شناسه خبر : 40701 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فصل اول

آیا بازارها می‌توانند اخلاقی باشند؟

حتی کسانی که معمولاً نگاه مثبت به بازارها دارند نگران‌اند که ما هنگام سرگرم شدن به فعالیت‌های بازاری، روحمان را می‌فروشیم. مشخصاً نگرانی این است که هر چه بیشتر سرگرم فعالیت بازاری می‌شویم احتمال بیشتری وجود دارد که در بهترین حالت خودخواه و فاسد و در بدترین حالت حریص و پست بشویم.

همان آدام اسمیتی که مشهور است از ظرفیت بازارها برای به ارمغان آوردن ثروت مادی تقدیر می‌کرد، باور داشت که زندگی در جوامع بازار با هزینه‌های اخلاقی همراه است. اسمیت می‌اندیشید که نکند بازارها ما را با هم بیگانه کرده و اخلاق‌مان را فاسد کند. برای مثال اسمیت در کتاب ثروت ملل (1776) استدلال کرد کارگری که در جامعه بازار کار می‌کند، به علت تقسیم کار، عمر خود را صرف انجام «چند عملیات خیلی ساده» می‌کند، در نتیجه «فرصتی پیدا نمی‌کند تا درک و فهم خویش را به‌ کار بندد، یا ابتکار خود را در یافتن ترفندها برای برطرف کردن مشکلاتی که هرگز رخ نمی‌دهند به‌کار گیرد». چون بیشتر مشاغل ما کارهای اصطلاحاً گِل یکنواختی هستند‌. اسمیت معتقد بود کارگر معمولی در جامعه بازار، معمولاً تا آن حد که از هر مخلوق بشری احتمال می‌رود نادان و احمق می‌شود. خمودگی فکری وی نه فقط او را از لذت بردن یا پذیرش نقش در هر گفت‌وگوی عقلانی ناتوان می‌کند، بلکه از هرگونه احساس بخشندگی، نجابت یا غمخواری و متعاقب آن رسیدن به تصمیمی عادلانه نسبت به بسیاری از وظایف حتی معمولی زندگی خصوصی محروم می‌کند.175

در حالی‌ که کارگر با انجام تکراری کاری یکسان در وظیفه تعیین‌شده خود مهارت کسب می‌کند، او «از به‌کارگیری نیروی خود با قوت و پشتکار، در هر شغل دیگری به غیر از آنچه آموزش دیده است، ناتوان می‌شود. به این ترتیب، به نظر می‌رسد کسب مهارت وی در حرفه خاص خودش به زیان فضایل فکری، اجتماعی و نظامی وی تمام شود». طبق نظر اسمیت، زندگی در اقتصادهای بازار، می‌تواند اخلاق ما را فاسد کند.

بر همین سیاق، در کتاب نظریه احساسات اخلاقی، اسمیت (1759) روایتی از فقر اخلاق ارائه کرد که مسبب آن هم رفتن به دنبال توانگری از سوی پسر مردی فقیر بود و توصیف کرد چگونه جامعه تجاری از تنزل اخلاقی پسر مرد فقیر واقعاً منتفع می‌شود. اسمیت پسر مرد فقیر را جاه‌طلبی توصیف کرد که به زندگی راحتی که ثروتمندان از آن بهره می‌برند حسادت می‌کند. او خود را با این باور فریب می‌دهد که اگر پول بیشتری داشت خشنودتر می‌بود. بنابراین او «تمام عمر خود را در تعقیب ثروت و بزرگی سپری می‌کند.» اسمیت می‌گوید، مسخره این است که پسر مرد فقیر برای رسیدن به آرامش خاطر و راحتی‌ای که فقط با پول می‌توان خرید، آرامش و آسایشی را که شاید همه عمر خویش می‌توانست از آن بهره‌مند شود ‌- اگر جاه‌طلبی نداشت و با چنین کله‌شقی در طلب ثروت نبود‌- از دست می‌دهد. پسر مرد فقیر در پایان عمر خود تشخیص می‌دهد جاه‌طلبی وی باعث گمراهی‌اش شده است. اسمیت نوشت «آنگاه که پایش لب گور است، و جسمش با درد و بیماری تحلیل رفته است، سرانجام این نکته را در می‌یابد که ثروت و بزرگی هم آنچنان تحفه‌ای نبوده،... دردسر آن برای دارنده‌اش بیش از همه مزایایی است که در اختیارش می‌گذارد». حسادت پسر مرد فقیر و تلاش‌هایی که کرد ثابت کرد که پوچ و بی‌فایده بوده است.

در حالی‌ که این یک تراژدی از نوع شخصی است، به گفته اسمیت جامعه از عمل خودفریبی پسر مرد فقیر منتفع می‌شود. پسر مرد فقیر شخص قابل حسادتی نیست. اما عمل ناپسند وی برانگیزاننده تلاش اوست که در نهایت به نفع جامعه تمام می‌شود. اسمیت توضیح داد که واقع قضیه این است که بسیاری از ما به این نوع خودفریبی مفید، شاید به عللی متفاوت از پسر مرد فقیر، مبادرت می‌کنیم. به باور اسمیت «بهره‌مند شدن از ثروت و بزرگی، فکر رسیدن به چیزی باشکوه، زیبا و والا را در ما برمی‌انگیزد، که دستیابی به آن، ارزش هرگونه زحمت و تلاشی را دارد که ما آماده هستیم در راه آن تحمل کنیم». طبق نظر اسمیت، همین فریب است که چرخ تولید نوع بشر به حرکت درمی‌آید و به حرکت خود ادامه می‌دهد. همین عامل بود که ابتدا بشر را برانگیخت زمین‌ها را شخم بزند، خانه‌ها را بسازد، شهرها و ممالک مستقل را بنیان نهد و تمام علوم و هنرهایی را که به زندگی بشر جلال و جلا می‌دهند، اختراع کند و بهبود ببخشد.

به نظر می‌رسد تولید، نبوغ و نوآوری که محرک پیشرفت اقتصادی است به جاه‌طلبی، حسادت و در نهایت خودفریبی وابسته باشد.

در حالی که نتیجه‌گیری می‌شود منافع مرتبط با بازارها بر هزینه‌های اخلاقی مشارکت در فعالیت بازار می‌چربد، حتی آدام اسمیت هم معتقد بود مشارکت در فعالیت بازار هزینه‌های اخلاقی بالقوه واقعی مرتبط با آن را دارد. این دغدغه در مرکز همه انتقادهای جدی از بازارها در زمینه‌های اخلاقی جای دارد.

آیا ایرادی به بازارها وارد است؟

دغدغه‌ها درباره اثرات اخلاقی بالقوه منفی مشارکت در فعالیت بازار پیشینه‌ای طولانی دارد. برای نمونه ارسطو استدلال کرد که دو نوع تملک ثروت داریم: یکی اخلاقی و دیگری غیراخلاقی. طبق نظر ارسطو در کتاب سیاست، «دو نوع کسب ثروت داریم... یکی مربوط به مدیریت خانوار است، دیگری تجارت خرده‌فروشی: اولی ضروری و قابل احترام است، در حالی که آنچه مبادله را تشکیل می‌دهد بی‌بروبرگرد محکوم است؛ چون چنین عملی غیرطبیعی و شیوه‌ای برای نفع بردن انسان‌ها از یکدیگر است». مدیریت خانوار رویه‌ای برای استفاده کارا از منابع خانوار است. چنین کاری گاه به شکل افزایش ثروت با سخت‌تر کار کردن در کشتزار، یا برگزیدن راهبردهای جدید برای بهره‌برداری مناسب از منابع، یا خیلی ساده داشتن چیزهای بیشتر نسبت به گذشته است، در حالی ‌که از منابع کمتری نسبت به گذشته استفاده می‌کنید. این گاهی به شکل مبادله پایاپای و فروش مازاد بالقوه تولید درمی‌آید. اما مدیریت خانوار که ارسطو گمان می‌کرد ضروری، شرافتمندانه و طبیعی است فروش مازاد تولید برای کسب سود را دربر نمی‌گرفت. از نظر ارسطو به دنبال سود رفتن غیرطبیعی و نامشروع بود چون او باور داشت این کار لاجرم مستلزم بهره بردن از دیگران است. ارسطو به‌ویژه نگران کسب ثروت فراتر از فراهم کردن «چیزهای ضروری برای زندگی و مفید برای جامعه، خانواده یا حکومت بود». او به‌ویژه منتقد ربا بود، چون ربا مستلزم استفاده از پول برای پول درآوردن بود به جای تسهیل کردن مبادله که کارکرد طبیعی آن است. پس از نظر ارسطو خرده‌فروشی و ربا، که به‌طور حتم اقتصادهای بازار را به پیش می‌برد از پیش محکوم بود.

سِنت توماس آکویناس با دغدغه‌های ارسطو درباره ثروت مهارنشده که از طریق مبادله خرده‌فروشی تملک می‌شود از اساس همراهی می‌کرد. اگرچه آکویناس مخالفتی با مبادله بازار نداشت، اما آن را نه کاری نیک و نه در مخالفت با نیکی می‌دانست، در عین حال نگران بود منافع تجارت اگر از سطحی معین فراتر برود نامشروع شود. آکویناس به وجود «قیمت عادلانه» باور داشت که فروشنده باید از خریدار طلب کند. طبق نظر آکویناس «اگر کسی با تملک چیزی که متعلق به دیگری است به منفعت بزرگی برسد، و فروشنده آن هم با از دست دادنش ضرری نبیند، فروشنده نباید آن را به قیمت بالاتر بفروشد: زیرا نفع و فایده‌ای که نصیب خریدار می‌شود نه از ناحیه فروشنده، بلکه از نیازمندی خریدار است». آکویناس استدلال می‌کرد «قیمت عادلانه» نباید با تمایل به پرداخت خریدار تعیین شود -آن‌گونه که معمولاً در اقتصادهای بازار رایج است-، بلکه باید با هزینه‌هایی که فروشنده در جریان تولید آن کالا متحمل می‌شود، تعیین شود.

کارل مارکس به‌خصوص دغدغه اثرات انسان‌زدایی بازارها را داشت. او بیش از هر چیز بر این نکته پافشاری کرد که مبادله پول و تقسیم کار لزوماً به استثمار و بیگانگی منجر می‌شود. کارگران در اقتصادهای بازار لزوماً طرفین روابط ناعادلانه دستمزد در ازای کار هستند که دریافتی آنها معمولاً از سهم منصفانه آنچه تولید می‌کنند کمتر است (یعنی دیگران مقداری از زمان کار آنها را می‌دزدند). کارگران در اقتصادهای بازار همچنین از خودشان، کارشان، محصول کارشان و یکدیگر بیگانه می‌شوند. بنابراین کارگران در جوامع بازار از ناحیه تجربیات بازاری دچار دگرگونی روحی و فیزیکی به شیوه‌های منفی می‌شوند. به نظر مارکس هر اندازه قلمرو روابط مبادله بازار گسترده‌تر باشد، «انسان خودخواه‌تر و غیراجتماعی‌تر می‌شود».

بسیاری از اندیشمندان معاصر از چندین رشته علمی، با انواع دیدگاه‌ها این دغدغه را بازتاب داده‌اند که هرچقدر بیشتر در معرض بازارها قرار بگیریم بیشتر احتمال می‌رود که روحمان را از دست بدهیم. برای نمونه، مایکل سندل در کتاب «آنچه نمی‌توان با پول خرید: محدودیت‌های اخلاقی بازارها» (2012)، استدلال کرد که بازارها اخلاق را تضعیف می‌کنند. سندل به‌خصوص نگران گسترش بازارها و ارزش‌های بازار بود که طی 30 سال گذشته یا همین حدود رخ داده است. اگرچه او باور داشت افزایش آزمندی بی‌تردید با این «پیروزگرایی بازار» همراه بوده است، نگران‌کننده‌ترین پیامدهای این رشد بازارها «گسترش بازارها، و ارزش‌های بازار به درون قلمرو زندگی، جایی که به آن تعلق ندارند، بوده است». او گفت تبدیل جهان به جایی «که هر چیزی برای فروش گذاشته شده است» پیامدهای اخلاقی شریرانه دارد. سندل به‌طور مشخص تبیین کرد که «بازارها داغ خود را بر هنجارهای اجتماعی می‌گذارند. بیشتر اوقات، انگیزه‌های بازاری انگیزه‌های نابازاری را تضعیف کرده یا به عقب می‌رانند».

به علاوه، سندل استدلال کرد که وجود بازار برای کالاها و خدمات معین تحت سناریوهای معین احتمالا ً ناعادلانه باشد؛ «مخالفت با بازار از جنبه منصفانه، به بی‌عدالتی‌ای اشاره دارد که وقتی مردم در شرایط نابرابر یا نیاز اقتصادی شدید اقدام به خرید و فروش می‌کنند ایجاد می‌شود.» اشارت به اینکه مبادلات بازار همیشه داوطلبانه نیست و درماندگی، فرد را به خرید یا فروش کالاها و خدماتی مجبور می‌کند که اگر در وضعیت اقتصادی کمتر ناگوار قرار داشت نمی‌خرید یا نمی‌فروخت. سندل علاوه بر دغدغه انصاف، همچنین تاکید کرد که روابط بازار در برخی شرایط فساد زاست. «مخالفت با بازار از جنبه فسادزایی... به اثر مخرب ارزشگذاری بازار و مبادله کالاها و رویه‌های معین اشاره دارد. طبق این دیدگاه، کالاهای مدنی و اخلاقی معین اگر خرید و فروش شوند تنزل ارزش می‌یابند یا فاسد می‌شوند.» دلالت بر اینکه بخشیدن و هدیه دادن کالاها و خدمات معین از جنبه اخلاقی خنثی بوده یا حتی فضیلت محسوب می‌شود، درحالی‌که مبادله همان کالاها و خدمات با پول از نظر اخلاقی مساله‌دار خواهد بود. همچنین بیانگر این نکته که با ورود پول به درون روابطی معین این روابط فاسد یا مسموم می‌شود.177

این ادعاها را که بازار، اخلاق ما را فاسد می‌کند باید جدی گرفت. چون بازارها وضع مادی ما را آشکارا بهتر می‌کنند، یک دلیل که نباید با اشتیاق به استقبال بازارها رفت باید این باشد که با این کار دعوت به عبور از سطح هشداردهنده خطر اخلاقی می‌کنیم.

چه اهمیتی دارد اگر بازار اخلاق را فاسد ‌کند؟

بازارها ما را ثروتمندتر می‌کنند. آمریکا، اروپای غربی و بخش‌هایی از آسیا، آفریقا، آمریکای لاتین و اوراسیا یعنی جاهایی که بازارها شکوفا می‌شوند (یعنی حقوق مالکیت امنیت و قراردادها ضمانت اجرا دارند) نسبت به آن بخش‌هایی از جهان که بازارها محدود می‌شوند، ثروتمندتر هستند. سنجه‌های متعارف ثروت مانند تولید ناخالص داخلی سرانه بر ظرفیت ثروت‌آفرینی بازارها صحه می‌گذارند. برای نمونه در سال 2015 سرانه تولید ناخالص داخلی ثروتمندترین کشورهای بازاری مانند هنگ‌کنگ، سنگاپور، نیوزیلند و سوئیس 35 هزار دلار بود در حالی ‌که در جوامع نابازار مانند زیمبابوه و چاد کمتر از 3500 دلار بود (بانک جهانی، 2016). ظرفیت ثروت‌آفرینی بازارها را با استفاده از سایر سنجه‌ها نیز می‌توان نشان داد. مردم ساکن جوامع اقتصاد باز نسبت به جوامع اقتصاد بسته بیشتر عمر می‌کنند. برای نمونه در سال 2015 امید به زندگی در بدو تولد در هنگ‌کنگ 84 سال، در سنگاپور 82 سال، در نیوزیلند 81 سال و در سوئیس 83 سال بود. این را با امید به زندگی کمتر از 60 سال در زیمبابوه و 52 سال در چاد مقایسه کنید. مردمی که در جوامع بازار زندگی می‌کنند همچنین تحصیلات بیشتر، سلامت بهتر و سطح زندگی بالاتری نسبت به مردم جوامع نابازار دارند. شاید با قاطعیت بتوان گفت که شاهد مهاجرت از جوامع کمتربازاری به جوامع بازاری‌تر هستیم.

در معرض بازارها قرار داشتن همچنین بهروزی مادی جوامع را طی زمان به طرز چشمگیری بهبود داده است. آدام اسمیت در مقاله سال 1755 خود این ادعا را مطرح کرد که «اگر می‌خواهیم حکومتی از پایین‌ترین درجه بربریت به بالاترین درجه وفور نعمت برسد، به چیزی جز صلح، آسان‌گیری مالیاتی و مدیریت مناسب نظام دادگستری نیاز نیست؛ سایر چیزها با جریان طبیعی امور خواهد آمد». نسخه پیشنهادی اسمیت که خیلی ساده به بازارها اجازه کار کردن می‌دهد اثربخشی خود را در بالا بردن درآمدها در سراسر جهان طی چند قرن گذشته ثابت کرده است. دیردر مک‌کلاسکی (2010) به افزایش شگفت‌آور ثروت از انقلاب صنعتی تاکنون به عنوان «واقعیت بزرگ» اشاره کرد. مک‌کلاسکی شرح داد که در بیشتر دوران تاریخ بشر یک فرد معمولی با سه دلار در روز زندگی می‌کرد. در 250 سال گذشته، میانگین درآمد به 30 دلار در روز رشد کرد؛ میانگین درآمد در ثروتمندترین کشورها بیش از 100 دلار در روز است. مک‌کلاسکی استدلال کرد که افزایش شگفت‌آور میانگین درآمدها هنگامی رخ داد که کسب موفقیت از راه فعالیت بازاری، کاری باشکوه و پرافتخار دانسته شد. نسبت دادن افتخار به فعالیت بازار به گسترش بازارها و انفجار نوآوری منجر شد.

در حالی ‌که اقتصادهای بازار بی‌تردید وضع زندگی مردم را بهبود بخشیده است، سایر نظام‌های اقتصادی نیز غیرعملی و حتی فاجعه‌بار بودن خود را ثابت کرده‌اند. برای نمونه، سوسیالیسم -نظام سازماندهی اقتصادی که ابزارهای تولید اشتراکی و فعالیت اقتصادی برنامه‌ریزی مرکزی است- در رسیدن به شکوفایی اقتصادی مکرر شکست خورده است. وقتی شوروی سابق، چین و کوبا سیاست‌های سوسیالیستی را فعالانه دنبال می‌کردند، میانگین سطح درآمد آنها به طرزی باورنکردنی پایین‌تر از جوامع بازار غربی بود. جالب است گفته شود در سال 2015 میانگین درآمد کره جنوبی با اقتصاد بازار 21 برابر بالاتر از درآمد کره شمالی با اقتصاد دستوری بود (سازمان اطلاعات مرکزی، 2018).

به علاوه، نظام‌های اقتصادی برنامه‌ریزی‌شده در کشورهای سوسیالیستی اغلب با نظام‌های سیاسی سرکوبگر همراه هستند. برای مثال دولت کوبا آزادی بیان را محدود می‌کند و سیستم قضایی کوبا به دولت اجازه می‌دهد افرادی را که خلاف هنجارها و ارزش‌های سوسیالیستی رفتار می‌کنند به بند بکشد. به تازگی کمیسیون حقوق بشر و مصالحه ملی کوبا گزارش‌هایی از هزاران «بازداشت خودسرانه» طی سال 2016 دریافت کرد (دیده‌بان حقوق بشر، 2017). اگرچه دولت‌های ویتنام و چین اصلاحات بازار را در چند دهه گذشته معرفی کرده‌اند اما همچنان محدودیت‌هایی را بر آزادی تجمعات، آزادی بیان، آزادی جابه‌جایی و آزادی مطبوعات اعمال می‌کنند. به‌طور مشابه، کمیسیون تحقیق شورای حقوق بشر سازمان ملل در سال 2014 متوجه شد «کره شمالی مرتکب نقض حساب‌شده، گسترده و روشن حقوق بشر شده بود و می‌شود» (دیده‌بان حقوق بشر، 2015).

البته اقتصادهای بازار هم مسائل خاص خود را دارند. برای نمونه شکی نیست که نابرابری مشکلی جدی در بسیاری از اقتصادهای بازار است. اما ادبیات موضوع درباره رابطه میان آزادی اقتصادی و نابرابری تا حدی به هم آمیخته است. در بررسی بین‌کشوری درباره رابطه میان آزادی اقتصادی و نابرابری درآمد گزارش شد (برگرن، 1999) در حالی‌ که تغییرات مثبت در آزادی اقتصادی بین سال 1975 و 1985 به نابرابری درآمد پایین‌تر منجر شد، میزان آزادی اقتصادی یک کشور در سال 1985 همبستگی مثبتی با نابرابری درآمد داشت. برعکس اسکولی (2002) دریافت که سطوح بالاتر آزادی اقتصادی همبستگی منفی با نابرابری درآمد داشت. با این حال، شکاف میان ثروتمند و فقیر در برخی اقتصادهای بازار به‌ویژه گسترده است.

ضرایب جینی که شاخص سنجش درجه نابرابری درآمد هستند، در هر دو اقتصادهای بازار و نابازار می‌تواند بالا باشد. برای مثال درجه نابرابری درآمد آمریکا (45) بیشتر از ونزوئلا (39) و کامبوج (9 /37) است و در رتبه سی‌و‌نهم نابرابرترین جوامع (از میان 157 کشور) بر اساس کتاب واقعیات جهانی سیا قرار دارد (سیا، 2018).

اگرچه بازارها به بهزیستی مادی ما کمک زیادی می‌کنند، هنوز برای بسیاری از منتقدان، مدافعان و پژوهشگران زندگی بازاری، مهم است که بدانند آیا مشارکت در فعالیت بازار با هزینه‌های اخلاقی مرتبط است یا خیر. متاسفانه، بیشتر مدافعان اخلاقیات بازار به دغدغه‌های اصلی منتقدان توجه نمی‌کنند. همچنین صرف‌نظر از ویژگی‌های هر منتقد خاص، یکی از مولفه‌های اصلی قوی‌ترین منتقدان اخلاقی بازارها این است که ما وقتی در فعالیت‌های بازار حضور می‌یابیم با خطر از دست دادن روح‌مان روبه‌رو هستیم. در واکنش به این باور که مشارکت در بازار لزوماً با هزینه هنگفت اخلاقی همراه است، دفاع‌ها بیشتر اوقات آن چیزی هستند که لاوی و چاملی-رایت (2000) به نحوی متقاعدکننده دفاع‌های مینی‌مالیستی از اخلاقیات بازار می‌نامند. این دفاع‌های مینی‌مالیستی یا تلاش می‌کنند موضوع را نادیده بگیرند یا آن را تایید می‌کنند اما سعی می‌کنند زیان‌های اخلاقی بالقوه مرتبط با حضور در فعالیت بازار را کمرنگ جلوه دهند.

یک نوع دفاع مینی‌‌مالیستی بر این تاکید دارد که بازارها صرفاً ابزار هستند. دفاع از بازار به مثابه ابزار ادعا می‌کند که افراد می‌توانند از بازارها برای خرید کتاب مقدس و همچنین صور قبیحه، برای خرید داروهای نجات‌دهنده زندگی و همچنین مواد مخدر خطرناک و غیرقانونی، برای خرید بلیت هواپیما که آنها را به زادگاه‌شان می‌برد تا از خانواده‌های خود دیدن کنند و همچنین خرید بلیت هواپیما که آنها را از خانواده‌هایشان دور می‌کند، استفاده کرد. بنابراین بازارها مانند چاقو یا خودرو یا هر ابزار دیگری هستند که می‌توان برای اهداف خوب یا بد از آنها استفاده کرد اما به خودی خود نه خوب هستند، نه بد. آنها را به نحو منصفانه نمی‌توان اخلاقی یا غیراخلاقی توصیف کرد.179

نوع دیگر دفاع مینی‌‌مالیستی از اخلاقیات بازارها را که به شکل ضمنی یا صریح در استدلالات پیش برده می‌شود، ماندویل در کتاب افسانه زنبورها ردیف می‌کند (1714، 1729). در این افسانه، ماندویل بر دو نکته کلیدی تاکید کرد: نخست، بازارها شر خصوصی را به خیر عمومی تبدیل می‌کنند و دوم تلاش برای حذف شر خصوصی مانند آزمندی باعث تضعیف بازارها می‌شد. نسخه هرچند ضعیف‌تر از این دفاعیه، یادآور ادعای مشهور اسمیت است که منافع است که  محرک فعالیت بازار است، نه خیرخواهی و به بروندادهای اجتماعی مثبتی منجر می‌شود که ما در بازارها مشاهده می‌کنیم. به یاد آورید اسمیت (1776) استدلال کرد که «از خیرخواهی قصاب، آبجوفروش یا نانوا نیست که ما شام بر سر سفره داریم، بلکه از توجه آنها به منافعشان است. ما به خودمان، به دوست داشتن خودمان توجه داریم نه به بشریت ، و هرگز با آنها از ضروریات زندگی‌مان صحبت نمی‌کنیم. زبان مشترک ما با آنها منافع و مزایایی است که از قِبل ما می‌برند». اگرچه اسمیت در این بند و بندهای پیرامون قصد داشت محدودیت‌های خیرخواهی را برجسته کند، استدلال‌های وی که در این بخش از ثروت ملل آورده است گاهی اوقات چنان بازگو می‌شود که گویی وی خودخواهی را تحسین می‌کند.

این پاسخ‌ها تحقیقاً به جای اینکه دفاعیه‌ای از بازار باشد انتقاد از بازار را تشکیل می‌دهد. اگر اتهام این است که بازار اخلاق را فاسد می‌کند؛ نه اعتراض به این نوع اتهام، نه ابراز موافقت با این اتهام بی‌ربط /یا بی‌اعتبار است، در حالی که برجسته کردن منافع مادی حاصل، دفاعی متقاعدکننده علیه آن اتهام به شمار می‌آید.

حل مجادله میان منتقدان و مدافعان بازارها در زمینه‌های اخلاقی، پاسخ دادن به پرسش‌های زیر از هر دو جنبه نظری و تجربی است: آیا بازارها اخلاقی هستند؟ آیا حضور فعال در بازار با هزینه‌های اخلاقی همراه است؟ آیا بازار اخلاق ما را فاسد می‌کند؟ این باور که بازارها اغلب کالاهای مادی تحویل می‌دهند اما به ندرت کالاهای اجتماعی یا اخلاقی تولید می‌کنند به نظر اشتباه باشد. شواهد حکایت دارد که بازارها به جای اینکه الزاماً پیوندهای اجتماعی را نابود کنند، می‌توانند مشوق گسترش پیوندهای اجتماعی باشند و اغلب این کار را می‌کنند (استور، 2008). به علاوه شواهد همچنین حکایت دارد که بازارها به جای اینکه ما را خودخواه و فاسد بار بیاورند، زمانی بهتر کار می‌کنند که آدم‌های خوبی در آن حضور دارند و رفتار خوب را تشویق می‌کنند.

این قطعاً مشاهده و اظهارنظری یگانه و استثنایی نیست. سایرین استدلال کرده‌اند که ما به از دست دادن روح‌مان در بازارها تمایل نداریم (به‌ویژه به مک‌کلاسکی 2006، 2010، 2016 بنگرید). این کتاب روی این تلاش‌ها بنا می‌شود و استدلال می‌کند که بازار اخلاق را فاسد نمی‌کند.

این چیزهایی که بازار می‌نامیم چیستند؟

 همین‌جا توضیحی کوتاه درباره اصطلاحات بدهیم. بازار فضای خرید و فروش کالاها و خدمات است. در بازار، فروشندگان با یکدیگر رقابت می‌کنند تا خریداران را جذب خود کنند و خریداران با یکدیگر رقابت می‌کنند تا کالاها و خدماتی را که میل به داشتن آنها دارند به دست آورند. مردم همچنین در بازار با یکدیگر همکاری می‌کنند تا کالاها و خدمات تولید و خریداری شود. اصطلاح «بازار» را می‌توان برای فضای واقعی مانند بازار محلی اجناس دست‌دوم یا بازار محصولات کشاورزی به‌کار برد. بازار همچنین می‌تواند توصیف جنبه مفهومی مانند بازار کار یا بازار مسکن باشد. بازارها زمانی خیلی خوب کار می‌کنند که شرکت‌کنندگان بازار می‌توانند مبادله اثربخشی با همدیگر داشته باشند. بنابراین بازارهایی که خوب کار می‌کنند، به حقوق مالکیت روشن و مورد احترام، اجرای قابل اتکای قرارداد و سازوکارهایی برای حل اختلافات وابسته هستند. بازارها به تمایزات روشن و مورد احترام میان من و شما و حسی روشن از آنچه می‌توان با اموال شخصی خود (شامل وجود خود) انجام داد، بستگی دارد. بر همین منوال، اجرای قرارداد ضرورت می‌یابد، اگر شرکای تجاری وارد آن نوع تجارتی شوند که پرداخت وجه کالاها و خدمات و تحویل کالاها و خدمات همزمان رخ نمی‌دهد یا نیاز به برقراری روابط تجاری بلندمدت است. اگر اختلافی پیش بیاید، شرکای تجاری برای حل اختلافات به دادگاه عمومی و این باور نیاز دارند که در آن دادگاه با آنها به عدالت رفتار خواهد شد. پس بازارها عرصه‌های اجتماعی هستند که با خرید و فروش مشخص می‌شوند و چنین کاری با وجود نهادهای معین تسهیل‌کننده خرید و فروش ممکن می‌شود. بازارها همچنین فضاهایی هستند که کارآفرینی و نوآوری در آنها شکوفا می‌شود. البته وقتی این نهادها ضعیف باشند یا در اجرا ضعف داشته باشند بازارها می‌توانند فعالیت کنند و هنوز هم فعالیت می‌کنند. اما وقتی حقوق مالکیت در سطحی گسترده مورد احترام نباشد، وقتی قراردادها در روالی عادی اجرا نشوند و جایی که حاکمیت قانون وجود نداشته باشد مردم کمتر می‌توانند از بازارها برای هماهنگی فعالیت‌های خود با دیگران، برآورده‌ کردن خواسته‌های خود و کسب معاش استفاده کنند.

از هر کدام از جوامع بازار، اقتصادهای بازار، جوامع بازاربنیان، و جوامع اقتصاد باز به جای هم استفاده خواهد شد تا نواحی، کشورها یا مناطقی که بازارها اجازه شکوفایی دارند یعنی فضاهایی که حقوق مالکیت مورد احترام است، قراردادها اجرایی می‌شوند و حاکمیت قانون وجود دارد، توصیف شوند. به بیان دیگر، جوامع بازار فضاهایی هستند که نظام بازار نه فقط فعالیت می‌کند، بلکه بدون دخالت چشمگیر فعالیت می‌کند.

از واژه سرمایه‌داری اغلب برای توصیف این نوع نظام اقتصادی استفاده می‌شود. اما ما معمولاً از کاربرد سرمایه‌داری برای توصیف نظام بازار پرهیز می‌کنیم چون تا حدی گمراه‌کننده است. البته اقتصادهای بازار باعث تسهیل تملک کالاهای سرمایه‌ای (اینجا مراد انباشت چیزهای مفید است) و نیز رشد و توسعه موجودی سرمایه جامعه می‌شود. اما جوامع بازار منحصراً یا حتی عمدتاً به تملک سرمایه وابسته نیستند. اقتصادهای بازار به نوآوری نیز نیاز دارند. از واژه جهانی‌شدن برای توصیف گسترش بازارها به سراسر جهان استفاده می‌شود. اما ما از این اصطلاح استفاده نخواهیم کرد چون جهانی‌شدن نه فقط به گسترش بازارها اشاره دارد، بلکه گسترش ایده‌ها و نهادها را نیز توصیف می‌کند. نئولیبرالیسم نیز برای توصیف ایدئولوژی‌ای که از اقتصادهای بازار پشتیبانی می‌کند به کار می‌رود. این اصطلاح را اینجا نمی‌آوریم چون برای ذهن ما دقیقاً روشن نیست چگونه بسیاری از به اصطلاح اقتصادهای نئولیبرال واقعاً اقتصادهای بازار هستند. بسیاری از کسانی که نئولیبرال توصیف می‌شوند با تضعیف نهادهای بازار مشکلی ندارند.

همچنین باید توجه داشت که اقتصادهای بازار اشتراکات و اختلافات شدیدی با هم دارند. برای نمونه اندازه دولت رفاه در جوامع بازار تفاوت چشمگیری دارد. اگر کشورهای نوردیک (سوئد، نروژ، فنلاند، ایسلند و دانمارک) را در نظر بگیرید همگی به نظام‌های رفاه پروپیمانی مشهور هستند که با تورهای ایمنی اجتماعی مفصل، مراقبت سلامت و تحصیلات عمومی، مستمری‌های عمومی و بار مالیاتی بالا شناخته می‌شوند. این کشورها به‌رغم داشتن دولت‌های بزرگ‌تر از سایر جوامع بازار، دارای حقوق مالکیت قوی، اجرای قرارداد قابل اتکا و موانع پایین تجارت هستند، بنابراین هنوز با عنوان جامعه بازار توصیف می‌شوند. نوع نظام‌های سیاسی که با اقتصادهای بازار همراه می‌شوند نیز تفاوت‌های مشهودی با هم دارند. اقتصادهای بازار درون نظام‌های سیاسی دموکراتیک مانند انگلستان، همچنین نظام‌های سیاسی خودکامه‌تر مانند سنگاپور شکوفا می‌شوند. مادام که نظام‌های سیاسی در این کشورها از حقوق مالکیت صیانت کنند، قراردادها را به اجرا درمی‌آورند و از حاکمیت قانون مراقبت می‌کنند آنها را جوامع بازار توصیف خواهیم کرد.

همه جوامع دیگر را جوامع نابازار می‌نامیم. یقیناً برچسب ما برای جوامع نابازار، شاید برای برخی خوانندگان گمراه‌کننده به نظر برسد. ما تایید می‌کنیم که تفسیری از این برچسب، جوامع نابازار را به مثابه جوامع بدوی ترسیم می‌کند که هیچ خرید و فروشی در آنها انجام نمی‌گیرد و هیچ احترامی برای حقوق مالکیت، قراردادها یا حاکمیت قانون قائل نیستند. منظور ما در اینجا چنین نیست. منظور از جوامع نابازار خیلی ساده یعنی جوامعی که محیط‌های نهادی تاثیر چشمگیری بر عملیات بازارها می‌گذارد. برای نمونه اندونزی را جامعه نابازار توصیف می‌کنیم. این کشور که تا سال 1998 زیر دیکتاتوری سوهارتو بوده است به اقتصاد رفاقتی و تبارگماری ادامه می‌دهد و آسیب می‌بیند. در حالی ‌که از هنگام سقوط سوهارتو به بعد، حکومت به اِعمال قدرت خود برای محدود کردن رقابت اصیل در بازار و توزیع امتیازهای ویژه میان فرادستان اجتماعی-اقتصادی و سیاسی، به درجات کمتری ادامه می‌دهد. به بیان دیگر، اگرچه در اندونزی بازارها قطعاً وجود دارند، اما در آنجا به آنها اجازه داده نمی‌شود آزادانه فعالیت کنند. مثال دیگر از جامعه نابازار اسپانیاست. اسپانیا پس از مرگ دیکتاتور آن فرانسیسکو فرانکو در سال 1975 آبستن گذار صلح‌آمیز از دیکتاتوری به دموکراسی بود. از هنگام پیوستن اسپانیا به اتحادیه اروپا در سال 1986، این کشور نوسازی اقتصادی سریعی را تجربه کرد و به بهبودهای گسترده در آزادی و حقوق بشر دست یافت. اما این کشور از سایر کشورهای اروپایی در رقابت‌پذیری اقتصادی عقب مانده است (شواب و همکاران، 2017). به‌خصوص بوروکراسی دولتی ناکارا و مقررات محدودکننده نیروی کار برخی از مسائل اصلی هستند که مانع رقابتی‌تر شدن اقتصاد اسپانیا شده‌اند. در حالی ‌که در اسپانیا بازارها وجود دارند و حتی شکوفا می‌شوند نواقص نهادی آن که در بالا برجسته شد دلیلی است که چرا ما آن را اقتصاد نابازار می‌نامیم.

اگر حضور در زندگی بازار با هزینه اخلاقی همراه باشد پس باید انتظار داشت هزینه‌های اخلاقی در جوامع بازار بالاتر باشد چون در جوامع بازار زندگی بازاری چیرگی بیشتری دارد. بنابراین باید انتظار شواهد کیفی از این پیامدهای اخلاقی منفی را داشته باشیم که در جوامع بازار در دسترس‌تر است. به‌طور مشابه، باید انتظار داشته باشیم سنجه‌های کمی اخلاقیات در جوامع بازار نسبت به جوامع نابازار پایین‌تر باشد. در این کتاب هر دو شواهد کمی و کیفی بررسی خواهد شد. شواهد بیانگر این است که جوامع بازار نسبت به جوامع نابازار هم در جنبه‌های مادی و هم در جنبه‌ای اخلاقی جلوتر هستند.

ساختاربندی کتاب چگونه است؟

بیشتر اندیشمندان می‌پذیرند که مردم جوامع بازار از نظر مادی وضع بهتری دارند و مردم جوامع نابازار از نظر مادی وضعیت بدتری را تجربه می‌کنند. اما یک مجادله میان منتقدان، مدافعان و پژوهشگران حیات تجاری در ارتباط با این قضیه است که آیا ثروت عایدشده جوامع با استقبال از بازارها به قیمت هزینه اخلاقی خیلی زیاد کسب نمی‌شود؟

بنابراین کوشش کتاب حاضر پاسخ دادن به این پرسش‌هاست: آیا بازارها اخلاقی هستند؟ آیا بازارها به شرارت‌هایی مانند آزمندی و حسادت وابسته‌اند و این شرارت‌ها را تشویق می‌کنند؟ آیا بازارها به فضایلی مانند اعتماد متکی‌اند و آنها را تشویق می‌کنند؟ آیا مبادرت به فعالیت بازاری از جنبه اخلاقی مساله‌ساز است؟ آیا بازار اخلاق ما را فاسد می‌کند؟ ما دریافتیم بازارها به جای فاسد کردن اخلاقیات ما عکس آن عمل می‌کنند. شواهد حکایت دارد که بازار واقعاً اخلاقیات ما را بهبود می‌بخشد. دو استدلال اصلی در پشتیبانی از این ادعا مطرح می‌کنیم. نخست استدلال می‌کنیم که مردم می‌توانند زندگی خود را از طریق بازارها بهبود بخشند. مردم جوامع بازار نسبت به مردم جوامع نابازار ثروتمندتر، سالم‌تر، خوشحال‌تر و مرتبط‌تر هستند. ما ادعا می‌کنیم این واقعیت مادی از نظر اخلاقی چشمگیر است. دوم استدلال می‌کنیم که بازار فضایی اخلاقی است که هم به خوب بودن شرکت‌کنندگان در آن وابسته است و هم به آنها بابت خوب بودن‌شان پاداش می‌دهد. بدون شرکت‌کنندگان اصول‌مدار بازار و جامعه به ورطه ناامیدی و بی‌نظمی عمومی سقوط می‌کنند. به علاوه، بازار به جای اینکه به افراد از جنبه اخلاقی زیان برساند، حوزه‌ای است که افراد تشویق می‌شوند بهترین‌های خود باشند. بازارهای موفق نه فقط به شرکت‌کنندگان اصول‌مند نیاز دارند؛ بلکه فعالانه به تولید چنین افرادی نیز اقدام می‌کنند.

دو فصل بعد یکی از انتقادهای اخلاقی اصلی از بازارها را بررسی می‌کند (یعنی بازارها فاسدکننده اخلاق هستند) و توضیح می‌دهد که چگونه اندیشمندان مخالف با این گزاره، از بازار در مقابل آن اتهام دفاع می‌کنند. فصل 2 انواع انتقادهای اخلاقی از بازار را شامل آنهایی که سِنت توماس آکویناس، روسو و مارکس مطرح کردند مرور می‌کند. این فصل همچنین برخی از انتقادهای اخیرتر از جنبه‌های اخلاقی بازارها را بازبینی می‌کند و نگاه خرده‌گیرانه‌ای به آنها می‌اندازد. استدلال می‌کنیم آن رشته مشترکی که از میان همه این استدلال‌ها می‌گذرد مفهوم فساد اخلاقی بازارهاست. اگرچه این ادعا اغلب به زبان فلسفه اخلاق بحث می‌شود، و نفرت‌انگیزترین انتقادها در راستای این مواضع ادعاهای بایسته‌های اخلاقی است که اجازه نمی‌دهد مبادله بازار اخلاقی باشد، آنچه ما نگرانی اصلی مشترک از انتقادهای اخلاقی بازارها می‌نامیم (یعنی اینکه بازارها از نظر اخلاقی فاسد هستند) ریشه در ادعایی تجربی و نه فلسفی دارد. از این‌رو، با استفاده از درک نظری ما که چگونه بازارها می‌توانند و باید کار کنند و بر مبنای شواهدی در مورد چگونه بازارها در عمل کار می‌کنند می‌توان ارزیابی کرد آیا حقیقت دارد که بازارها احتمالاً از لحاظ اخلاقی فاسدند.

متاسفانه، دفاعیات سنتی اخلاقی از بازار واقعاً به انتقاد اخلاقی اصلی هدف‌گذاری‌شده علیه بازارها از سوی منتقدانش نمی‌پردازد. دفاع‌های سنتی به جای ارزیابی (نظری یا تجربی) این ادعا که بازارها از نظر اخلاقی فاسد هستند، از توجه به این نظر که بازارها بالقوه فاسد هستند یا می‌گریزند یا (ضمنی یا صریح) آن را تایید می‌کنند. در فصل 3 شیوه دفاع از بازار به شکل سنتی در زمینه‌های اخلاقی را مرور و در مورد آن بحث می‌کنیم. به‌طور مشخص استدلال می‌کنیم هر دو ادعایی که بازار نه اخلاقیات را ترویج می‌کند و نه سرکوب می‌کند و ادعایی که بازار شر خصوصی را به خیر عمومی تبدیل می‌کند پاسخ‌های ناکافی به انتقاد اخلاق محور از بازارها هستند. اگر منتقدان اخلاقی از بازارها نگران هستند که بازارها شر را ترویج می‌کنند، پاسخی که می‌گوید بازارها اخلاق‌نشناس هستند یا منافع مادی را که از حضور در فعالیت‌های بازار نتیجه می‌شود برجسته می‌کنند دفاع قدرتمندی به شمار نمی‌آیند و چنان سخن نمی‌گویند که بفهمیم بازارها اخلاق ما را فاسد می‌کنند یا خیر.

اگر دغدغه اخلاقی اصلی منتقدان بازار ارزیابی شود، این پرسش که آیا حضور در فعالیت‌های بازار از نظر اخلاقی فاسدکننده است یا خیر، باید مستقیماً پاسخ داده شود. فصول باقی‌مانده این پرسش را مطرح و به آن پاسخ می‌دهند: آیا بازار اخلاق ما را فاسد می‌کند؟ آیا بازار فضای اخلاقی است که به اخلاقیات ما بستگی دارد و آن را تقویت می‌کند یا بازار فضای غیراخلاقی است؛ جایی که شر اوج گرفته و تشویق می‌شود؟ آیا خوبی حالتی درون‌زا به بازارها دارد؟ فصل 4 نشان می‌دهد بازار حوزه‌ای است که افراد می‌توانند کار کنند تا زندگی خود را بهبود بخشند. مردمی که در جوامع بازار زندگی می‌کنند ثروتمندتر، سالم‌تر، خوشحال‌تر و مرتبط‌تر نسبت به کسانی هستند که در جوامع نابازار زندگی می‌کنند. به علاوه، از این منافع فقط معدود ممتازان در این جوامع بهره‌مند نمی‌شوند. کم‌برخورداران در جوامع بازار نسبت به کم‌بهره‌مندان در جوامع نابازار وضع بهتری پیدا می‌کنند و شاید حتی وضع بهتری نسبت به بیشتر ثروتمندان در برخی جوامع نابازار بیابند. استدلال می‌کنیم که این واقعیت مادی اهمیت اخلاقی دارد.

سپس در فصل 5 استدلال می‌کنیم بازارها وقتی بهتر کار می‌کنند که شرکت‌کنندگان خیرخواه باشند اگرچه بازارها بدون وجود افرادی که خیرخواه باشند هم می‌توانند کار کنند. به علاوه، نشان می‌دهیم شرکت‌کنندگان در بازار تمایل به خیرخواه بودن دارند. مک‌کلاسکی (2006، 2010، 2016) با قدرت و اقناع‌کنندگی همان نکته را مطرح کرد که بازارها با رفتار خیرخواهانه سازگاری دارند و به آن وابسته هستند. خوبی‌های بورژوازی هم بورژوازی (یعنی زاده‌شده از بازارها) و هم خوبی (یعنی بیانگر همان خوبی‌هایی که مدت‌های طولانی تحسین می‌کردیم) هستند. فراتر از نشان دادن هفت خوبی که مک‌کلاسکی برجسته کرد (عشق، ایمان، امید، شجاعت، خویشتن‌داری، دوراندیشی و عدالت) ما نشان می‌دهیم که مردم در جوامع بازار تمایل به این دارند که بیشتر دگرخواه و کمتر احتمالاً مادی‌گرا و فاسد باشند و با احتمال بیشتری جهان‌وطن همچنین اعتمادکننده و قابل اعتماد باشند.

در فصل 6 استدلال می‌کنیم که بازارها واقعاً توانایی خوب‌تر کردن ما را دارند. نشان می‌دهیم که چگونه شرکت‌کنندگان در بازار به شرکای تجاری قابل اعتماد و غیرقابل اعتماد واکنش نشان می‌دهند و سازوکارهایی را برجسته می‌کنیم که از طریق آنها توسعه اخلاقی در بازارها رخ می‌دهد. بازارها به جای اینکه ما را از نظر اخلاقی فاسد کنند فضاهای توسعه اخلاق هستند چون فرصت‌هایی برای ما عرضه می‌دارند تا دیگرانی را که ویژگی‌های اخلاقی دارند و ما تحسین می‌کنیم کشف کنیم؛ چون در بازارها به رفتار خوب پاداش می‌دهند و رفتار غیراخلاقی تنبیه می‌شود.

سرانجام، فصل 7 دلالت‌هایی را از نتیجه‌گیری ما بیرون می‌کشد که بازارها فضاهای اخلاقی هستند که به اخلاقیات وابسته‌اند و آن را تشویق می‌کنند. مهم است توجه شود که گفتن اینکه بازارها از نظر اخلاقی فاسد نیستند به معنای این نیست که برای هر چیزی باید بازار وجود داشته باشد. این امکان هست که بپذیریم بازارها اخلاقی هستند و در عین حال ادعا کنیم وجود بازارهای معین برای کالاها و خدمات معین زیان‌بار بوده و باید محدود شوند. اما استدلال‌های ما دلالت بر این دارد که به جای وجود هزینه‌های اخلاقی مرتبط با حضور در فعالیت بازار، هزینه‌های اخلاقی زمانی وجود دارد که فعالیت بازار مهار و محدود می‌شود. منتقدان اخلاقی بازارها به نظر این را دقیقاً اشتباه برداشت می‌کنند. از این‌رو، اجرای سیاست‌هایی که تلاش می‌کنند تا به دغدغه‌های اخلاقی آنها درباره بازارها واکنش نشان دهند شاید کاملاً به بروندادهای غیراخلاقی منجر شوند که آنها خودشان می‌خواهند از آنها اجتناب ورزند.

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها