شناسه خبر : 45089 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

پراتیک انقلابی لنین

اولیانوفسکی برای امروز ما چه بر جای گذاشته است؟

 

آسیه اسدپور / نویسنده نشریه 

86می‌دانید پشت دیوارهای بلند کرملین چه می‌گذرد؟ آیا می‌توانید ساعت‌ها یک‌جا بنشینید و نزدیک به هزار صفحه از افشاگری‌های محرمانه خروشچف را کلمه به کلمه تفسیر کنید بی‌آنکه هیچ کارشناس خطی بتواند ردی از شما بیابد؟ آیا جرات آن را دارید که پشت بیضی‌ترین میز سفید دنیا، برای ایران و افغانستان یا حتی چین و آمریکا، به‌گونه‌ای چشم‌انداز صدساله ترسیم کنید که فقط اسناد محرمانه باقیمانده از آن در کودتای افغانستان 740 صفحه شود و هر خطش، یک نوار قرمز برای معادلات آتی بین‌المللی خاورمیانه و جهان باشد؟ ما1 روسیه‌شناسان، قرابت نظر داریم که تنها یک نفر چنین قابلیت‌هایی را توامان دارد؛ پروفسور اولیانوفسکی، تروتسکیست قربانی‌شده سرکوب استالین، چهره کلیدی در بردار شرقی سیاست شوروی و چه‌بسا بوریس نیکولایویچ پونومارف واقعی روسیه2. سیاستگذار و مهره قدرتمند کرملین که دکترین خاصِ او، بسیاری از قوانین اساسی کشورها را تغییر داده و 200 کتاب و مقاله یا حتی مقدمه‌هایش برای نویسندگان بلوک شرق و غرب، یک پانورامای سیاسی از انترناسیونالیسم پرولتری در میان توده‌ای‌ها، سوسیال-دموکرات‌ها، بلشویک‌ها و آنارشیست‌های چپ بوده است. استراتژیست نخبه‌ای که به تعبیر لئونید شبارشین، رئیس اداره اول ‌کا‌گ‌ب اتحاد جماهیر شوروی (اطلاعات خارجی)، در ظاهر گاه مانند شخصیت‌های اشتازی یا اندیگو، برای کرملین و گاه در قالب شخصیتی واقع‌گرا، عامل بسیاری از تناقض‌های سیاسی بین‌المللی یا حتی تئوری‌ساز اقتصاد سیاسی در جهان بوده و با نظریه‌هایش، سرنوشت بسیاری از کشورها و رهبری پراتیک‌های انقلابی را تغییر داده است. برای نمونه، او با «راه رشد غیرسرمایه‌داری»‌، در کوبا، درحالی‌که مشکلات اقتصادی با شبح هژمونی یانکی در پس‌زمینه، پرولتاریا را به سمت تحریک کارگری و جدال با دکترین آنارکو سندیکالیستی و کمونیستی، سوق داده بود، با موتیف فزاینده ضدامپریالیسم، خط‌دهی توده‌ای‌ها و تجمیع به‌موقع دهقانان، دانشجویان، خرده‌بورژوازی‌های فقیر و سیاه‌پوستان، انقلابی بورژوایی را به یک انقلاب سوسیالیستی تبدیل کرد و تاریخ هیسپانیک آمریکایی را در هاوانا تغییر داد. به قدری موثر، که پروفسور ایگور لئونیدوویچ اندرویف، مدیر مرکز تحقیقات علمی انستیتوی پداکوژی لیویدیف‌ـ‌پولیانسکی در شهر ولادیمر و عضو انجمن دوستی جماهیر شوروی با مردمان آفریقا، در نسخه‌های اصلی دو تک‌نگاری «ساختارهای کمونی و راه رشد غیرسرمایه‌داری» و «تحقیقات فلسفی‌ـ‌اجتماعی راه رشد غیرسرمایه‌داری»، نظریه اولیانوفسکی را به شیوه‌ای متفاوت بسط داد و با تک‌نگاری منحصربه‌فردی از مقدمه اولیانوفسکی برای کتاب او یعنی «راه رشد غیرسرمایه‌داری»، دیدگاه و تکنیک‌های روستیسلاو الکساندرویچ را با تعبیر«جهان ناشناسِ جنگجوی بی‌شمشیر»، به زبان روسی عمیقاً ستایش کرد.

راه بی‌بازگشت

اندرویف در تحسین اولیانوفسکی دیپلمات نوشته است: «شمشیر به‌دستان سرمایه‌داری، گوش کنید! تاریخ جنگ‌های اقتصادی با شمشیر و تفنگ تمام شد. رشد غیرسرمایه‌داری، به خاطر اولیانوفسکی، حالا، دیگر یک واقعیت سیاسی و اجتماعی است. اینک، نیروهای نفوذی در بسیاری از دولت‌ها و کشورهای نوپا که در مرحله انتخاب نهایی راه رشد قرار دارند یا به‌وسیله رهبران ناسیونال‌ـ رفرمیست، مجبور به گزینش راه سرمایه‌داری شده‌اند به سمت سوسیالیسم سوق پیدا کرده‌اند؛ به مسیری که نگاه به گذشته‌اش آن را بیشتر اثبات می‌کند. 17 سال پیش، قبل از اینکه من این کتاب را ـ‌در سال‌1977- بنویسم و اولیانوفسکی با مقدمه‌اش بر غنای محتوایی‌اش بیفزاید، نشانه‌های اصلی راه رشد غیرسرمایه‌داری یعنی ضدیت با غرب استعمارگر و امپریالیست، عدم تعهد آشکار به بلوک کمونیستی، دخالت گسترده دولت در اقتصاد و تضعیف بخش خصوصی، جهت‌گیری سوسیالیستی به نفع محرومان، مخالفت با سرمایه‌گذاری خارجی، تاکید بر خودکفایی اقتصادی و بازگشت به خویش عملاً آشکار شده بود. برخی از این نشانه‌ها را حتی اولیانوفسکی بر اساس فحوای مانیفست نشست 81 حزب کمونیست و کارگری در سال‌های 1975-1960 و با استناد به استنباط‌های مارکسیستی، ایدئولوگ‌های جنبش‌های آزادیخواه ملی و فرمولاسیون‌های بینشی انگلس، لنین، حزب بلشویک و انترناسیونال سوم، تایید کرده بود. او باور داشت، وقتی بی‌ثباتی اقتصاد سرمایه‌داری، از حد می‌گذرد، ماهیت آنارشیک تولید سرمایه‌داری، رسواتر می‌شود. سود انحصاری و ابرسودها به مدار رشد تصاعدی می‌رسند. سرمایه انحصاری، استثمار طبقه کارگر را در اشکال جدید تشدید می‌کند. خودکارسازی و «عقلانی‌سازی» در سرمایه‌داری، مصیبتِ زحمتکشان می‌شود. طبقه کارگر عملاً با مبارزه و نزاع، برخی از خواسته‌هایش برای بقا را به دست می‌آورد و استاندارد زندگی‌اش به پایین‌ترین استانداردهای دوران جنگ می‌رسد. با وجود وعده‌های بورژوازی، اشتغال کامل، به صورت موقتی فراهم می‌شود. انحصارطلب‌ها، به منافع توده‌های وسیع دهقانی و بخش‌های بزرگ بورژوازی کوچک و متوسط آسیب‌های جدی می‌زنند. فقر توده‌ها روزبه‌روز وحشتناک‌تر می‌شود. تئوریسین‌های بورژوایی و برخی از تجدیدنظرطلبان  مدعی تبدیل سرمایه‌داری مدرن به «سرمایه‌داری مردمی» و «دولت رفاه» برای غلبه بر هرج‌ومرج تولید و بحران‌های اقتصادی می‌شوند. زوال سرمایه‌داری حتی کشورهای امپریالیست را به سرزمین بیکارها تبدیل می‌کند. تخصیص بیش‌ازحد اعتبارات به صنایع نظامی، به قیمت کاهش سطح زندگی زحمتکشان تمام می‌شود. توسعه‌یافته‌ترین کشورهای سرمایه‌داری مانند آمریکا، شروع به تخلیه ثروت و منابع طبیعی کشورهای آسیایی یا آفریقایی می‌کنند تا مانع از پیشرفت آنها شوند و حتی با توسل به سیاست بلوک‌های نظامی و «کمک‌های اقتصادی»، دامنه کنترل‌گری خود را بیشتر کنند، آزادی‌های دموکراتیک را از زحمتکشان سلب کنند، مانع مبارزه توده‌ها برای پیشرفت اجتماعی شوند و از سویی این کشورها را در مسابقات تسلیحاتی و هسته‌ای، درگیر سیاست تدارک جنگ‌های تهاجمی جدید و انجام فعالیت‌های خرابکارانه علیه کشورهای بی‌طرف کنند و توامان عقب‌ماندگی آنها را بیشتر کنند. عقب‌ماندگی که بی‌شک پیامد تقسیم کار سرمایه‌داری بین‌المللی است. مانع از غلبه بر وابستگی اقتصادی می‌شود و به کشورهای امپریالیستی اجازه می‌دهد از طریق سازوکار بازار سرمایه‌داری جهانی و با اشکال مختلف «کمک و حمایت‌های مالی»، سودهای کلان جمع‌آوری کنند، در رشد مالکیت خارجی و ادغام در اقتصاد کشورهای جوان تازه آزادشده، سدساز باشند و در تحمیل معاهده‌های تجاری و اقتصادی نابرابر بر آنها، عامل و دلال اصلی شوند. یا وقتی مبارزات بزرگی بین نیروهای کار و سرمایه، دموکراسی و ارتجاع، آزادی و استعمار به جریان می‌افتد تا برای مثال، پیروزی انقلاب مردمی در کوبا به الگویی باشکوه برای مردم آمریکای لاتین تبدیل شود یک جنبش ضداستعماری برای آزادی و استقلال ملی به‌طور غیرقابل مقاومتی در آفریقا گسترش یابد. قیام ملی ضدامپریالیستی در عراق با موفقیت به پایان برسد. اقدامات شدید توده‌ها در ایتالیا در دفاع از دموکراسی، عزم ستیزه‌جویانه کارگران را بیشتر کند. مبارزه برای دموکراسی، علیه رژیم ارتجاعی قدرت شخصی، در فرانسه شتاب بیشتری بگیرد. اعتصابات بزرگ طبقه کارگر در ایالات‌متحده آمریکا، آرژانتین، اروگوئه، شیلی، هند، بریتانیا، کانادا و بلژیک بیشتر شود. ضربه‌ای اساسی به دولت‌های دست‌نشانده آمریکا در کره جنوبی و ترکیه وارد آید. در ویتنام جنوبی و لائوس، جنبش‌های ملی‌ـ‌دموکراتیک علیه امپریالیست‌های آمریکایی و تندروهای آنها، توسعه یابد. جنبش توده‌ای در دفاع از صلح در تمامی قاره‌ها افزایش یابد، یعنی مرحله جدیدی در توسعه بحران عمومی سرمایه‌داری آغاز شده و زمان آن رسیده است که پوسیدگی ستون‌های نظام سرمایه‌داری پذیرفته شود؛ بدین معنا که دنیا باید به راه‌های دیگر توسعه که متکی به سیاست‌های غیرسرمایه‌داری است تکیه کند و قانع شود همان‌گونه که مارکسیست‌ـ‌لنینیست‌ها تاکید دارند، اتکا به راه رشد غیرسرمایه‌داری قطعاً آینده درخشانی خواهد داشت. البته مشروط به آ‌نکه بدانیم این باور هیچ وجه مشترکی با تلاش‌های سیاسی خطرناک، تئوری‌های ضعیف برای عبور از یک انقلاب آزادیبخش ملی به انقلاب سوسیالیستی یا یکسان دانستن آن با نوسازی سوسیالیستی ندارد؛ چون عقاید مارکسیستی، ناشی از درک سالم از ضرورت مبارزه طولانی است و مارکسیست‌ها از مشکلات بزرگی که در مبارزه برای غلبه بر بقایای استعمار بروز می‌یابد، آگاهی دارند. بماند که مصوبات کمینترن هم نشانگر پیش‌بینی‌های مهم تاریخی و ارائه پاسخی تازه به مساله امکان حذف سرمایه‌داری از حیث نظام حاکم و سوگیری سوسیالیستی است.»

