شناسه خبر : 41350 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

خاک سیاه

جنگ چگونه فقیر می‌کند؟

 

حامد وحیدی / نویسنده نشریه 

جنگ یکی از دشمنان اصلی اقتصادها و یکی از ویران‌کننده‌ترین نیروهای جوامع است. همین که تیری شلیک شود، سرمایه فرار می‌کند و در ادامه شاهد تخریب سرمایه فیزیکی و زیرساخت‌های اقتصادها خواهیم بود. سال‌ها طول می‌کشد تا راه‌ها کشیده شود، ساختمان‌ها احداث شود، کارخانه‌ها شروع به کار کنند و آدم‌ها به کار مشغول شوند تا نانی به خانه برند و زندگی کنند اما جنگ نه‌تنها رویای یک جامعه را از بین می‌برد که اقتصاد کشور را هم به خاک سیاه می‌نشاند. تهاجم روسیه به اوکراین در ماه‌های اخیر نیز جنگ جدیدی را به وجود آورده است که نتیجه آن رنج و سختی مردم است. همان‌طور که سازمان ملل متحد اشاره کرده است، اولین اولویت برای همه باید پایان دادن به درگیری باشد. هرچه درگیری‌ها بیشتر ادامه یابد، مردم بیشتری می‌میرند و خانه‌های بیشتری خراب می‌شود‌، صلح تنها گزینه مشروع است. اما حتی اگر بمب‌ها و گلوله‌ها فوراً متوقف شوند، سال‌ها طول می‌کشد تا از ویرانی‌های ناشی از آن خلاص شد. به این دلیل که جنگ به درهم شکستن پایه‌های یک جامعه، تخریب زیرساخت‌ها و تضعیف اقتصاد و کاهش سطح رفاه و ارائه خدمات اجتماعی منجر می‌شود. اگر بخواهیم صرفاً به جنبه اقتصادی جنگ توجه کنیم، جنگ به دلیل اینکه مستقیماً معیشت مردم و دسترسی آنها به مواد غذایی را هدف می‌گیرد و باعث اختلال در آن می‌شود، واضح است که فقر را همراه خود می‌آورد. موسسه اقتصاد و صلح (Institute for Economics & Peace) بیان کرده است که 10کشور متأثر از جنگ به طور متوسط 41 درصد از تولید اقتصادی خود را در نتیجه درگیری‌های خود از دست داده‌اند. اما اگر تعریف فقر را گسترش دهیم و فقر را به معنای تامین نیازهای اولیه زندگی تعریف کنیم، آنگاه می‌توان گفت که هیچ چیز مانند جنگ نمی‌تواند به این اندازه به فقر دامن  بزند. دور از انتظار نیست که در ماه‌ها و سال‌های پیش‌رو اوکراین و روسیه و حتی کشورهای همسایه آنها با فقر شدید روبه‌رو شوند. جنگی که در نتیجه اقدامات ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهور روسیه، با پیامدهای اقتصادی شدید مواجه شده و بدون شک برای رفاه انسانی فاجعه‌بار خواهد بود. این تجربه‌ای است که در کشورهایی مانند سوریه، یمن، اتیوپی و افغانستان رخ داده. جنگ‌های طولانی‌مدت در این کشورها زندگی روزمره افراد را به مبارزه‌ای برای بقا تبدیل کرده است. اما چه می‌شود که کشورهایی که درگیر جنگ و تنازعات داخلی هستند، نمی‌توانند رشد کنند و فقر گریبان‌گیر مردم آنها می‌شود؟ در این پرونده می‌خواهیم ببینیم جنگ چگونه کشورها را فقیر می‌کند.

 

دو دیدگاه متفاوت از جنگ

در قیاس با مردم گذشته، ما در دوره‌ای از صلح نسبی به سر می‌بریم، با این حال، این بدان معنا نیست که هیچ درگیری‌ای در جهان امروز وجود ندارد. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری از جنگ‌ها فیصله یافتند و علاوه بر آن، اغلب درگیری‌های منطقه‌ای تحت کنترل قرار گرفتند. طی این سال‌ها، سطح خشونت نسبت به گذشته، کاهش قابل توجهی داشت، اما، به نظر می‌رسد که تعداد جنگ‌ها در سراسر جهان به یک وضعیت پایدار جدید (new steady state) رسیده است و برای مدت زیادی در این وضعیت باقی مانده و تنها نوع این جنگ‌ها نسبت به گذشته تغییر یافته است. جهانی که در سال‌های گذشته، از طریق رقابت بین شرق و غرب سازمان‌دهی می‌شد، در حال حاضر با درگیری‌های قومی‌-‌مذهبی و همچنین سازمان‌های تروریستی بین‌المللی و گروه‌های تبهکار شناخته می‌شود. طبق داده‌های شورای روابط خارجی (CFR)، 27 درگیری جاری در سراسر جهان در حال رخ دادن است که بی‌شک بر وضعیت معیشت مردم کشورهای درگیر موثر است.

اگرچه جنگ یکی از مخرب‌ترین اقدامات بشر است، اما هنوز در مورد جنگ و تاثیرات آن بر اقتصاد نظرات و دیدگاه‌های متفاوتی وجود دارد. یکی از نگرش‌های مدرن درباره جنگ و هزینه‌های نظامی مرتبط با آن، این است که تصور می‌شود، رابطه مثبتی بین جنگ و پیامدهای اقتصادی وجود دارد؛ به عبارت دیگر، تعداد قابل توجهی از مردم بر این باورند که جنگ از طریق کاهش بیکاری باعث بهبود شرایط اقتصادی و افزایش تولیدات کشور می‌شود. به عنوان مثال، اقتصاددانان بسیار بانفوذ مانند پل کروگمن و مارتین فلدساتین، چهره سازنده‌ای از جنگ برای اقتصاد تصویر می‌کنند. آنها معتقدند کاهش هزینه‌های نظامی، می‌تواند برای بسیاری از مشاغل، آسیب‌زا باشد. برخی حتی به این نتیجه رسیده‌اند که سرمایه‌داری به جنگ نیاز دارد، بدون آن، رکود اقتصادی همواره مانند سایه آن را همراهی می‌کند. به طور مثال برای جنگ جهانی دوم اغلب گفته می‌شود که جهان را از رکود خارج کرده است، و از آن زمان جنگ به عنوان یک محرک رشد اقتصادی معرفی شده است. اما استیگلیتز، اقتصاددان و برنده جایزه نوبل، در این‌باره می‌گوید: «امروز ما می‌دانیم که این گفته‌ها بی‌معنی است. رونق دهه 1990 نشان داد که صلح از لحاظ اقتصادی به مراتب بهتر از جنگ است. جنگ خلیج (1991) نشان داد که جنگ به طور جدی می‌تواند برای اقتصاد بد باشد.» استیگلیتز همچنین معتقد است که جنگ عراق در دهه گذشته برای اقتصاد تاثیر مخربی داشته است. در همین راستا، بسیاری از اندیشمندان اقتصادی بر این باورند که جنگ‌ها و خشونت‌های منطقه‌ای، با از بین بردن سرمایه انسانی و فیزیکی، باعث کاهش سرمایه‌گذاری و ایجاد موانع بر سر راه رشد و توسعه کشورها خواهد شد. کلیفورد ثیز و کریستوفر بام نیز در مقاله خود که با نام «تاثیر جنگ بر رشد اقتصادی» که در سال 2020 به چاپ رسید نشان می‌دهند که جنگ تاثیر بسزایی بر تولید داخلی سرانه کشورها دارد و باعث کاهش آن خواهد شد. بررسی‌های پژوهش آنها، این فرضیه را که جنگ برای کسب‌و‌کار مفید است و از طریق کاهش بیکاری باعث رشد اقتصادی می‌شود رد می‌کند. ثیز و بام با استفاده از مجموعه‌ای از داده‌های مربوط به جنگ‌ها و درگیری‌های مسلحانه به این نتیجه مهم رسیدند که جنگ از طریق کاهش نیروی‌کار و سرمایه‌گذاری، از بین بردن سرمایه‌های فیزیکی و انسانی و همچنین کاهش ارتباط تجاری با دیگر کشورها، سبب کاهش GDP سرانه کشورخواهد شد که در نهایت باعث وخیم‌تر شدن اوضاع کشورها در دوران جنگ، هم از نظر تولید و هم از لحاظ مصرف می‌شود. این خود مانع بزرگی بر سر راه توسعه و رشد اقتصادی کشورها، به ویژه کشورهای کم‌درآمد، محسوب می‌شود. آلن گرینسپن، رئیس پیشین فدرال‌رزرو، نیز در این‌باره با ثیز و بام هم‌نظر است. در سال 1991، گرینسپن گفت که درگیری طولانی‌مدت در خاورمیانه به اقتصاد کشورهای درگیر آسیب زیادی وارد می‌کند. او در سال 1999 در سخنرانی خود این موضوع را دوباره مطرح کرد که جوامع به خرید بیمه نظامی (استفاده از ابزارهای نظامی برای حفظ امنیت و تمامیت ارضی ملی) به همان اندازه‌ای نیاز دارند که برای توسعه منابع انسانی خود لازم است هزینه کنند. اما در حالی هزینه بیشتری صرف امور نظامی می‌شود که اعتباری را که می‌تواند در جهت بهبود بهره‌وری اقتصاد شود، به طور کلی در امور نظامی تلف می‌شود. علاوه بر این، تجزیه و تحلیل مولفه‌های اقتصاد کلان همچون تولید ناخالص داخلی، تورم و بیکاری طی جنگ جهانی دوم و جنگ و درگیری‌های بعدی نشان می‌دهد افزایش هزینه‌های نظامی چندین اثر اقتصادی ناخوشایند برای جامعه به ویژه قشر کم‌درآمد دارد. هزینه‌های نظامی به طور مستقیم با گرفتن مالیات، از جیب مردم پرداخت می‌شود که افزایش این هزینه‌ها باعث کوچک‌تر شدن درآمد مردم و در نتیجه پایین آمدن مصرف جامعه و سرمایه‌گذاری می‌شود که در نهایت بر میزان تولیدات کشور نیز اثر منفی خواهد داشت. پس می‌توان گفت که اثرات منفی اقتصادی جنگ و درگیری بر پیامدهای مثبت اندکی که دارد می‌چربد و فشار مضاعفی بر مردم جنگ‌دیده وارد می‌کند. حال می‌خواهیم ببینیم که جنگ چگونه باعث فقیرتر شدن افراد جامعه می‌شود.

 

اختلال در سیستم غذایی و بهداشتی

در حال حاضر 27 جنگ و درگیری در جهان در حال انجام است که برخی از این درگیری‌ها برای چندین دهه ادامه دارد و برخی دیگر تنها چند سال است که از شروع آن می‌گذرد. نتیجه همه این درگیری‌ها یکسان است؛ فاجعه. در یمن، سال‌ها جنگ داخلی و بمباران به رهبری عربستان سعودی، بدترین بحران انسانی جهان را ایجاد کرده است. بیش از 21 میلیون نفر در کشور، از جمله 11 میلیون کودک، به کمک‌های بشردوستانه فوری نیاز دارند. تقریباً 2 /16میلیون نفر از جمعیت این کشور برای به دست آوردن حتی کمترین مقدار غذای مورد نیاز برای زنده ماندن، تلاش می‌کنند. بحران‌های بهداشت عمومی از همه‌گیری کووید 19 تا شیوع وبا، سیستم بهداشتی این کشور را تحت‌تاثیر قرار داده است. گروه‌های بشردوستانه در حال حفر چاه‌های جدید هستند تا مردم بتوانند به آب کافی برای زندگی دسترسی پیدا کنند. به گزارش بی‌بی‌سی، جنگ داخلی جاری در اتیوپی شرایطی شبیه قحطی برای 400 هزار نفر ایجاد کرده، تامین 80 درصد داروهای ضروری را مختل کرده و بیش از دو میلیون نفر را از خانه‌های خود بیرون رانده است. نتایج جنگ روسیه و اوکراین نیز کم‌کم در حال نمایان شدن است. روسیه بزرگ‌ترین صادرکننده گندم، آهن خام، گاز طبیعی و نیکل در جهان است و سهم قابل‌توجهی از صادرات زغال‌سنگ، نفت خام و آلومینیوم تصفیه‌شده را در اختیار دارد. روسیه و بلاروس جزو مهم‌ترین تامین‌کنندگان کود در جهان هستند. اوکراین نیز از جمله صادرکنندگان کلیدی مواد غذایی مانند گندم و روغن تخمه آفتابگردان است. پس دور از انتظار نیست که شروع جنگ این دو کشور تاثیر بزرگی نه‌تنها بر اقتصاد این کشورها بلکه بر دیگر کشورهای جهان نیز داشته باشد. بر اساس گزارش جدید بانک جهانی، جنگ در اوکراین به بزرگ‌ترین شوک قیمت کالاها از زمان بحران نفتی 1973 منجر شده است. قیمت انرژی در سال منتهی به مارس 2022، 448 درصد و قیمت مواد غذایی و کود به ترتیب 84 درصد و 222 درصد افزایش یافت. همه اینها نشان می‌دهد که جنگ فاجعه‌بار است. شروع درگیری و جنگ به طور قطع با تضعیف تولید مواد غذایی، تورم سریع قیمت مواد غذایی و کاهش سطح درآمد مردم همراه است که در نهایت باعث توان خرید غذایی مردم می‌شود. این همان چیزی است که به آن فقر می‌گویند.

 

تخریب زیرساخت‌ها

جنگ زیرساخت‌های کلیدی جامعه، از سیستم‌های آب‌رسانی و فاضلاب گرفته تا مراکز انرژی و بیمارستان‌ها را نابود می‌کند. در چنین شرایطی دولت‌ها اغلب توانایی ارائه خدمات اجتماعی اولیه مانند جمع‌آوری زباله، اختصاص بودجه کافی برای مدارس و پرداخت یارانه‌های کمکی به افراد نیازمند را از دست می‌دهند. از طرفی با از بین رفتن سرمایه فیزیکی، افراد زیادی برای نجات جان و مال خود به کشورهای دیگر مهاجرت می‌کنند و علاوه بر فرار سرمایه از کشور، عده زیادی متخصص و نیروی‌ کار نیز از کشور خارج می‌شوند که بر میزان تولید تاثیر بزرگی می‌گذارد.

با سقوط بمب‌ها بر اوکراین، بخش‌های کلیدی زیرساخت‌ها -‌جاده‌ها، بیمارستان‌ها، پل‌ها، سیستم‌های آبیاری، مراکز ذخیره انرژی و ساختمان‌های مسکونی‌- در حال نابودی هستند. پس از پایان یافتن درگیری‌ها نیز، مبالغ هنگفتی باید صرف شود تا بازسازی صورت گیرد. این یعنی در سال‌های آتی بخش بزرگی از بودجه اوکراین به ترمیم و بازسازی زیرساخت‌ها تخصیص پیدا می‌کند که ممکن است سال‌ها به طول بینجامد. از طرفی درگیری‌ها، تهدید بزرگی برای سلامت عمومی افراد به حساب می‌آیند. احتمال شیوع بیماری‌ها افزایش می‌یابد و بیماری‌های معمولی، مرده‌های بیشتری خواهند داشت. این موضوع به این دلیل است که مراکز بهداشتی بیشتر بر روی درمان مجروحان جنگ تمرکز می‌کنند، مردم ممکن است از ترس خشونت از بیمارستان‌ها اجتناب کنند، کارکنان مراقبت‌های بهداشتی اغلب بیش از حد کار می‌کنند، ممکن است به دلیل حملات، حین عمل برق قطع شود و منابع و امکانات مورد نیاز (مثل مخازن اکسیژن) ممکن است کمیاب شوند. جنگ همچنین یکپارچگی محیط‌ها را تخریب می‌کند، زیرا سلاح‌های مدرن و موشک‌های امروزی تاثیر منفی شدید بر روی هوا، خاک و سطوح آبی دارد که در نهایت باعث آلودگی اکوسیستم‌ها و از بین رفتن آن می‌شود که تا مدت‌ها بر بهداشت عمومی نیز موثر خواهد بود.

83

تضعیف نیروی انسانی و افزایش نابرابری

جنگ مردم را آواره می‌کند، بچه‌ها را مجبور به ترک کلاس‌های درس می‌کند، نابرابری جنسیتی را بدتر می‌کند و مردم را در معرض سطوح شدید خشونت قرار می‌دهد. ده سال جنگ در سوریه بیش از 350 هزار کشته و 6 /6 میلیون آواره برجای گذاشته و برای میلیون‌ها کودک، آموزش رسمی را غیرممکن یا تجربه‌ای تلخ و استرس‌زا کرده است. صدها مدرسه بمباران شده‌اند و بسیاری از مدارس دیگر فاقد سرویس بهداشتی، سیستم گرمایشی و تهویه مناسب و برق هستند، البته کم بودن تعداد معلمان را نیز باید به این مشکلات اضافه کرد. این یعنی کاهش سرمایه انسانی در کشور.

پس از هر فاجعه‌ای، نابرابری بدتر می‌شود زیرا ثروتمندان و افراد دارای ارتباط خوب از خلأ قدرت در حکومت، صنعت و منابع برای منافع خود سوءاستفاده می‌کنند. نابرابری تنها در بخش درآمدی و توزیع ثروت بین افراد نیست، بلکه جنگ و درگیری، نابرابری‌های اجتماعی و تبعیض جنسیتی و قومیتی را نیز به همراه خواهد داشت. هنگامی که ارتش دشمن وارد خاک یک کشور می‌شود، خشونت جنسی را اغلب به عنوان یک سلاح ظالمانه به کار می‌گیرد که صدمات جبران‌‌ناپذیری برای قربانیان آن خواهد داشت. از طرفی تبعیض نژادی و جنسیتی، برای اقتصاد جامعه نیز مشکلات فراوانی به همراه خواهد داشت. گروه بزرگی از افراد جامعه نمی‌توانند به بازار کار وارد شوند که بر تولیدات کشور و سطح درآمد آن تاثیر می‌گذارد و جامعه را به سمت فقیر شدن می‌برد. تصرف اخیر افغانستان توسط طالبان پس از 20 سال درگیری، اقتصاد این کشور را به‌شدت تحت‌تاثیر قرار داده است، به طوری که برخی از مردم این کشور اعضای بدن خود را برای تهیه نان می‌فروشند. حقوق زنان پس از چندین سال بهبود، به‌شدت کاهش یافته است. با فروپاشی نظام‌های حقوقی در این کشور، زنان در خانه با خشونت‌های خانگی مواجه می‌شوند. زنان برای کار کردن در افغانستان با شرایط سختی مواجه شده‌اند که عرصه را برای ورود آنها به بازار کار بیش از پیش سخت‌تر کرده است.

در کمتر از چند هفته از شروع جنگ روسیه و اوکراین نیز، میلیون‌ها پناهنده از اوکراین گریختند، مهاجرتی که می‌تواند بازار نیروی کار این کشور را برای سال‌های سال با مشکل مواجه کند که نتیجه آن کاهش میزان تولید و محروم شدن خانواده‌ها از منابع اولیه درآمد است. اقتصاد این کشور در حال حاضر تا حد زیادی به بن‌بست رسیده است و تنها ضروری‌ترین بخش‌ها در حال فعالیت هستند، زیرا تمام توجهات معطوف به دفاع از خود و تلاش برای بقاست. در روزهای اخیر، مدارس در اوکراین به طور کامل تعطیل شده‌اند و 350 هزار دانش‌آموز بدون آموزش رسمی باقی مانده‌اند. با ادامه جنگ، بسیاری از این کودکان یتیم می‌شوند که آسیب روحی شدیدی به آنها وارد خواهد کرد که نتیجه آن از پیش مشخص است؛ جنگ اقتصاد این کشور را هم به خاک سیاه می‌نشاند. 

دراین پرونده بخوانید ...