شناسه خبر : 44656 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اقتصاددان شنوا

چرا نام مایرون شولز در تاریخ اقتصاد ماندگار شد؟

 

آزاده چیذری / نویسنده نشریه 

مایرون ساموئل شولز، یک اقتصاددان مالی کانادایی-آمریکایی است. وی پروفسور برجسته، استاد بازنشسته دانشکده تحصیلات تکمیلی بازرگانی دانشگاه استنفورد، برنده جایزه نوبل در علوم اقتصادی و یکی از مبتکران الگوی قیمت‌گذاری اختیار «بلک-شولز» است. شولز در حال حاضر رئیس هیات مشاوران اقتصادی Stamos Capital Partners است. او پیش از این به عنوان رئیس مدیریت دارایی‌های پلاتینیوم گِرُو و عضو هیات مدیره مشاوران صندوق بعدی، هیات مدیره صندوق سرمایه‌گذاری مشترک آمریکا و هیات مشاوران کات واتر فعالیت می‌کرد. شولز شریک اصلی در مدیریت سرمایه بلندمدت و مدیرعامل شرکت سالومون‌برادرز بود. سایر سمت‌هایی که شولز داشته، عبارت است از: استاد امور مالی در دانشگاه شیکاگو، پژوهشگر ارشد در موسسه هوور، مدیر مرکز تحقیقات قیمت‌ سهام و استاد امور مالی در دانشکده مدیریت اسلون ام‌آی‌تی. شولز دکترای خود را از دانشگاه شیکاگو گرفت. در سال 1997، شولز -همراه با رابرت سی. مرتون- جایزه یادبود نوبل در علوم اقتصادی را برای روشی برای تعیین ارزش مشتقات دریافت کرد. این الگو یک چارچوب مفهومی برای ارزش‌گذاری اختیار‌ها1، مانند تماس‌ها یا قرارها، فراهم می‌کند و به آن الگوی بلک-شولز می‌گویند.

جوانی و تحصیل

مایرون شولز در 1 جولای (10 تیرماه) 1941 در یک خانواده یهودی در تیمینز، انتاریو، جایی که خانواده او در دوران رکود بزرگ به آنجا نقل مکان کرده بودند، متولد شد. در سال 1951 خانواده به همیلتون، انتاریو نقل مکان کردند. شولز دانش‌آموز خوبی بود. بلافاصله پس از ورود به همیلتون، زندگی او به طرز چشمگیری تغییر کرد. مادرش سرطان گرفت و چند روز بعد از تولد 16سالگی مایرون درگذشت. البته شوک دیگری هم در انتظار او بود؛ بافت قرنیه‌هایش زخم شد و بینایی‌اش را مختل کرد. درنتیجه خواندن برای مدت طولانی برایش دشوار بود. اما در عوض یاد گرفت انتزاعی فکر کند، راه حل مسائل را مفهومی کند و شنونده خوبی باشد- ویژگی که از  سوی همکاران و بعداً دانشجویانش مورد قدردانی قرار گرفت. او با اختلال بینایی خود مبارزه می‌کرد تا سرانجام در 26سالگی تحت عمل جراحی پیوند قرنیه قرار گرفت و بینایی‌اش بهبود یافت. او از طریق خانواده‌اش خیلی زود به اقتصاد علاقه‌مند شد. مادرش عاشق تجارت بود و از او می‌خواست که در کسب‌وکار انتشار و تبلیغ کتاب دایی‌اش کار کند. شولز در کسب‌وکار دایی‌هایش کمک می‌کرد و والدینش در دوران دبیرستان، حسابی برای او باز کرده بودند که در بورس سرمایه‌گذاری کند. او مجذوب عوامل تعیین‌کننده سطح قیمت سهام بود و ساعت‌های زیادی را صرف خواندن گزارش‌ها و کتاب‌ها می‌کرد تا رازهای سرمایه‌گذاری موفق را آشکار کند. درمجموع پیشینه تجاری خانواده او به شدت بر علاقه او به اقتصاد تاثیر گذاشت.

پس از مرگ مادرش، شولز برای تحصیلات کارشناسی در همیلتون ماند و در سال 1962 مدرک لیسانس اقتصاد را از دانشگاه مک‌مستر گرفت. یکی از استادانش، پروفسور مک‌آیوِر، در مک‌مستر او را با آثار جرج استیگلر و میلتون فریدمن، دو اقتصاددان دانشگاه شیکاگو -که بعداً هر دو برنده جایزه نوبل اقتصاد شدند- آشنا کرد. پس از دریافت مدرک لیسانس او تصمیم گرفت برای تحصیلات تکمیلی در رشته اقتصاد در دانشگاه شیکاگو ثبت‌نام کند. تابستانِ بعد از اولین سال حضورش در شیکاگو، مسیر زندگی او برای همیشه تغییر کرد. شولز تصمیم گرفت به شرکت دایی‌اش برنگردد. در عوض، اگرچه قبلاً هرگز برنامه‌نویسی نکرده بود، به لطف دین رابرت گریوز، موقعیتی را در زمینه برنامه‌نویسی کامپیوتر به دست آورد. به گفته خودش، «اگر شیکاگو یک دانشکده علوم کامپیوتر داشت یا اگر علوم کامپیوتر یک رشته پیشرفته‌تر بود، ممکن بود دانشمند کامپیوتر می‌شدم. با این حال، نیروی قدرتمندتری در آن تابستان من را تحت کنترل خود درآورد: عشق به اقتصاد و پژوهش‌های اقتصادی. من جذب استادانم شدم که چگونه پژوهش‌های خود را خلق می‌کردند و به آنها می‌پرداختند. این قدرت‌بخش بود. آنها از این روند لذت می‌بردند. گهگاه جرات می‌کردم از آنها بخواهم درباره پژوهش‌هایشان توضیح دهند و گاهی پیشنهادهایی هم برای بهبود طرح تحقیق ارائه می‌دادم. لستر تلسر و پیتر پاشیگیان دو نفر از مشتریان من بودند. مرتون میلر و یوجین فاما، دو استاد مالی-اقتصادی نیز مشتری بودند. مرتون میلر یا به دلیل ویژگی‌های تحصیلی‌ام یا به دلیل اینکه نمی‌خواست من را به عنوان یک برنامه‌نویس از دست بدهد، به من پیشنهاد داد که وارد برنامه دکترا شوم. من این کار را کردم و عاشق اقتصاد و شاخه جدید و جوان آن شدم که نامش را اقتصاد مالی گذاشته‌اند. شیکاگو برای من یک محیط آموزشی فوق‌العاده فراهم کرد. میلر و فاما در اقتصاد مالی در حال پیشرفت بودند. استیگلر در اقتصاد اطلاعات پیشرو بود. فریدمن نیز در جبهه اقتصاد کلان می‌جنگید».

در اینجا، شولز با مایکل جنسن و ریچارد رول همکار بود و این فرصت را داشت که با یوجین فاما و مرتون میلر، پژوهشگرانی که در حال توسعه رشته نسبتاً جدید اقتصاد مالی بودند، درس بخواند. او کارشناسی ارشد مدیریت بازرگانی خود را در Booth School of Business دانشگاه شیکاگو در سال 1964 و دکترای خود را در سال 1969 با پایان‌نامه‌ای که زیر نظر یوجین فاما و مرتون میلر نوشته شده بود، به دست آورد.

آغاز همکاری

83در پاییز 1968، پس از ارائه پایان‌نامه، شولز استادیار امور مالی در دانشکده مدیریت اسلون در ام‌آی‌تی شد و پل کوتنر، فرانکو مودیلیانی و استوارت مایرز همکاران او بودند. در اینجا او با فیشر بلک که در آن زمان مشاور آرتور دی. لیتل در کمبریج بود و رابرت سی. مرتون که در سال 1970 به ام‌آی‌تی پیوست، آشنا شد. در سال‌های بعد، شولز، بلک و مرتون پژوهش‌های پیشگامانه‌ای را در زمینه قیمت‌گذاری دارایی‌ها انجام دادند، از جمله کار بر روی الگوی قیمت‌گذاری معروف خود. او در این‌باره می‌گوید: «اگرچه متاسفانه پل کوتنر در سال 1969 مدرسه اسلون را ترک کرد، اما رابرت مرتون در آن زمان به گروه ما پیوست. اساساً چون فرانکو مودیلیانی در پروژه‌های کلان شرکت داشت، استادیاران جوان توسعه برنامه اقتصاد مالی را در مدرسه اسلون کنترل می‌کردند. استوارت مایرز تا حد زیادی بر تفکر من در حوزه مالی شرکت‌ها و فرانکو مودیلیانی روی الگو‌های کلان و قیمت‌گذاری دارایی تاثیر گذاشت. رابرت مرتون، فیشر بلک و من به قیمت‌گذاری دارایی و الگوهای قیمت‌گذاری مشتق علاقه‌مند بودیم. در طول سال‌هایی که در مدرسه اسلون بودم، روی آزمایش الگوی قیمت‌گذاری دارایی‌های سرمایه‌ای با فیشر بلک و مایکل جنسن و توسعه فناوری قیمت‌گذاری اختیاری با فیشر بلک کار کردم، در حالی که به همکاری با مرتون میلر ادامه می‌دادم.»

در همان زمان، شولز به همکاری با مرتون میلر و مایکل جنسن ادامه داد. در سال 1973 او تصمیم گرفت به دانشکده بازرگانی دانشگاه شیکاگو نقل مکان کند و مشتاق همکاری نزدیک با یوجین فاما، مرتون میلر و فیشر بلک بود که نخستین موقعیت آکادمیک خود را در سال 1972 در شیکاگو به دست آورده بود (اگرچه دو سال بعد به دانشگاه ام‌آی‌تی رفت). بین سال‌های 1973 تا 1980 هنگامی که در شیکاگو بود، شولز همچنین همکاری نزدیکی را با مرکز تحقیقات قیمت‌های سهام آغاز و به توسعه و تجزیه و تحلیل پایگاه داده معروف آن از داده‌های بازار سهام با فرکانس بالا کمک کرد.

او در طول سال‌های شیکاگو، شروع به کار بر روی تاثیرات مالیات بر قیمت دارایی‌ها و مشوق‌ها کرد. به عنوان مثال، تاثیرات مالیات بر سود سهام را بر قیمت اوراق بهادار در سه مقاله مطالعه کرد؛ یکی با فیشر بلک و دو مقاله دیگر با مرتون میلر. شولز و مرتون میلر تعامل مشوق‌ها و مالیات‌ها را در جبران خسارت مدیران مورد مطالعه قرار دادند.

در سال 1981 مایرون شولز به دانشگاه استنفورد نقل مکان کرد و تا زمانی که در سال 1996 بازنشسته شد، در آنجا ماند. زمانی که در استنفورد بود، علاقه پژوهشی او بر اقتصاد بانکداری سرمایه‌گذاری و برنامه‌ریزی مالیاتی در امور مالی شرکت‌ها متمرکز بود. او در سال 1983 به عضویت هیات علمی دانشکده بازرگانی و دانشکده حقوق درآمد. همکاران نزدیک او در مدرسه بازرگانی شامل ویلیام شارپ، جیمز ون هورن و تعدادی از استادان جوان‌تر از جمله جرمی بولو، آنات ادماتی، پل فلیدرر و مایکل گیبونز، و همکارانش در دانشکده حقوق شامل رونالد گیلسون و کنت اسکات بودند. شولز می‌گوید: «با جرمی بولو، چندین مقاله در مورد برنامه‌ریزی بازنشستگی نوشتم. مهم‌تر از همه، خوش‌شانس بودم که با مارک ولفسون کار کردم و دوست نزدیک او شدم. ما با هم چندین مقاله در مورد بانکداری سرمایه‌گذاری و مشوق‌ها نوشتیم و یک نظریه جدید از برنامه‌ریزی مالیاتی تحت عنوان عدم قطعیت و عدم تقارن اطلاعاتی ایجاد کردیم. بسیاری از مقالات منتشرشده ما در مورد این موضوعات بازنویسی شده و در کتابمان، «مالیات‌ها و استراتژی کسب‌وکار: رویکرد برنامه‌ریزی» که در سال 1992 منتشر شد، گنجانده شد.»