پختن در دیگ سرمایه‌داری

«لنین و مصوبات کمینترن، طبق استدلال اولیانوفسکی در تحلیل کتاب‌های «بیماری کودکی؛ چپ‌گرایی در کمونیسم»، «کمینترن و خاور؛ رویداد پس از انقلاب کبیر سوسیالیستی اکتبر» و «اسناد انترناسیونال کمونیستی مسکو»، عملاً مبنای زایش فکری و توسعه سمت‌گیری سوسیالیستی یا همان اصطلاح رایج راه رشد غیرسرمایه‌داری هستند. لنین، قاطعانه بر این دیدگاه اصرار داشت که کشورهای عقب‌مانده در اقتصاد، طبق شرایطی مشخص می‌توانند مرحله رشد سرمایه‌داری را کوتاه کنند یا یکسره آن را دور بزنند و به پیشرفت برسند. یکی از این شرایط، رشد آگاهی سیاسی و دامنه وسعت تشکلی و حزبی مستقل توده‌های زحمتکش و ستمدیده است و شرط دیگر که فقط پس از پیروزی انقلاب سوسیالیستی اکتبر روسیه ظهور کرده، پرولتاریای قدرتمند است. پرولتاریا، با قوام‌بخشی اقتدار خود در کشورها و با تبدیل سوسیالیسم از نیروی ملی به بین‌المللی، می‌تواند نفوذ روزافزونی بر سیاست جهانی داشته باشد و به کشورهای کمونیستی ضعیف و توسعه‌نیافته، وظیفه ایجاد پیوندهای نزدیک میان توده‌های انقلابی کشورهای خاور، پرولتاریای جهانی و اتحاد با جماهیر شوروی را بدهد. از سویی، کشورهای عقب‌مانده با ایجاد نظام سیاسی خلقی به رهبری سازمان‌های انقلابی توده‌ای می‌توانند با طی کردن مدارج از رشد به کمونیسم برسند و تشکیل گردان مستقل سازمان‌های حزبی را پیش‌شرط چنین رشدی بدانند. درواقع کشورهای کمترتوسعه‌یافته، با این روش می‌توانند نه از راه سرمایه‌داری بلکه با دور زدن یا کوتاه کردن مرحله سرمایه‌گذاری هم به کمونیسم برسند. فرمولی که در چهارمین کنگره کمینترن به‌طور جامع مطرح شد تا وقتی از راه رشد غیرسرمایه‌داری حرف زده می‌شود، قاطعانه و به پیروی از سوسیالیسم علمی این فکر طرد شود که کشورهای بازمانده از توسعه اقتصادی، فقط پس از پخته شدن در دیگ سرمایه‌داری است که می‌توانند به سوسیالیسم برسند و بر همین مبنا، حرکت کشورها در مرحله دگرگونی‌های عمومی دموکراتیک، ضدامپریالیستی و ضدفئودالی که با محو مالکیت سرمایه‌داری بزرگ، بورژوازی کمپرادور و گاه ملی، ملازمت دارد می‌تواند با تکیه بر توده‌های زحمتکش صورت بگیرد. درواقع، اتحاد استوار احزاب کمونیست و کارگری و مردم کشورهای سوسیالیستی و وفاداری آنها به مارکسیسم‌ـ‌لنینیسم می‌تواند منبع اصلی قدرت و شکست‌ناپذیری هر کشورـ‌اردوگاه سوسیالیستی باشد. موضوعی که کمونیست‌ها هم به‌زعم لنین و با تبعیت از مارکسیسم‌ـ‌لنینیسم، به آن اعتقاد دارند و پذیرفته‌اند که اگر شرایط عینی و ذهنی به سرکردگی طبقه کارگر در کشوری معین همچنان شکل نگرفته اما درعین‌حال، برنامه ضدسرمایه‌داری برای پیشرفت اجتماعی‌ـ‌اقتصادی تا حدودی به رهبری دموکرات‌های انقلابی ملی اجرایی می‌شود، این خود به منزله دستاورد عمده انقلاب آزادیبخش ملی و سوسیالیسم علمی است و روند انقلاب و انتگراسیون جهانی علیه امپریالیسم را عمیق‌تر می‌کند. امپریالیسمی که قوی‌تر شده و با نوع خود در دوران جنگ سرد متفاوت است و پیش‌شرط‌های خاص خود را برای عدم ایجاد شکاف در همبستگی توده‌ها می‌خواهد.»

اعتراض سرخ

برای مبارزه با امپریالیسم مدرن، بر اساس آینده‌نگری لنین، نیاز است تا در اولین گام، یک قدرت انقلابی-‌دموکراتیک از طبقه کارگر و نیروهای میهن‌پرست جهانی پدید آید تا در جریان روندهای انقلابی، به دموکراسی سوسیالیستی (دیکتاتوری طبقه کارگر) تبدیل شود و در یک اجماع جهانی آمادگی رویارویی با امپریالیسم را بیابد. البته واضح است که امروز طبقه کارگر در بیشتر کشورهای جهان به‌تنهایی در موقعیتی نیست که بتواند قدرت را به دست آورد. او به متحدانی در قالب طبقات نیمه‌پرولتاریا، غیرپرولتاریا و سایر اقشار اجتماعی جامعه نیاز دارد. کمااینکه در سال‌های قبل از انقلاب اکتبر نیز همین‌طور بوده است؛ ولی با این تفاوت که در جریان انقلاب اکتبر، طبقه کارگر یک متحد انقلابی عظیم و قدرتمند در شخص دهقانان داشت که اکثریت غول‌پیکر مطلق جمعیت را تشکیل می‌داد و از نزدیک با تقاضای ملی شدن و تقسیم جامعه متحد شده بود. درواقع، صاحبان زمین و دیکتاتوری پرولتاریا در قوی‌ترین اتحاد ابتدا در طبقه کارگر با فقیرترین دهقانان و بعدها در اتحاد با دهقانان متوسط تجسم می‌یافت، وضعیتی که امروز به‌طور قابل‌توجهی متفاوت است. اکنون، خود کارگران، در چارچوب جامعه احیاشده بورژوایی، هنوز حتی با استفاده از فرمول کارل مارکس به «طبقه‌ای برای خود» تبدیل نشده‌اند. این کارگران، قشر تازه‌پدید‌آمده‌ای با مالکیت خصوصی از دهقانان (عمدتاً کوچک) هستند که معمولاً به‌سختی امرار معاش می‌کنند و آنها را کشاورز می‌نامند. به‌واقع، آنها، بخش نسبتاً بزرگی از نمایندگان سابق طبقه کارگران‌اند که به لایه‌ای از خرده‌بورژوازی در شهر و روستا تبدیل شده‌اند و عمدتاً به ارائه خدمات مختلف و تجارت ناچیز خرده‌فروشی مشغول هستند. حتی این قشر، به‌اصطلاح کارمندان دولتی و سایر لایه‌های بین‌طبقاتی هستند که برای نان و آب زندگی می‌کنند؛ از پزشکان، فرهنگیان، کتابداران، معلمان، مربیان پرورشگاه‌ها و مهدکودک‌ها گرفته تا کارکنان موزه، دانشجویان، دانشجویان تحصیلات تکمیلی، دانشجویان دکترا، دانشمندان، مقامات خرد و کارمندان ارگان‌های دولتی، منطقه‌ای و شهرداری‌ها، مستمری‌بگیران و حتی زنان خانه‌داری که دغدغه‌شان تامین غذا و لباس است. و این در حالی است که در مقابل آنها، مناصب اصلی اقتصادی را سرمایه‌داران، الیگارشی‌ها، بورژوازی کمپرادور و مقامات عالی‌رتبه فاسد اشغال کرده‌اند و منفعت‌شان در این است که منابع طبیعی منحصربه‌فرد سرزمینی را بی‌رحمانه غارت کنند یا بفروشند. این نیروهای فاسد و زورگو، عملاً دشمن طبقه کارگر با همان طیف وسیع نام‌برده هستند و تقصیر آنهاست که بسیاری از کشورهای غنی از منابع اکنون به نیمه‌مستعمره یا سرزمین مواد خام کشورهای توسعه‌یافته غرب و شرق تبدیل شده و طبقات کارگر و اقشار اجتماعی را در معرض استثمار غارتگرانه بی‌سابقه، امپریالیسم جهانی و الیگارشی کمپرادور قرار داده‌اند و حتی از ورای وضعیت نیمه‌استعماری، استاندارد پایین زندگی، افزایش سریع قیمت‌ها، تورم افسارگسیخته، گرانی، کمبود مواد اولیه، تعرفه‌های بالا و اخاذی‌گونه انرژی و محرومیت دسته‌جمعی از امکانات اجتماعی، آنها را خشمگین کرده‌اند. خشمی که گاه به اعتراض می‌رسد و اعتراض، رنگ خون می‌گیرد. از این حیث، کاملاً بدیهی است که در چنین شرایطی وظیفه اتحاد طبیعی مبارزه طبقاتی پرولتاریا با یک جنبش گسترده میهنی و آزادیبخش ملی به دستور روز و احیای کامل حاکمیت ملی (اقتصادی و سیاسی) و بازگشت به مسیر سوسیالیسم به مفاهیمی جدایی‌ناپذیر برای بسیاری از کشورهای توسعه‌نیافته یا چه‌بسا آزادشده از نظام سرمایه‌داری تبدیل شده است و برای مبارزه با امپریالیسم، تحقق نظریه رشد غیرسرمایه‌داری و سوگیری سوسیالیستی باید منتظر معجزه‌های سیاسی بود. یا شاید نیاز است به گفته اولیانوفسکی، «برای نرفتن به میدان جنگ، دلایل وقوع جنگ را از بین برد و در دوران جنگ‌های هسته‌ای و زرادخانه‌ای، برای مقابله با امپریالیسم و تجدیدنظرطلبی رَدِ پای «گام‌های لنین به سوی سوسیالیسم» را پیدا کرد.»   

پی‌نوشت‌ها:

1- پروفسور توماس تی هاموند، معروف به جنگجوی جنگ سرد که به خاطر ارتباطات دیپلماتیک و آکادمیکش، در میان کرملینولوژیست‌های جهان معروف است نمایی واضح از شخصیت، سطوح اثرگذاری و سخنرانی‌های محرمانه یا خصوصی اولیانوفسکی ارائه می‌دهد و به سخنانی از او می‌پردازد که انتشار رسانه‌ای نداشته‌اند.

2- نخستین رئیس‌جمهور روسیه

دراین پرونده بخوانید ...