شناسه خبر : 40716 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

فصل سوم

بازارها خالقان ثروت ناخواسته اخلاقی

شعر کندوی شاکی سروده برنارد مندویل یک افسانه است که درباره رابطه بازارها و اخلاقیات صحبت می‌کند. این کندو جامعه ثروتمند و به خوبی اداره‌شده‌ای بود که زنبورهای ساکن آن سخت‌کوش اما از اخلاق به دور بودند. محرک تولید و مصرف در این جامعه رذیلت بود. طبق نظر مندویل (1732) در این کندوی پربرکت زنبورهای بی‌شماری در جنب‌وجوش بودند، که تعداد زیاد آنها مایه شکوفایی بود؛ میلیون‌ها زنبور در تکاپو بودند تا به یکدیگر عیش‌ونوش و فخرفروشی عرضه کنند.

مندویل (1732) نوشت آن جامعه افزون بر سخت‌کوشی، دزد و شارلاتان بود و تفاوتی با «شیادان و انگل‌ها، قوادان و جیب‌بران، قماربازان و سکه‌زنان متقلب، جادوگران و فالگیران» نداشتند.

به راستی که در هر حرفه در کندو تقلب و فریب حرف اول را می‌زد. برای مثال وکلا با همدیگر تبانی می‌کردند تا اختلاف میان مشتریان هر کدام شعله‌ور شود و کاری را که بر عهده داشتند آنچنان بزرگ‌نمایی می‌کردند تا بتوانند حق‌الوکاله کلان از مشتریان بستانند. به همین منوال پزشکان شهرت و مکنت را بیش از افزایش مهارت‌شان یا حتی سلامت بیماران نزارشان ارج می‌نهادند. در حالی که برخی کشیش‌ها واقعاً پارسایی پیشه کرده بودند تعداد بسیار بیشتری کاهل، آزمند، شهوتران و مغرور بودند. علاوه بر اینها درحالی‌که برخی سربازان شایسته احترام بودند بیشترشان بزدل بودند. سرانجام وزرای شاهان اغلب دغل‌باز بودند و فرشته عدالت اگرچه نابینا بود اما میلش به ثروتمندان بود. طبق نظر مندویل، «همه کاسبی‌ها و مقام‌ها دچار تقلب بودند، / هیچ پیشه‌ای خالی از فریب نبود». در محیطی که مندویل به تصویر کشید آزمندی، خودخواهی، لذت‌طلبی و مادی‌گرایی محرک فعالیت‌های هر عضو آن جامعه بود و بر معاملات آنها با یکدیگر حکمفرما بود.

با وجود رذیلت مستولی بر هر بخش از اقتصاد کندو، آنجا «بهشت» بود. جامعه‌ای که رذیلت از سروکولش بالا می‌رفت با این حال مورد حسادت همه کندوهای پیرامون بود. طبق گفته مندویل زنبورهای این کندو برای صلح حاضر به چاپلوسی بودند و از جنگ می‌هراسیدند، مورد احترام بیگانگان بودند و در خرج کردن ثروت و امور زندگی اسراف می‌کردند.197

توازن‌بخش همه دیگر کندوها

مندویل توضیح داد که رذیلت آنها به جای اینکه مانع موفقیت‌شان باشد، منشأ موفقیت‌شان بود. رذیلت‌هایی از قبیل فخرفروشی و آزمندی، آن جامعه را شکوفا کرد. رذیلت‌های آنها به سخت‌کوشی، نوآوری و زندگانی شاد آکنده از راحتی و رفاه مادی انجامید. مندویل نوشت «چنین بود نعمات‌شان از آن حکومت».

جرائم‌شان دست‌به‌دست هم داد تا آنها را بزرگ کند و نیکی، که از سیاست هزاران ترفند آموخته بود، با تاثیر شادمانه‌اش یار رذیلت شده بود: و زان پس هرکس برای خیر عموم کار می‌کرد، بدترین همه جماعت‌ها کاری برای خیر عمومی انجام دادند.

به علاوه، مندویل ادعا کرد، نیکی‌هایشان تنها زمانی به آنها خدمت می‌کرد که با رذیلت‌های‌شان همراه شده و از آنها درس می‌گرفتند؛

ریشه شر، طمع،

این تباهی بدسرشت زهرآگین،

برده اسراف بود،

آن گناه والا؛ در عین حال که تجمل بود

یک میلیون فقیر را به کار می‌گمارد،

و غرور نفرت‌انگیز یک میلیون بیشتر را:

غبطه خوردن و فخرفروشی

وزیران سازندگی بودند.

آزمندی و اسرافکاری‌شان آنها را مجبور کرد سخت‌تر کار کنند. تجمل و خودنمایی‌شان آنها را تشویق کرد تا دیگران را به کار گمارند. سخت‌کوشی‌شان به واسطه حسادت و فخرفروشی تحریک شده بود. به نظر مندویل، رذیلت‌های آنها و نه نیکی‌های‌شان بود که فقرا را از فقر بیرون آورد و به جامعه‌ای متنعم منجر شد.

در شعر مندویل، زنبوران کندو با وجود ثروت فراوانی که از آن بهره‌مند بودند از رذیلت شیوع‌یافته در جامعه خود ناراحت بودند. بنابراین به درگاه خدایان دعا کردند تا جامعه آنها را از رذیلت نجات دهد و به نقشی که آن ایفا می‌کرد توجه نمی‌کردند. تاسف‌بار برای زنبوران کندو اینکه، خدایان خواسته آنها را اجابت کردند. تولید تقریباً بی‌درنگ متوقف شد و موفقیت‌های اقتصادی آنها عقبگرد کرد. زنبوران کندو به سرعت آموختند که رذیلت‌های خصوصی آنها منبع منافع عمومی آنها بوده است.

این ادعا که بازارها رذیلت خصوصی را به منافع عمومی تبدیل می‌کنند شاید محبوب‌ترین دفاعیه از اخلاقیات بازار باشد. برخی اوقات مردم نسخه‌های شفابخش‌تر از این ادعا را که به نظر یادآور روایت مندویل است پیش می‌کشند. گاهی اوقات آنها نسخه‌هایی ضعیف‌تر از آن ادعا را پیش می‌کشند که بازارها وابسته به رذیلت توصیف نمی‌شوند اما با این حال قادر به هدایت رذیلت در جهت‌های مفید اجتماعی هستند. نسخه‌های قوی و ضعیف این دفاعیه، خیر و صلاح اخلاقی بازار را در توانایی آن به ایجاد نتایج خوب برای جامعه به‌رغم انگیزه‌های بد افراد می‌دانند.

اما هیچ‌کدام از نسخه‌های قوی و ضعیف دفاعیه اخلاقیات بازارها که رذیلت خصوصی به منافع عمومی تبدیل می‌شود احتمالاً منتقدان بازارها را راضی نمی‌کند؛ کسانی که نگران هستند اشتغال به فعالیت بازاری به افول اخلاقی می‌انجامد. در واقع، با این «دفاع اخلاقی» از بازارها نمی‌توان باور بازارها اخلاق ما را فاسد می‌کنند به چالش کشید (در نسخه ضعیف) و در واقع آن را تایید می‌کند (در نسخه قوی).

ادعای دیگری که مدافعان بازار اغلب پیش می‌کشند تاکید بر این است که بازارها فضاهای اخلاق‌نشناسی هستند که نه نیکی و نه بدی را ترویج نمی‌کنند. این دفاع در عوض می‌گوید بازارها خیلی ساده ابزاری تقریباً شبیه همه ابزارهای دیگر هستند که می‌توان در راه نیکی یا بدی استفاده کرد. از بسیاری ابزارها می‌توان برای اهداف اخلاقی یا غیراخلاقی استفاده کرد. از چاقو می‌توان برای پوست کندن میوه و ارتکاب قتل استفاده کرد. از چکش در دست نجار برای ساختن خانه و در دست مهاجم برای حمله به شخص دیگر استفاده می‌شود. از رادیو می‌توان برای انتقال اطلاعات حیاتی درباره مسیرهای تخلیه مردم هنگام طوفان شدید و هدایت نیروهای مسلح به قصد نسل‌کشی استفاده کرد. در هر کدام از این موارد، اشتباه است ابزار مورد استفاده را برای پیشبرد اهداف قابل ستایش یا قابل سرزنش، تحسین یا تقبیح کرد. هیچ‌کدام از کاربردهای مثبت یا منفی ابزارها به جایگاه اخلاقی آنها برنمی‌گردد. هر برونداد اخلاقی مثبت یا منفی ناشی از کاربرد آنها را باید به کاربر و مقاصد اخلاقی یا غیراخلاقی آن کاربر نسبت داد.

بازار گاهی اوقات ابزاری بی‌اعتنا به اخلاق توصیف می‌شود که خریداران احتمالی را به فروشندگان احتمالی پیوند می‌دهد. مشخص‌تر بگوییم به بازار به عنوان سازوکار هماهنگ‌کننده نگریسته می‌شود که منابع را با کارایی به آنهایی تخصیص می‌دهد که بیشترین ارزش را برای آن منابع در اقتصاد قائل هستند. بازار فضایی فراهم می‌کند که درون آن مصرف‌کنندگان با یکدیگر برای محصولات و تولیدکنندگان با یکدیگر برای تامین‌کنندگان یا مشتریان رقابت می‌کنند. اگر مصرف‌کننده و تولیدکننده درباره شرایط تجارت توافق کنند اولی به دومی مبلغی نقد یا معادل آن می‌پردازد در عوض محصولی که دومی به وی عرضه می‌دارد. گفته می‌شود خریداران در بازار زمانی به هدف خود می‌رسند که محصولات خواستنی خود را به قیمت کمتر یا برابر با قیمت بیشینه‌ای که مایل به پرداخت هستند می‌خرند. درباره فروشندگان هم به همین ترتیب گفته می‌شود در بازار به هدف خود می‌رسند وقتی قیمتی که در آن فروش‌هایشان محقق می‌شود بیشتر از هزینه تولید آن است. از آنجا که مردم ارزش‌های خود را به بازار می‌آورند و به حیات خود ادامه می‌دهند، بازار به راحتی و با خوشحالی می‌تواند هر دو دسته گناهکاران و قدیسان را در خود جای دهد. بنابراین از تحسین یا توبیخ اخلاقی معاف است.

اما این دفاع از بازارها به عنوان ابزارهای صرف به این دغدغه نمی‌پردازد که مشارکت در فعالیت بازار هزینه‌های اخلاقی دارد. به علاوه، حتی اگر بازار صرفاً ابزار باشد هر ابزاری برای برخی اهداف مناسب‌تر از سایر اهداف است. بازارها شاید به درستی ابزار دیده شوند و شاید هنوز در معرض این اتهام باشند که ابزاری هستند که احتمال دارد افراد فاسد برای انجام کارهای غیراخلاقی در تعقیب اهداف غیراخلاقی از آنها استفاده کنند. همچنین هر اندازه بیشتر از ابزاری خاص استفاده کنید مهارت بیشتری در کاربرد آن پیدا می‌کنید. بازارها شاید به درستی ابزار دیده شوند و شاید هنوز در معرض این اتهام باشند که مهارت‌های غیراخلاقی معینی را پرورش می‌دهند و اینکه سایر ویژگی‌های اخلاقی معین شاید کمرنگ شوند چون بعید است به‌کار گرفته شوند.

سومین دفاع از اخلاقیات بازارها که غالباً مطرح می‌شود تایید (دست‌کم به‌طور ضمنی) این نکته است که چیزهای منفی بسیاری به بازارها ربط پیدا می‌کند اما استدلال می‌شود که محیط‌های نابازار با مسائل اخلاقی حتی بدتری درگیر هستند. چنین دفاعی این‌گونه ادامه می‌یابد که بازارهای بدون کنترل و رها‌شده به تنزل اخلاقی و محرومیت مادی پرولتاریا می‌انجامند اما تعداد تلفات مربوط به آزمایش‌های گوناگون با بدیل‌های بازار مانند سوسیالیسم به میلیون‌ها نفر می‌رسد. به علاوه، افول اخلاق که هنگام اشتغال افراد به فعالیت بازاری رخ می‌دهد، در محیط‌های نابازار نیز، احتمالاً به میزانی بیشتر، رخ می‌دهد (نگاه کنید به اتسون، 2014). با وام گرفتن از عبارت چرچیل، این نوع مدافعان بازار می‌پذیرند که بازارها از جنبه تاثیرگذاری بر اخلاقیات، نظام اقتصادی بسیار بدی هستند، به استثنای همه نظام‌های دیگری که تاکنون آزموده شده‌اند.

بسیار عجیب است که بسیاری از پرطرفدارترین دفاعیه‌های اخلاقی از بازار، از اصول اخلاقی بازار دفاع نمی‌کنند. به علاوه، آنها ادعای محوری منتقدان بازار  را مبنی اینکه بازارها اخلاق را فاسد می‌کنند (از جنبه نظری یا تجربی) ارزیابی نمی‌کنند.

بیشتر مدافعان سنتی بازارها در برابر این اتهام که بازارها اخلاق را فاسد می‌کنند موضع نمی‌گیرند

مدافعان بازار بر پایه‌های اخلاقی، به صورت سنتی نسخه‌های ضعیف یا قوی ادعای مندویل را پیش کشیدند که بازارها رذیلت خصوصی را به فایده عمومی تبدیل می‌کنند؛ یا استدلال کردند که بازارها ابزار هستند، بنابراین از انتقاد اخلاقی مصون‌اند؛ یا گفته شد که بازارها از سایر نظام‌های اقتصادی اخلاقی‌تر هستند؛ یا هر سه استدلال را تقریباً همزمان مطرح کردند. اینها بی‌گمان حقایقی هستند که تعدادی از نویسندگان کلاسیک و پساکلاسیک تلاش کردند از بازار بر پایه‌های اخلاقی دفاع کنند. این به‌طور قطع حقیقت دفاعیه‌های اخلاقی از بازار بود که مونتسکیو، آدام اسمیت و فیلیپ ویکستید مطرح کردند. در این بخش مروری کوتاه بر ادعاهای مهم سه تن از قوی‌ترین مدافعان جامعه بازار می‌کنیم.

تز بازار لطیف در تضاد با تز مندویل قرار می‌گیرد و به عنوان یکی از قدرتمندترین استدلال‌ها به نفع اثر اخلاقی‌ساز بازارها جلب توجه می‌کند (هیرشمن 1977، 1982). تز بازار لطیف که مونتسکیو با قوت بیان کرد مورد رضایت ولتر، آدام اسمیت، توماس پین، و به تازگی دیردر مک‌کلاسکی نیز بود که به تاثیر اخلاقی‌ساز و تمدن‌ساز بازار اشاره دارد. مونتسکیو در روح‌القوانین (1748) استدلال کرد که «بازار تبعیض‌های ویرانگر را درمان می‌کند و تقریباً یک قاعده کلی است که هر جا رسوم اخلاقی لطیف باشد بازار وجود دارد و هر جا بازار باشد رسوم اخلاقی لطیف وجود دارد». به علاوه مونتسکیو استدلال آورد تجارت «آداب‌ورسوم وحشیانه را پیراسته و نرم می‌کند. به‌طور مشخص در جامعه بازار، بهتر قضاوت کردن پاداش می‌گیرد، سخت‌کوشی پاداش می‌گیرد، صرفه‌جویی پاداش می‌گیرد و صادق و قابل اعتماد بودن پاداش می‌گیرد. افزون بر این، برخلاف جوامع پیشابازار یا نابازار، افراد بابت زیاده‌روی در بدترین خصلت‌ها (برای مثال خشن بودن، تعصب کورکورانه) در جوامع بازار مجازات می‌شوند. بازارها همچنین احساسات ما را مهار می‌کنند، ما را کمتر مستعد تعصب مذهبی یا سیاسی و همچنین سایر احساساتی می‌کنند که تنش یا درگیری اجتماعی به بار می‌آورند. از این‌رو، بازار مجموعه نیکی‌ها شامل رواداری، دوراندیشی، سخت‌کوشی، صرفه‌جویی و امانتداری اما نه محدود به اینها را تشویق می‌کند. مونتسکیو ادعا کرد بازار همچنین صلح را تشویق می‌کند. تجارت به ملت‌ها یک جایگزین در برابر تصرف سرزمین‌ها می‌دهد. او نوشت: «دو ملتی که با هم تجارت می‌کنند، دوطرفه به هم وابسته می‌شوند؛ اگر یکی علاقه به خرید دارد، دیگری علاقه به فروش دارد و همه اتحادیه‌ها بر پایه نیازهای دوطرفه بنا می‌شوند.» تجارت این امکان را فراهم می‌کند تا کالاهایی را که در مالکیت گروه متفاوتی از مردم ساکن در مکانی متفاوت است بدون استفاده از زور برای به دست آوردن آنها به دست آوریم. تجارت همچنین هزینه دشمنی را بالا می‌برد. هر درگیری بین شرکای تجاری، لزوماً به هر دو طرف، دست‌کم به‌طور موقت، آسیب خواهد رساند.

مونتسکیو از جامعه محلی بندر مارسی مثال می‌آورد که تجارت آداب‌ورسوم آنجا را دگرگون کرده بود. طبق نظر مونتسکیو مارسی بندر تجاری مهمی شد چون موقعیت جغرافیایی آن برای کشاورزی مناسب نبود. به نظر وی این شرایط شهر را مجبور کرد بر تجارت متمرکز شود، شهروندان مارسی را متحول کرد و آنها را به مردمانی متفاوت تبدیل کرد. مونتسکیو ادعا کرد، آنها باید سخت‌کوش باشند تا آنچه را طبیعت از آنها دریغ کرده بود جایگزین کنند؛ به عدالت رفتار کنند، تا به زندگی میان ملت‌های وحشی ادامه دهند که قرار بود برایشان رونق اقتصادی به ارمغان آورند؛ اعتدال پیشه کنند تا دولت‌شان همیشه در صلح و آرامش باشد؛ سرانجام عادات صرفه‌جویانه داشته باشند، چون امرارمعاش از راه تجارت همیشه باعث می‌شود تا آنها قطعاً کمترین هزینه‌ای را که به نفع‌شان باشد حفظ کنند.

همان‌گونه که از هر جامعه بازاری انتظار می‌رود تجارت مردم مارسی را سخت‌کوش، عادل، میانه‌رو و صرفه‌جو کرده بود.

مونتسکیو توضیح داد که تجارت اثر تعدیل‌کننده روی کسانی که به آن اشتغال دارند می‌گذارد. او نوشت «روحیه بازاری احساس معین به نفع عدالت دقیق (سنجیده) در انسان‌ها ایجاد می‌کند، برخلاف آن طرف که راهزنی است و طرف دیگر که نیکی‌های اخلاقی است و چنان فرد را بار می‌آورد که همیشه از منافع خودش به تنهایی صحبت نمی‌کند و آنها را به نفع منافع دیگران نادیده می‌گیرد». تجارت شرایطی ایجاد می‌کند که منافع شخص در برابر احساسات وی قرار می‌گیرد (هیرشمن، 1982). به بیان دیگر، تجارت قوی‌ترین احساسات ما را مهار می‌کند و آنها را در جهت منافع اجتماعی هدایت می‌کند. تجارت از یک‌سو باعث می‌شود با احتمال کمتری گمان کنیم دیگران دشمن هستند. تجارت ما را تشویق می‌کند به روش‌هایی فکر کنیم که آنچه نیاز داریم یا می‌خواهیم را می‌توان با توسل به خودشیفتگی دیگران از آنها کسب کرد؛ به جای فکر کردن به روش‌های تملک آنها از راه تقلب یا زور. تجارت مشوق تفکر حاصل‌جمع مثبت به جای تفکر حاصل‌جمع منفی است. تجارت از سوی دیگر ما را از تصور کردن همدیگر به عنوان برادران و خواهران منصرف می‌کند. تجارت ما را تشویق می‌کند تا یکدیگر را وسیله و نه هدف بنگریم. تجارت ما را تشویق می‌کند به منافع دیگران فقط به عنوان یک روش متقاعد کردن آنها به کمک کردن برای پیشبرد اهداف خودمان فکر کنیم. درحالی‌که غیبت تجارت به راهزنی می‌انجامد، مونتسکیو اذعان کرد که حضور تجارت به شهروندانی کاملاً نیکوکار منجر نمی‌شود.

جالب است که مونتسکیو (1748) نیز باور داشت که بازار در عین حال که آداب‌ورسوم معینی را ملایم می‌کند فسادزا نیز می‌تواند باشد. مونتسکیو نوشت «ما می‌بینیم در کشورهایی که فرد فقط تحت تاثیر روحیه بازار قرار می‌گیرد دادوستد کردن در همه فعالیت‌های انسانی و همه نیکی‌های اخلاقی وجود دارد؛ کوچک‌ترین چیزها، آنهایی که مورد نیاز بشریت است، در ازای پول انجام شده یا داده می‌شود». در جامعه بازار، هر چیزی کالایی می‌شود و روابط به سمت تجاری شدن تمایل می‌یابد. روش دیگر خواندن آن، تایید این ادعاست که ارزش‌های بازار می‌تواند ارزش‌های اخلاقی (معینی) را به عقب براند و همین کار را هم می‌کند.

بنابراین توصیف مونتسکیو از تز بازار لطیف، تحقیقاً هم قدرتمند و هم از سر نارضایتی است. او این امکان را مطرح می‌کند که بازارها می‌توانند رسوم اخلاقی را بهبود ببخشند. اما متوجه می‌شود محدودیت‌های خیلی واقعی بر سر راه دگرگونی اخلاقی که بازارها می‌توانند باعث شوند وجود دارد. در واقع، بازارها همیشه آداب‌ورسوم را به سمت بهتر شدن تغییر نمی‌دهند. برای نمونه، به نظر دگرخواهی جای خود را به خودخواهی می‌دهد، به نظر انجمن زنانه جای خود را به گوشه‌گیری می‌دهد، به نظر بخشندگی جای خود را به عدالت خشک دقیق می‌دهد؛ جایی که هرکس نه کمتر، نه بیشتر از آنچه شایسته است دریافت می‌کند. بازارها در سطح جامعه‌ بازار صلح را تشویق می‌کنند. اما در سطح فردی بازارها بالقوه فسادزا هستند. از این‌رو مونتسکیو در نهایت این انتقاد اخلاقی اساسی از بازارها -که بازارها اخلاق را فاسد می‌کنند- (تا حدودی) را تکرار می‌کند.

اگرچه آدام اسمیت تز بازار لطیف را پذیرفت، در وهله نخست اندیشمند جامعه بازار بود و از اصول اخلاقی بازارها به‌طور مستقل دفاع نکرد. به علاوه همان‌طور که پیشتر بحث شد، اسمیت بر برخی نقاط ضعف اخلاقی بازارها تمرکز کرد. برای نمونه داستان اسمیت از پسر مرد فقیر و بحث‌های وی درباره نقش نفع شخصی و دست نامرئی، همگی بازارها را سازوکارهایی برای تبدیل منافع خصوصی و حتی رذیلت‌های خصوصی به منافع عمومی می‌بیند. اسمیت به شیوه‌ای دیگر نسخه‌های ضعیف و قوی دفاع مندویل از بازارها بر پایه‌های اخلاقی را تشریح کرد.

تردیدی نیست که اسمیت تلاش کرد فاصله خود را با مندویل (1714) حفظ کند. اما نمی‌توان نفوذ مندویل بر داستان اسمیت از پسر مرد فقیر را نادیده گرفت. به خاطر آورید پسر مرد فقیر به راحتی‌هایی که ثروتمندان از آن بهره می‌بردند حسادت کرد و خودش را فریب داد که باور کند اگر ثروتمند بود خشنودتر می‌بود. اما در روایت اسمیت، ثابت شد حسادت پسر مرد فقیر و تلاش‌هایی که آن حسادت برانگیخت بی‌نتیجه بوده است. ثروتمندانی را که او همه عمر تعقیب کرد، آسوده‌خاطری را که او امید داشت پیدا کند برای او نیاوردند. اما اسمیت اشاره کرد جامعه از خودفریبی از آن نوع که پسر مرد فقیر گرفتارش شد منتفع شد؛ پیشرفت اقتصادی وابسته به جاه‌طلبی، حسادت و خودفریبی است. طبق نظر اسمیت (1759)، «همین فریب است که پشتکار بشر را برمی‌انگیزد و پیوسته او را به حرکت وامی‌دارد». جالب است اسمیت این خودفریبی را موتور کار و پشتکار در نظر گرفت. اسمیت نوشت «در ابتدا همین عامل بود که آنها را برانگیخت تا زمین را کشت کنند، خانه بسازند، شهرها و ولایات را بنیان نهند و همه علوم و هنرها را اختراع  کنند و بهبود بخشند که زندگی انسان را جلال و جلا بخشید». بی‌گمان اسمیت در این باره که چه تعداد از مردم در یک جامعه باید خودشان را به این شیوه فریب دهند تا توسعه اقتصادی رخ دهد سکوت اختیار کرد. او در این باره که چه تعداد از مردم در یک جامعه به وسیله جاه‌طلبی‌ها، حسادت و فریب دادن خود باید کر و کور شوند یا خواهند شد تا جامعه پررونق و شکوفا شود چیزی نگفت. احتمالش هست که او جاه‌طلبی، حسادت و خودفریبی را نه ضروری و نه کافی برای پیشرفت می‌نگریست. چه‌بسا این یک نوع ادعای مستحکم باشد؛ به بیان دیگر حتی جاه‌طلبی، حسادت و خودفریبی می‌توانست از طریق بازارها به جامعه کمک کند. افزون بر این، وقتی او با تحریک کارگر که «کل چهره جهان» را تغییر داد به فریب اعتبار بخشید توانست تصادفی تاریخی را توصیف کند و ادعایی نظری درباره پیوند میان شر خصوصی و خیر عمومی برقرار کند. می‌توان این‌گونه گفت که او باور داشت خودفریبی سرچشمه پیشرفت اقتصادی بود که واقعاً رخ داد، اما پیشرفت هنوز ممکن بود (حتی بالقوه با احتمال بیشتر) اگر بازیگران بازار خیلی خودفریب نبودند.

سایرین پیشنهاد داده‌اند که این تفسیر بخشنده‌تر از تمثیل پسر مرد فقیر اسمیت دقیقاً تفسیری است که ما باید اقتباس کنیم. هانلی (2009) برای نمونه استدلال کرد که «دلایل خوبی در مورد داستان پسر مرد فقیر وجود دارد؛ کمتر به مثابه پنجره‌ای به دیدگاه اسمیت از حقیقت شرایط زندگی در جامعه بازار، و بیشتر به مثابه داستانی هشدارآمیز که تخریب ممکن یا بالقوه زندگی در چنین جامعه‌ای را نشان می‌دهد، که انگیزه‌هایی برای شهروندان چنین جامعه‌ای فراهم می‌کند تا علاج‌های پیشنهادی در روایت وی از دوراندیشی را بپذیرند». با این حال حتی اگر تمثیل اسمیت را به شکل داستانی هشدارآمیز نخوانیم، حکایت از این دارد که در جامعه بازار نوع خاصی از ریسک اخلاقی مرتبط با زندگی وجود دارد. در خوانش پسر مرد فقیر به عنوان داستانی هشدارآمیز که اسمیت پیوند محرومیت اخلاقی خصوصی و توسعه مادی اجتماعی را از آن استنباط کرد هیچ حقیقتی وجود ندارد.

اگرچه این امکان هست که اسمیت باور داشت خودفریبی برای پیشرفت در گذشته اهمیت داشت اما در آینده به آن نیازی نیست، هیچ شواهد واقعی به نفع چنین خوانش فراخی از تمثیل پسر مرد فقیر وی وجود ندارد. در واقع این یک تفسیر کمتر تصنعی از آن چیزی است که در مورد تمثیل پسر مرد فقیر در جریان است. خوانش اسمیت به صورت شکایتی است از پیامدهای اخلاقی مرتبط با تحسین ثروتمندان و تلاش به تقلید کردن از آنها، اما نگاه کردن به این بدی‌ها به عنوان قیمتی که برای ثروت مادی می‌پردازیم. اسمیت قطعاً باور داشت که برای هر فرد بهتر است خردمندی و خوبی را نسبت به بدی دنبال کند. اما به نظر می‌رسد اسمیت مانند مندویل با آوردن این تمثیل می‌خواست بگوید پیشرفت مادی ما متوقف خواهد شد اگر تعداد زیادی در جامعه ما سعی کنند جاه‌طلبی‌های خویش را مهار کنند. همان‌گونه که هیل (2017) نوشت به نظر می‌رسد اسمیت دارد می‌گوید «از جنبه اقتصادی و اجتماعی فاجعه‌بار است اگر هرکس «شادکامی واقعی» را به زیان شادکامی انباشت ثروت فردی و مصرف نمایشی دنبال کند که در نگاهی بلندمدت، جامعه را مترقی و شکوفا می‌کند».

 شنیدن بازتاب نظرات مندویل در بحث‌های اسمیت درباره دست نامرئی نیز آسان است. مدتی پس از تمثیل پسر مرد فقیر، اسمیت (1759) در نظریه احساسات اخلاقی تبیین کرد که در جامعه بازار ثروتمندان امکان معاش فقرا را فراهم می‌کنند، اگرچه آنها شاید اصلاً توجهی به آنها نداشته‌اند. طبق نظر اسمیت محصولی که از خاک بیرون می‌آید در همه زمان‌ها تقریباً آن تعداد از ساکنانی را که قادر به سیر کردن شکمشان است حفظ می‌کند. ثروتمندان از این انبوه محصولات، آنچه را ارزشمندتر و مطبوع‌تر است انتخاب می‌کنند. آنها کمی بیشتر از فقرا مصرف می‌کنند و به‌رغم خودخواهی و چپاول‌گری طبیعی‌شان، اگرچه فقط به راحتی خود فکر می‌کنند، اگرچه تنها هدفی که آنها از نیروی کار هزاران نفری که استخدام می‌کنند دارند، ارضای اشتیاق به خودبالنده و اشباع‌نشدنی خویشتن است، اما آنها محصول همه پیشرفت‌ها و ترقی‌ها را با فقرا تقسیم می‌کنند. آنها را دستی نامرئی هدایت می‌کند که توزیع تقریباً یکسانی از ضروریات زندگی را ممکن می‌کند که اتفاق می‌افتاد اگر کره زمین به نسبت‌های برابر بین همه ساکنانش تقسیم شده بود، بنابراین بدون چنین قصدی، بدون دانستن آن، منافع جامعه پیش می‌رود و منابع مالی برای تکثیر صنوف بشر فراهم می‌شود.

البته اسمیت اینجا چیزی را مانند پول‌دوستی به عنوان بدی خصوصی پیشنهاد نمی‌کند که برای خیر عمومی ضروری است. اما او قطعاً آن نتیجه‌گیری را زیر سوال نمی‌برد. در واقع او از آن نظر پشتیبانی می‌کند. او بنا را بر خودخواهی و چپاولگری ثروتمندان گذاشت. آنچه آنها را به سمت استخدام کارگران در فعالیت‌های تولیدی می‌راند فخرفروشی و «امیال سیری‌ناپذیر»‌شان است. ثروتمندان قصدی برای خیر اجتماعی که از اعمالشان ناشی شود ندارند.

ارجاع اسمیت به دست نامرئی در کتاب تحقیقی در ماهیت و علل ثروت ملل، به‌طور مشابه، از این مفهوم که خوبی عمومی ریشه در بدی خصوصی دارد پشتیبانی می‌کند به جای اینکه آن را به چالش بکشد. اسمیت (1776) توصیف کرد که چگونه هر فرد در جامعه بازار، اگرچه قصد «فقط نفع خودش» را دارد در این مورد، همانند بسیاری موارد دیگر، با دست نامرئی هدایت می‌شود تا به هدفی کمک کند که بخشی از قصد وی نبود. همچنین وضعیت آن جامعه بدتر از آنی نخواهد بود که آن قصد وجود داشت. او با تعقیب منافع شخصی خود غالباً رفاه آن جامعه را به نحو واقعاً بهتری پیش می‌برد نسبت به زمانی که او واقعاً قصد دارد رفاه جامعه را ترویج کند. من هرگز خوبی زیاد از جانب کسانی ندیده‌ام که از تجارت کردن برای خیر عمومی به هیجان آمده‌اند. به راستی که آن یک نوع ظاهرسازی است که میان بازرگانان چندان رایج نیست و به اندک کلماتی نیاز است تا آنها را از آن منصرف کند.

اسمیت دوباره، درحالی‌که مانند مندویل پیشنهاد نمی‌کند که بدی برای خیر عمومی ضروری است، اینجا نیات را از بروندادها جدا می‌کند. در واقع اسمیت پیشنهاد می‌کند که اگر بازرگانان آگاهانه تلاش کرده بودند تا آنچه را که باور داشتند به منفعت عمومی بود انجام دهند آنها به «خیلی خوب» دست نمی‌یافتند. آن خیر اجتماعی که بازیگر تجاری خلق می‌کند بدون قصد (ناخواسته) بوده است. به این رو، دشوار است که این نتیجه ناخواسته را به هر حسابداری اخلاقی مرتبط با بازیگر در نظر بگیریم. بازیگر برای کمک به خودش اقدام کرده است. او برحسب تصادف و احتمالاً خلاف خواست خودش، به دیگران کمک کرده است. در چنین سناریویی، شاید معنادار باشد که این نظام را به مثابه اخلاقی بودن تحسین کنیم، اما ما هیچ مبنایی نداریم که نتیجه بگیریم مردم درون آن نظام خیلی اخلاقی هستند.

به راستی، اگر سایر گزاره‌های اسمیت درباره شرکت‌کنندگان بازار را امری ظاهری بگیریم، دلیلی داریم که باور کنیم اسمیت نسبت به اخلاقیات شرکت‌کنندگان بازار بدبین بود. برای نمونه، اسمیت بحث کرد که چگونه کارفرمایان با کمک هم سعی در پایین آوردن دستمزدهای کارگرانشان دارند. اسمیت همچنین اشاره کرد که «فعالان یک حرفه که دور هم جمع می‌شوند، حتی برای جشن و سرور و تفریح، به ندرت امکان دارد گفت‌وگوهای‌شان به توطئه علیه عموم، یا نقشه‌ای برای بالا بردن قیمت‌ها ختم نشود». اگرچه او تردید داشت که کار زیادی بتوان برای جلوگیری از این توطئه‌ها انجام داد، نگران بود که برخی مقررات‌گذاری‌ها واقعاً این توطئه‌ها را محتمل‌تر کند (اگر فعالان همان کسب‌وکار را مجبور کند با یکدیگر تعامل هر چه بیشتری داشته باشند) اسمیت به روشنی انتظار نداشت خیر عمومی عامل محرک بازرگانان باشد.

بنابراین «دفاع» اسمیت از اخلاقیات بازار، دفاع چندان قدرتمندی نیست. درحالی‌که نظام بازار را شاید بتوان یک نوع تبدیل‌کننده اخلاقیات در نظر گرفت که می‌تواند بدی‌های سطح فردی را به خوبی‌های سطح اجتماعی تبدیل کند، شرکت‌کنندگان در بازار در نقش‌های خود به عنوان شرکت‌کنندگان در بازار در بهترین حالت اخلاق‌نشناس و در بدترین حالت غیراخلاقی هستند. به علاوه، موفقیت مادی این نظام را نفع شخصی آنها و احتمالاً خودخواهی‌شان پیش می‌برد.

در حالی که اسمیت استدلال کرد فعالیت بازار (تا حدودی) با رذیلت به پیش رانده شده بود اما با این حال احتمالاً از جنبه اجتماعی فایده‌مند بود، فیلیپ ویکستید تاکید کرد که فعالیت بازار را می‌توان با انگیزه‌های اخلاقی و غیراخلاقی به پیش راند و می‌تواند به بروندادهای مفید و همچنین زیان‌بار اجتماعی منجر شود. به نظر ویکستید بازارها مانند ظروف اخلاقی خالی بودند که شرکت‌کنندگان بازار با هر ماده اخلاقی یا غیراخلاقی که هنگام شرکت در فعالیت بازار با خود می‌آورند آن را پر می‌کنند. از این‌رو به نظر ویکستید بازارها هم خنثای اخلاقی بودند و هم یکسره با محتوای اخلاقی لبریز می‌شوند.

ویکستید در کتاب «فهم مشترک از اقتصاد سیاسی» (1920) استدلال کرد که اشتباه است فکر کنیم «اشتیاق به تملک ثروت» هدف نهایی است که شرکت‌کنندگان بازار را به پیش می‌راند. تردیدی نیست که شرکت‌کنندگان بازار تقریباً همیشه در جست‌وجوی پایین‌ترین قیمت برای کالاهایی که می‌خواهند بخرند و بالاترین قیمتی که می‌توانند به دست آورند برای کالاهایی که می‌خواهند بفروشند، با فرض ثبات سایر شرایط هستند. اما سودها یا پس‌اندازهایی که از جدیت آنها در بازار ناشی می‌شود خودشان هدف نیستند. آنها صرفاً ابزارهایی هستند که شرکت‌کنندگان بازار به خدمت خواهند گرفت تا به هدف نهایی دست یابند. آن‌گونه که ویکستید توضیح داد «انسان «اقتصادی» (که اغلب این‌گونه نامیده می‌شود) را به عنوان کسی دیدن که تنها با اشتیاق به تملک ثروت برانگیخته می‌شود یعنی تصور کردن وی به عنوان کسی که فقط اشتیاق به جمع‌آوری ابزار و وسیله دارد و هرگز مشتاق انجام دادن کاری با آنها یا ساختن چیزی با آنها نباشد». ما شاید کسی باشیم که در تمام زندگی خود به دنبال جواهرات هستیم. اما ما نمی‌خواهیم جواهرات را فقط به خاطر کسب و تملک آنها به دست آوریم. برعکس امید ما اغلب این است که با کسب و مالکیت این جواهرات زندگی‌مان راحت‌تر و آسوده‌تر خواهد شد. البته دلایل کمتر خودمحور و کمتر خودخواهانه هم هست که شاید ما را مشتاق ثروت می‌کند. ما شاید خواهان ثروت باشیم تا به کسانی که فاقد مهارت یا فرصت کسب ثروت بدون کمک ما هستند کمک کنیم. ما شاید خواهان تملک جواهرات باشیم تا با آنها به دیگران خدمت کنیم.

ویکستید استدلال کرد اینکه بیاییم و فقط انگیزه‌های نفع شخصی را به عنوان انگیزه‌های اقتصادی توصیف کنیم وقتی سایر انگیزه‌های مرتبط نیز باعث فعالیت اقتصادی می‌شود عملی سلیقه‌ای است. طبق نظر ویکستید اگر ما علاقه‌مندیم بدانیم چرا بازیگران بازار آن‌گونه که می‌بینیم رفتار می‌کنند «باید آماده به رسمیت شناختن همه انگیزه‌هایی که واقعاً دخالت دارند باشیم». ما شاید انگیزه‌ها را به کل نادیده بگیریم یا همه انگیزه‌هایی را که دخیل هستند طبق آن جنبه‌ای از موضوع که در آن لحظه دغدغه‌اش را داریم، به رسمیت بشناسیم؛ اما در هیچ شرایطی بین انگیزه‌های تاثیرگذار بر شرایط اقتصادی که به رسمیت خواهیم شناخت و آنهایی که به رسمیت نخواهیم شناخت دست به گزینش و انتخاب نزنیم. پس به نظر می‌رسد استفاده از اصطلاح «انگیزه اقتصادی» به‌طور کلی معنای خاصی نداشته باشد؛ چون کل این مفهوم‌سازی به نظر دسته‌بندی نادرستی می‌رسد.

به نظر ویکستید فضای بازار را باید فضای خودخواهی و دگرخواهی، رذیلت و نیکی، با هم نگریست یا باید آن را فضای خنثای اخلاق‌نشناس دانست؛ جایی که با انگیزه‌ها و اخلاقیات بازیگران به شکل پدیده‌هایی جدایی‌پذیر و جداگانه برخورد می‌شود.

به نظر ویکستید ویژگی کلیدی ارتباطات اقتصادی ما این نیست که ما وارد آنها می‌شویم چون چنین کاری به نفع ماست و قطعاً با دگرخواهی نمی‌توان بسیاری از روابط ما را توصیف کرد. ویکستید در عوض استدلال کرد که «ویژگی خاص رابطه اقتصادی در غیرشخصی بودن» آن است. منظور او این است که شرکت‌کنندگان بازار به کسانی که با آنها معامله می‌کنند علاقه ویژه‌ای ندارند. آنها فقط علاقه‌مند هستند که چگونه به شخص در طرف دیگر مبادله دست یابند تا مبادله صورت بگیرد. او توضیح داد که این صرفاً شکلی از خودخواهی نیست چون اگرچه بازیگران بازار هنگام مبادله واقعاً به دیگران فکر نمی‌کنند، آنها به خودشان نیز فکر نمی‌کنند. به نظر ویکستید شرکت‌کننده بازار فقط به آن موضوعی که در دستور کارش است، چانه‌زنی یا مبادله، فکر می‌کند، بسیار شبیه شخصی که به حرکت بعدی در بازی شطرنج فکر می‌کند یا اینکه چگونه از ساختار یک جمله در متنی یونانی که در حال خواندن است سر در بیاورد. او می‌خواهد معامله خوبی بکند یا کسب‌وکار خوبی انجام دهد و مستقیماً به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کند.

ویکستید اذعان کرد که شاید در پس ذهن شرکت‌کننده بازار در همه زمان‌ها ملاحظات اخلاقی وجود داشته باشد و شاید حتی هنگامی که درباره آنها تامل می‌کند به جلوی فکرش آورده شود. اما همان طور که ویکستید می‌گوید بیشتر اوقات «او دقیقاً در موقعیت مردی است که شطرنج یا کریکت بازی می‌کند. او به هیچ چیز به استثنای خود بازی توجه نمی‌کند». همان‌گونه که ویکستید تاکید کرد بازیگر شطرنج را خودخواه نخواهید نامید چون از شاه خود حمایت می‌کند یا بازیگر کریکت را خودخواه نمی‌نامید چون از دروازه‌بان حمایت می‌کند. به‌طور مشابه، آموزگار را دگرخواه نخواهید نامید چون به دانشجو کمک می‌کند تا درس‌هایش را یاد بگیرد، جراح را دگرخواه نخواهید خواند چون بیمار را نجات می‌دهد. در آن لحظات چیزی در این باره نمی‌گویند که بازیگر شطرنج، یا بازیگر کریکت، یا آموزگار یا جراح خودخواه یا دگرخواه است. برای تعیین اینکه آیا شخص خودخواه یا دگرخواه است باید به بقیه زندگی وی نگاه کنید. ویکستید توضیح داد که «در لحظه مبادله، دسته‌بندی‌های خودخواه و دگرخواه موضوعیت ندارد».

به نظر ویکستید بازارها «ابزارهای اخلاقاً بی‌طرف و خنثی هستند». منظور وی این است که بازارها اساساً ابزارهایی هستند که افراد برای پیشبرد اهداف خویش، فارغ از اینکه آن اهداف چه چیزهایی هستند، استفاده می‌کنند. بازارها برای تحویل دادن کالاها و خدماتی که مردم اشتیاق دارند کار می‌کنند. آنها این کار را از طریق کانال‌های در دسترس با اثربخش‌ترین هزینه انجام می‌دهند. اما آنها درباره انگیزه‌هایی که مردم را برمی‌انگیزد تا وارد بازار شوند قضاوتی نمی‌کنند. ویکستید توضیح داد که بازارها این ملاحظات مشهود اخلاقی قطعاً بسیار مهم را در نظر نمی‌گیرند. شرکت‌کنندگان بازار در عوض یا به خودشان مربوط است که از کدام انگیزه‌ها پیروی کنند یا باید بر برخی سازوکارهای طرف سوم متکی باشند تا هرگونه محدودیت‌های اخلاقی اجتماعی اقتباس‌شده بر مبادلات بازار را اجرایی کنند. بنابراین با این نگاه، بازیگران و داوران می‌توانند اخلاقی، غیراخلاقی یا هر دو باشند؛ خود بازی نه اخلاقی نه غیراخلاقی است.

اگرچه تعاملات بازاری ما از طریق غیرشخصی بودن آنها رده‌بندی می‌شوند و بازارها سازوکارهای اخلاقاً خنثی هستند، ویکستید گمان می‌کرد نادرست خواهد بود آنها را اخلاق‌نشناس یا غیراخلاقی توصیف کنیم. بر اساس نظر ویکستید، من وارد هر رابطه‌ای که برای رسیدن به اهدافم می‌شوم، شاید به یک معنا غیراخلاقی نامیده شود تا آن حد که آن وسیله و نه هدف باشد. اما اگر منظور ما از غیراخلاقی بودن، تاثیر نپذیرفتن از ملاحظات اخلاقی یا تابع محدودیت‌های اخلاقی نبودن باشد، پس رابطه اقتصادی غیراخلاقی‌تر از روابط دوستی، روابط جنسی، روابط والد -فرزندی یا روابط خانوادگی به‌طور کلی نیست.

سپهر بازار به یک معنا یکسره سپهر اخلاقی‌شده است

ویکستید استدلال کرد که بازار فضاست؛ جایی که بازیگران دائم در حال انتخاب پیروی یا بی‌توجهی به قیدهای اخلاقی‌شان هستند؛ جایی که آنها دائم انتخاب می‌کنند با دیگرانی که اهداف خاص اخلاقی یا غیراخلاقی دارند کار یا تجارت کنند؛ جایی که آنها دائم انتخاب می‌کنند آیا راهبردهایی را انتخاب کنند یا نکنند که احتمالاً به نتایج قابل قبول اخلاقی یا غیرقابل قبول اخلاقی منجر می‌شود. ویکستید نوشت «گفتن اینکه روابط اقتصادی یا حتی نیروهای اقتصادی، غیراخلاقی هستند به یک معنا کاملاً درست و به معنای دیگر کاملاً نادرست است و به آن معنایی که درست است به هیچ روش خاصی نشان‌دهنده چیزی نیست». ویکستید پیشنهاد داد که تعاملات ما در بازار نسبت به تعاملات ما در سایر سپهرها، به میزان کمتری با ملاحظات اخلاقی شکل نمی‌گیرد و به میزان کمتری با قیدهای اخلاقی مدیریت نمی‌شود. اما اگرچه بازارها یکسره اخلاقی شده‌اند، تعاملات ما در آنها همچنین کمابیش اخلاقی‌تر از تعاملات ما در سایر محیط‌ها نیست. درحالی‌که «لکه فرومایگی ذاتی که خود را در بسیاری اذهان به رابطه اقتصادی می‌چسباند»، قطعاً اشتباه است، ویکستید ادعا کرد «خوش‌بینی سهل‌گیرانه‌ای که از نیروهای اقتصادی انتظار می‌رود، اگر فقط به آنها بازی آزاد داده شود به‌طور خودجوش بهترین شرایط ممکن زندگی را تضمین می‌کند، به همین اندازه اشتباه و حتی زیان‌بارتر است». به نظر می‌رسد ویکستید در این نکته با روسو و اسمیت مخالف باشد.

با پافشاری بر اینکه بازارها ابزارهای اخلاقاً خنثایی هستند او امید دارد از بازارها در برابر آنهایی که ادعا می‌کنند بازارها اخلاق را فاسد می‌کنند همچنین منتقدانی که ادعا می‌کنند بازارها لزوماً مروج خیر عمومی هستند دفاع کند. ویکستید تاکید کرد «بیهوده است که فرض کنیم نتایج مطلوب اخلاقی لزوماً محصول ابزار خنثای اخلاقی خواهد بود، همان‌گونه که احمقانه است روابط اقتصادی را دغلکارانه کند همان‌گونه که آن را ارواح می‌سازد.»

تحقیقاً، دفاع ویکستید از اخلاقیات بازار بعید است کسانی را که نگران هستند بازار اخلاق را فاسد می‌کند راضی کند. ویکستید اذعان کرد که دست‌کم برخی، و احتمالاً همه عاملان بازار با محرک‌های مساله‌زای اخلاقی تحریک خواهند شد. به علاوه، در بازارها، حتی عاملان بازار که سرمشق اخلاقی کاملاً توسعه یافته و کارکن دارند سرانجام کارشان به کمک کردن به دیگرانی می‌کشد که اهدافشان از جنبه اخلاقی مشکوک است. به علاوه، ویکستید متوجه شد چندین عدم مزیت اخلاقی وجود دارد که باید در راستای هر مزیت اخلاقی جای گیرد که احتمالاً از وجود و گسترش بازارها در جامعه بازار ناشی خواهد شد. او همچنین در این ‌باره که آیا کسانی با اهداف اخلاقی کمابیش احتمال دارد در بازار موفق شوند سکوت اختیار کرد، اینکه آیا اقدام کردن در بازارها کمابیش احتمال دارد نتایج مطلوب اخلاقی نسبت به اقدام کردن در دیگر سپهرها تولید ‌کند.

مونتسکیو، اسمیت و ویکستید هر کدام روایت تقریباً مبهمی از اخلاقیات بازار عرضه کردند. هر کدام از آنها بازار را به مثابه نظامی نشان دادند که می‌توانست خیر (عمومی) ایجاد کند. اما هر کدام همچنین تایید کردند که بازارها شر را حذف نمی‌کنند حتی اگر برخی اوقات آن را به سمت اهداف خوب تغییر جهت دهند. به علاوه، در مقاطعی هر کدام به نظر رسید پیشنهاد می‌کنند که بازارها واقعاً به شر وابسته هستند و حتی آن را ترویج می‌کنند. توافق خاصی میان منتقدان بازار در زمینه‌های اخلاقی و مدافعان اخلاقیات بازار وجود دارد: به نظر می‌رسد همگی باور دارند که بازارها در برخی جنبه‌ها اخلاقاً مساله‌زا هستند و می‌توانند حتی اخلاق را فاسد کنند.

دفاعیات معاصرتر پاسخ بهتری به منتقدان ندادند

شگفت‌آور نیست که دفاعیه‌های متاخر اخلاقیات بازار بازتاب‌دهنده دفاعیه‌های پژوهشگران متقدم جامعه بازار است. در این دفاعیه‌های اخلاقی معاصر، بازار اغلب فضای خنثای اخلاقی (مانند ویکستید) یا فضایی که شر خصوصی را به خیر عمومی تبدیل می‌کند (مانند مندویل و اسمیت) توصیف می‌شود. این دفاعیه‌های معاصر اغلب به هراس‌های اخلاقی و سایر هراس‌هایی اشاره دارند که در محیط‌‌ها و نظام‌های نابازار رخ می‌دهد.

در این بخش مروری مختصر به برخی از قدرتمندترین دفاعیات اخلاقی از بازار می‌کنیم که در چند دهه گذشته پدیدار شد. تلاش نمی‌کنیم وارد هر دفاعیه مهمی بشویم همچنان که تلاش نمی‌کنیم مروری جامع از دفاعیاتی که به آنها می‌پردازیم عرضه داریم. همانند بررسی ما از انتقادهای معاصر از اخلاقیات بازار در فصل پیشین، ادعای ما این است که دفاعیات گوناگون دست‌کم در یک جنبه مهم شبیه هستند. مشخصاً اینکه هیچ‌کدام از این دفاعیات، به نظر ما، واکنش کافی به انتقاد مرکزی از بازار در زمینه‌های اخلاقی نشان ندادند؛ یعنی هیچ‌کدام به این استدلال که مبادرت به فعالیت بازاری می‌تواند اخلاق ما را فاسد کند پاسخی نمی‌دهند.

برای نمونه دفاع میلتون فریدمن (1962) از اخلاقیات بازارها، از بیشتر جهات دفاع غیرمستقیم است. فریدمن استدلال کرد که نظام بازار تنها نظامی است که به بازیگران اقتصادی آزادی انتخاب پروژه‌ها و مسیرهای خاص خود را می‌دهد، بنابراین با گسترش معنایی، تنها نظام اقتصادی واقعاً اخلاقی است. به نظر فریدمن، مساله اقتصادی اساسی جامعه هماهنگی تعداد زیادی از مردم بود. جامعه تنها از طریق نظام بر اساس مبادله داوطلبانه و منافع دوسویه از تجارت می‌تواند به هماهنگی انبوه برسد (یعنی اقتصاد سرمایه‌داری آزاد) یا نظامی که دولت مبادلات را دیکته و اجرا می‌کند (یعنی اقتصاد سوسیالیستی). اما فقط بازار است که می‌تواند هماهنگی و همکاری اجتماعی ایجاد کند در حالی‌که آزادی را حفظ کند. فریدمن با اتکای اکید به حق انتخاب شخص، توضیح داد بازار حدواندازه‌ای را که گروه‌های معین مردم می‌توانند دیگران را کنترل کنند محدود می‌کند. طبق نظر فریدمن مادامی که آزادی اثربخش مبادله حفظ می‌شود، ویژگی اصلی فعالیت اقتصادی به کمک سازمان‌دهی بازار این است که مانع دخالت یک شخص در امور شخص دیگر در رابطه با بیشتر فعالیت‌های وی می‌شود. مصرف‌کننده در برابر زورگویی و اجحاف فروشنده حمایت می‌شود چون با وجود سایر فروشندگان، خریدار می‌تواند با آنها وارد معامله شود. فروشنده در برابر زورگویی مصرف‌کننده حمایت می‌شود چون مصرف‌کنندگان دیگری هستند تا او با آنها وارد معامله شود. کارمند از زور کارفرما محافظت می‌شود چون سایر کارفرمایان هستند که او برای آنها کار کند و به همین ترتیب. و بازار این کار را غیرشخصی و بدون حاکمیت متمرکز انجام می‌دهد.

به نظر فریدمن بازار نخستین گام برای تضمین آزادی اقتصادی و سیاسی است. پس تعجبی ندارد که تقبیح بازار را معادل با ایمان نداشتن به آزادی می‌نگریست.

فریدمن استدلال کرد که‌ این ویژگی [بازار] همچنین دلالت‌هایی دارد که از دلالت‌های محدود اقتصادی فراتر می‌رود. آزادی سیاسی یعنی هیچ‌کس نتواند به همنوعان خود زور بگوید. تهدید اصلی به آزادی، از جانب قدرتی زورگو است؛ حال می‌خواهد در دستان سلطان، دیکتاتور، اقلیت حاکم، یا اکثریت موقتی باشد. برای پاسداشت آزادی باید چنین تمرکز قدرتی را تا جای ممکن از بین برد و اینکه جلوی گسترش و توزیع هرگونه قدرتی گرفته نشود... بازار چون سازماندهی فعالیت اقتصادی را از دایره کنترل قدرت سیاسی خارج می‌کند این منبع قدرت زورگویانه را از بین می‌برد. بازار قدرت اقتصادی را قادر به مهار کردن قدرت سیاسی می‌کند به جای اینکه آن را تقویت کند.

هر جا بازارها محدود هستند، قدرت اقتصادی به قدرت سیاسی وابسته است. در کشورهایی که آزادی اقتصادی ندارند فرادستان سیاسی لزوماً فرادستان اقتصادی هستند و برعکس. به نظر فریدمن بزرگ‌ترین محافظ در برابر زورگویی سیاسی، آزادی اقتصادی است که قدرت اقتصادی قدرت سیاسی را به چالش می‌کشد.

علاوه بر توصیف نظام سرمایه‌داری آزاد به عنوان نظم اقتصادی حامی آزادی، که از جنبه اخلاقی مطلوب است، اخلاقیات به این شکل، نقشی صریح در دفاع فریدمن از بازار ایفا نمی‌کند. به نظر فریدمن، استفاده از بازار برای رسیدن به اهداف اخلاقی (یا پافشاری بر اینکه اخلاقیات را در نظر می‌گیرد) فراتر از قابلیت‌های آن است و غیرقابل قبول و غیرمسوولانه خواهد بود. فریدمن استدلال کرد مسوولیت اجتماعی و بنابراین تعهد اخلاقی هر کاسبکاری، بیشینه‌سازی سود است؛ در نظام بازار، «کسب‌وکار فقط و فقط یک مسوولیت اجتماعی دارد- استفاده از منابع خود و مبادرت به فعالیت‌هایی که برای افزایش سودش طراحی شده بود مادامی که درون قواعد بازی باشد. گفتن این جمله است که در رقابت باز و آزاد، بدون فریب یا تقلب، مشارکت دارد». بنگاه برای کسب سود باید کالا یا خدمتی عرضه کند که مصرف‌کنندگان بیش از ارزشی که آنها برای نهاده‌های مختلف ترکیب‌شده برای تولید آن کالا یا خدمت قائل هستند برای آن قائل باشند. سپس سودها شاهدی هستند که بنگاه‌ها به روش‌های مفید اجتماعی رفتار می‌کنند. از آنجا که کسب سود در بازارهای آزاد و رقابتی به معنای این است که کسب‌وکار از منابع خود به شیوه‌های مفید اجتماعی استفاده می‌کند، اگر مدیر شرکت به هدفی غیر از بیشینه‌سازی سود اولویت بدهد، او تعهدات اجتماعی خود را نقض کرده است.

اما مهم است به یاد داشته باشیم پافشاری فریدمن که کسب‌وکارها به سودسازی اولویت می‌دهند بدون محدودیت نیست. او همچنین پافشاری کرد که کسب‌وکارها از قواعدی پیروی کنند و پذیرفت که این قواعد می‌توانند و باید از سوی جامعه تثبیت شوند. طبق نظر فریدمن (1962) «مسوولیت بقیه ما ایجاد یک چارچوب قانونی است چنان که فرد در تعقیب منافع خویش، با نقل‌قول دوباره از آدام اسمیت «با دستی نامرئی به ترویج هدفی هدایت شود که بخشی از قصد و نیت وی نبوده است»». بنابراین به نظر می‌رسد فریدمن می‌پذیرد که امکان دارد برخی رویه‌های کسب‌وکار و برخی بازارها از جنبه اجتماعی غیرقابل قبول تلقی شوند.

فریدمن همچنین پافشاری کرد که بازار در نهایت یک نظام اقتصادی اخلاق‌نشناس است. تردیدی نیست که آدمیان می‌توانند پروژه‌های اخلاقی خاص خود را درون بازارها پیش ببرند. اما خود بازار در نفس خود بی‌طرف اخلاقی است. طبق نظر فریدمن در جامعه آزاد در این باره که یک فرد با آزادی خود چه کار می‌کند چیزی برای گفتن نداریم؛ این یک موضوع اخلاقی جامع و فراگیر نیست. در حقیقت، هدف اصلی لیبرال تنها گذاشتن فرد با این مساله اخلاقی است تا خود با آن گلاویز شود. مسائل اخلاقی «واقعاً» مهم آنهایی هستند که فرد در جامعه آزاد با آن مواجه است- او باید با آزادی خویش چه کار کند. بنابراین دو مجموعه ارزش‌های مورد تاکید لیبرال داریم- ارزش‌های مرتبط با روابط میان مردم، که بستری است تا او نخستین اولویت آزادی را واگذار کند؛ و ارزش‌های مرتبط با فرد در به‌کارگیری آزادی خود، که در قلمرو اخلاق فردی و فلسفه است.

بازار فضایی است که بازیگران تصمیم می‌گیرند آیا اخلاقی رفتار کنند یا خیر

قطعاً حتی اگر ما قرار بود به استدلال‌های وی این احتمال را هم بیفزاییم که به رفتار اخلاقی برخی اوقات یا حتی غالباً در بازارهای جهان واقع پاداش داده می‌شود، فریدمن دفاع کاملی از اخلاقیات بازار نکرد. در عوض، استدلال‌های فریدمن نشان می‌دهد که دغدغه‌های اخلاقی درباره بازار، به یک معنا، بی‌ربط هستند. بازیگران بازار تصمیم می‌گیرند اخلاقی یا غیراخلاقی عمل کنند، بازیگران بازار انتخاب می‌کنند به رفتار اخلاقی یا غیراخلاقی پاداش دهند یا تنبیه کنند، قواعد حاکم بر تعاملات بازار رویه‌های معینی را مجاز می‌داند یا ممنوع می‌کند، اما بازار به تنهایی به هیچ شیوه‌ای مسوولیت اخلاقی ندارد.

هنری هزلیت (1964) در دفاعی مشابه از اخلاقیات بازار، بر خنثایی اخلاقی فضاهای بازار و توجیه تعقیب نفع شخصی تاکید می‌کند. هزلیت استدلال کرد که بازارها مانند وسایل نقلیه‌ای هستند که ما برای رسیدن به همکاری اجتماعی در اقتصاد استفاده می‌کنیم و از طریق آن است که خودخواهی (یا خودشیفتگی) و دگرخواهی (یا عشق به دیگران) را متوازن می‌کنیم. هزلیت نوشت «حتی اگر فرض کنیم هرکس اساساً برای خودش زندگی می‌کند و دوست دارد اساساً برای خودش زندگی کند، می‌توان دید که چنین کاری مزاحم زندگی اجتماعی نبوده بلکه آن را ترویج می‌کند، چون اقناع بیشتر زندگی فردی فقط در جامعه و از طریق جامعه ممکن است». ایفای نقش در بازار دگرخواهی خالص نیست چون شرکت‌کنندگانی که در بازار با دیگران همکاری می‌کنند با این همکاری بیش از هر چیز اهداف خویش را پیش می‌برند. اما چنین کاری خودخواهی محض نیز نیست چون شرکت‌کنندگان بازار لزوماً دغدغه منافع دیگران را دارند. هازلیت ادعا کرد اگر اقتصاد بازار واقعاً فقط خودخواهی (به معنای محدود) را ترویج می‌کرد به اندازه‌ای که موفق است نخواهد بود. شرکت‌کنندگان در بازار موفق تمایل به پیروی از قانون دارند و بازارهایی که موفق هستند پر از شرکت‌کنندگان پیرو قانون هستند. هزلیت روشن کرد که «مردمی که تلاش می‌کنند سرنوشت خویش را با زبان‌بازی، شیادی، راهزنی، ارعاب یا قتل بهبود بخشند، درآمد ملی را افزایش نمی‌دهند. این تولیدکنندگان هستند که با رقابت کردن برای رفع نیازهای مصرف‌کنندگان در ارزان‌ترین قیمت، رفاه ملی را افزایش می‌دهند. اقتصاد بازار فقط درون چارچوب اخلاقی و قانونی مناسب می‌تواند عملکرد مناسبی داشته باشد». پس به نظر هزلیت بازارها بی‌طرف اخلاقی نیستند.

هزلیت استدلال آورد که بازارها به یک معنای دیگر اخلاقی هستند: بازارها زحمات افراد بابت کمک‌های اقتصادی‌شان به جامعه را جبران می‌کنند، بنابراین نتایج مطلوب اخلاقی به بار می‌آورند. هازلیت توضیح داد که پاداش‌های بازار به سمت کسانی جریان می‌یابد که ارزشی متناسب با ارزشی که آنها خلق می‌کنند دریافت می‌کنند. از این‌رو درست نیست توزیع درآمدهایی که در بازارها مشاهده می‌کنیم، هر اندازه که نابرابر باشد، ناعادلانه توصیف شوند. آنها نتیجه فرآیندی هستند که هر کسی تمایل دارد آنچه را شایسته است به دست آورد.

هازلیت با پیش‌دستی در استدلالی که بعدها هایک بسط داد، از اشتیاق به عدالت اجتماعی انتقاد کرد که در اینجا به معنای برابری درآمد است. او استدلال کرد تلاش‌هایی که صرف تساوی‌سازی نابرابری شده، تلاش برای درمان بی‌عدالتی است که رخ نداده است و مانع رشد و توسعه اقتصادی می‌شود. هازلیت نوشت، نظام بازار، تمایل دارد دائم به افراد مطابق با سهم داشتن مشخص آنها در تولید پاداش دهد. نظام بازار با بازی دائمی در بازار قیمت‌ها، دستمزدها، رانت‌ها، نرخ‌های بهره و سایر هزینه‌ها، حاشیه‌های سود نسبی یا زیان‌ها، دائم تمایل به رسیدن به نه فقط تولید بیشینه، بلکه تولید بهینه دارد. منظور اینکه از طریق انگیزه‌ها و بازدارنده‌هایی که این روابط همیشه در حال تغییر از قیمت‌ها و هزینه‌ها فراهم می‌کند تولید هزاران کالا و خدمت متفاوت هم‌گاه‌سازی می‌شود، و توازنی پویا در حجم تولید هر کدام از این هزاران کالای مختلف در رابطه با یکدیگر برقرار می‌شود.

از این‌رو «هر تلاش جدی برای اجرای زوری آرمان برابری درآمد، بدون توجه به آنچه هرکس برای کسب یا خلق درآمد انجام می‌دهد، یا در انجام آن شکست می‌خورد -بدون توجه به اینکه آیا او کار می‌کند یا نمی‌کند، تولید می‌کند یا نمی‌کند- به فقر و محرومیت همگانی منجر خواهد شد».

بازتوزیع درآمد انگیزه‌های شرکت‌کنندگان بازار برای سخت کار کردن و کسب مهارت جدید را کاهش می‌دهد. هازلیت استدلال کرد «آن نظامی را که بهتر از هر نظام دیگری نیازها و خواسته‌های مادی ما را فراهم می‌کند هرگز نمی‌توان به عنوان نظامی بی‌توجه به اخلاق یا بی‌ربط به اخلاق کم‌اهمیت تلقی کرد. اخلاقیات به رضایت پیشینی نیازهای مادی وابسته است». اگرچه نظام بازار باعث خواهد شد تا افراد متفاوت درآمدهای متفاوتی کسب کنند، با این حال رونق و شکوفایی عموم را ترویج می‌کند بنابراین درآمدهای هر کسی را بالا می‌برد. هازلیت اخلاقیات را نوعی کالای لوکس تصور کرد. از این‌رو، قاعده‌ای از ثروت برای وجود اخلاقیات ضروری است.

با این حال، هزلیت تشخیص داد که برخی بازیگران بازار غیراخلاقی هستند. به علاوه، او تاکید کرد که بازارها برخی اوقات به مردمی که رفتار غیراخلاقی دارند پاداش می‌دهند. هزلیت تایید کرد، البته که نمونه‌هایی پرت وجود دارد که گویا رقابت عادلانه عمل نمی‌کند. رقابت برخی اوقات مردم مهربان یا فرهیخته را مجازات می‌کند و به مردم بی‌ادب یا بی‌فرهنگ پاداش می‌دهد. نظام قواعد و قوانین ما هر اندازه که خوب باشد موارد پرت بی‌عدالتی را هرگز نمی‌توان به‌طور کامل حذف کرد. نهادها هر اندازه مفید فایده یا زیان‌بار، عادلانه یا ناعادلانه باشند آنها را باید با اثری که بر اکثریت بزرگ موارد می‌گذارند - با نتیجه کلی که عاید می‌کنند- قضاوت کرد.

در مجموع، هازلیت باور داشت که بازار نظام اخلاقی است. از این‌رو او با ادعای ویکستید که بازارها از نظر اخلاقی بی‌طرف هستند مخالف بود.

با وجود مشروعیت هر انتقاد اخلاقی نشانه‌رفته به سمت نظام بازار، هزلیت تاکید داشت که سایر نظام‌های اقتصادی از نظر اخلاقی مشکل‌زاتر هستند. بدیل‌های نظام بازار مانند بدیل‌های دموکراسی لزوماً زورگویانه هستند. هزلیت نوشت، بدون تردید، در زمینه‌های اخلاقی، نظام بازار «قطعاً نسبت به بدیل‌های زورگویانه آن برتری دارد» چون فقط وقتی مردم آزاد هستند می‌توانند اخلاقی باشند. فقط وقتی آنها در انتخاب کردن آزادند می‌توان گفت حق انتخاب درست از نادرست را دارند. وقتی آنها آزادی انتخاب دارند وقتی آنها آزادند تا ثمرات کارشان را به دست آورند و حفظ کنند احساس می‌کنند که با آنها منصفانه رفتار می‌شود. هنگامی که آنها تشخیص دهند پاداش‌شان به تلاش‌های خودشان بستگی دارد و محصول کارشان به خودشان تعلق دارد، هر کدام بیشینه انگیزه دارد تا محصول خود را بیشینه کند و همه بیشینه انگیزه دارند تا در کمک به یکدیگر برای انجام کارها همکاری کنند. عدالت این نظام، از آزادی که تضمین می‌کند، بیرون می‌آید و بهره‌وری این نظام از عدالت پاداش‌هایی که فراهم می‌کند بیرون می‌آید.

با این دیدگاه، نظام بازار اخلاقی است چون به شرکت‌کنندگان آزادی تعقیب پروژه‌های اخلاقی‌شان را می‌دهد.

در نهایت، دفاع اخلاقی هزلیت از بازارها دفاعی قاطع از بازارها علیه این اتهام نیست که آنها از نظر اخلاقی فاسد هستند. هزلیت ادعا کرد که بازارها فضاهای اخلاقی هستند چون به مردم اجازه می‌دهند تا پروژه‌های اخلاقی‌شان را تعقیب کنند و چون همکاری اجتماعی و پیشرفت اقتصادی را ترویج می‌کنند. او نشان داد بازارها تنها نظام اقتصادی هستند که به ما اجازه می‌دهند اخلاقی باشیم. اگرچه شرکت‌کنندگان بازار برخی اوقات غیراخلاقی هستند، هزلیت تاکید کرد که بازارها تمایل دارند رفتار اخلاقی را ترویج کنند. به‌طور قطع، این یک حسابداری اخلاقی مناسب و درست است. در واقع در فصول بعدی استدلالی مشابه می‌آوریم. اما هزلیت استدلال‌ها و نه شواهد واقعی عرضه کرد. صِرف ابراز اینکه، بازار به‌طور خالص، رفتار اخلاقی را نسبت به غیراخلاقی بیشتر تشویق خواهد کرد پرسشی تجربی مطرح می‌کند و به توافقی در این باره نمی‌رسد. به علاوه، اعلام اینکه نظام بازار از جنبه اخلاقی بهتر از بدیل‌های آن است به خودی خود به دغدغه منتقدان که بازارها فاسد هستند پاسخی نمی‌دهد.

مانند فریدمن و هزلیت، دفاع هایک از اخلاقیات بازارها بر درک وی از نظم بازار به عنوان نتیجه فرآیندی قرار دارد که هیچ شخص یا گروه واحدی نمی‌تواند آن را کنترل کند یا کنترل نمی‌کند. هایک نظام قیمت را نظام مخابراتی گسترده‌ای توصیف کرد که به شرکت‌کنندگان بازار اجازه می‌دهد بر مشکل دانش غلبه کنند. این مساله حول محوری می‌چرخد که چگونه گروه بزرگی از افراد در جامعه باید فعالیت‌های اقتصادی خود را هماهنگ کنند وقتی اطلاعات مرتبط به صورت خصوصی، اغلب ضمنی، ناسازگار و پراکنده میان آنهاست (هایک، 1945). به این جهت، بازیگران اقتصادی شخصاً در بهترین جایگاه برای درک شرایط آنی و پیامدهای اقدامات خویش هستند. از آنجا که «مساله اقتصادی جامعه عمدتاً مساله انطباق سریع به تغییرات در شرایط خاص زمانی و مکانی است» ما به نظامی نیاز داریم که بتواند به سرعت اطلاعات مرتبط در سراسر اقتصاد را انتقال دهد. هایک نظام قیمت را به مثابه این نظام پیشنهاد داد؛ نظامی که تضمین می‌کند «فقط ضروری‌ترین اطلاعات عبور داده می‌شود و فقط به دست آن کسانی می‌رسد که به آنها علاقه دارند». بازارها با انتقال این اطلاعات ضروری اما پراکنده، «به منافع عمومی بسیار بیشتر از هرگونه رفتار مستقیم دگرخواهانه که می‌توانست خدمت کند خدمت می‌کنند».

مهم‌تر اینکه هایک استدلال کرد هیچ نظام دیگری نمی‌تواند اقتصاد بازار را در زمینه‌های اقتصادی بازتولید کند یا از آن جلو بزند نه حتی نظامی که برنامه‌ریز مرکزی خیرخواه و کاملاً با نیت خیر دارد. اگر هایک درست گفته باشد فقط نظام بازار به شرکت‌کنندگان خود آزادی عرضه می‌کند و بروندادهای اقتصادی بهتری را به‌طور کلی تضمین می‌کند (حتی وقتی اقتصاد در عدم تعادل دائمی است)، یک دلیل، اگرچه دلیلی غیرمستقیم، برای توصیف آن به عنوان نظم اخلاقی وجود دارد. به علاوه، بازار شاید به عنوان نظم اخلاقی نیز توصیف شود چون می‌تواند اهدافی متنوع ازجمله اهداف اخلاقی را همساز کند.

اما به نظر هایک بازار از جنبه اخلاق شخصی بی‌طرف نیست. خطای مفهومی است که به بازار بابت رفتار اخلاقی شرکت‌کنندگان در آن اعتبار دهیم یا بازار را بابت اقدامات غیراخلاقی بازیگران بازار متهم کنیم. هایک‌(1962) نوشت، «قطعاً» متهم کردن یک نظام به مادی‌گراتر بودن، چون به جای اینکه برای افراد تصمیم بگیرد، به آنها واگذار می‌کند تا خود تصمیم بگیرند آیا نفع مادی را به دیگر انواع امتیازات و تعالی‌ها ترجیح می‌دهند یا خیر... . اگر نظام بازار قلمرویی بیشتر به افراد برای خدمت به همنوعان خود با تعقیب اهداف محض مادی‌گرایانه می‌دهد آن همچنین به آنها فرصت تعقیب هر هدف دیگری که مهم‌تر تلقی می‌کنند می‌دهد.

بازار از جنبه اخلاقی مسوول تخصیص منافع و بار مالی که درون آن پدیدار می‌شود، نیست.

جالب است که هایک باور نداشت دفاع از منصفانه بودن سودها یا حتی بازده‌های معمولی سرمایه‌گذاری‌ها تضمین شده است. اساساً، هایک انصاف را فضیلت شخصی و بین‌شخصی می‌دانست که فقط در سطح تعاملات بین‌شخصی معنادار است. برای مثال، هایک باور داشت مباحثی در این باره که آیا کارگران، شایسته چیزی کمتر یا بیشتر از محصول نهایی‌شان هستند یا آیا کارآفرینان شایسته چیزی کمتر یا بیشتر از سودهایی هستند که آنها قادر به تصرف هستند اساساً قضیه را درک نکرده‌اند. او علیه این نتیجه‌گیری استدلال کرد که بازارها با افراد عادلانه یا ناعادلانه رفتار می‌کنند با دادن به برخی آنچه مستحق هستند و دیگران کمتر یا بیشتر از آنچه حق‌شان است. اگرچه مناسب است که عدالت در سطح افراد بحث شود نامناسب است که تقاضا کنیم نتایج فرآیند بازار یا هر بازی دیگری عادلانه باشد. او استدلال کرد با این کارگویی بازار انسان‌گونه می‌شود. هایک (1976: 70) ادعا کرد «عدالت»، آشکارا هیچ کاربردی به شیوه‌ای ندارد که در آن فرآیند غیرشخصی بازار دستور به تخصیص کالاها و خدمات به افرادی خاص را می‌دهد: این فرآیند نه عادلانه است، ناعادلانه؛ چون نتایج قصدشده یا پیش‌بینی‌شده نیستند و به شرایط وابسته است که کلیت‌شان بر هیچ‌کس شناخته‌شده نیست.

به نظر هایک فرآیندهای پیچیده انسان‌سازی به مردم اجازه می‌دهد تا قضاوت‌های اخلاقی درباره آنها بکنند اما چنین کاری نامناسب است.

اگرچه هایک در برابر کاربست قضاوت‌های اخلاقی به بروندادهای نظم‌های نوپدید مانند بازارها یا بازی‌ها مقاومت کرد، امکان به چالش کشیدن وی در این نقطه وجود دارد (بنگرید به هافل و استور، در حال انتشار). اگر برای پیروزی در بازی باید در آنچه معمولاً رفتار بد ملاحظه می‌شود درگیر شوید (مثلاً نوع رفتاری که به پیروزی در بازی‌ها می‌انجامد مانند پوکر دروغگو یا تمرین آموزش کوبایاشی مارو Star Trek یا سریال تاج و تخت)، مبتذل یا حتی خطا نخواهد بود که آن بازی را بازی بد توصیف کنیم. به همین ترتیب اگر بازی تمایل به پاداش دادن به رفتار خوب و تنبیه کردن رفتار غیراخلاقی دارد (مثلاً پاداش دادن به سخت‌کوشی و تنبیه کردن تقلب) پس این معنا را خواهد داد که آن را بازی اخلاقی توصیف کنیم. و اگر امکانش باشد که برخی بازی‌ها را بتوان به عنوان غیراخلاقی محکوم کرد و دیگران را به عنوان اخلاقی توصیف کرد، پس بازار قطعاً می‌تواند در زمینه‌های اخلاقی محکوم یا تحسین شود. با مطالبی که گفته شد، حتی اگر درست باشد که بازارها به نحو مناسبی قابل توصیف به اخلاقی یا غیراخلاقی نیستند، این چیزی درباره این نمی‌گوید که بازار اخلاق را فاسد می‌کند یا نمی‌کند. تلاش‌های هایک برای مصونیت‌بخشی بازار از ملاحظات اخلاقی آن‌گونه که او امید داشت موثر نبود.

در حالی ‌که پیتر بوئتک با ویکستید و هایک موافق است که «بازارها منحصراً نه اخلاقی نه غیراخلاقی هستند» (2004: 49) او همچنین با کیرزنر و دیگرانی هم‌نظر است که معتقدند سودها استحقاقی هستند چون «در جامعه واقعاً قراردادی، کسی نمی‌تواند به موفقیت برسد مگر اینکه کار خوب بکند». بنابراین او همکاری اجتماعی را معیاری برای قضاوت اخلاقیات بازارها پیشنهاد داد. بوئتک ادامه داد هر جا بازارها همکاری اجتماعی را ترویج می‌کنند ما باید آنها را خوب اخلاقی قضاوت کنیم. جایی که بازارها موفق به ترویج همکاری اجتماعی نمی‌شوند باید آنها را بد اخلاقی قضاوت کرد چون بدیل‌های همکاری اجتماعی، استثمار، خشونت و سرکوب هستند. به نظر بوئتک چون اخلاقیات نظام اقتصادی به درجه ترویج همکاری اجتماعی وابسته است «قواعدی که همکاری اجتماعی را ارتقا می‌بخشند و از این‌رو اجازه رسیدن همزمان به آزادی، شکوفایی و صلح را می‌دهند قواعد اخلاقی هستند». برعکس «ارزش‌های اخلاقی که وعده عدالت می‌دهند، اما آزادی کاسته‌شده، سطوح پایین‌تر شکوفایی و ازهم‌گسیختگی هماهنگی صلح‌آمیز را تحویل می‌دهند شایسته توصیف با اصطلاحاتی از قبیل «عادلانه» و «اخلاقی» نیستند».

وقتی از همکاری به عنوان معیار اخلاقی اصلی استفاده می‌شود نظام بازار کاملاً خوب عمل می‌کند. اما منتقدان اخلاقی بازارها شاید این‌گونه توصیف شوند که اصولاً این دغدغه را دارند که بازارها چگونه عمل می‌کنند وقتی در برابر سایر معیارهای اخلاقی قضاوت می‌شوند. افزون بر این، به روایت بوئتک پرسشی باز باقی می‌ماند که آیا همکاری اجتماعی با بی‌اخلاقی سازگار است؛ جایی که مثلاً اخلاقیات به عنوان عدالت تصور می‌شود و اگر پاسخ مثبت است تا چه حد. بوئتک درباره تعدادی از موضوعات که دغدغه منتقدان بازارها در زمینه‌های اخلاقی است به سادگی سکوت اختیار کرده است.

مشابه ادعای آدام اسمیت که بازار به نیکوکاری وابسته نیست، جی آر کلارک و دوایت لی (2011) ادعا کردند که بازار را عمدتاً باید بابت «توانایی خلق بروندادهای مطلوب بدون اتکا به آنچه در سطح گسترده رفتار اخلاقی دیده می‌شود» به رسمیت شناخت. آنها استدلال کردند که موجودات انسانی با دو نظام اخلاقی بدیل فعالیت می‌کنند: اخلاقیات بلندنظرانه و اخلاقیات پیش‌پاافتاده. اخلاقیات بلندنظرانه نوعی شرافت وظیفه‌محور را توصیف می‌کند که دوستان و خانواده برای کمک به یکدیگر فداکاری شخصی می‌کنند. این نوع رفتاری است که مردم ساکن در جوامع کوچک برای بقا نیاز دارند. آنها ابراز داشتند که «بقا، به نحو حیاتی تحت‌تاثیر این است که چگونه مردم به رفتار هم واکنش نشان می‌دهند و این واکنش‌ها با بزرگ‌ترین ارزش بقا به درون واکنش‌های احساسی تکامل می‌یابد که به اجرای آنچه رفتار مطلوب یا اخلاقی ملاحظه می‌شود کمک می‌کند». از سوی دیگر، اخلاقیات پیش‌پاافتاده معمولاً قابل تعریف به عنوان «اطاعت از قواعد معمولاً پذیرفته‌شده یا هنجارهای رفتاری از قبیل گفتن حقیقت، احترام گذاشتن به وعده‌هایی که می‌دهید و تعهدات قراردادی که امضا می‌کنید و احترام به حقوق مالکیت دیگران و خودداری از زیان رساندن عمدی به دیگران است».

کلارک و لی بر این عقیده‌اند که بازار به اخلاقیات پیش‌پاافتاده وابسته است. کارکرد مناسب بازار به اخلاقیات بلندنظرانه نیازی ندارد. به علاوه آنها تصدیق کردند که بازار رفتاری را تشویق می‌کند که می‌توانست غیراخلاقی به نظر آید. کلارک و لی با بازتاب نظرات مندویل توضیح دادند که اهمیت توصیف‌گری دست نامرئی از بازار در این است که عملکرد واقعاً تاثیرگذار بازار در تحریک به کمک متقابل و یاری‌رسانی دربردارنده نیت، فداکاری شخصی، یا فایده‌برندگان قابل شناسایی نیست. طبق دفاعیه دست نامرئی از بازارها، کمک بیشتر فراهم می‌شود چون مردم قصد ندارند آن را فراهم کنند؛ محرک‌بخش کمک نفع شخصی است و معمولاً با آن محقق می‌شود؛ و منافع نصیب جامعه می‌شود به بیان دیگر به شخص خاصی نمی‌رسد. بنابراین نه فقط بازار نیازمند رفتاری نیست که بسیاری به عنوان اخلاقی می‌نگرند، بلکه دیده می‌شود محرک سطحی از بی‌تفاوتی نسبت به آن اخلاقیاتی است که در سطح گسترده غیراخلاقی دیده می‌شود- به‌خصوص، در رابطه با آزمندی و تمایل به سود بردن از مشکلاتی که دیگران دارند.

از این روایت آنها روشن می‌شود که اخلاقیات پیش‌پاافتاده که بازار وابسته به آن است مفهومی چنان رقیق از اخلاقیات است که با میزان زیادی غیراخلاقیات سازگار است.

به علاوه، کلارک و لی ادعا کردند تلاش برای جایگزینی اخلاقیات پیش‌پاافتاده با اخلاقیات بلندنظرانه اشتباه خواهد بود. نخست، احساسات دگرخواهانه ما نسبت به کسانی قوی‌ترین است که از نظر اجتماعی به ما نزدیک هستند. اما آنها توضیح دادند تعداد مردمی که ما توانایی عملی برای مراقبت و دل‌نگرانی در مورد آنها داریم در مقایسه با تعداد مردمی که باید مراقب آنها باشیم تا به همکاری اقتصادی سراسری برسیم به نسبت ناچیز هستند. دوم اینکه حتی اگر امکان مراقبت از تعداد زیادی از مردم وجود داشت، اقتصاد کشور نیازمند اطلاعاتی درباره خواسته‌ها و امیال آنهاست. به نظر کلارک و لی، نظام قیمت وظیفه‌ای خیره‌کننده در انتقال اطلاعات انجام می‌دهد اما برای تعیین قیمت‌های بازار بر مبادله غیرشخصی و انگیزه‌های نفع شخصی متکی است که هر دو ویژگی‌هایی در تضاد با اخلاقیات بلندنظرانه هستند.

به علاوه، کلارک و لی استدلال کردند که ما نباید خیلی سریع شروع به کنار گذاشتن اخلاقیات پیش‌پاافتاده کنیم. هماهنگی اجتماعی و آزادی بشر فضایلی هستند که از اخلاقیات پیش‌پاافتاده برمی‌خیزند و به آن وابسته هستند. طبق نظر کلارک و لی مهم نیست که یک نفر باور دارد ارزش اجتماعی نهایی مراقبت از دیگران چقدر زیاد است، میزان بهینه آن بسیار محدود است، بیانگر اینکه ما باید از ظرفیت محدودمان برای مراقبت در جایی استفاده کنیم که بیشترین خوبی را عاید می‌کند و به مبادله بازار به عنوان جانشینی برای مراقبت متکی باشیم- یعنی باید اخلاقیات پیش‌پاافتاده بازار را به عنوان جانشینی خوب برای اخلاقیات بلندنظرانه بنگریم. مالکیت خصوصی، مبادله داوطلبانه و اخلاقیات پیش‌پاافتاده بازار، وظیفه بسیار بهتر، با هزینه به مراتب کمتر، در ترویج همکاری مولد و هماهنگی اجتماعی بین انواع مردم متنوع و پراکنده نسبت به اتکای انحصاری بر اخلاقیات بلندنظرانه انجام می‌دهند.

اخلاقیات پیش‌پاافتاده خیلی ساده شکل عملی‌تر و سودآورتر اخلاقیات نسبت به اخلاقیات بلندنظرانه است.

اگر کلارک و لی درست گفته باشند آنها استدلال منطقی مهمی به نفع جایگزین نکردن نظام بازار با نظام اقتصادی بدیل تشریح کردند که بیشتر به اخلاقیات بلندنظرانه وابسته بود اما در زمینه‌های اقتصادی به همان خوبی عمل نمی‌کرد. با این حال آنها با اذعان به اینکه منتقدان درست می‌گویند که بازارها به غیراخلاقی بودن وابسته هستند و احتمال می‌رود اخلاق را فاسد کنند، کار بزرگی کردند.

همانند منتقدان گوناگون بازارها در زمینه‌های اخلاقی، تفاوت‌های ظاهراً قابل ملاحظه در دفاعیات بحث‌شده بالا وجود دارد. اما شباهت‌های کلیدی بین این دفاعیات و بسیاری از دفاعیات دیگر که احیاناً به آنها برخورده باشید وجود دارد. در حالی ‌که منتقدان بازارها از جنبه اخلاقی روی پتانسیل فاسد شدن اخلاق تاکید دارند وقتی افراد به فعالیت‌های بازار مبادرت می‌کنند، بسیاری از دفاعیات یا با این انتقاد موافق‌اند یا تلاش می‌کنند اهمیت آن ادعا را کمینه کنند به جای اینکه مستقیم به آن پاسخ دهند.

پاسخ دادن به پرسش آیا بازارها اخلاق را فاسد می‌کنند؟

بسیاری از منتقدان بازارها در زمینه‌های اخلاقی آن را نوعی هیولا توصیف کرده‌اند. اما این هیولا خیلی ساده با حمله کردن و مصرف کردن ما خشنود نمی‌شود. این هیولا می‌خواهد ما را به مخلوقاتی شبیه خود تبدیل کند. به‌طور قطع شیطانی‌ترین انتقاد از بازارها این است که بازار شرکت‌کنندگان را در یک نوع خطر اخلاقی قرار می‌دهد با جایی که آنها باید به قیمت از دست دادن روح خود، نیازها و خواسته‌های مادی خود را برآورده کنند. این دیدگاه ادامه می‌دهد که بازارها به بدترین خصلت‌های ما پاداش می‌دهند و با این کار اخلاقیات را به عقب می‌رانند.

چندین دادستان به راستی بازار را متهم کردند که فضای غیراخلاقی است و بر آن مبنا تلاش کرده‌اند آن را محکوم کنند. اغلب به زندانی کردن یا حتی محکوم کردنش به مرگ توصیه کرده‌اند. اما بسیاری از وکلای مدافع‌ بازار، به جای دفاع از موکلان خود علیه این اتهام با ادعای بی‌گناهی آن، خیلی ساده تفسیر دادستان از واقعیات زیربنایی پرونده را پذیرفته‌اند، فقط شواهد کاهنده جرم را تقدیم کرده‌اند. وکلای مدافع بازار می‌گویند درست است که بازار اخلاقیات را عقب می‌راند و نقطه‌ضعف‌های آشکاری دارد، اما به جامعه هم کمک کرده است (به شکل ثروت و همکاری اجتماعی). عجیب آنکه معدود وکلای بازار که ادعا می‌کنند موکلشان بی‌گناه است، اغلب اذعان دارند که جرمی واقع شده است و حتی بازار تا حدودی در آن مباشرت داشته است. دفاعیه چنین ادامه می‌یابد که بازار خیلی ساده ابزار خنثای اخلاقی، فضای اخلاق‌نشناس، شریک جرمی که بی‌گناه است، و شاید خودش هم قربانی باشد. بنابراین بسیاری از دفاع‌های اخلاقی از بازارها، پاسخ‌های کافی به انتقادهایی نیستند که از جنبه اخلاقی از بازارها می‌شود. لاووی و چاملی رایت (2000) به درستی اینها را دفاعیات اخلاقی مینی‌مالیستی از بازار توصیف کردند. به نظر آنها این دفاعیات اخلاقی مینی‌مالیستی صرفاً تلاش می‌کنند قضاوت اخلاقی ما را از بازار دور کنند و به سمت رفتار بازیگران بازار، یا ماهیت قواعد اجتماعی حاکم بر بازارها، یا بروندادهای اجتماعی مثبت مرتبط با بازارها نزدیک کنند. این دفاعیات مینی‌مالیستی واقعاً به انتقاد اخلاقی اصلی از بازار واکنش نشان نمی‌دهد یعنی آنها این ادعا را که بازار بالقوه اخلاق را فاسد می‌کند به چالش  نمی‌کشند.

البته برخی دفاعیات اخلاقی تلاش کرده‌اند مستقیماً به این شکایت واکنش نشان دهند که بازارها فاسدکننده هستند. برای نمونه لاووی و چاملی رایت تلاش کردند ورای دفاعیات اخلاقی مینی‌مالیست از بازارها که آنها انتقاد کردند حرکت کنند. بر همین منوال، میدوکرافت (2005) دفاع اخلاقی از بازار را بیان کرد که بر توانایی بازار برای بهبود وضع زندگی شرکت‌کنندگان بازار مبتنی است؛ فضایی که بازارها به افراد می‌دهند تا پروژه‌های اخلاقی خویش را دنبال کنند، انصاف توزیع‌های اقتصادی و توانایی بازارها به تنظیم رفتار. به‌طور مشابه، مک‌کلاسکی (2006) کاملاً اقناع‌کننده نوشت، بازارها از افرادی پر شده است که فضایل بورژوازی دوراندیشی، اعتدال، شجاعت، عدالت، ایمان، امید و عشق را نشان می‌دهند. به علاوه، برنان و جاورسکی (2016) مستقیماً به آنچه آنها «هدف فساد» به بازارها نامیدند پرداختند و کاملاً با قدرت استدلال کردند که این انتقاد خاص از بازارها شکست می‌خورد. برنان و جاورسکی استدلال کردند که به منظور موفقیت، مخالفت با فساد بازار باید شواهد و نه حدس و گمان، ارائه دهد و از پرش‌ها یا خطاهای منطقی پرهیز کند. برنان و جاورسکی اشاره کردند که هیچ‌کدام از مخالفت‌های اصلی با فساد، این آزمون را نگذراندند.

به نظر ما، برای ارزیابی گناهکاری یا بی‌گناهی بازار در اتهام اصلی در این کیفرخواست، این پرسش که آیا مبادرت به فعالیت‌های بازار اخلاق را فاسد می‌کند یا خیر، باید مستقیم پاسخ داده شود. ما معتقدیم این ادعا که بازارها اخلاق را فاسد می‌کنند واقعاً اشتباه است. بازارها در نظریه یا عمل به شیوه‌ ادعایی منتقدان اخلاقی و برخی مدافعان اخلاقی بازارها کار نمی‌کنند. علاوه بر این، به جای شواهد تاییدکننده که بازارها به بدی یا ترویج بدی بستگی دارند شواهد به جهت خلاف آن اشاره می‌کند. ما بر این باوریم که امکان ارائه و پشتیبانی از پاسخ‌های زیر به گزاره‌های بحث‌شده در فصل 2 وجود دارد که منتقدان و مدافعان جامعه بازار مطرح یا اشارات ضمنی کردند، کسانی که معتقدند بازارها اخلاق را فاسد می‌کنند:

پاسخ 1: در واقع، نیکی در جوامع بازار بیشتر از جوامع نابازار رواج دارد و بدی در جوامع بازار کمتر از جوامع نابازار شایع است.

پاسخ 2: در واقع با بازارمدارتر شدن جامعه و گسترش قلمرو بازار در جامعه، در آن جامعه نیکی بیشتر و بدی کمتر وجود خواهد داشت.

پاسخ 3: در واقع، هر اندازه شخص در فعالیت بازار بیشتر اشتغال دارد، احتمال بیشتری می‌رود نیک‌تر باشد.

شکل 3-1 بیانگر آن چیزی است که باید انتظار یافتنش را داشته باشیم وقتی داده‌ها را درباره رابطه میان بازارها و اخلاقیات بررسی می‌کنیم اگر پاسخ‌های ما به انتقادهای اخلاقی بازارها درست باشد. اگر حق با ما باشد، باید انتظار مشاهده سطوح بالاتر سنجه‌های نیکی و سطوح پایین‌تر سنجه‌های بدی نشان داده‌شده در جوامع بازار در مقایسه با جوامع نابازار را داشته باشیم.

بازارها در واقع هیولاهایی نیستند که ما را به مخلوقاتی شیطانی تبدیل می‌کنند که تعداد زیادی آنها را به چنین چیزی متهم می‌کنند. در عوض، شواهد قانع‌کننده‌ای وجود دارد که بازارها فضاهای اخلاقی هستند که نه فقط به خوبی وابسته هستند، بلکه همچنین به خوبی پاداش می‌دهند در حالی ‌که بدی را مجازات می‌کنند. منتقدان اخلاقی بازارها درست می‌گویند که ما نمی‌توانیم به فعالیت‌های بازار مبادرت کنیم و بدون تاثیرپذیری از این تجربه بیرون بیاییم.

ما با معاملاتی که در بازار می‌کنیم تغییر کرده‌ایم، تغییری که شاید کاملاً عمیق باشد. اما برعکس آنچه برخی باور دارند به سمت بهتر شدن تغییر کرده‌ایم. ما در نتیجه تعاملاتی که در بازار داشتیم آدم‌های بهتری شده‌ایم. شواهد حکایت دارد که ما نه فقط ثروتمندتر شدیم، بلکه کمتر آزمند، کمتر خودخواه، کمتر مادی‌گرا، بیشتر مورد اعتماد، بیشتر روادار و متصل‌تر به هم شدیم که نتیجه مواجهه ما با بازارها بوده است.

فصول باقی‌مانده تلاش می‌کنند به این پرسش پاسخ دهند که آیا بازارها اخلاقیات ما را فاسد می‌کنند؟ دو استدلال اصلی وجود دارد که ما در پاسخ به این پرسش مطرح می‌کنیم. در فصل بعد، استدلال می‌کنیم بازارها می‌توانند زندگی مردم را بهبود دهند و این واقعیت موضوعیت اخلاقی دارد. در فصول بعدی، استدلال می‌کنیم بازار فضای اخلاقی است که هم به خوب بودن شرکت‌کنندگانش بستگی دارد و هم به آنها بابت خوب بودن پاداش می‌دهد. بازار به جای آسیب زدن به اخلاق افراد، عرصه‌ای است که اخلاقیات را تشویق می‌کند.

204

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها