شناسه خبر : 49573 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اثر مدیرعامل

مدیران چگونه بر سودآوری و عملکرد بنگاه‌ها اثر می‌گذارند؟

 

صدیقه نژادقربان / نویسنده نشریه 

مدیریت قوی ستون فقرات هر شرکت موفقی است. نقش کارمندان نیز بسیار مهم است، اما درنهایت این مدیریت است که تصمیمات استراتژیک را می‌گیرد. می‌توان مدیریت را ناخدای یک کشتی در نظر گرفت. درحالی‌که مدیران معمولاً قایق را نمی‌رانند، دیگران را به مراقبت از تمام عواملی که سبب تضمین سفری ایمن می‌شود، هدایت می‌کنند. طبق گزارش «وضعیت محیط کار آمریکا، بینش‌های مشارکت کارکنان برای رهبران کسب‌وکار ایالات‌متحده» از گالوپ، وقتی سازمان‌ها با موفقیت مشتریان و کارکنان خود را درگیر می‌کنند، در مقایسه با سازمانی که نه کارکنان و نه مشتریان مشارکت‌کننده‌ای ندارد، افزایش ۲۴۰درصدی در نتایج تجاری مرتبط با عملکرد را تجربه می‌کنند. بنابراین این پرسش مطرح می‌شود که مدیران چه کاری می‌توانند انجام دهند تا به شرکت کمک کنند «کار را درست انجام دهند؟».

به نقل از همه، از داموکلس گرفته تا مرد عنکبوتی، قدرت زیاد، مسئولیت زیاد به همراه دارد. این یک حقیقت بدیهی است، اما برای مدیران بیش از هر چیز دیگری اهمیت دارد. رابطه یک کارمند با مدیرش، تجربه کاری او را تعریف می‌کند. این به آنها قدرت استثنایی بر عملکرد تیمشان، چه خوب و چه بد، می‌دهد. فرهنگ، سیاست‌ها و ارزش‌های شرکت، همه از طریق مدیر فیلتر می‌شوند و چندان مهم نیست که چقدر در سطح استراتژیک با دقت ساخته شده‌اند. اثربخشی مدیر بر سلامت سازمانی و بر همه زمینه‌های تجربه یک کارمند، از جمله تعامل، رشد و توسعه و بهره‌وری و سودآوری شرکت تاثیر می‌گذارد. 

اکثر سرمایه‌گذاران می‌دانند که داشتن یک تیم مدیریتی خوب برای یک شرکت ضروری است. مشکل این است که ارزیابی مدیریت دشوار است. بسیاری از جنبه‌های کار ناملموس هستند. روشن است که سرمایه‌گذاران همیشه نمی‌توانند فقط با بررسی دقیق صورت‌های مالی از یک شرکت مطمئن باشند. شکست‌هایی مانند انرون، ورلدکام و ایمکلون اهمیت تاکید بر جنبه‌های کیفی یک شرکت را نشان داده‌اند. 

مدیران موفق از استیو جابز تا ریچارد برانسون، وارن بافت و مارتا استوارت نقشی انکارناپذیر در عملکرد شرکت‌ها و سودآوری آنها داشته‌اند. بافت به خاطر سبک مدیریت آزاد خود شناخته شده است. این رویکرد کلان به‌خوبی جواب می‌دهد، زیرا او شرکت‌هایی را با مدیران عامل باتجربه خریداری می‌کند که بر سودآوری متمرکز هستند. درحالی‌که این سبک موجب برخی مشکلات مدیریتی شده، اما بافت می‌گوید: «ما ترجیح می‌دهیم هزینه‌های قابل مشاهده چند تصمیم بد را به جان بخریم تا هزینه‌های نامرئی زیاد تصمیماتی که خیلی آهسته به‌دلیل بوروکراسی خفه‌کننده گرفته می‌شوند.»

ریچارد برانسون، بنیان‌گذار گروه ویرجین، وقتی امسال اسرار موفقیت خود را با بی‌بی‌سی مطرح می‌کرد، گفت: «می‌دانم که کارآفرین خوبی هستم، اما مطمئن نیستم که مدیر خیلی خوبی باشم، چون اینها با هم تفاوت دارند. ذهن من همیشه به آینده فکر می‌کند و می‌خواهم چیزهای جدیدی خلق کنم. فقط فکر می‌کنم وقتی چیزی را راه‌اندازی کردم، بهتر است شخص دیگری آن را اداره کند.»

استیو جابز، یکی از بنیان‌گذاران و رهبر اپل، یک مدیر خرد شناخته‌شده بود. وقتی مجله فورچون سخت‌گیرترین روسای آمریکا را معرفی کرد، در مورد جابز گفت که «میل غیرانسانی او برای کمال می‌تواند حتی باانگیزه‌ترین کارمند را نیز از پا درآورد». مارتا استوارت، امپراتوری سبک زندگی خود را با توجه شخصی به هر جزئیاتی بنا نهاد. او خود را یک «مدیر خرد دیوانه» توصیف کرده است که باید «هر بخش از کسب‌وکار را درک کند تا بتواند آن کسب‌وکار را به اوج برساند».

مدیریت موثر

مدیریت موثر، دستیابی به اهداف سازمانی را ممکن می‌کند. از مدیریت ارشد گرفته تا مدیریت میانی، مدیران نیروی استراتژیکِ پشتِ موفقیت کسب‌وکار هستند. مدیران امروزه نقش‌های چندوجهی دارند. شغل آنها دیگر فقط نظارت صرف نیست. مدیران مسئول تضمین موفقیت کلی بخش‌ها و سازمان‌ها هستند. آنها مانند متفکران استراتژیک، حل‌کنندگان مشکلات و رهبران عمل می‌کنند. طبق گفته Indeed، وظایف آنها شامل طیف گسترده‌ای از موارد، از تعیین اهداف و تخصیص منابع گرفته تا ایجاد انگیزه در کارگران و نظارت بر پیشرفت است. مدیران دائم با تجزیه‌وتحلیل روند بازار و شناسایی فرصت‌ها، برنامه‌های بلندمدت را برای تضمین رشد و پایداری سازمان تدوین می‌کنند. همچنین، با به‌روز ماندن با تحولات صنعت و درک رقابت، می‌توانند تصمیماتی آگاهانه بگیرند که به یک سازمان کمک می‌کند در دستیابی به اهداف تجاری موفق شود. از یک مدیر موفق انتظار می‌رود حل‌کننده موثر مشکلات باشد. مدیران با چالش‌های روزانه مختلفی احاطه خواهند شد، از درگیری میان اعضای تیم گرفته تا ناکارآمدی‌های عملیاتی. مسئولیت آنها شناسایی مسائل، تحلیل علل ریشه‌ای آنها و اجرای راه‌حل‌های مناسب است. در نتیجه، مدیران به مهارت‌های تحلیلی قوی و تفکر انتقادی نیاز دارند؛ آنها همچنین باید با ذی‌نفعان و تامین‌کنندگان مختلف همکاری کنند.

رهبران کسب‌وکار موثر، یک محیط کاری مثبت ایجاد می‌کنند، مشوق نوآوری و تبیین‌کننده فرهنگ یادگیری مداوم هستند. آنها سبک رهبری خود را طوری تطبیق می‌دهند که اهداف و انتظارات را به‌روشنی به اعضای تیم منتقل کنند و مشوق بازخورد و همکاری هستند. آنها همچنین با الگو بودن، رهبری می‌کنند، استانداردهای بالایی از عملکرد و اخلاق را تعیین و زیردستان خود را به سمت موفقیت هدایت می‌کنند.

رهبری سازمانی شامل تعیین اهداف، تخصیص منابع و فراهم کردن ساختار سازمانی است. رهبران کسب‌وکار اهداف روشنی را برای بخش‌های خود تعریف و اطمینان پیدا می‌کنند که بودجه، نیروی انسانی و ابزارهای فناوری به‌طور مناسب برای دستیابی به آن اهداف اختصاص داده شده‌اند. این کار مستلزم برنامه‌ریزی، هماهنگی و ارتباط موثر با ذی‌نفعان مختلف، چه در داخل و چه در خارج از سازمان است. نظارت بر پیشرفت یکی دیگر از مسئولیت‌های مهم مدیران مدرن است. آنها مرتب از ابزارهای مدیریت پروژه برای ارزیابی عملکرد بخش‌ها و تیم‌های خود استفاده کرده و معیارها و شاخص‌های کلیدی را ردیابی می‌کنند. آنها زمینه‌های بهبود را شناسایی می‌کنند، به‌سرعت به هرگونه مشکلی رسیدگی می‌کنند و تنظیمات لازم را انجام می‌دهند تا مطمئن شوند که سازمان در مسیر دستیابی به اهدافش حرکت می‌کند.

نظارت بر پیشرفت همچنین شامل ارائه بازخورد و قدردانی منظم از کارکنان است که به رشد و انگیزه آنها کمک می‌کند. با درک مسئولیت‌های گسترده‌تر مرتبط با مدیریت، افراد می‌توانند به رهبران کاملی تبدیل شوند که قادر به هدایت سازمان‌های خود به سمت اهدافشان هستند.

برای مدیران ضروری است که پیوسته مهارت‌ها و دانش خود را توسعه دهند و در زمینه روندهای صنعت و بهترین شیوه‌ها به‌روز باشند. با طرز فکر درست و تعهد به تعالی، رهبران مدرن می‌توانند تاثیر قابل‌توجهی بر سازمان‌های خود بگذارند و موفقیت بلندمدت آنها را رقم بزنند.

59

هشت گام تا سودآوری مدیران

وقتی مدیران مهارت کافی ندارند، در افرادی که زیر نظر آنها کار می‌کنند، استرس، ناامیدی و نداشتن تعهد به وجود می‌آورند. مدیران می‌توانند به معنای واقعی کلمه رضایت یک کارمند را از محل کار، ایجاد کنند یا آن را از بین ببرند. به همین دلیل است که 63 درصد از کارکنانی که مدیر بدی دارند، به فکر ترک کار در ۱۲ ماه آینده هستند. مدیران ناکارآمد نقش گسترده‌ای دارند و می‌توانند معیارهای حیاتی کسب‌وکار مانند گردش مالی، حفظ کارکنان و روحیه را نابود کنند. آمارهای نگران‌کننده‌ای وجود دارد، به‌طوری‌که مدیران کم‌مشارکت هر سال ۳۱۹ تا ۳۲۸ میلیارد دلار هزینه روی دست اقتصاد آمریکا می‌گذارند.

مدیران نالایق، تیم خود را عقب نگه می‌دارند. مدیران کم‌مهارت ممکن است نتوانند به تیم خود به خاطر خوب انجام دادن کار، آن‌طور که شایسته است، پاداش دهند. این کار باعث دلسردی و بی‌انگیزگی کارکنان می‌شود و آنها را در مورد عملکرد و جایگاه خود به تردید می‌کشاند. همچنین، نرخ گردش مالی یکی از واضح‌ترین شاخص‌های کارایی مدیر است. مدیرانی که الهام‌بخش تیم خود نیستند، کارکنانی بی‌قرار و ناراضی به بار می‌آورند که درنهایت به‌دنبال توسعه حرفه‌ای در جای دیگر هستند.

علاوه بر این، مدیران ناکارآمد اغلب در مورد نقش‌ها، انتظارات و مسئولیت‌ها به تیم‌های خود شفاف نیستند. این امر محیطی ایجاد می‌کند که در آن کارمندان برای انجام بهترین کار خود مجهز نیستند و برای اولویت‌بندی و تکمیل وظایف مهم تلاش می‌کنند. درواقع، ۷6 درصد از کارمندان در یک نظرسنجی گفتند، وقتی کارفرمایشان روی رشد حرفه‌ای آنها سرمایه‌گذاری می‌کند، سخت‌تر کار می‌کنند.

مدیران، یک مسئله گسترده در سراسر نیروی کار آمریکا هستند. در بازار کار، مدیران کم‌مهارت و ناکارآمد باعث می‌شوند صدها هزار نفر از افراد بااستعداد شغل خود را ترک کنند. از‌این‌رو، مدیران برای سودآوری کسب‌وکار باید هشت گام اساسی بردارند. سودآوری معیاری است که می‌تواند برای اندازه‌گیری درآمد شرکت پس از پرداخت تمام هزینه‌ها استفاده شود و به مدیران در ارزیابی عملکرد مالی یاری برساند. بهبود سودآوری شرکت می‌تواند دلهره‌آور به نظر برسد، اما مدیر، در موقعیتی است که هر تصمیمی که می‌گیرد می‌تواند بر سود خالص سازمان تاثیر بگذارد.  نخستین گام، آشنایی با سه صورت مالی کلیدی است: ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت جریان نقدی. تعیین کنید که در جایگاه مدیر می‌توانید کدام بخش‌های این صورت‌ها را کنترل کنید. درک اولیه از ترازنامه، صورت سود و زیان و صورت جریان وجوه نقد می‌تواند تصویر روشن‌تری از میزان هزینه و درآمد کسب‌وکار به مدیر ارائه دهد و موجب گفت‌وگوهای سازنده با سایر تصمیم‌گیرندگان در مورد بودجه‌بندی و بهره‌وری شود.

یک راه برای سنجش تاثیری که مدیران می‌توانند بر سلامت مالی شرکت خود داشته باشند، «محاسبه سودآوری پیش‌بینی‌شده پروژه‌ها»ست. هنگام انجام این کار، سه معیار ارزش فعلی خالص، نرخ بازده داخلی و دوره بازگشت سرمایه وجود دارد که باید در نظر بگیرند.

در گام بعد، مدیران باید صورت سود و زیان شرکت خود را تجزیه‌وتحلیل و به هزینه‌ها توجه کنند. آیا مواردی وجود دارد که بتوان با ساده‌سازی فرآیندها آنها را حذف کرد؟ بر کدام موارد خطی کنترل دارند و آیا می‌توان هر کدام را کاهش داد یا حذف کرد؟ انجام حسابرسی هزینه‌ها و حذف ناکارآمدی‌های فرآیند، گام‌های ضروری برای بهبود سودآوری شرکت هستند.

علاوه بر این، آگاهی از نحوه ایجاد بودجه، مهارتی ضروری برای مدیران است. مدیران باید با جدول زمانی بودجه‌بندی، رویه‌ها و صورت‌های مالی شرکت آشنا شوند تا بتوانند بودجه‌ای تنظیم کنند که تیم را برای تکمیل پروژه‌هایی که سودآوری و عملکرد را افزایش می‌دهند، مجهز کنند. باید هر مورد عملی را که تیم انجام می‌دهند، پیگیری کنند تا بتوانند هزینه‌های واقعی خود را با هزینه‌های پیش‌بینی‌شده مقایسه کنند. این می‌تواند به آنها امکان دهد از اشتباه‌ها درس بگیرند و در آینده تصمیمات مالی بهتری داشته باشند.

همچنین، انجام تحقیقات بازار می‌تواند به مدیران کمک کند در مورد طرز فکر مشتریان فعلی و بالقوه خود اطلاعات کسب کنند. گزینه‌های انجام تحقیقات بازار از ارزان (برای مثال، یک نظرسنجی آنلاین رایگان) تا گران (مثلاً آوردن یک فروشنده خارجی برای انجام گروه‌های تمرکز حضوری) متغیر است. صرف‌نظر از گزینه‌ای که انتخاب می‌کنند، داشتن این بینش‌ها می‌تواند بسیار ارزشمند باشد. شاید مشتریان بالقوه بخواهند ۱۰۰ دلار بیشتر برای محصول بپردازند اگر ویژگی خاصی داشته باشد، یا شاید مشتریان فعلی اگر بار دوم تخفیف بگیرند، احتمال بیشتری داشته باشد که دوباره از شرکت خرید کنند. این بینش‌ها می‌توانند سودآوری سازمان را بهبود بخشند، اما تا زمانی که مدیران نپرسند، متوجه نخواهند شد.

در ششمین گام، اگر یک شرکت محصولات متنوعی عرضه می‌کند، به نفع مدیران است که دو یا چند محصول را با هم و با قیمتی پایین‌تر از زمانی که هر کدام جداگانه خریداری می‌شدند، ارائه دهند. چنان‌که وینیت کومار، استادیار واحد بازاریابی دانشکده بازرگانی هاروارد، در بخش دانش کاری می‌گوید: «بسته‌بندی در بازارهای مختلف فراگیر و در بسیاری از موارد موثر است.» بااین‌حال، کومار هشدار می‌دهد اگر بسته‌بندی تنها گزینه باشد، می‌تواند بر فروش اثر منفی بگذارد. به گفته او، اجازه دادن برای این نوع انعطاف‌پذیری به مصرف‌کننده بسیار مهم است.

بر اساس پژوهش‌های او، ایده ارائه یک گزینه بسته‌بندی‌شده در کنار محصولات تکی خود را در نظر بگیرید، تاکتیکی به نام «بسته‌بندی ترکیبی». کومار و همکار نویسنده‌اش، تیموتی دردنگر، دریافتند که راه‌حل بسته‌بندی خالص، که در آن هیچ محصول جداگانه‌ای در دسترس نیست، باعث کاهش 20درصدی فروش می‌شود و یک راه‌حل بسته‌بندی ترکیبی، افزایش درآمد بیشتری نسبت به هر دو روش بسته‌بندی خالص و فروش محصولات جداگانه به همراه دارد.

در گام هفتم، مدیران باید برای آموزش کارمندان جدید وقت بگذارند. یک نظرسنجی نشان داد 40 درصد از کارمندانی که آموزش ضعیفی دریافت می‌کنند، در طول سال اول شغل خود را ترک می‌کنند. با توجه به اینکه هزینه جایگزینی یک کارمند می‌تواند از نیم تا دو برابر حقوق کارمند باشد، به نفع سازمان است که کارمندان جدید را به‌طور کامل و موثر آموزش دهد. انجام این کار نه‌تنها می‌تواند باعث افزایش حس خودکارآمدی و کمک به حفظ کارمندان شود، بلکه موجب کاهش اشتباهات پرهزینه در آینده نیز می‌شود. 

درنهایت، باید به تقویت مشارکت کارکنان توجه داشت. تحقیقات گالوپ نشان می‌دهد نرخ مشارکت کارمندان در ایالات‌متحده با 38 درصد در بالاترین حد خود قرار دارد. نکته منفی این است که ۱۳ درصد از کارکنان گزارش می‌دهند که احساس می‌کنند به‌طور فعال از کار جدا شده‌اند و ۴۹ درصد در جایی میان این دو قرار دارند.

برای مشارکت دادن کارکنان باید هفت استراتژی را در نظر گرفت. از تیم خود بازخورد بخواهید و بر اساس نتایج رفتار کنید. به‌طور شفاف در میان تیم‌ها و سطوح کسب‌وکار ارتباط برقرار کنید. بر اساس مشاهده‌ها، بازخورد سازنده ارائه دهید. از کارکنان خود به خاطر کار و نظراتشان قدردانی کنید. از یادگیری و توسعه کارکنان خود حمایت و وظایف را به کارکنان خود واگذار کنید تا اعتمادتان را به توانایی‌های آنها نشان دهید.

اگر مدیران و متخصصان منابع انسانی برای مشارکت بهتر کارکنان تلاش کنند، افزایش بهره‌وری و کاهش نرخ گردش مالی را به‌دنبال خواهد داشت که نقشی مثبت بر سودآوری دارد. 

دراین پرونده بخوانید ...