دیپلماسی بینالمللی
آینده تاریک سازمان ملل

سازمان ملل از زمان تاسیس در سال 1945 بحرانهای زیادی به چشم دیده است. از میان آنها میتوان از مرگ مرموز دبیرکل آن داگ هامرشولو در کنگو در سال 1961، تا ضربوشتم ادعایی نیکیتا خوروشچف در جنگ سرد، قتلعام غیرنظامیان تحت حمایت آن در دهه 1990 و حمله آمریکا به عراق در سال 2003 نام برد. در هشتادمین سالگرد تاسیس سازمان ملل کهنهسربازان میگویند هیچکدام از آن رویدادها به اندازه اتفاق اخیر فاجعهبار نیستند. با بازگشت رئیسجمهور دونالد ترامپ به کاخ سفید، سناریوهای آسیبزای زیادی پیشروی سازمان ملل قرار میگیرد. اما سه سناریو برجستهترند: سرکش شدن، فروپاشی و ترامپی شدن.
هیچکس در مقر سازمان ملل در نیویورک نمیداند شعار «اول آمریکا»ی آقای ترامپ چه پیامدهایی به دنبال دارد. بخشی به این دلیل که کسی هم نیست که به آنها بگوید. سنا هنوز مایک والتز، نامزد آقای ترامپ بهعنوان سفیر را تایید نکرده است. در این دوئل سخنرانیها همه به دنبال نشانهها هستند.
بودجه اولین تکانه است. دولت ترامپ حتی قبل از آنکه وعده بررسی نهادهای چندجانبه را اعلام کند منابع سازمان ملل را قطع کرد. آمریکا که معمولاً عضوی متخلف است حق عضویت اجباری خود را برای سال 2025 پرداخت نکرده است. درخواست بودجه سال مالی 2026 رئیسجمهور که هنوز در کنگره است تقریباً تمام پرداختها به سازمان ملل را متوقف میکند. همزمان، کمکهای خارجی آمریکا که بخش عمده آن از طریق کمکهای داوطلبانه به نهادهای بشردوستانه سازمان ملل انجام میشد کاهش یافتهاند. بودجه آژانسهای سازمان ملل بهطور میانگین حدود یکسوم کمتر شده است. غذا، دارو، کمک به پناهندگان و دیگر کمکها به صدها میلیون انسان حذف شدهاند. توسعه اقتصادی جهان که ضربه چاقوی تعرفههای آمریکا بر آن وارد شده روندی معکوس را در پیش گرفته است.
درحالیکه بودجه تمام شده، شورای امنیت به بنبست رسیده و عملیات حفظ صلح سازمان ملل از مد افتاده است. اعضای اصلی ممنوعیت منشور سازمان ملل در تصرف سرزمینهای کشور دیگر را به سخره میگیرند: روسیه با بیشرمی این کار را انجام میدهد و آمریکا صحبتهای بیاساسی درباره الحاق گرینلند و جذب کانادا بهعنوان ایالت پنجاهویکم بر زبان میآورد.
چه اتفاقی خواهد افتاد؟ آمریکا از مدتها قبل مولفهای اساسی در حکمرانی جهان بوده است. اولین تلاش جهان در همان ابتدا با امتناع سنای آمریکا از تصویب «جامعه ملل» در پایان جنگ جهانی اول فلج شد و با وقوع جنگ جهانی دوم بهطور کامل از بین رفت. وارث آن -یعنی سازمان ملل- تا حد زیادی به این دلیل دوام آورد که نسلهای رهبران آمریکایی معتقد بودند که این سازمان با وجود نقصهایش میتواند نظام لیبرال و قدرت آمریکا را تقویت کند.
نظرسنجیها نشان میدهند که اکثر آمریکاییها هنوز از سازمان ملل پشتیبانی میکنند، اما دیدگاههایشان قطبی شده است. دولتهای جمهوریخواه از مدتها قبل به این نهاد مشکوک بودهاند. جان بولتون، سفیر سابق آمریکا در سازمان ملل، زمانی با ابراز این جمله همگان را شوکه کرد؛ «ساختمان دبیرخانه در نیویورک 38 طبقه دارد و اگر 10 طبقه از آن کاسته شود، هیچ اتفاقی نخواهد افتاد». سطح خصومت جمهوریخواهان امروزه از هر زمان دیگری بیشتر است و میتواند شرایط را برای اولین سناریو مهیا کند: اینکه سازمان ملل به دشمن آمریکا تبدیل و در پاسخ به تندروی شعار «اول آمریکا» سرکش شود.
اگر بدهیهای معوق آمریکا به میزان دو سال سهم مشارکت در امور مالی برسد و این کشور در معرض از دست دادن حق رای خود در مجمع عمومی قرار گیرد ممکن است قطع کامل روابط سازمان با آمریکا در سال 2027 اتفاق بیفتد. این نهاد غیرمستقل عمدتاً اعلامیههای غیرالزامآور صادر میکند و آمریکا میتواند هر تلاشی برای اخراج خود را از شورای امنیت وتو کند. اما همین وضعیت تحقیرآمیز اگر به اخراج آمریکا منجر شود میتواند تلافیجویی را به همراه آورد.
فلسطین یکی دیگر از کاتالیزورهای بالقوه است. بسیاری از اعضای سازمان ملل آن را آخرین تلاش استعمارگرانه و جنگ اسرائیل را نسلکشی میدانند. در مقابل، اسرائیل و دولت ترامپ اعتقاد دارند که سازمان ملل در یهودیستیزی غرق شده است. تازهترین اقدام برای به رسمیت شناختن کشور فلسطین به رهبری فرانسه و عربستان سعودی میتواند شرایط را تشدید کند. دولت ترامپ از صدور ویزا برای هیات فلسطینی برای شرکت در جلسه خودداری کرده است.
همین الان هم دولت ترامپ از مشارکت در تصمیمگیریهای جهانی خودداری میکند. آمریکا تامین منابع مالی آنروا (UNRWA)، آژانس سازمان ملل برای پناهجویان فلسطینی را قطع کرده است. این دولت از توافقنامه اقلیمی پاریس، سازمان بهداشت جهانی، یونسکو و شورای حقوق بشر خارج میشود و از بحثهای مربوط به واکنش در برابر همهگیریهای آینده، اصلاح امور مالی توسعه و محافظت از بخشهایی از دریاهای آزاد کنارهگیری میکند. دولت کنونی به اهداف توسعه پایدار (مجموعه 17 هدف از ریشهکنی فقر شدید تا ارتقای سلامت) که هم آرمانگرایانه و هم روبه رشد هستند اعتراض دارد. آمریکا این اهداف را به چشم دولت جهانی خزندهای میبیند که بوی ایدئولوژی بیداری جنسیتی و اقلیمی میدهد و دیدگاههای چینی را تایید میکند.
دیگر کشورها میتوانند با پول و تلاشهای دیپلماتیک این خلأ را پر کنند و تعادل بودجه و نیروی انسانی را در سیستم سازمان ملل تغییر دهند. شاید اروپا بخواهد ارزشهای لیبرال را حفظ کند، اما دیگر کشورها چنین کاری را انجام نخواهند داد. گفته میشود هماکنون قدرتهای متوسطی مانند ترکیه و کشورهای حاشیه خلیج فارس بر اساس اهداف سیاسی و همچنین نیازهای واقعی بر تحویل کمکها در مناطق آشوبزده تاثیر میگذارند.
سازمان ملل، بهویژه مجمع عمومی میتوانند همانند دهه 1970 بهشدت ضدآمریکا شوند. در آن زمان بسیاری از کشورهای تازه از استعمار خارجشده از این تهدید برای برقراری نظم اقتصادی جدید، خنثیسازی سرمایهداری غربی و تجارت آزاد استفاده کردند. اینبار چنین کاری میتواند -برای مثال- با دریافت تقاضاهای مبنی بر پرداخت غرامتهای اقلیمی از سوی کشورهای ثروتمند یا تقسیم عادلانهتر مالیاتها شروع شود. حتی اگر آمریکا حق وتوی خود را در شورای امنیت حفظ کند، سازمان ملل به نهادی برای تحکیم مقاومت در برابر آن تبدیل خواهد شد. در این صورت، روسیه و بهویژه چین آسانتر میتوانند ادعای رهبری در سازمان ملل و دیگر نهادها را مطرح کنند. آنها همزمان نهادهای دیگری را تقویت میکنند که از آن میان میتوان از باشگاه اقتصادی بریکس و سازمان همکاری شانگهای که یک انجمن امنیتی اوراسیایی است، نام برد. در اجلاس سازمان همکاری شانگهای که اوایل ماه گذشته با حضور هند برگزار شد، شی جین پینگ، رهبر چین، از لزوم «اتخاذ موضع روشن در برابر هژمونی و سیاست قدرتگرایی و اجرای چندجانبهگرایی واقعی» صحبت کرد. بسیاری از کشورها در مقابل چین احتیاط میکنند، اما ممکن است پیشنهاد آقای شی از پیشنهاد آقای ترامپ برایشان جذابتر باشد. مین تو فام از پروژه استارلینک که از همکاریهای چندجانبه حمایت میکند، میگوید، خطر سرکشی سازمان ملل کمتر از خطر سرکشی آمریکاست. به گفته او، «سازمان ملل بدون آمریکا پیش میرود، نه برخلاف آمریکا یا برای ایجاد تنفر از آن». اگر آمریکا سازمان ملل را رها کند این سازمان مستقلتر خواهد شد.
