درست است که بخش‌هایی از نیازهای خانوار حذف شده و فهرست اولویت‌ها تغییر کرده است اما من به این صورت نمی‌بینم که کلاً صورت کشور از وضعیت اقتصاد در حال توسعه به وضعیت اقتصاد فقیر برسد. پیشتر ایران در آمارهای بانک جهانی یک کشور با درآمد بالاتر از نرخ متوسط طبقه‌بندی می‌شد اما اکنون با درآمد کمتر از متوسط در نظر گرفته می‌شود اما همچنان وضعیت بهتری نسبت به بسیاری از کشورها دارد. با این حال از جایگاه خودش عقب رفته و روندی نزولی داشته است.

 مساله خط فقر در اقتصاد ایران هم مساله غریب و مناقشه‌برانگیزی است. هر روز رقمی از نهادی اعلام می‌شود و همیشه هم مورد مخالفت و نقد جدی قرار می‌گیرد. یا اینکه گفته می‌شود که مثلاً 60 درصد جمعیت کشور زیر خط فقر قرار دارند. واقعاً خط فقر در کشور ما کجاست؟

ما دو جور خط فقر داریم: بین‌المللی و ملی. در کشور ما خط فقر ملی رسمی وجود ندارد که بتوانیم بگوییم معیاری برای مقایسه است. نتیجه اینکه هر سازمانی یا نهادی و هر پژوهشگری تلاش می‌کند در مطالعه‌ای که روی فقر دارد، یک خط فقر کشوری را محاسبه و استفاده کند. نتیجتاً این عددها با توجه به فروض مورد استفاده، می‌توانند با هم متفاوت باشند. آیا همه غلط یا همه درست است؟ خیر. همه آنها متکی به یکسری فروضی هستند که نمی‌شود به آنها ایراد گرفت و از طرفی شاید نتوان به آنها اتکا داشت. پس اول بپذیریم که خط فقر یک مفهوم تعریفی است و خط فقر ملی رسمی در کشور ما وجود ندارد.

بانک جهانی هم یکسری خطوط فقر بین‌المللی تعریف کرده است و در آن مدل هم وضع ما آن شکلی نیست که بگوییم 60، 70 درصد جامعه زیر خط فقر هستند. ما با آمارهای بین‌المللی جزو کشورهای فقیر دنیا محسوب نمی‌شویم. در داخل کشور هم تلاش‌هایی صورت گرفته است که بتوانیم یک خط فقر ملی داشته باشیم؛ مثلاً معیارهایی برای آن در نظر گرفته شده که خانوار بتواند حداقل نیازهای تغذیه‌ای را تامین و حداقل نیازهای غیرتغذیه‌ای را فراهم کند. باید بپذیریم که وقتی از خط فقر صحبت می‌کنیم؛ حرف از «حداقل»هاست که اصلاً ربطی به استانداردهای زندگی ندارد. دوم اینکه وقتی صحبت از ریال می‌کنیم، معنای آن در جغرافیای کشور متفاوت است. قدرت خرید ریال در شهر بزرگ تهران با شهرهای بزرگ یا شهرهای کوچک کشور و با مناطق روستایی کاملاً متفاوت است. یک میلیون تومان پول در تهران یک معنا دارد و در یک شهر کوچک یک معنای دیگر دارد. نکته سوم اینکه باید دقت کنیم معمولاً آمارهای مربوط به فقر همیشه با تاخیر منتشر می‌شوند. یعنی وقتی از خط فقر سال 99 صحبت می‌شود، منظور میانگین سال 99 است؛ نه انتهای آن. پس وقتی خط فقر اعلام می‌شود ما حداقل 14، 15 ماه از آن فاصله داریم. به این دلیل است که معمولاً حس مخاطبان نسبت به آمار خط فقر از جنس باور نکردن است. چون عددش به دید ما کوچک می‌آید، اما باید بدانیم که درصد قابل توجهی از کشور زیر همین خط هستند؛ پس می‌شود، شده است. آیا مطلوب است؟ هرگز. آیا سطح زندگی استاندارد است؟ ابداً.

یک مثال بزنم،‌ دندانپزشکان می‌گویند فرد باید سالی دو بار دندان‌هایش را چک کند، چشم‌پزشک‌ها می‌گویند سالی دو بار باید بینایی فرد تست شود، بقیه پزشکان هم همین‌طور برای قلب و عروق و کلیه و... همین پیشنهاد را دارند اما آیا مثلاً درآمد خانواده متوسط ایرانی جواب همه این هزینه‌ها را می‌دهد؟ احتمالاً خیر. اما اگر از چشم‌پزشک و دندانپزشک در مورد سطح استاندارد زندگی سوال کنید حتماً این چکاپ را ذکر می‌کنند اما خط فقر بسیار پایین‌تر است؛ آنجایی که اساسی‌ترین نیازها را نمی‌شود پاسخ داد.

نکته دیگر اینکه معنی فقر به صورت واژه عمومی می‌تواند در اطلاق به وضعیت مطلق باشد؛ یا اینکه در مقایسه خود شخص با خودش در طول زمان باشد. از این جنبه دوم می‌توانیم بگوییم همه ما فقیرتر شده‌ایم. احتمالاً زیر خط فقر قرار نداریم اما نسبت به خودمان فقیرتر شده‌ایم. این کاملاً قابل پذیرش است و شواهد آماری هم آن را تایید می‌کند. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها