شناسه خبر : 46694 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

یک راه جایگزین

چرا باید کتاب «چگونه یک اقتصاد عادلانه بسازیم» را خواند؟

 

ایما موسی‌زاده / نویسنده نشریه 

92جهان در حالی همچنان با سطوح غیرانسانی فقر، افزایش نابرابری و تخریب محیط زیست مواجه است، که با شروع قرن بیست و یکم به نظر می‌رسد نه‌تنها امیدها برای بهتر شدن اوضاع رنگ می‌بازد که وضعیت در همه جنبه‌ها رو به بدتر شدن رفته و بحران‌های اقتصادی به جزئی جدایی‌ناپذیر از زندگی روزمره نه‌فقط در اقتصادهای در حال توسعه که در همه جهان تبدیل شده‌اند. شاید به همین دلیل است که بررسی جایگزین‌هایی جهانی برای سیستم اقتصادی کنونی، دوباره به بحثی پررونق در محافل اجتماعی تبدیل شده است اما با وجود بحث‌های پرتعداد درباره این موضوع که برخی از استعدادهای درخشان زمان در آن مشارکت دارند متعجب می‌شوید که چرا هیچ راه جایگزین واقعی هنوز معرفی نشده است. از یک سو، طیف جذابی از راه‌هایی وجود دارد و در مورد آن بحث می‌شود که در آنها مردم در سراسر غرب با آمیزه‌ای از تخیل و واقعیت با داده‌های سرمایه‌داری امروزی مخالفت می‌کنند. اما از سوی دیگر اغلب اینها واقعی و کامل و یک راه جایگزین نیستند بلکه بیشتر مجموعه‌ای از تواند بود و باید بودهایی هستند که راهی کاربردی برای دسترسی به آن ارائه نمی‌شود. شکی نیست که مشکلاتی وجود دارند که باید حل شوند. مشکلاتی که پیش از این هم در اقتصادهای در حال توسعه وجود داشته و حالا بسیار بزرگ‌تر شده و به‌تازگی در اقتصادهای توسعه‌یافته نیز خود را نشان داده است. نیک رومئو، نویسنده نیویورکر که در مجموعه‌ای از نشریات دیگر مانند نیویورک‌تایمز، واشنگتن‌پست، نشنال‌جئوگرافیک، رولینگ استون، آتلانتیک و... نوشته است و در حال حاضر در دانشگاه استنفورد روزنامه‌نگاری تدریس می‌کند، یکی از کسانی است که در کتاب جدید خود، «جایگزین: چگونه یک اقتصاد عادلانه بسازیم»، این تغییر پارادایم را در تفکر اقتصادی بررسی می‌کند و مفاهیم رایجی را که برخی از اقتصاددانان و رهبران تجاری تداوم داده‌اند، به چالش می‌کشد و سعی می‌کند راه‌حل‌های جایگزین مناسبی را پیش‌رو نهد. به گفته وی، این بسیار عجیب است که با وجود وضعیت کنونی بسیاری از اقتصاددانان و رهبران کسب‌وکار، در مواجهه با روندهای مشکل‌دار موجود، به خصوص اوایل قرن بیست و یکم -افزایش نابرابری، تخریب محیط زیست و تحقیر و بیکاری میلیون‌ها کارگر در سراسر جهان- هنوز عقایدی را تبلیغ می‌کنند که فاقد شواهدِ به عقیده وی مستدل هستند و بدین ترتیب فاجعه سیاسی به بار می‌آورند: عقایدی مانند اینکه بازارهای خصوصی همیشه کارآمدتر از بازارهای عمومی و دخالت دولتی هستند. جریان سرمایه به خودی خود به سمت پروژه‌های ضروری جریان می‌یابد. نابرابری، اثر جانبی اجتناب‌ناپذیر رشد اقتصادی است. مردم خودخواه هستند و فقط با انگیزه‌های مناسب رفتار خوبی خواهند داشت. این در حالی است که تعداد فزاینده‌ای از افراد، از جمله دانشگاهیان، صاحبان مشاغل و کارآفرینان سیاسی، خواستار یک اقتصاد اخلاقی جدید هستند. این افراد افسانه‌های متعارف اقتصادی مبنی بر اینکه بازارهای آزاد کارآمدتر هستند و نابرابری‌های عظیم اجتناب‌ناپذیر هستند را رد می‌کنند. در عوض، آنها از الگو‌های اقتصادی اخلاقی و مسئولیت‌پذیر اجتماعی استفاده می‌کنند که اقدامات اخلاقی و مسئولیت‌پذیری را در اولویت قرار می‌دهند. نیک رومئو تلاش می‌کند جایگزین‌های قابل اجرا برای سرمایه‌داری و محرک اخلاقی پشت سر آنها را نشان دهد و شما نمی‌توانید وی را برای این کار تحسین نکنید- همه چیز از نحوه ترکیب شرکت‌ها گرفته تا نحوه استخدام، حقوق و دستمزد کارکنان و امکان سهیم شدن در ارزشی که ایجاد می‌کنند در این کتاب بررسی می‌شود. رومئو تلاش می‌کند نشان دهد نیازی نیست که کارگران معمولی در سیستمی که انسانیت و اخلاق را در درجه دوم قرار می‌دهد و اولویت را به منطق غیر قابل انعطاف بازار متعلق می‌داند کار کنند و حکم پیاده‌نظامی را داشته باشند که در صورت لزوم باید بدون هیچ فکر و درنگی قربانی شوند.

 براساس آنچه رومئو می‌گوید و همان‌طور که در فصل اول کتاب درباره آن بحث می‌کند، در ابتدا باید نگاه ما به اقتصاد و نحوه آموزش آن دستخوش تغییر شود. وی نشان می‌دهد سنتی قدیمی برای توسل به قوانین طبیعی برای توجیه وضعیت اقتصادی موجود وجود داشته است. به موجب این سنت شما اقتصاد را با جهان طبیعی مقایسه می‌کنید و سپس می‌توانید همه چیز را طبیعی جلوه دهید. بنابراین دیوید ریکاردو، یک اقتصاددان سیاسی اولیه در قرن نوزدهم با تحقیر هرگونه تلاش برای کمک به افراد با درآمد کمتر را رد کرد و گفت که این کار به اندازه مخالفت با نیروی گرانش ساده‌لوحانه و احمقانه است. منظور وی این است که این روش به‌تدریج توانست این موضوع را جا بیندازد که قوانین اقتصادی مانند قوانین فیزیکی بدیهی و لایتغیر هستند و آنچنان که رومئو بعداً در کتاب نشان می‌دهد ریاضیات نیز در این زمینه کمک بزرگی به اقتصاددانان کرد. نویسنده ردپای این باور را در سراسر قرن بیستم دنبال می‌کند و در این زمینه به نوشته‌های بسیاری از مورخان تاریخ اقتصادی ارجاع می‌دهد که این موضوع را در جزئیات تجزیه‌وتحلیل کرده‌اند. نویسنده سپس رد پای این عقیده را در قرن بیست و یکم پی گرفته، و نشان می‌دهد شما هنوز هم این موضوع را در رسانه‌های اصلی می‌بینید. خواهید دید که توزیع ثروت به ناچار از یک منحنی نمایی رو به کاهش پیروی می‌کند و اگر با این روند مخالفت کنید و آن را نادرست و نیازمند اصلاح بدانید گویا با یک امر اجتناب‌ناپذیر مخالفید. بنابراین او فکر می‌کند، استعاره گرانش یا هر قانون لایتغیر فیزیکی، در پس‌زمینه از سوی اقتصاددانان به عنوان راهی برای ساده‌لوح و ایده‌آلیست نشان دادن هر کسی که دوست دارد دنیای متفاوتی را تصور و طرح‌ریزی کند، استفاده می‌شود.

در عین حال رومئو اعتقاد دارد که تسلط ریاضیات موجب شده سایر علوم مورد نیاز در اقتصاد در سایه آن قرار بگیرند. یک داستان کوتاه در کتاب وجود دارد که در آن دو دانشجو در دانشگاه کالج لندن در حال بحث درباره مسئله برابری و نابرابری هستند. بنابراین آنها از استاد می‌پرسند:

 «داده‌ها در مورد ضریب ایده‌آل جینی به ما چه می‌گویند؟» ضریب جینی شاخصی است که میزان نابرابری را در یک جامعه نشان می‌دهد. پاسخ استاد نکته کلیدی در بحث رومئو است: «این چیزی نیست که داده‌ها بتوانند در مورد آن به شما پاسخ دهند، بلکه یک سوال هنجاری است و برای رسیدن به پاسخ نیاز به یک بحث اخلاقی است.»

به عقیده نویسنده در حال حاضر با شنیدن این حرف اغلب افراد این‌طور فکر می‌کنند که: «خب، هر چیزی که اخلاقی یا هنجاری باشد، ذاتاً ذهنی و غیرقابل ایراد است و نمی‌توان درباره آن با دقت صحبت کرد یا تصمیمی گرفت.» وی اما با این طرز فکر مخالف است و در این زمینه از یکی از اقتصاددانان نقل می‌کند که با سه برابر شدن تعداد دروس علوم انسانی که دانشجویان اقتصاد در شیلی در دانشگاه او می‌گذرانند توان تصمیم‌گیری آنها ارتقا یافته است. رومئو با حسرت می‌نویسد: «این بینش که اقتصاد در اصل زیرشاخه‌ای از فلسفه است زمانی گسترده بود. در دوره‌های قبلی بسیاری از اقتصاددانان مطرح به‌شدت و به طور قابل ستایشی انسان‌گرا بودند.» اما به گفته وی، امروزه بسیاری از متفکران اقتصادی از قضاوت‌های ارزشی خودداری می‌کنند. رومئو در رد این موضوع بسیار صریح است و بیان می‌کند که این خودداری نه‌تنها غیرصادقانه است و باعث می‌شود بسیار کمتر اذعان کنند که روش‌های ظاهراً خنثای آنها مملو از مفروضات مشکوک است که علاوه بر این مستقیماً موجب افزایش نابرابری و سود بردن ثروتمندان هم می‌شود. رومئو می‌نویسد، با چهارچوب‌بندی بازار به عنوان «قلمرویی از قوانین و نیروهای تغییرناپذیر» اقتصاددانان از پیگیری ترتیبات جایگزین منصرف می‌شوند. ترتیباتی که ممکن است به طیف وسیع‌تری از مردم اجازه دهد زندگی کامل‌تر و راحت‌تری داشته باشند. اما در عین حال رومئو بر لزوم ریاضیات و تسلط بر آن در اقتصاد تاکید می‌کند: «این‌طور نیست که ما بخواهیم ریاضی را کنار بگذاریم یا کمرنگ کنیم، من در واقع فقط می‌گویم شما علاوه بر ریاضی به تاریخ و فلسفه و اخلاق و... هم نیاز دارید تا بتوانید به پاسخ‌های قانع‌کننده‌ای برسید. این در واقع راهی برای افزایش پیچیدگی و افزایش ظرافت است.» در عین حال، با توجه به این موضوع که مباحث فلسفه و اخلاق از نظر روان‌شناختی بسیار متفاوت از داده‌های ریاضی پردازش می‌شوند، بسیار آسان است که تنها با استفاده از داده‌ها به سمت یک ذهنیت غیرانسانی سوق پیدا کنید و معنای آن را برای انسان‌ها قابل درک نکنید. به عنوان مثال با بررسی داده‌های مربوط به اجاره‌بها هیچ‌گاه متوجه وضعیت کسانی که برای پرداخت اجاره‌بها و چیزهای دیگر مشکل دارند نخواهید شد. بنابراین در بسیاری از بخش‌های کتاب تلاش نویسنده برای یافتن تعادلی است که هر دو این موارد اهمیت داشته باشند. وی همین دیدگاه را در مورد حداقل دستمزد و هزینه زندگی هم دارد و بر این باور است، اینکه شما طرفدار چه مکتب فکری باشید و چگونه و تحت چه سیستمی اقتصاد خوانده باشید در روش شما برای محاسبه حداقل دستمزد تاثیرگذار خواهد بود. اینکه منظور ما از زندگی کردن از نظر فلسفه و اخلاق چیست، در محاسبات مربوط به حداقل دستمزد نقش خواهد داشت، بنابراین وی برای احیای این مفهوم قدیمی‌تر بحث می‌کند و تلاش دارد یک مفهوم سخاوتمندانه‌تر را که شامل تحصیل، پس‌اندازهای بازنشستگی، پس‌انداز لازم برای اتفاقات پیش‌بینی‌نشده و فعالیت‌های فراغت بیشتر است بازتعریف کند. بنابراین رقم حداقل دستمزد در این تعریف بسیار بالاتر از آن چیزی خواهد بود که عمدتاً در میلیون‌ها و میلیون‌ها شغل در سراسر اقتصاد کشورهای حتی توسعه‌یافته پرداخت می‌شود.

اما به استدلال رومئو از آنجا که اقتصاددانان جریان اصلی از تجدیدنظر در حوزه کاری خود امتناع می‌ورزند، این وظیفه بر عهده سازمان‌دهندگان و سیاست‌گذاران محلی افتاده است. بخش عمده‌ای از کتاب به معرفی قهرمان‌های بی‌سروصدا و ناشناخته‌ای اختصاص دارد که در جوامع خود در حال اجرای طرح‌های بدیعی هستند که می‌تواند آینده جهان را تعیین کند. رومئو در مورد شهر گراماتنویسیدل اتریش می‌نویسد که پیشگام یک برنامه تضمین شغلی است و افراد شرکت‌کننده خود شغلی را که می‌توانند انجام دهند بنا به نیاز منطقه و با همکاری مددکاران شکل داده و ایجاد می‌کنند. وی همچنین در مورد بودجه‌ریزی سالانه آب‌وهوا در اسلو صحبت می‌کند که طی آن هر بخش شهر «سیاست‌ها و اقدامات خاصی را برای کاهش انتشار گازهای گلخانه‌ای خود مشخص می‌کند». یا شرکت‌هایی که داوطلبانه دستمزدی بالاتر از حداقل دستمزد تعیین‌شده از سوی دولت پرداخت می‌کنند و... اما خود رومئو هم اعتراف می‌کند که این کافی نیست و هیچ اقدام فردی حتی اگر با تعداد بالا و نه به این محدودی صورت گیرد نمی‌تواند جایگزین مناسبی برای قوانینی باشد که پرداخت عادلانه به کارگران را الزامی می‌کند. رومئو اعتراف می‌کند:«تنها تغییر قانون حداقل دستمزد می‌تواند مانع ورشکسته‌شدن شرکت‌هایی شود که نسبت به رقبا اخلاقی‌تر رفتار می‌کنند.»

در سال 1991 مدت‌ها قبل از اینکه لارنس سامرز در مقام ریاست دانشگاه هاروارد ادعا کند زنان در مقایسه با مردان «توانایی ذاتی» کمتری برای یادگیری علوم و ریاضیات دارند، وی به عنوان اقتصاددان ارشد بانک جهانی خدمت می‌کرد و در این مقام نیز حماسه‌ای آفریده بود. او در یادداشتی خطاب به همکارانش نوشت: «همیشه فکر می‌کردم منطق اقتصادی پشت ریختن زباله‌های سمی در کشورهای با دستمزد سرانه پایین آفریقایی که جمعیت و آلودگی کمی دارند بسیار درست و بی‌عیب و نقص است و ما باید از آن دفاع کنیم.» به ‌هر حال او استدلال می‌کرد، اگر افراد فقیر با طول عمر کوتاه‌تر بیمار شوند و بمیرند دنیا در مجموع پول یا ارزش زیادی را از دست نمی‌دهد. زنده نگه داشتن جمعیت سالم‌تر با درآمد و طول عمر بالاتر بسیار سودآورتر خواهد بود. البته سامرز بعداً به کمیته سنا گفت که این یادداشت شوخی بوده و به عنوان یک توصیه سیاستی در نظر گرفته نشده است. اما همه ما می‌دانیم زباله‌های سمی جهان در نهایت کجا دفن شده و می‌شود. وزیر محیط زیست وقت برزیل به این یادداشت پاسخ داد، «استدلال شما کاملاً منطقی و دیوانه‌وار است». این شاید چکیده تمام کتاب «جایگزین» رومئو هم محسوب شود. همان‌گونه که رومئو می‌گوید، جریان اصلی اقتصاد در حال حاضر کاملاً منطقی و به طرز وحشتناکی غیرانسانی است. تاکتیک‌هایی که او در کتاب شرح می‌دهد به‌گونه‌ای طراحی شده‌اند که اقتصاد را نه‌فقط عقلانی و منطقی، بلکه همزمان اخلاقی و مسئولانه کند. در واقع این تاکتیک‌ها نوعی خلاقیت دلسوزانه هستند که سامرز و امثال او باید انجام دهند اما نخواهند داد. «جایگزین» از آن دسته کتاب‌هایی است که این گروه از اقتصاددانان جریان اصلی باید بخوانند اما نخواهند خواند. دلیل آنها هم ناگفته پیداست: «مداخلات در بازار از هر نوع آن ناکارآمد است.» و این نقطه شروع اختلاف میان رومئو و اقتصاد جریان اصلی است. به باور نویسنده جایگزین هزینه‌های اولویت دادن به سود سرمایه بر شکوفایی انسان بسیار زیادتر از چیزی است که در حال حاضر تصور می‌شود. مسئله اینجاست که طبقه تصمیم‌گیر همه نوع انگیزه‌ای دارد تا چشم خود را به روی این هزینه‌ها ببندد. تغییر این نگاه و اولویت دادن به شکوفایی انسان به نظر رومئو در مجموع هزینه‌ها را افزایش نمی‌دهد، بلکه تنها پرداخت‌کننده را عوض می‌کند و این اتفاقی است که دیر یا زود رخ خواهد داد. 

دراین پرونده بخوانید ...