شناسه خبر : 40685 لینک کوتاه

خشم و هیاهو

آیا جامعه امروز ما، خشمگین‌تر از گذشته است؟

 

شادی معرفتی / نویسنده نشریه 

نمای داخلی: آسانسور، شهرک اکباتان، زن و مرد پیری که چمدانی در دست، پشت به دوربین ایستاده‌اند، از آسانسور خارج می‌شوند و چمدان سنگین را به سختی حرکت می‌دهند تا آن را در یکی از سطل‌های زباله شهرک بیندازند. نمای خارجی: میدان کسایی اهواز، مرد جوانی سر بریده همسر جوانش را در دست گرفته و آن را در خیابان‌های اهواز می‌گرداند. اینها تنها دو صحنه از حوادثی است که در سال 1400 در شبکه‌های اجتماعی ایرانیان، ترند شد. هر روز صبح که خبرها را در موبایلمان می‌خوانیم، با انفجار اخبار خشونت روبه‌رو می‌شویم. خشونت به بخشی عادی از زندگی ما تبدیل شده است. نسبت به آن چنان بی‌حس شده‌ایم که نسبت به گرانی، فقر و تورم. دردی که آن‌قدر مزمن شده که دیگر حس نمی‌شود.

برای فهم بهتر مساله خشونت‌ها به عنوان یکی از مسائل اجتماعی در خانواده و به‌ویژه حوزه عمومی باید به ریشه‌های تاریخ اجتماعی پرفرازونشیب چندین هزارساله ایران رجوع کرد. تاریخ جامعه ایران با مضامینی همچون ساختار قومی، ایلی، طایفه‌ای و عشیره‌ای شناخته شده و در هر دوره تاریخی یکی از خاندان‌ها  بر کشور حکمرانی داشته است. چیرگی آنها بر عامه مردم توام با جنگ‌ها، خونریزی‌ها، غارت‌ها، چپاول‌ها و استثمار بوده است. این مساله موجب شده ارزش‌های اخلاقی و انسانی به معنای درست در جامعه پا نگیرد و آزادی و اعتماد در بین مردم ریشه ندواند. از همین‌رو، الگوی اعمال زور و خشونت از ساختارهای سیاسی کلان جامعه به عنوان الگوی قابل استفاده در کنش‌های زندگی روزمره نیز به کار گرفته می‌شد.

خشونت در سراسر تاریخ ایران در همه فضاها به شکل واضح وجود داشته و به عنوان یک کنش برای اعمال قدرت بر رعایا و زیردستان به‌کار گرفته می‌شد. در دوران معاصر با رخداد انقلاب مشروطه، کودتاها، جنبش‌های اجتماعی و سیاسی ساختار اجتماعی جامعه ایرانی تا حدود زیادی دگرگون شد و طی سده اخیر تجربه‌های نو را پشت سرگذاشتیم اما به‌رغم همه تحولات بخش عظیمی از فرهنگ سنتی را به دوران در حال تجربه توسعه و مدرنیته انتقال دادیم. با وجود این اگر هر دوره تاریخ ایران را با دوره‌های مشابه از سرزمین‌ها و تمدن‌های دیگر مقایسه کنیم، می‌بینیم خشونت‌های قومی و نژادی، جنگ‌های دینی و خشونت مجرمانه، کمتر از سرزمین‌های دیگر بوده است. پس چرا چهره خشونت در جامعه امروز ایران اینچنین برهنه و عریان شده است؟ دلایل افزایش خشونت در جامعه امروز ما چیست؟

 

