شناسه خبر : 44629 لینک کوتاه

نسل ناکام

چرا بسیاری از متولدان دهه 60 نتوانستند ازدواج کنند؟

 

عاطفه چوپان / نویسنده نشریه 

22بیست میلیون و سیصد و هفتاد یک هزار و یکصد و بیست و دو نفر. این، تعداد افرادی است که در سال‌های 1360 تا 1369 متولد شدند و جمعیت موسوم به «دهه شصتی‌ها» را تشکیل می‌دهند. مردان و زنانی که در یکی از سخت‌ترین شرایط سیاسی و اقتصادی چشم به جهان گشودند و سال‌هاست شرح حالشان در فیلم‌های تلویزیونی، لطیفه‌های شبکه‌های اجتماعی و مباحث جمعیت‌شناسی، جامعه‌شناسی و اقتصاد دستمایه کمدی، تراژدی و البته پژوهش‌ها و مقالات متعدد است. افرادی که کودکی را در زیر خمپاره‌های جنگ گذراندند و به مدرسه‌های چهارشیفته رفتند، در تمام صف‌های دنیا ایستادند و بزرگ‌تر که شدند هم این قحطی دست از دامان آنها برنداشت. دانشگاه نبود، کار نبود و حتی ازدواج هم سخت‌تر شده بود. اما در میان تمام معضلاتی که دهه شصتی‌ها با آن دست‌وپنجه نرم می‌کنند مساله ازدواج مهم‌تر است، چون اصلاح تجرد قطعی که برای این نسل به کار برده می‌شود در واقع زنگ خطر ایران پیری را به صدا درمی‌آورد که بعد از تحمل مشقت‌های فراوان درصد قابل توجهی از آنان حالا باید با معضل تنهایی دست‌وپنجه نرم کنند. این زنگ خطر اما باید به گوش مسوولان پرصداتر باشد چرا که جمعیت سالخورده و تنها، برنامه و بودجه بیشتری می‌طلبد.

اما چرا تجرد قطعی در متولدین دهه 60 بیشتر از دهه‌های دیگر است؟ صورت این مساله ساده است: با در نظر گرفتن ثبات نسبت جنسیتی، یعنی نسبت متولدین مرد به زن (که این نسبت معمولاً بیش از یک است)، اگر در دوره‌ای رشد جمعیت بیش از دوره‌های قبل و بعد باشد، چنانچه در شیوه غالب، ازدواج میان زوج‌های بازه‌های سنی متفاوت صورت گیرد، عده‌ای نمی‌توانند مطابق شیوه غالب ازدواج کنند. به عنوان مثال در سال 1394، بیشترین توزیع سنی ازدواج میان مردان 24-20ساله و زنان 19-15ساله بوده است. ازدواج بین مردان 29-25ساله و زنان 24-20ساله در رده دوم فراوانی بوده و پس از آن بیشترین فراوانی مربوط به ازدواج مردان و زنان 24-20ساله بوده است. یک دهه قبل یعنی در سال 1384، کمابیش همین الگو حاکم بوده است. یعنی بیشترین ازدواج میان مردان 24-20ساله و زنان

19-15ساله انجام گرفته و ازدواج میان زنان و مردان 24-20ساله در رده دوم و ازدواج میان مردان 29-25ساله و زنان 24-20ساله در رده سوم به لحاظ فراوانی قرار داشته است. فارغ از ریشه‌یابی چنین الگویی در ازدواج، با رشد جمعیت در دهه 60، تعداد دختران متولد این دهه بیش از پسران متولد بازه زمانی قبل است و در نتیجه با تنگنای ازدواج مواجه هستند.

نگاهی به سرشماری سال 1390، که طی آن متولدین دهه 1360 هجری شمسی بین 20 تا 30 سال سن داشتند، می‌تواند تا حدی این پدیده را تبیین کند. البته می‌توان به آمار سرشماری هر زمانی بعد از سال 1370 رجوع کرد و با تقریب خوبی همین ارقام را به دست آورد؛ اما با فرض دقت بیشتر سرشماری صورت‌گرفته در سال‌های اخیر، به آخرین نمونه رجوع شده است. در آن سال، تعداد زنان 24-20ساله بیش از 2 /4 میلیون نفر و تعداد زنان 29-25ساله 3 /4 میلیون نفر بود؛ در همان زمان تعداد مردانی که در بازه‌های سنی 24-20ساله، 29-25ساله و 34-30ساله قرار داشتند، به ترتیب 2 /4 میلیون نفر، 3 /4 میلیون نفر و 5 /3 میلیون نفر بود. اگر فرض کنیم مطابق الگوی غالب، ازدواج میان زنان با مردان از یک بازه سنی بالاتر مرسوم باشد، برخی رده‌های سنی با کسری و برخی دیگر با مازاد همسر بالقوه مواجه می‌شوند. مثلاً تعداد زنان 29-25ساله، حدوداً 800 هزار نفر بیش از مردان

34-30ساله بوده است. البته در واقع امر، مساله آنقدر که در نگاه نخست به نظر می‌رسد گسترده نیست. چراکه اولاً الزاماً در تمامی بازه‌های سنی، ازدواج میان دو بازه غیریکسان بیشترین فراوانی را ندارد و در سال 1394، این موضوع درباره مثال اخیر صادق است. دوم و مهم‌تر از آن، الگوهای ازدواج طی زمان و در نتیجه همین عدم تعادل‌ها تغییر می‌کنند. ازدواج با افراد هم‌سن و بزرگ‌تر، پدیده‌ای متاثر از شرایط اقتصادی و اجتماعی، و نیز ویژگی‌های جمعیتی است و خارج از آن شکل نمی‌گیرد. به عبارت دیگر خصوصیات بازار ازدواج متناسب با شرایط محیطی تغییر می‌کند.

حالا بعد از گذشت چهار دهه از متولدین این دهه با عناوین مختلفی مانند نسل سوخته، نسل ناکام و... سخن به میان می‌آید. حتی برخی از مسوولان که خود مسبب چنین پدیده‌ای هستند با عناوینی مانند دردسرساز از این نسل یاد می‌کنند. این در حالی است که تمام کمبودهایی که این نسل در تمام سال‌های عمر خود از روز تولد در خطر بمباران بیمارستان تا کار و تحصیل و ازدواج تجربه کرد در واقع ناشی از سیاست‌های اشتباه یا به بیان بهتر بی‌سیاستی و بی‌برنامگی دولت‌های مختلف بود. اما برنامه سیاستگذار برای این انفجار جمعیتی چه بوده؟ طرح‌های شتاب‌زده و سیاست‌های به ظاهر تشویقی در حالی که هیچ فرهنگ‌سازی برای آنها صورت نگرفته و در نهایت نیز یکی پس از دیگری شکست خوردند. اخیراً نیز انسیه خزعلی، معاون رئیس‌جمهور در امور زنان و خانواده از ارائه چهار امتیاز ویژه برای ازدواج دهه شصتی‌ها خبر داده و گفته: «ترویج ازدواج آسان را از روستاها و دهه شصتی‌ها آغاز کرده‌ایم و چهار تسهیلات ویژه به زوج‌های دهه شصتی در سال جاری ارائه می‌شود. تسهیلات ویژه ازدواج، تسهیلات ویژه جهیزیه در قالب کالابرگ، تسهیلات ویژه اشتغال و بیمه زوجین دهه شصتی.» او همچنین اظهار امیدواری کرده تا بعد از شمول متولدین دهه 60 این سیاست‌های حمایتی بتواند متولدین سایر دهه‌ها را نیز دربر گیرد. این در حالی است که جامعه‌شناسان و جمعیت‌شناسان کلید حل آنچه اکنون تحت عنوان «تجرد قطعی»، پنج درصد از جمعیت دختران این دهه را تهدید می‌کند فقط و فقط فرهنگ‌سازی می‌دانند و معتقدند وام ازدواج، وعده زمین و... راه‌حلی برای ازدواج دختران این دهه نیست.

این دست سیاست‌ها اما برای اولین‌بار نیست که مطرح می‌شود. چند ماه پیش امیرحسین بانکی‌پور، نماینده مجلس شورای اسلامی، گفته بود: «باید کاری کنیم که دختران و پسران دهه شصتی با هم ازدواج کنند. تعداد چهار میلیون و دویست هزار دهه شصتی و دهه پنجاهی مجرد در کشور داریم که نیمی دختر و نیمی پسر هستند، اگر دو میلیون نفر آنها با هم ازدواج کنند و صاحب دو فرزند شوند عدد قابل توجهی به جمعیت اضافه می‌شود.» به نظر ساده‌انگاری یکی از مهم‌ترین آفت‌هایی است که سیاستگذار در تشویق متولدین این نسل و زمینه‌سازی برای ازدواج آنها به آن مبتلاست. در حالی که حل معضل تجرد به نظر نماینده مجلس موضوع ساده‌ای می‌آید، داستان این است که به دلیل آنچه با عنوان اختلاف سنی ازدواج در جامعه ایرانی عرف است و از طرفی جوان‌پسندی مرد ایرانی، پسران دهه 60 عموماً با دختران دهه 70 ازدواج کرده‌اند و در مقابل پسران دهه 50 به دلیل آنچه تحت عنوان انفجار جمعیتی پیش از این نیز به آن اشاره شد کفاف دختران دهه 60 را نمی‌دهند.مساله اما بغرنج‌تر هم می‌شود وقتی می‌بینیم که علاوه بر مشوق‌های بی‌اثر و سیاست‌های ساده‌انگارانه، برخی از مسوولان تمایل دارند صورت مساله را به کلی پاک و گردن از تقصیر خالی کنند و در نتیجه از متولدین دهه ۶۰ بارها به عنوان «مشکل‌ساز» در میانه چالش‌های اجتماعی یاد کرده‌اند. پیش از این هم بارها و بارها تصمیم‌گیران و مسوولان بخشی از بار مشکلات موجود را روی دوش این نسل انداخته بودند و شاید صریح‌ترین نمونه، اظهارنظر آشکار معاون اول وقت رئیس‌جمهوری در دولت پیشین بود؛ جایی که اسحاق جهانگیری اعلام کرد: «دهه شصتی‌ها هر کجا پا می‌گذارند مشکل ایجاد می‌کنند.»

با این مقدمه در این گزارش با راهنمایی و مشورت شهلا کاظمی‌پور، جمعیت‌شناس و استاد دانشگاه، تلاش می‌کنیم به این پرسش‌ها پاسخ دهیم که چرا دهه شصتی‌ها کمتر ازدواج می‌کنند و کار آنها به بسته‌های تشویقی و حمایتی رسیده است و چرا به این نسل، نسل سوخته می‌گویند؟

افراط و تفریط

به دلیل ناپایداری‌های پس از انقلاب اسلامی و به ویژه طولانی شدن جنگ ایران و عراق و نیاز به نیروی جوان و کارآمد، برنامه‌های تنظیم خانواده کنار گذاشته شد و در مواردی تشویق به ازدیاد جمعیت نیز صورت گرفت. در این دوره با نگاهی منفی به برنامه‌های کنترل جمعیت، سیاست‌های تشویقی و تبلیغاتی مختلفی از جمله اعطای وام و زمین مورد توجه قرار گرفت تا از کنترل جمعیت جلوگیری شود. در نتیجه در یک دوره نسبتاً کوتاه، رشد جمعیت کشور به حدود چهار درصد رسید. این رشد سریع و جوان شدن جمعیت، هشدارهای کارشناسان را در مورد معضلات اقتصادی و اجتماعی در آینده به دنبال داشت. به همین دلیل، با چرخش‌هایی که در سیاست‌های دولت ایجاد شد، برنامه‌های کنترل جمعیت با محوریت شعار «فرزند کمتر، زندگی بهتر» مجدداً احیا شد. نهایتاً در اوایل دهه ۹۰ با نظر محمود احمدی‌نژاد و با موضع‌گیری‌های صریح رهبر انقلاب این شعار به‌طور کلی از سیاست‌های نظام کنار گذاشته شد.

در نتیجه سیاست‌های افراطی و تفریطی حاکمیت در برابر موضوع کنترل جمعیت امروز با ایرانی پیر مواجهیم. طبق اعلام مجامع بین‌المللی، ایران سریع‌ترین افت نرخ رشد جمعیت را دارد و طی 20 سال آینده، کشور ما جزو پیرترین کشورهای جهان خواهد بود زیرا در 45 سال گذشته کشور ما 10 سال پیرتر شده است. بر اساس آنچه جمعیت‌شناسان می‌گویند ایران از سال 95 به بعد وارد مرحله اول سالمندی شده که براساس آمارها هفت درصد جمعیت سالمند هستند یعنی هنوز هم با معضل اساسی سالخوردگی جمعیت مواجه نشده است اما روندها نشان می‌دهد تا 20-15 سال آینده به مرحله سالخوردگی زیاد برسد که در این صورت 27 تا 30 درصد جمعیت سالخورده هستند. سالخوردگی جمعیت مشکلات مربوط به سالمندان و ساختار رشد جمعیت را ایجاد می‌کند. هزینه‌های حاصل از بهداشت و نگهداری سالمندان بار سنگینی برای جامعه دارد، از طرف دیگر سالمندی جمعیت به دلیل کاهش باروری باعث کاهش جمعیت در سن فعالیت می‌شود.

تجرد قطعی

امروز حدود یک‌پنجم جمعیت کشور ما متولدین دهه 60 هستند و همه در سن 32 تا 42سالگی قرار دارند. یعنی در سنی که نیاز به آموزش را پشت سر گذاشته و تا حدی از سن ازدواج خارج شده‌اند و در حالی که برخی از جمعیت‌شناسان معتقد بودند بحران جمعیتی دهه 60 از سال 1400 به بعد به‌طور فزاینده تعدیل می‌شود درصد قبل توجهی از این نسل و مخصوصاً دختران با تجرد قطعی دست‌و‌پنجه نرم می‌کنند.

برخی مطالعات جمعیت‌شناختی می‌گوید براساس الگوی سنی ازدواج در ایران و بسیاری از کشورهای جهان، ۳۰سالگی برش سنی مهمی است که با عبور از آن کاهشی مهم در احتمال ازدواج رخ می‌دهد. تاخیر در ازدواج جوانان به یک مساله اجتماعی تبدیل شده است؛ چه از این نظر که ازدواج جوانان بر سن باروری و هرم و ساختار جمعیتی کشور تاثیر می‌گذارد و چه از این نظر که کاهش گرایش به ازدواج به دنبال خود پیامدهایی نظیر «تجرد قطعی» و سایر مسائل و آسیب‌های اجتماعی و روانشناختی را به همراه می‌آورد. بر اساس برخی تعریف‌های جمعیت‌شناختی، واژه تجرد قطعی برای افرادی به کار می‌رود که بدون حتی یک‌بار ازدواج، وارد سن ۴۰سالگی شده‌اند و از آنجا که احتمال مجرد ماندن این افراد بیشتر از ازدواج کردن است در محاسبه شاخص تجرد قطعی از آمار این بخش از جامعه بهره می‌برند. همچنین گفته می‌شود ورود به سن ۵۰سالگی احتمال ازدواج را تقریباً به صفر نزدیک می‌کند. به همین خاطر، برخی به دلایل تغییر سن ازدواج، سن ۵۰سالگی را برای تجرد قطعی در نظر می‌گیرند. تجرد طولانی یا قطعی، پدیده‌ای است که در آن فرد شرایط مناسب سنی برای ازدواج را از دست می‌دهد. البته شاید امکان ازدواج داشته باشد، اما دیگر امکان باروری وجود ندارد. سن تجرد قطعی برای دختران بین ۴۰ تا ۵۰سالگی یا سنی است که قدرت باروری از دست می‌رود. این پدیده، در انواع خانواده‌های سنتی، مدرن، مرفه، کم‌درآمد، شهری و روستایی مشاهده می‌شود، پس به‌طور قطع نمی‌توان گفت در کدام نوع از خانواده بیشتر یا کمتر است. براساس بررسی‌های مرکز آمار ایران، تجرد قطعی که در سال ۱۳۷۵ برای مردان حدود 34 /1 درصد و برای زنان 19 /1 درصد بوده، در سال ۱۳۹۵ به 26 /2 درصد برای مردان و 73 /3 درصد برای زنان رسیده است؛ این آمار نشان می‌دهد، روند افزایشی تجرد قطعی در زنان، بسیار بیشتر از مردان بوده به‌طوری که طی سال‌های ۱۳۷۵ تا ۱۳۹۵ این شاخص برای مردان، حدود دو برابر شده اما برای زنان بیش از سه برابر بوده است. بر اساس آماری که امروز جمعیت‌شناسان مطرح می‌کنند این درصد برای زنان متولد دهه 60 به پنج درصد رسیده است.

جمعیت‌شناسان امروز نسبت به تجرد قطعی متولدین دهه 60 و مخصوصاً دختران این دهه هشدار می‌دهند و معتقدند تجرد قطعی در دهه شصتی‌ها بیشتر است. دلیل این امر نیز همان‌طور که در مقدمه به آن اشاره شد مشخص است. میانگین اختلاف سن زن و مرد برای ازدواج در ایران قبلاً هفت سال بود، رفته‌رفته کم شد و الان به چهار سال رسیده است. اگر میانگین اختلاف سنی عرف بین زن و مرد برای ازدواج دهه شصتی‌ها را پنج سال در نظر بگیریم یعنی کسی که سال 1363 به دنیا آمده باید با فردی که سال 58 به دنیا آمده ازدواج کند. به‌طور کلی می‌توان گفت دختران دهه 60 باید با پسران دهه 50 ازدواج می‌کردند. اما مشکل اینجاست که ما در دهه 50 باروری کمتری نسبت به دهه 60 داشتیم و این یعنی تعداد پسرانی که می‌توانستند با دختران دهه 60 ازدواج کنند کمتر از دختران این دهه بوده است.

