زندگی در سایه جنگ
چگونه جنگ مختصات زندگی را تغییر میدهد؟
اسرائیل به ما حمله کرده و ما مجبور به دفاع از خود شدهایم، اما این دلیل نمیشود از بدیهای جنگ چیزی نگوییم. جنگ روی زندگی همه ما اثر میگذارد، چنانکه جنگ تحمیلی چنین اثری گذاشت و هزاران نفر را آواره و سرگردان کرد.
جنگ مختصات زندگی را بهطور بنیادین دگرگون میکند و تاثیرات عمیقی بر ابعاد مختلف زندگی افراد و جوامع میگذارد. از منظر اجتماعی، جنگ باعث آوارگی میلیونها نفر، جدایی خانوادهها و از بین رفتن بافتهای اجتماعی میشود؛ مانند آنچه در جنگ سوریه رخ داد که بیش از نیمی از جمعیت کشور آواره شدند.
ممکن است اقتصاد در جنگ فروبپاشد. زیرساختها مثل جادهها، بیمارستانها و مدارس تخریب میشوند و بیکاری و فقر افزایش مییابد، مشابه وضعیت عراق پس از سال ۲۰۰۳. از نظر روانی، افراد با تروما، اضطراب و افسردگی مواجه میشوند که گاهی نسلها ادامه مییابد، مانند بازماندگان جنگ ویتنام. امنیت غذایی کاهش مییابد، زیرا زمینهای کشاورزی تخریب یا بمباران میشوند و قحطی رخ میدهد، مثل یمن در دهه ۲۰۱۰. آموزش مختل میشود و کودکان از تحصیل بازمیمانند، که آینده جامعه را به خطر میاندازد. در ایران، با توجه به تنوع فرهنگی و جغرافیایی، جنگ میتواند این اثرات را در برخی موارد تشدید کند و در برخی موارد کاهش دهد. تخریب شهرهای مرزی مثل خرمشهر در جنگ ایران-عراق نمونهای است که نشان میدهد بازسازی سالها طول میکشد. مناطق روستایی که به کشاورزی وابستهاند، با تخریب مزارع و کانالهای آبیاری، به فقر بیشتری دچار میشوند. در شهرها، قطعی برق، کمبود آب و تخریب خانهها زندگی روزمره را مختل میکند. مهاجرت داخلی به شهرهای مرکزی مثل تهران، فشار بر منابع محدود را افزایش میدهد. برخی هم از تهران خارج میشوند و شاید برای همیشه فرصت پیشرفت را از دست بدهند.
از نظر فرهنگی، جنگ میتواند هویتهای محلی را تضعیف اما همزمان حس همبستگی ملی را تقویت کند، مانند تجربه جنگ تحمیلی. برای افراد، جنگ اولویتها را تغییر میدهد؛ بقا جای آرزوهای بلندمدت را میگیرد، روابط انسانی تحت فشار قرار میگیرد و امید به آینده کمرنگ میشود. این تغییرات اغلب غیرقابل بازگشت هستند و حتی پس از پایان جنگ، سایه آن بر زندگی باقی میماند. در این گزارش ضمن بررسی تاریخی آثاری که جنگ بر ساختار اجتماعی مردم میگذارد، به تجربه زیسته هموطنانمان در روزهای گذشته و زیر سایه جنگ پرداختیم.
جنگ، بهعنوان یکی از پیچیدهترین و مخربترین پدیدههای بشری، تاثیرات عمیقی بر ابعاد مختلف ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و روانی جوامع بر جای میگذارد. این تاثیرات، که غالباً فراتر از خسارات مادی هستند، میتوانند به تضعیف انسجام اجتماعی منجر شوند، یا در مواردی، زمینهساز تقویت همبستگی و تابآوری یک جامعه شوند. تحلیل این پیامدها، نهتنها به درک عمیقتر بحرانهای ناشی از جنگ کمک میکند، بلکه راهکارهای موثری برای مدیریت بحران و فرآیند بازسازی جوامع آسیبدیده ارائه میدهد.
پیامدهای اقتصادی
جنگها بهطور معمول از طریق تخریب زیرساختها، اختلال در زنجیرههای تامین و افزایش فشار بر منابع مالی، اقتصاد جوامع را تحت تاثیر قرار میدهند. برای مثال، در طول جنگ جهانی دوم (۱۹45-۱۹39)، اقتصاد کشورهای اروپایی نظیر آلمان و بریتانیا به دلیل بمباران گسترده کارخانهها و زیرساختهای حملونقل متحمل آسیبهای جدی شد. تا سال ۱۹۴۵، تولید صنعتی آلمان به کمتر از ۴۰ درصد ظرفیت پیش از جنگ کاهش یافت، که پیامد آن کمبود گسترده کالاهای اساسی و تورم فزاینده بود.