جوایز، افتخارات و نوبل

در سال 1990 علایق وی به سمت نقش اوراق مشتقه در واسطه‌گری مالی تغییر کرد. او مشاور ویژه شرکت سالومون برادرز شد و در سمتش به عنوان مدیرعامل و رئیس گروه فروش و تجارت مشتقات با درآمد ثابت ادامه داد، در حالی که هنوز در دانشگاه استنفورد پژوهش و تدریس می‌کرد. در سال 1994 شولز به چندین همکار از جمله جان مری وتر، معاون سابق و رئیس تجارت اوراق قرضه در سالومون برادرز و رابرت سی. مرتون -برنده جایزه نوبل مشترک با شولز در سال 1997- پیوست تا به مدیر و یکی از بنیانگذاران صندوق تامینی به نام «مدیریت سرمایه بلندمدت» (LTCM) تبدیل شود. 

این صندوق که با یک میلیارد دلار سرمایه شروع به فعالیت کرد، در سال‌های نخست عملکرد بسیار خوبی داشت و بازده سالانه بیش از 40 درصد را به دست آورد. با این حال، پس از بحران مالی آسیایی سال 1997 و بحران مالی روسیه در سال 1998، صندوق در کمتر از چهار ماه 6 /4 میلیارد دلار از دست داد و به طور ناگهانی سقوط کرد و به یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های پتانسیل ریسک در صنعت سرمایه‌گذاری تبدیل شد. پس از آن، در سال 1999 شولز به Oak Hill Capital، شرکت سهام خصوصی به رهبری رابرت باس پیوست. در آنجا، شولز و چی-فو هوانگ، یک صندوق تامینی جدید به نام Oak Hill Platinum Partners راه‌اندازی کردند. در سال 1997 مایرون شولز جایزه نوبل اقتصاد را با رابرت سی. مرتون برای «روشی جدید برای تعیین ارزش مشتقات» به اشتراک گذاشت. فیشر بلک، که همراه با آنها این اثر را نوشته بود، در سال 1995 درگذشت، بنابراین واجد شرایط دریافت جایزه نبود.

مایرون شولز از سه دانشگاه مدرک دکترای افتخاری گرفته است. دانشگاه پاریس-دوفین در سال 1989، دانشگاه مک‌مستر در سال 1990 و دانشگاه لووِن در سال 1998 به او جایزه اعطا کردند. او می‌گوید: «من خوش‌شانس هستم که دو دختر فوق‌العاده، آن و سارا، و همین‌طور یک پسرخوانده (دامادش) دارم. آنها شادی فوق‌العاده‌ای به زندگی من اضافه کرده‌اند. همسرم جَن به ثروت من افزوده و زندگی من را کامل می‌کند. ما می‌خواهیم در سال‌های آینده از همراهی و بینش یکدیگر لذت ببریم. اگرچه برای سرگرمی‌های زیادی وقت ندارم، اما از اسکی و گلف لذت می‌برم، دو ورزشی که به من امکان می‌دهند هم در زمستان و هم در تابستان در فضای باز باشم.» 

پی‌نوشت:

1- اختیار معامله یک ابزار مالی است که به عنوان مشتقه شناخته می‌شود و به خریدار (دارنده اختیار معامله) حق -اما نه تعهد- خرید یا فروش مقدار معین یا ارزش دلاری یک دارایی خاص را به قیمت ثابت در تاریخ معین می‌دهد.

دراین پرونده بخوانید ...