24

مضیقه ازدواج

در جمعیت‌شناسی اصطلاحی به نام مضیقه ازدواج یا marriage squeeze وجود دارد. تنگنا یا مضیقه ازدواج برای توصیف تاثیر عدم توازن تعداد مردان و زنان در سن ازدواج به‌کار می‌رود. در یک تعریف ساده، مضیقه ازدواج را می‌توان عدم تعادل در تعداد مردان یا زنان در سن ازدواج تعریف کرد. عدم توازن نسبت‌های جنسی در سنین ازدواج، یکی از پدیده‌هایی است که در جریان گذار جمعیتی بروز می‌کند. در جوامعی که تک‌همسری و فاصله سنی زوجین هنگام ازدواج، رفتارهای غالب ازدواج را تشکیل می‌دهند، موالید مربوط به دوران کاهش سریع مرگ‌ومیر و رشدهای شتابان جمعیت، با رسیدن به سنین ازدواج با عدم توازن در تعداد دو جنس روبه‌رو می‌شوند. این موضوع ممکن است در هر جامعه‌ای رخ دهد چرا که ازدواج تقابل دو نفر -یک زن و یک مرد- است و وقتی که تعداد یکی از دو جنس بیشتر باشد برای آن گروه مضیقه ازدواج پیش می‌آید. این پدیده برای مردان مهاجر اروپایی که به استرالیا رفته بودند نیز اتفاق افتاده بود. الان نیز برای مردان جوان چینی به وجود آمده است. با توجه به اینکه سیاست‌های جمعیتی در چین تا حدود یک دهه قبل تک‌فرزندی بود و از طرف دیگر به دلیل اینکه زندگی اغلب مردم این کشور بر پایه کشاورزی بود پسرزایی زیاد شد و الان پسرها با مضیقه ازدواج روبه‌رو هستند. مضیقه ازدواج برای دهه شصتی‌ها نیز پیش آمد. این در حالی است که اگر همسان‌همسری ازدواج در دهه 60 وجود داشت و پسران دهه 60 با دختران متولد همین دهه ازدواج می‌کردند مضیقه ازدواج برای دختران متولد دهه 60 پیش نمی‌آمد اما همسان‌سازی ازدواج محقق نمی‌شود چون ازدواج یک موضوع فرهنگی است و نمی‌توان شرایط آن را به افراد دیکته کرد. چه‌بسا پسران دهه 60 با دختران دهه 70 ازدواج می‌کنند و نمی‌توان آنها را ملزم به ازدواج با دختران همان دهه کرد. یک پای این داستان ذائقه آقایان است و خب مردان در جامعه ایرانی جوان‌پسند هستند و از طرف دیگر تعداد دختران دهه 60 بیشتر از پسران دهه 50 است، بنابراین دچار مضیقه ازدواج شدند.

سال گذشته همشهری در گزارشی نوشته بود: «۴۰۰ هزار ایرانی در تجرد قطعی به‌سرمی‌برند که ۳۰۰ هزار نفر از آنها زن و ۱۰۰ هزار نفر هم مرد هستند. از ۲۵ میلیون خانوار ایرانی هم ۱۳ درصدشان تک‌نفره‌اند، اما چهار درصد از این جمعیت، تجرد اختیاری دارند و ۹ درصد دیگر امکان ازدواج ندارند.» و در ادامه گزارش تاکید کرده بود که این آماری غیررسمی است درباره کسانی که ۵۰سالگی را رد کرده‌اند و دیگر تمایلی به ازدواج ندارند. البته خبرگزاری ایرنا هم اردیبهشت سال گذشته از کاهش ثبت ازدواج در ایران خبر داده و نوشته بود: «میزان ازدواج ثبت‌شده در فاصله سال‌های ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۹، نشان می‌دهد تعداد ازدواج‌ها روندی کاهشی داشته و این رقم بیش از ۳۶ درصد افت دارد.»‌ البته به تاکید برخی جامعه‌شناسان با افزوده شدن افرادی که بعد از طلاق دیگر ازدواج نمی‌کنند، آمار تجردهای قطعی به پنج میلیون نفر هم افزایش خواهد یافت.

در این‌باره عواملی از جمله کمال‌گرایی، افزایش استانداردهای ازدواج، فرهنگ‌های غلط و فرآیندهای مهندسی‌نشده مانند تحصیلات عالی و اشتغال، مسائل اقتصادی و فرهنگی، تاکید بر رعایت سنت‌هایی ازجمله مهریه، جهیزیه و... مطرح می‌شود که میل به ازدواج را در جامعه ایرانی کاهش داده است؛ هرچند ارقام اعلام‌شده را برخی جامعه‌شناسان تایید نمی‌کنند و می‌گویند طی دهه‌های اخیر آمار تجرد افراد بالای ۵۰ سال تغییر چندانی نداشته، درباره آقایان همچنان دو درصد است و درباره زنان با کمی افزایش به چهار درصد رسیده، اما بیان این آمارها به جای تمرکز بر اصلاح زیرساخت‌ها و ترویج ازدواج آسان، آسیب عادی‌انگاری را به همراه خواهد داشت. در کنار این دلایل اما مشکلات معیشتی طی دهه اخیر در حال خودنمایی و پررنگ‌تر شدن است. تمایل به ازدواج به دلیل مخارج سرسام‌آور مسکن، تهیه جهیزیه و حتی امرارمعاش بسیار کاهش یافته و در حالی که به‌طور کلی آمار ازدواج را با کاهش چشمگیری مواجه کرده، به تجرد قطعی دهه شصتی‌ها نیز دامن زده است.

البته در این میان باید توجه داشت که تجرد اختیاری با قطعی متفاوت است. تجرد اختیاری یعنی افرادی که با اختیار خود تصمیم به ازدواج ندارند و قصد دارند مجرد زندگی کنند. هم‌اکنون در ایران ۲۵ میلیون خانوار داریم که براساس داده‌ها نزدیک به ۱۳ درصد آنها تک‌نفره هستند؛ یعنی خانواده‌هایی که تعداد اعضای آنها به‌دلیل هرگز ازدواج نکردن، طلاق یا فوت همسر، یک‌نفره باقی مانده است. از این ۱۳ درصد، چهار درصد کسانی هستند که تجرد اختیاری دارند، اما ۹ درصد باقی‌مانده کسانی هستند که تمایل به ازدواج دارند، اما امکان ازدواج برای آنها وجود ندارد.

نابازار ازدواج دهه شصتی‌ها

صورت مساله این است که تعداد قابل توجهی از دختران دهه 60 ازدواج نکرده‌اند و تجرد قطعی به این سن رسیده است. سیاستگذار چه می‌کند؟ تسهیلات قائل می‌شود و مشوق در نظر می‌گیرد اما هیچ‌کس به این سوال بزرگ که این دختران باید با چه کسی ازدواج کنند پاسخ نمی‌دهد. باید مردی باشد که با او ازدواج کنند.

البته به‌طور کلی باید به این نکته توجه کرد که یک رویکرد متفاوت در زنان رخ داده و باعث شده که آنها ازدواج را به بعد از دوران تحصیل و داشتن یک شغل مناسب موکول کنند، اما توجهی ندارند که چنین رویکردی می‌تواند آسیب‌هایی هم داشته باشد؛ ازجمله اینکه شانس ازدواج را به‌شدت کاهش دهد. اگرچه اصطلاح تجرد قطعی برای دهه هفتادی‌ها مطرح نیست اما درباره دهه شصتی‌ها شانس ازدواج کاهش پیدا کرده و در این میان نقش عوامل فرهنگی از اقتصادی پررنگ‌تر است. این‌طور عنوان می‌شود که دختران بدون تمکن مالی از قافله ازدواج عقب مانده‌اند، اما آمارها نشان می‌دهد که دختران شاغل هم هنوز مجردند؛ بنابراین صرف اینکه کاهش میل به ازدواج را به مسائل اقتصادی ربط دهیم، صحیح نیست و تغییر در تفکرات و فرهنگ خانواده‌ها هم بر این مساله اثر گذاشته است. در این میان برخی از دختران دهه 60 که درگیر تجرد قطعی شده‌اند دیگر تمایلی هم به ازدواج ندارند اما بخشی از آنها نیز علاقه‌مند به ازدواج هستند اما فرصت‌ها برای آنها بسیار محدود است. باید یادآور شد که ذات انسان دوستدار تشکیل خانواده است و در صورتی که محقق نشود، می‌تواند مشکلات روحی و روانی برای او به‌وجود آورد. بر فرض اینکه از نظر اقتصادی هم مشکلی نداشته باشند، اما در محیط اجتماعی و در سنین بالا تنها خواهند ماند که خود عامل مشکلات روانی و اجتماعی است. برخی از جمعیت‌شناسان معتقدند اعلام آمارها درباره تجردهای قطعی نه‌تنها به اصلاح ساختار منجر نمی‌شود، بلکه می‌تواند عادی‌انگاری‌هایی را هم رقم بزند و به تأسی دیگر افراد منجر شود.

امروز دختران مجرد دهه 60 اکثراً بیش از 35 سال سن دارند و خطر تجرد قطعی آنها را تهدید می‌کند. به این معنا که شانس و فرصت ازدواج برای افراد از سنی به بعد به حداقل می‌رسد یا تمایل آنها به ازدواج کم می‌شود. معمولاً تجرد قطعی برای آقایان دو درصد و برای خانم‌ها 8 /1 درصد بود اما الان برای خانم‌های دهه 60 میزان تجرد قطعی به پنج درصد رسیده است. نباید فراموش کرد که ازدواج بازاری است که بده‌بستان دارد و برای تحقق آن باید دو طرف شرایط و تمایل لازم را داشته باشند. در حال حاضر تحقیقات متعددی بر پایه مصاحبه مستقیم با این افراد وجود دارد که نشان می‌دهد اکثر آنها نیز تمایل به ازدواج دارند اما موضوع این است که با چه کسی؟ مردان دهه 60 اکثراً ازدواج کرده‌اند و دهه پنجاهی‌ها نیز اکثراً ازدواج کرده‌اند و در این میان شانس ازدواج با کسانی باقی می‌ماند که یا طلاق گرفته‌اند یا همسر آنها فوت کرده است. در چنین شرایطی نیز از طرفی دختران مجرد دهه 60 حاضر به چنین ازدواجی نیستند و از طرف دیگر مردانی که همسر آنها فوت شده یا طلاق گرفته‌اند نیز متقابلاً با کسانی ازدواج می‌کنند که طلاق گرفته باشند یا همسر آنها نیز فوت شده باشد. حالا هزار بخشنامه و تسهیلات و وام در نظر گرفته شود تاثیری در حل این تجرد قطعی ندارد و چنین سیاست‌هایی کارا نیست.

25

چرا باید جلوی تجرد را گرفت؟

به عقیده جمعیت‌شناسان بهترین راه این است که در قدم اول زنان دهه 60 را مجاب کنیم تا مایل به ازدواج شوند. اکثر این افراد به قدری در فضای جامعه دچار مشکلات متعددی شده‌اند که منکر ازدواج هستند. باید آنها را متوجه این موضوع کرد که ازدواج لازمه زندگی است و باید زندگی کرد و در صورت تجرد در سنین بالا تنها می‌مانند. و در قدم بعد با توجه به جامعه‌ای که برای ازدواج موجود است نظر مساعد آنها را نسبت به ازدواج جلب کرد و این تنها راه‌حل این مشکل است که باید جدی گرفته شود چرا که تجرد پیامدهای منفی قابل‌ توجهی در مقیاس فردی (جسمی، روحی، ذهنی، احساسی، رفتاری و ارتباطی) و در مقیاس اجتماعی (تاثیر این پدیده به‌ویژه در صورت فراوانی بالا بر ساحت‌های فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، امنیتی و ارتباطاتی جامعه) به همراه دارد. در این پیوند، اعمال فشارهای روانی و سرکوفت‌های آزارنده، در معرض اختلالات روانی و روان-تنی قرار گرفتن، اعمال محدودیت‌های اجتماعی، مشکلات قابل پیش‌بینی در مسیر تشکیل زندگی مستقل یا اجاره کردن مسکن، مسافرت تنهایی، سکونت در هتل‌ها و مسافرخانه‌ها، خروج از کشور، محدود شدن ارتباط با دوستان و بستگان متاهل، ترس از آینده مبهم (به‌ویژه در دوران سالخوردگی و تلاشی خانواده والدینی)، بی‌مهری و احیاناً روگردانی سایر اعضای خانواده و بستگان به چشم می‌خورد. علاوه بر این کاهش قلمرو و فرصت‌های ارتباطی و کاهش حریم خصوصی به دلیل نظارت سنگین خانواده بر فرد با هدف مراقبت از وی، فقدان استقلال مکانی از والدین و احیاناً سایر سرپرستان، تحمل آزار روحی به دلیل نگرانی والدین از سرنوشت او و متقابلاً نگرانی والدین از آینده مبهم فرزند خود، ابتلا به مزاحمت‌های مردان مجرد و متاهل در محیط کار و بیرون نیز از دیگر مشکلات است. قرار گرفتن در معرض رفتارها و گفتارهای طعنه‌آمیز همکاران، احساس نابرابری جنسیتی در محیط کار و رنجش ناشی از آن، کاهش شانس ازدواج به دلیل کم‌رغبتی مردان مجرد به ازدواج با زنان مطلقه و بیوه (دوشیزگی برای همسر‌اولی‌ها) هنوز هم نمود جدی دارد.

نسل بی‌تقصیر

در پایان این ایده که دهه شصتی‌ها مشکل‌ساز هستند از نظر کارشناسان اجتماعی و جمعیت‌شناسی به شدت رد می‌شود. مساله باید بیشتر متوجه سیاستگذار باشد. همان‌طور که در شماره 207 مجله تجارت فردا نیز با عنوان «موج ناخواسته» عملکرد سیاستگذار در مواجهه با این نسل مورد انتقاد قرار گرفت و در پاسخ به این سوال که آیا در سه دهه گذشته سیاستگذاران برنامه‌ای برای مواجهه با متولدین دهه ۶۰ داشته‌اند؟، به نتیجه مثبتی نرسید. متولدین دهه 60 اگرچه مهمانان ناخواسته دهه 60 بودند اما در قرن نو دیگر مهمان ناخوانده محسوب نمی‌شوند. سیاستگذار شاید بتواند ادعا کند در یک دهه اول با یک کشور درگیر انقلاب و جنگ، با جمعیت 21 میلیون‌نفری جدید غافلگیر شده، اما با گذشت سه دهه از آن زمان دم زدن از غافلگیری قطعاً دلیل قابل قبولی نیست. برنامه‌ریزان سه دهه فرصت داشتند نیازهای بعدی این نسل را فراهم کنند اما نکردند.

 بسیاری از جمعیت‌شناسان هم معتقدند این نسل در برهه‌های حساسی به افزایش تولید، پیشرفت، تامین نیروی کار و... کمک کرده‌اند. کمبود دانشگاه برای این نسل و تاسیس دانشگاه‌های آزاد نیز موجب سودسازی شد. باید به این نکته توجه کرد که وقتی سالی دو میلیون نوزاد به دنیا می‌آید آن هم در حالی که زیرساخت مورد نیاز برای این میزان جمعیت فراهم نیست باعث می‌شود متولدین این دهه در مقاطع مختلف زندگی از مدرسه تا بازار کار و ازدواج با مشکل مواجه شوند. این مشکل به دهه 60 مربوط است یا کم‌کاری دولت‌ها؟ بنابراین نباید گفت دهه شصتی‌ها معضل‌آفرین هستند بلکه باید همواره به خاطر داشت دولت‌های مختلف برنامه‌ریزی لازم را ندارند تا پاسخگوی مسائل باشند. مشکلات دهه 60 در دهه‌های 70 و 80 نیز دیده می‌شود منتها با توجه به اینکه سیاست‌های تشویقی برای افزایش فرزندآوری در دهه 60 بیشتر بود جمعیت این دهه افزایش یافت و به‌تبع آن مشکلات افراد بیشتر نیز بزرگ‌تر و غیرقابل کنترل‌تر است. اما متاسفانه این موضوع به دهه شصتی‌ها تلقین شده که نسل سوخته هستند در حالی که اصلاً به کار بردن این عبارت اشتباه است. متاسفانه بی‌برنامگی کلی در سه، چهار دهه اخیر وجود داشته و تنها به دلیل انفجار جمعیتی در دهه 60 خود را بیشتر نشان داده است. اما مسوولان ما همیشه فرار به جلو می‌کنند و به جای اینکه خودشان را زیر سوال ببرند و اقرار کنند که برنامه‌ریزی نداشته‌اند یک نسل را مقصر جلوه می‌دهند و کم‌کاری خود را به گردن متولدین این دهه می‌اندازند. تا زمانی که مدیران و مسوولان به جای اینکه زیربنا را درست کنند در امور فرهنگی دخالت می‌کنند موضوع را خراب می‌کنند. وقتی غیرکارشناسی صحبت می‌شود فقط حرمت‌ها شکسته می‌شود و در نهایت نیز دهه شصتی‌ها دیده نمی‌شوند.