در دوران معاصر، جنگ داخلی سوریه نمونهای بارز از تاثیرات مخرب اقتصادی جنگ است. تخریب زیرساختهای نفتی و کشاورزی، همراه با تحریمهای بینالمللی، تولید ناخالص داخلی این کشور را تا سال ۲۰۲۰ به یکسوم سطح پیش از جنگ تقلیل داد. این وضعیت، در کنار مهاجرت گسترده نیروی کار، به بیکاری و فقر وسیع انجامید. چنین تجربیاتی نشان میدهند که جنگ نهتنها تولید را مختل میکند، بلکه با افزایش هزینههای نظامی، منابع مالی را از بخشهای حیاتی نظیر آموزش و بهداشت به سمت تسلیحات سوق میدهد.
با این حال، در برخی موارد، جنگها به بازسازی اقتصادی نیز منجر شدهاند. طرح مارشال پس از جنگ جهانی دوم در اروپا، با تزریق میلیاردها دلار به اقتصاد کشورهای ویرانشده، به رشد سریع اقتصاد در دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ کمک شایانی کرد. این نمونه گویای آن است که مدیریت هوشمندانه منابع و همکاریهای بینالمللی میتواند پیامدهای منفی جنگ را به فرصتهایی برای توسعه بدل کند. البته، موفقیت چنین برنامههایی منوط به ثبات سیاسی و انسجام اجتماعی است که خود تحت تاثیر مستقیم جنگ قرار میگیرند.
از جابهجایی تا همبستگی
جنگها ساختارهای اجتماعی را از طریق جابهجایی جمعیت، تضعیف نهادهای مدنی و تغییر در روابط انسانی بهشدت دگرگون میکنند. یکی از بارزترین پیامدهای اجتماعی جنگ، مهاجرت اجباری است. در جریان جنگ یوگسلاوی (۱۹۹9-۱۹۹1)، بیش از 5 /2 میلیون نفر از خانههای خود آواره شدند که این امر نهتنها فشار سنگینی بر کشورهای همسایه وارد آورد، بلکه به گسست خانوادهها و از بین رفتن جوامع محلی منجر شد. این جابهجاییها غالباً با افزایش نابرابریهای اجتماعی و تنشهای قومی همراه است که بازسازی اجتماعی را دشوار میکند.
در مقابل، جنگ میتواند به تقویت همبستگی اجتماعی نیز منجر شود. در طول محاصره سارایوو (۱۹۹6-۱۹۹2)، ساکنان این شهر با تشکیل گروههای محلی برای توزیع غذا و کمکهای پزشکی، نمونهای بینظیر از همبستگی در برابر سختیها را به نمایش گذاشتند. بهطور مشابه، در جنگ اوکراین (۲۰۲۲ تاکنون)، گروههای داوطلبانه و سازمانهای مردمنهاد نقش کلیدی در حمایت از غیرنظامیان ایفا کردند، از جمله ارائه سرپناه به آوارگان و بازسازی مناطق آسیبدیده. این تجربیات نشان میدهند که در شرایط بحران، جوامع میتوانند با تکیه بر ارزشهای مشترک و همکاری، انسجام خود را حفظ کنند.
نقش زنان و جوانان در این فرآیند نیز قابل توجه است. در بسیاری از درگیریها، مانند جنگ داخلی لبنان (۱۹90-۱۹75) زنان بهعنوان سازماندهندگان اصلی کمکهای بشردوستانه و حافظان فرهنگ محلی ظاهر شدند. جوانان نیز با استفاده از فناوریهای نوین، به اطلاعرسانی و بسیج منابع کمک کردهاند. این پویاییها، اگرچه در کوتاهمدت چالشبرانگیز هستند، در بلندمدت میتوانند به تقویت سرمایه اجتماعی و بازسازی نهادهای مدنی منجر شوند.
تروما و تابآوری
جنگها اثرات عمیقی بر سلامت روان افراد و هویت فرهنگی جوامع دارند. مواجهه مداوم با خشونت، از دست دادن عزیزان و ناامنی، به افزایش اختلالات روانی مانند استرس پس از سانحه (PTSD)، اضطراب و افسردگی منجر میشود. در جریان جنگ ویتنام (۱۹7۵-۱۹5۵)، تخمین زده شد که بیش از ۳۰ درصد سربازان آمریکایی و تعداد قابل توجهی از غیرنظامیان ویتنامی پس از جنگ به PTSD مبتلا شدند. این تاثیرات، که غالباً نسلها ادامه مییابد، میتواند به کاهش بهرهوری و تضعیف روابط خانوادگی منجر شود.
غیرنظامیان، بهویژه کودکان و سالمندان، در برابر این اثرات آسیبپذیرترند. در جنگ غزه، گزارشهای سازمان ملل نشان داد که بیش از 70 درصد کودکان در مناطق درگیر، علائم اضطراب شدید را تجربه کردند. این وضعیت، نیاز مبرم به مداخلات روانی فوری، مانند مشاوره و برنامههای بازتوانی، را برجسته میکند.
با این حال، جوامع اغلب از طریق فرهنگ و ارزشهای مشترک، تابآوری خود را تقویت میکنند. در طول جنگ جهانی دوم، موسیقی، تئاتر و ادبیات در بریتانیا بهعنوان ابزاری برای حفظ روحیه ملی به کار گرفته شد. بهطور مشابه، در آفریقای جنوبی پس از آپارتاید، فعالیتهای فرهنگی مانند جشنوارههای محلی به بازسازی هویت ملی و التیام زخمهای اجتماعی کمک کرد. این نمونهها نشان میدهند که فرهنگ میتواند بهعنوان سپری در برابر اثرات مخرب جنگ عمل کرده و به بازسازی هویت جمعی کمک کند. برای مدیریت این تاثیرات، برنامههای بینالمللی مانند ابتکارات سازمان بهداشت جهانی در مناطق جنگی، بر ارائه خدمات سلامت روان و آموزش جوامع محلی تمرکز دارند. این برنامهها، همراه با تقویت نهادهای فرهنگی، میتوانند به کاهش تروما و حفظ انسجام اجتماعی کمک کنند.
روزهای دور از خانه
تشدید تنشهای نظامی و اختلال در زیرساختهای شهری، از جمله قطعی برق و آب، بسیاری از خانوادههای تهرانی را وادار به ترک پایتخت کرد. این مهاجرتهای اجباری، که اغلب با شتاب و بدون برنامهریزی انجام شد، خانوادهها را به شهرهای اطراف نظیر کرج، دماوند و شمال کشور سوق داد. با این حال، کمبود مسکن و منابع در این مناطق، شرایط دشواری را رقم زد. در مواردی، چندین خانواده در خانههای کوچک و محدود کنار هم زندگی کردند. برای مثال، یک خانواده چهارنفره از محلههای مرکزی تهران، که پیشتر زندگی متوسطی داشتند، در خانهای ۶۰متری در اطراف تهران با دو خانواده دیگر همخانه شدند. نبود فضای کافی، کمبود امکانات اولیه نظیر حمام و فشار روانی ناشی از این ازدحام، زندگی را برای آنها طاقتفرسا کرد.
برخی از افراد که مدت کوتاهی از کار مرخصی گرفتند حال برای تامین نیازهای خود مجبورند سر کار حاضر شوند. مشاغل اندکی هستند که شاغلان آن میتوانند به صورت دورکاری وظایف خود را انجام دهند. به همین دلیل برخی از سرپرستان خانوار در حال رفتوآمد میان تهران و حاشیه شهر هستند یا مجبور شدند به پایتخت برگردند.
در حالی که بسیاری از خانوادهها تهران را ترک کردند، سالمندان و افراد ناتوان، که از نظر جسمی یا مالی امکان جابهجایی نداشتند، در شهر ماندند و با چالشهای بزرگی مواجه شدند. قطعی خدمات شهری، مانند برق و آب، و کاهش دسترسی به دارو و مراقبتهای پزشکی، زندگی این گروه را بهشدت تحت تاثیر قرار داد. برای مثال، یک زن ۷۸ساله در محله نازیآباد، که به بیماری مزمن قلبی مبتلاست، پس از رفتن فرزندانش به شهری دیگر، تنها در آپارتمان کوچکش ماند. او که برای تامین داروهایش به داروخانههای شلوغ وابسته است، با ترس از ناپایداری اوضاع و تنهایی روزگار میگذراند. این گروه، که اغلب به حمایت خانوادگی یا اجتماعی متکی هستند، با استرس روانی شدیدی مواجه شدند. نبود شبکههای حمایتی قوی در برخی محلهها، بهویژه در مناطق پرجمعیت، احساس انزوا را تشدید کرد. با این حال، همسایگان و گروههای داوطلب با ابتکاراتی مانند تحویل غذا و دارو یا حتی گفتوگوهای ساده، به این افراد دلگرمی دادند. این اقدامات، هرچند کوچک، نشاندهنده عمق همدلی و مسئولیتپذیری اجتماعی ایرانیهاست که در شرایط بحرانی خود را نشان میدهد.
تجربه نسل زد
نوجوانان، بهعنوان نسلی بدون تجربه مستقیم جنگ، با شرایطی کاملاً ناآشنا و دشوار روبهرو شدهاند. برای آنها، جنگ به معنای از دست دادن روال عادی زندگی، تعطیلی مدارس و قطع ارتباط با دوستان و دنیای مجازی است. یک دانشآموز ۱۵ساله در تهران، که به دلیل اختلال در اینترنت از کلاسهای آنلاین محروم شد، حالا با اضطراب ناشی از اخبار نگرانکننده و فضای پرتنش خانه دستوپنجه نرم میکند. صداهای ناآشنا، مانند پدافند یا انفجارهای دور، که برای بزرگسالان قابل تحملتر است، برای این گروه به عاملی برای وحشت تبدیل شد. نبود فضاهای امن برای فعالیتهای اجتماعی، مانند ورزش یا گردهماییهای دوستانه، این گروه را منزویتر کرده و به سلامت روان آنها آسیب زده است. با این حال، برخی نوجوانان با خلاقیت خود به میدان آمدهاند. گروههایی از آنها در شبکههای محلی، با وجود محدودیتهای اینترنتی، پیامهای حمایتی ردوبدل میکنند یا به خانوادههای نیازمند کمک میرسانند. این ابتکارات، نشانهای از ظرفیت نسل جوان برای یافتن معنا و امید در دل بحران است.
از سوی دیگر کارگران و اقشار کمدرآمد، که پیش از جنگ نیز با مشکلات معیشتی مواجه بودند، اکنون با فشارهای اقتصادی مضاعفی روبهرو شدهاند. توقف فعالیتهای صنعتی و خدماتی در مناطق درگیر، بسیاری از مشاغل روزمزد را از بین برده است. برای مثال، یک کارگر روزمزد در بازار تهران، که پیشتر با کار در مغازههای خردهفروشی امرارمعاش میکرد، حالا به دلیل کاهش تقاضا و تعطیلی بازار بیکار شده است. افزایش قیمت کالاهای اساسی، مانند نان و روغن، وضعیت را برای این قشر دشوارتر کرده است.
بنابراین میتوان گفت جنگ، با تمام پیچیدگیها و پیامدهای مخرب خود بر اقتصاد، ساختارهای اجتماعی و سلامت روان جوامع، همواره چالشهای بیسابقهای را پیشروی بشریت قرار داده است. از تخریب زیرساختها و اختلال در زنجیرههای اقتصادی تا جابهجاییهای گسترده جمعیتی و بروز اختلالات روانی عمیق، تاثیرات جنگ چندوجهی و بلندمدت هستند. با این حال، تاریخ و تجربیات اخیر نشان میدهند که در کنار این ویرانیها، ظرفیتهای بیبدیلی برای تابآوری اجتماعی، همبستگی و نوآوری نیز در جوامع ظهور میکند. نقش زنان، جوانان و گروههای داوطلب در ایجاد شبکههای حمایتی و حفظ انسجام اجتماعی در شرایط بحرانی، نمونههایی الهامبخش از این توانمندیها هستند.
درک این پویاییها و تفاوتها در نحوه واکنش جوامع به جنگ، برای طراحی سیاستهای موثر بازسازی و حمایتهای بشردوستانه حیاتی است. سرمایهگذاری در برنامههای سلامت روان، تقویت نهادهای فرهنگی و مدنی و تسهیل مشارکت فعال همه اقشار جامعه، میتواند به ترمیم زخمهای جنگ و ایجاد بستری برای توسعه پایدار و صلحآمیز در آینده کمک کند. در نهایت، تمرکز بر نقاط قوت درونی جوامع و حمایت از ابتکارات مردمی، راهبردی اساسی برای گذر از بحران و ساختن فردایی روشنتر است..