مرگناپذیر
سناریوی دوم آن است که سازمان ملل زنده بماند، آمریکا در سازمان باشد و کشورها از مقابله با آقای ترامپ پرهیز کنند، اما سیستم تکهتکه شود و روبه زوال برود. چین عادت دیرکرد آمریکا در پرداخت را پذیرفته است. سایر کشورهای بزرگ، بهویژه اروپاییها کمکهای خارجی را کاهش داده و بودجه را به سمت امور دفاعی هدایت میکنند. سازمان همکاریهای اقتصادی و توسعه که باشگاهی متشکل از کشورهای عمدتاً ثروتمند است، پیشبینی میکند که اعضایش امسال کمکهای خارجی را 9 تا 17 درصد (علاوه بر کاهش 9درصدی سال گذشته) کاهش دهند. مقاومتهای دیوانسالارانه و تضاد منافع باعث میشود ترکیب 140 نهاد سازمان ملل دستنخورده باقی بماند، هرچند آنها با کمبود بودجه مواجه میشوند. تام فلچر، رئیس امور بشردوستانه سازمان ملل میگوید که این سازمان فقط 19 درصد از بودجه کمکی را که در سال 2025 درخواست کرده بود، دریافت کرده است.
همچنین ممکن است سازمان ملل به یک نهاد گزینشی تبدیل شود. آمریکا به آن بودجهای نمیدهد، اما برخی از آژانسها از کمک آن بهرهمند میشوند. برای مثال، اگر آمریکا به این نتیجه برسد که آژانس پناهندگان برای جلوگیری از جریان مهاجرت سودمند است. ریچارد گوان از اندیشکده گروه بحران بینالملل میگوید که شورای امنیت بهخصوص میتواند نیمهمرده باشد تا برای مثال رسالت حفظ صلح در قبرس را به انجام رساند. شاید مجمع تلاش کند نقش بیشتری در موضوعات صلح و امنیت داشته باشد. تعدادی از آژانسهای تخصصی سازمان ملل، مانند آژانس بینالمللی انرژی اتمی یا سازمان بینالمللی هوانوردی مدنی، احتمالاً به بقای خود ادامه میدهند. آقای گوان میگوید، «شما شاهد پیدایش شکلی پراکنده از چندجانبهگرایی خواهید بود که هیچ کانون سیاسی ندارد، اما تعداد زیادی از آژانسهای تکهدفی را دربر میگیرد. این سازمان عمدتاً از ژنو و نایروبی -و نه منهتن- اداره خواهد شد».
سناریوی آخر یک بازآفرینی ترامپگونه است. آقای والتز میگوید که قصد دارد عظمت را به سازمان ملل بازگرداند. آمریکا در تلاش است تا حقوق پناهندگی مندرج در کنوانسیون پناهندگان سازمان ملل 1951 را محدود کند. همچنین میخواهد سازمان ملل ماموریتش را در هائیتی زیر سلطه باندهای تبهکار تقویت کند. آمریکا اروپا را وادار کرد تا سازوکار ماشه را برای بازگرداندن تحریمهای سازمان ملل علیه ایران فعال کند. ممکن است برخی کشورها از تمرکز بیشتر بر صلح و صرف زمان کمتر برای مسائل اجتماعی استقبال کنند.
آقای ترامپ خودنمایی را دوست دارد و به دنبال توافقهای نمایشی است. خودیهای ترامپ در سازمان ملل امیدوارند اصلاحاتی مانند حوزه کوچکتری از اولویتها بیابند که هم برای آینده سازمان خوب و هم برای آقای ترامپ جذاب باشند. برخی دیپلماتها پیشنهاد میکنند که سازمان ملل از وظیفه حفظ صلح فاصله بگیرد و به دیپلماسی صلح بپردازد. شاید چیز عملیتری بتواند جای اهداف توسعه پایدار را که تا حد زیادی محقق نشدهاند بگیرد. نهادهای تکراری و حاشیهای منحل میشوند.
خانم فام میگوید، معامله قرن مورد نظر آقای ترامپ همان تغییر ساختار عضویت و حق رای در شورای امنیت و تنظیم مجدد توازن قدرت جهانی خواهد بود. بسیاری از مسائل به هوسهای آقای ترامپ و مهارتهای دبیرکل بعدی سازمان ملل بستگی دارد.