تاثیر اقتصاد بر تولید خشونت

در آسیب‌شناسی خشونت در فضای امروز ایران، به نظر می‌رسد اقتصاد نخستین رتبه را به خود اختصاص داده است. اقتصاد نه‌تنها با خشونت، بلکه با اعتیاد، بیکاری، افزایش سرقت و مانند آن ارتباط دارد. در جامعه‌ای که تقسیم منابع به شکل نامتوازن توزیع می‌شود و این تقسیم نامتوازن، هر روز در شبکه‌های اجتماعی به نمایش گذاشته می‌شود، وقتی نوجوانانی که توانایی برآوردن نیازهای اولیه خویش را ندارند، عکس آپارتمان‌های لوکس، خودرو‌های لاکچری و سفرها و رستوران‌های گران‌قیمت یک قشر خاص را هر لحظه در اینستاگرام، ترول می‌کنند، نتیجه‌ای به جز حس خشم و تحقیر در خود ندارد. ما امروز دچار شکاف طبقاتی نیستیم، ما دچار گسل طبقاتی شده‌ایم و جامعه نابرابر آبستن بحران تضاد و اختلاف و رفتارهای پرخاشگرانه است. در جامعه‌ای که افراد شبانه‌روز تلاش می‌کنند اما محتاج  نان شب هستند؛ فرصت و فضایی برای خلق روابط آزاد، دوستانه، صمیمی و پایدار باقی نمی‌ماند و در همین فضاست که خشونت شکل می‌گیرد.

پدیده‌هایی مثل اعتیاد، کارتن‌خوابی، کودکان کار، زنان تن‌فروش، حاشیه‌نشینی و... نتیجه بی‌عدالتی‌ها و رشد خشونت‌ها و به حاشیه رانده شدن گروه‌های حاشیه‌ای جامعه است. وقتی به توسعه زیرساخت‌های اقتصادی در مناطق محروم توجه نشده و طی چندین دهه ۳۹ هزار روستای کشور خالی از سکنه شده و اکنون تهران جمعیتی دارد که نمی‌توانیم نیازهای آنها را تامین کنیم، نتیجه بی‌توجهی به مناطق محروم است. افراد یا برای کارگری به تهران می‌آیند یا تحصیل‌کرده هستند و جذب سیستم اداری می‌شوند؛ نیروهای نخبه‌ای که باید در شهرهای خود بمانند و آنجا را آباد کنند به شهرهای بزرگ می‌آیند و اجتماع محلی خود را از نیروی کار و افراد مستعد خالی می‌کنند و در ادامه همین روند تهران تبدیل می‌شود به شهری پرآسیب که آبستن حوادث است.

نابرابری اقتصادی شدید تیشه به ریشه برابری سیاسی و دموکراسی هم می‌زند. چنان‌که مطالعات معتبر پرشمار نشان داده‌اند برابری بیشتر و تبعیض کمتر در کل جامعه میزان افسردگی، بی‌اعتمادی، خشونت، نارضایتی، اضطراب، انزوا، اعتیاد، انواع طرد و بحران‌های ملی را می‌کاهد و کیفیت زندگی، طول عمر، میهن‌دوستی و شادکامی شهروندان را افزایش می‌دهد و خادم خیر همگانی است. به تعبیر تی‌ام اسکنلن (فیلسوف برجسته لیبرالیسم برابری‌خواه) در کتاب درخشان «چرا نابرابری معضل‌آفرین است»، «فقر معیشتی» به «فقر منزلتی» و «فقر فاعلیت» هم می‌انجامد، نابرابری لااقل به شش دلیل مستحکم غیراخلاقی و معضل‌آفرین است. نابرابری اقتصادی بر مشارکت سیاسی، سلامت، آموزش و بهره‌مندی از آب‌وهوای سالم و امنیت نیز تاثیر می‌گذارد. علاوه بر این، بیکاری، نابرابری‌های جنسیتی، سنی، آموزشی، اجتماعی، مذهبی، قومی و بسیاری نابرابری‌های دیگر را نیز باید در کنار نابرابری اقتصادی در بازتولید خشونت موثر دانست.

 

فرهنگ گفت‌وگو

ما گفت‌وگو را نیاموخته‌ایم. سیاستمداران ما فرهنگ گفت‌وگو را بلد نیستند، هر مناظره و مذاکره‌ای قابلیت تبدیل شدن به مناقشه و منازعه‌ای حاد را در خود نهفته دارد. بحران گفت‌وگو، ضعف در ارتباطات و تعاملات میان‌فردی و کاهش اعتماد اجتماعی هر یک به‌تنهایی می‌تواند موجب بروز نزاع و درگیری شود.

عدم مهارت در گفت‌وگو تنها به عرصه سیاست ختم نمی‌شود، آن را می‌توان در دیگر عرصه‌های اجتماعی به سهولت ملاحظه کرد. در مرحله نخست، هر کس گفت‌وگو را در خانواده می‌آموزد. همسران، پدران، مادران و فرزندان با یکدیگر گفت‌وگو نمی‌کنند و بروز این بحران در بین اعضای خانواده موجب شده که روزبه‌روز با افزایش خشونت و نزاع بین اعضای خانواده مواجه باشیم که از بدترین انواع نزاع‌هاست و زمینه نزاع‌های دیگر را در جامعه مهیا می‌کند. ضعف و اختلال ارتباطی و گفت‌وگو، ناکامی‌های فردی، خلأ عاطفی، کاهش ارتباط کلامی و غیرکلامی بین اعضای خانواده از مهم‌ترین علل نزاع خانوادگی است و از همین رو است که همسرکشی و فرزندکشی به سکه رایج این روزها تبدیل شده است.

برنامه‌های توسعه‌ای ما باید خانواده‌محور و در تلاش برای توسعه ارتباط، گفت‌وگو و تعامل باشد. مهارت‌ها، آگاهی‌ها و درک درست چگونه زندگی کردن و زیر یک سقف بودن باید محور برنامه‌های سازمان‌های مسوول در حوزه فرهنگ و خانواده باشند. اکنون افراد جامعه ما به‌تنهایی رشد می‌کنند و شخصاً توانمند می‌شوند اما نمی‌توانند از سایر جنبه‌ها مثل ایجاد ارتباط صمیمی، متعهدانه و خانوادگی به رشد مناسب برسند. اینکه می‌بینیم خیانت در میان زنان متاهل زیاد شده، نتیجه خشونت است که نتوانسته‌ایم یک فضای ارتباطی رها از سلطه در حوزه کنشگری خانواده ایجاد کنیم. وقتی نمی‌توانیم درک متقابل، صمیمیت، تعهد، عشق، علاقه و احترام حتی به معنای مدرن آن را در خانواده ایجاد کنیم، طلاق عاطفی حتی بر آمارهای طلاق رسمی هم پیشی می‌گیرد.

علاوه بر این، نگاه ما به همه مسائل از منظر سیاست است. حتی نگاهمان به مسائل فرهنگی و اجتماعی هم با عینک سیاست است، فاصله پذیرش فرهنگ رسمی و غیررسمی، مدت‌زمان زیادی است و بسیار مقاومت می‌کنیم تا این فرهنگ را بپذیریم و همین غلبه فرهنگ رسمی بر فرهنگ غیررسمی موجب خشونت در جامعه می‌شود.

 

تعصب کور

باورها و اعتقادات سنتی که می‌تواند خشونت نسبت به زنان و کودکان را تولید کند، در فرهنگ و جامعه ما هنوز زنده هستند و باورهایی هستند که می‌توانند ساختار قدرت را در خانواده و جامعه تعریف کنند؛ همین باورها مبنای خشونت قرار می‌گیرند. خشونت نتیجه نابرابری قدرت در حوزه کنشگری است. جامعه ما تغییراتی را تجربه کرده که بر اساس آن نهاد خانواده تضعیف و بخش زیادی از مسوولیت‌های خانواده به دولت و سایر نهادها واگذار شده، اما مبنای فکری که براساس آن قدرت در دست پدر، همسر یا برادر بزرگ‌تر است همچنان وجود دارد.

انتخاب اینکه کدام ارزش‌های سنت را باید نگه داریم و تقویت کنیم و کدام باورهای ضدتوسعه‌ای را رها کنیم و در دنیای مدرن تا کجا باید پیش برویم و از کدام بینش‌های دنیای مدرن باید فاصله بگیریم، دغدغه و مشکل کنونی جامعه ایران است. با توجه به پیشینه فرهنگی ایران، مردم ایران نمی‌توانند به طور کلی سنت را کنار بگذارند یا اینکه کلاً دنیای مدرن را ترک کنند و خود همین مساله هم موجب اضطراب و عدم‌ارائه واکنش‌های اجتماعی درست در جامعه شده است. در مساله ازدواج و انتخاب همسر نیز میان سنت و مدرنیته جنگ است. بخش‌هایی از سنت را مقاومت کرده و نگه داشته‌ایم و بخش‌هایی از دنیای مدرن را هم پذیرفته‌ایم و همه این تضادها به بازتولید خشونت منجر می‌شود.

 

قانون

بسیاری از معضلات امروز جامعه ما به دلیل فقدان قانون درست و به‌روزشده است. جامعه مدرن شده، اما قوانین به اندازه جامعه نه مدرن شده و نه به‌روز شده است. به‌روز نبودن قانون، درهم‌آمیختگی قوانین رسمی با سنت‌ها و رسومات اجتماعی موجب شده تا مردم احساس اجحاف و تعدی به حقوق خود کنند و قانون را پشتیبان و حامی خویش در مواقع ضروری ندانند که در این صورت مهم‌ترین زمینه جهت درگیری و نزاع به ‌وجود می‌آید. بیکاری، فقر و تورم موجب افزایش ناکامی‌ها و در پی آن خشم و عصبانیت افراد شده است. نافذ نبودن قانون و به‌روز نبودن آن، تاخیر در اعمال قانون، عدم‌رسیدگی صحیح به پرونده‌ها، درگیری‌های افراد مراجعه‌کننده به دادگاه و ماموران، طولانی شدن روند دادرسی، همچنین ضعف در عملکرد نهاد رسانه به عنوان متولی دستگاه فرهنگی در ارائه برنامه‌های آموزشی و آشنایی مردم با حقوق و آیین شهروندی و البته ضعف در عملکرد نهادهای فرهنگی موجب شده تا سطح نهادی نیز خود به مثابه عامل شتاب‌دهنده‌ای در وقوع نزاع‌ها و تداوم آن عمل کند.

از منظر فرهنگی، کاهش تعاملات و ارتباطات اجتماعی، ضعف در نظارت اجتماعی، ناکارآمدی گروه‌های مرجع نسبت به گذشته، نبود الگوهای ارزشمند، عدم‌برنامه‌ریزی جدی و مدون آموزشی به‌ویژه آموزش‌های رسمی از طریق رسانه از جمله مولفه‌هایی است که موجب شده مردم به لحاظ حقوقی نیز با مشکلات جدی مواجه شوند. آنها احقاق حقوق فردی و جمعی خود را در مسیر قانونی با موانع و چالش‌های بسیار روبه‌رو می‌بینند. مداخلات قضایی باید آخرین راهبرد و اقدام ما در حوزه آسیب‌ها باشد. مثلاً اگر در یک خانواده طلاق، اعتیاد، بیماری روانی و... است تا شرایط آنها را نشناسیم و کنترل و درمان نکنیم نمی‌شود کاری کرد و اقدامات قضایی نیز ریشه مشکل را حل نمی‌کند.

مساله ما در کشور کودک‌آزاری، همسرآزاری، خودکشی، اعتیاد و... نیست، این آسیب‌ها نتیجه مسائل مهم‌تری مثل قانون‌گریزی، فساد اداری، اختلاس، بی‌توجهی به سرمایه‌گذاری در مناطق مختلف کشور و... است.

قانونگذار برای بسیاری از خشونت‌ها، ضمانت اجرای کیفری در قانون مجازات را پیش‌بینی کرده است که به‌تنهایی بازدارنده نیست و برای کاهش میزان خشونت در جامعه باید به دنبال راه‌حل‌ها و علل و زمینه‌های بروز خشونت بود و الا قانون به‌تنهایی نه‌تنها بازدارنده نیست، بلکه صرفاً نوشداروی بعد مرگ سهراب است که پس از اعمال یا بروز خشونت اعمال می‌شود. قوانین درستی برای فرزندکشی وجود ندارد و البته بدیهی است که برخی از انواع خشونت نیز مانند معدودی خشونت‌های کلامی تاکنون مورد جرم‌انگاری قرار نگرفته و از هر دو جهت با خلأ مواجه است.

و البته نباید از خاطر برد که اگرچه جرائم خرد احتمال وقوع بیشتری دارند، اما ضریب احتمال تکرار پرونده‌هایی مثل خفاش شب، بیجه یا بابک خرمدین بسیار کم است و نمی‌توان آن را شاخص وضعیت خانواده در ایران تلقی کرد، با این همه نباید اولویت اصلاح قوانین را فراموش کرد.

 

فقدان شادی

جامعه امروز ایران، جامعه‌ای غمگین است. سیاستگذاری کلانی برای تولید شادی وجود ندارد و حکومت در موارد بسیاری، موانع متعددی در مقابل شادی ایجاد می‌کند و حتی در برابر آن ایستادگی می‌کند. گویی ترسی عمیق از شادی در فرهنگ ما جریان دارد.

دولت نقش بسیار مهمی در ایجاد نشاط در جامعه دارد، همه باید برای ایجاد نشاط اجتماعی در جامعه همکاری کنند، برپایی ورزش‌های همگانی و پیاده‌روی و... باید برای ایجاد نشاط افراد در جامعه مدنظر قرار گیرد. برای تولید شادی، فرهنگ‌سازی‌های کلان و بلندمدت صورت گیرد. چراکه شادی از غرایزی است که خداوند در انسان نهاده، و باید روش‌هایی در سطح جامعه برای شادی افراد در نظر گرفته و عملیاتی شود. بهره‌گیری از روانشناسان و جامعه‌شناسان نیز در این راستا باید مورد توجه قرار گیرد.

با ارائه آموزش‌های لازم در حوزه مهارت‌های زندگی در مدارس می‌توان تا حد زیادی از بروز آسیب‌ها در بزرگسالی پیشگیری کرد زیرا می‌آموزند در شرایط مختلف چگونه رفتار و عمل کنند و مهارت‌‌هایی مانند کنترل خشم را می‌آموزند. سیاست‌های ما به سمت سرکوب خانواده رفته در حالی که باید نقش خانواده را پررنگ ببینیم. نبود تفریحات شادی‌آور جمعی، تحریم‌ها و مشکلات اقتصادی، تاخیر در ازدواج، طلاق، تعطیلات آخر هفته و برنامه‌های کسل‌کننده تلویزیون، حتی رنگ‌های محیط اطراف و... مجموعه‌ای از عواملی هستند که باعث بروز خشونت و افزایش نزاع و درگیری می‌شود. اگر موضوع کرونا و استرس، دغدغه‌ها و تبعات ناشی از آن را هم به مسائل عادی بیفزاییم این وضعیت به اعتقاد کارشناسان و دست‌اندرکاران امر نسبت به قبل وخیم‌تر هم شده است.

دنیای فیلم و سریال‌های ایرانی خالی از مفهوم عشق هستند و فی‌نفسه می‌توانند جرم‌زا باشند. بسیاری از سریال‌های تلویزیون، جنبه‌ها و مایه‌های خشونت دارند که در ذهن جوانان تاثیر می‌گذارند. این سوال را باید بپرسیم که چقدر کتاب‌هایی که دارای سیاه‌نمایی هستند، در طول سال چاپ می‌شوند و درنهایت هم جوانی که با مهر و محبت آشنا نشده، برای رهایی از مشکلات خود به خشونت روی می‌آورد. به علاوه نباید از نظر دور داشت که افزایش شادمانی نیز رابطه معکوسی با خشونت در جامعه دارد و هر مقدار که جامعه شادتر باشد، به تبع آن میزان خشونت نیز کاهش پیدا می‌کند. به همین لحاظ نیز تاکید می‌شود که حق بر شادمانی به عنوان نسل دوم حق‌های بشری، باید به صورت مشترک در جامعه اعمال شود نه فردی.

 

چه باید کرد؟

اینها را باید در کنار ازهم‌گسیختگی رفتار جنسی در جوانان دید، که از سویی به سیاست‌های محدودکننده اقتدارگرایانه بازمی‌گردد و از سوی دیگر به خاطر تعارض این سیاست‌ها با فناوری ارتباطات شتاب‌زده دنیا سمت‌وسویی دیگر یافته است. به عبارت دیگر، اگر به ارضای امیال در جامعه ایرانی بنگریم، طیفی وسیع از دلایل سیاسی، اقتصادی و اجتماعی را خواهیم یافت که به دامنه‌ای بزرگ از ناکامی‌های پیاپی دامن زده است. با این اوصاف، اینکه جامعه ایرانی امروز با چنین سطحی از خشونت دست به گریبان است، چندان هم عجیب نیست. برای رفع معضل خشونت، باید سطح استانداردهای اجتماعی در جامعه بالا برود. با بالا رفتن سطح استانداردهای اجتماعی، امنیت روانی مردم هم ارتقا پیدا می‌کند. بنابراین از همان دوران کودکی باید تلاش کنیم تا سطح انتظارات و عواطف را به کودکانمان آموزش دهیم و از طریق آموزش‌وپرورش همدلی را در میان آنها ایجاد کنیم. باید سعی کنیم شیوه‌ها و راهکارهای مدیریت خشم را به کودکانمان آموزش دهیم و تلاش کنیم تا چرخه خشم را کنترل کنیم. مثلاً شرایط ایجاد قلدری یا گردن‌کلفتی را از بین ببریم و شرایط مطلوب تخلیه هیجانی را جایگزین آن کنیم. می‌توانیم میزان نشاط اجتماعی را در جامعه از طریق برگزاری موسیقی و کنسرت و... افزایش دهیم. در این شرایط افراد وارد تعامل و گفت‌وگو شده و زمینه خشم از بین می‌رود. آموزش، فرهنگ‌سازی و حتی بازگشت به سنن ورزش‌های رزمی ایرانی نیز می‌تواند بسیار تاثیرگذار باشد. هنرهای رزمی و ورزش‌های جنگی، درست شبیه به شکل‌های نمادین امروزی‌شان که بازی‌های رایانه‌ای باشد، راهی برای تخلیه کنترل‌شده و گاه نمادین خشونت بوده و هنوز هم هست. بقایای تقریباً منقرض‌شده هنرهای رزمی ایرانی امروز در قالب ورزش باستانی باقی‌ مانده و ضرورت دارد که بازبینی و بازسازی شود، اگر که قرار است با ورزش‌های رزمی مدرن زاده‌شده در خاور دور، رقابت کند.

 

طرح یک پرسش

در انتها به نظر می‌رسد جای طرح یک پرسش خالی است. اگرچه مساله خشونت در ایران امروز، چالشی جدی است و اگر هرچه زودتر فکری به حال آن نشود، به یک فاجعه خواهد انجامید اما نباید از خاطر برد که این خشونت برهنه که در جامعه امروز، نمایان است، مولود جامعه ‌گذار است. آیا همین پرداختن مدام به خشونت، خود به بازتولید خشونت نمی‌انجامد؟ آیا در جامعه دیروز، خشونت وجود نداشته است؟ آیا ما در گذشته، شاهد خیانت، فرزندکشی و همسرکشی نبوده‌ایم؟ نبوده‌اند دخترانی که در برابر چشمان حیرت‌زده مادرانشان، سر بریده شدند؟ نبوده‌اند زنانی که با اندیشه لباس سفید و کفن سفید، سیاهپوش آرزوهای خویش شده‌اند؟ این البته به معنای توجیه کردن این پدیده یا پذیرفتنی بودنش نیست. اما شاید گاهی باید به‌گونه‌ای دیگر دید. شاید آنچه ما امروز شاهدش هستیم، نه افزایش خشونت، که برهنگی خشونت است که شبکه‌های اجتماعی نیز به یاری‌اش شتافته‌اند و نباید از خاطر برد، مردمی که امید ندارند، هیچ ندارند. آیا همین پمپاژ شدید ناامیدی، خودش بازتولید خشونت نیست؟ 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها