شناسه خبر : 39616 لینک کوتاه
تاریخ انتشار:

اقتصاددان زن‌ستیز

آرتور پیگو با چه استدلالی مخالف فعالیت اقتصادی زنان بود؟

 

ندا لهردی / نویسنده نشریه 

82هرچند پایبندی به اصول گاهی مترادف گرفتاری در بایدها و نبایدهاست و مخل خلاقیت و آفرینش، اما گاهی هم معادل موشکافی وقایع و جریان‌هاست و بهترین راه رسیدن به پوشیدگی‌ها و پیچیدگی‌ها. همین است که دنیا همیشه به تنوعی مبسوط از ساختارشکنان پیشرو و بنیادگرایانی تیزبین نیاز دارد. با چنین تفسیری، «آرتور پیگو» برخلاف اقتصاددانان بسیاری که از دغدغه‌های اجتماعی و اقتصادی به مطالعه این علم روی آوردند، از مطالعه فلسفه و اخلاق به بررسی پدیده‌های اقتصادی رسید. پس تعجبی ندارد که او با تعریف بخشی پوشیده از علم اقتصاد، توانست به اقتصاددانی تاثیرگذار تبدیل شود و با تاسیس مدرسه اقتصاد دانشگاه کمبریج رسالت خودش را به انجام رساند. حالا سال‌هاست که نام پیگو با اقتصاد رفاه و مساله توزیع درست منابع، گره خورده؛ مبحثی که هر چند مخالفان و موافقان خاص خودش را دارد، اما باعث شده مشکلاتی از جمله نارسایی‌های بازار به کلی بازتعریف شوند.

 

شاعری که دانشجوی اقتصاد شد

ستاره «آرتور سیسیل پیگو» در هجدهمین روز ماه نوامبر سال 1877 در منطقه‌ای کوچک از کانال مانش و در دل اقیانوس اطلس، درخشید. او متولد منطقه راید است که در شمال ‌شرقی جزیره وایت قرار دارد؛ بزرگ‌ترین و دومین جزیره پرجمعیت انگلستان. 

پیگو در روزهای اوج دوره سلطنت ملکه ویکتوریا در جزیره وایت زندگی کرد؛ زمانی که این جزیره یکی از مهم‌ترین مقاصد گردشگری به شمار می‌آمد. اما او فرزند یک افسر ارتش بود و نوه دختری یک سرهنگ عالی‌رتبه. همین کافی بود تا پیگو از ابتدا با چارچوب‌ها و استانداردهایی سختگیرانه بزرگ شود. این شیوه تربیتی به او کمک کرد تا با جدیت راه تحصیلش را دنبال کند. در سال 1896 و زمانی که 19ساله بود به دانشکده کینگ دانشگاه کمبریج رفت و به تحصیل در رشته تاریخ پرداخت. در این دوره پیگو فرصت شاگردی استادانی مانند «اسکار براونینگ» را داشت که در زمان خودش تاریخ‌شناسی برجسته‌ بود. جدیت و پشتکار پیگو در تحصیل باعث شد تا در سال 1899 به خاطر سرودن اشعار تاثیرگذارش برنده جایزه طلای صدراعظم شد. حضور فعال و پررنگ پیگو در کمبریج، باعث شد تا در سال 1900 به ریاست انجمن اتحاد کمبریج برسد.

او از مطالعه تاریخ به فلسفه و علم اخلاق و در نهایت اقتصاد رسید و در تمام این مراحل آنقدر جدی و عمیق مطالعاتش را جلو می‌برد که توجه استادانش را جلب می‌کرد و جوایز مختلفی از جمله جایزه کوبدن و جایزه برنی در سال 1901 و جایزه مهم آدام اسمیت در سال 1903 را هم به دست آورد. آرتور پیگو در کمبریج اقتصاد را از استادان مهمی مانند «آلفرد مارشال» آموخت که یکی از مهم‌ترین اقتصاددانان قرن نوزدهم، پایه‌گذار مکتب اقتصادی کمبریج و البته پرچمدار مکتب لیبرال بود. او بعدها راه مارشال را ادامه داد و به عنوان استاد اقتصاد سیاسی بر صندلی او تکیه زد و جانشینش شد. با این حال اولین تلاش پیگو برای رسیدن به جایگاه دانشیاری در دانشکده کینگ بی‌نتیجه ماند. این تلاش در زمان ارائه رساله‌اش با عنوان «اسکار براونینگ به عنوان یک معلم مذهبی» شکل گرفت، اما نتوانست استادان بالادستی را اقناع کند. اما پیگو هرگز راه شکست را بلد نبود و با همین روحیه توانست برنده کمک‌هزینه تحصیلی دانشکده هارو شود؛ جایی که در آینده‌ای نه‌چندان دور توانست عنوان اولین مدیر مدرن آن را به خودش اختصاص بدهد و بعدها انجمن اقتصاد آن به افتخارش «انجمن پیگو» نامیده شد.

 

تقابل با عقاید کینزی

پیگو در زمانی کوتاه به تدریس اقتصاد روی آورد و از سال 1901 تدریس اقتصاد به دانشجویان سال دوم را آغاز کرد؛ روندی که تا 30 سال بعد هم ادامه داشت. او سرانجام در ماه مارس سال 1902 به عضویت هیات علمی دانشکده کینگ درآمد و به تدریج در بخش‌های مختلف اصول و تعالیم اقتصادی آن فعالیت کرد که در نهایت به انتشار آثاری منجر شد تا در باقیمانده عمرش برای او اعتبار به همراه بیاورند. 

آموزه‌های او زیر نظر آلفرد مارشال، روی اقتصاد هنجاری یا ارزشی متمرکز بود که عدالت اقتصادی و سیاستگذاری‌های عمومی در اقتصاد را مورد بررسی قرار می‌دهد. همین آموزه‌ها بود که او را شیفته اقتصاد رفاه کرد؛ بخشی از علم اقتصاد که منافع اجتماعی ناشی از تصمیمات و سیاستگذاری‌های اقتصادی را بررسی می‌کند و تا آن زمان چندان مورد توجه نبود. مطالعات او در زمینه فلسفه باعث شد تا اولین اثر او بیشتر از بقیه حال و هوای فلسفی داشته باشد؛ مقاله‌ای با عنوان «اصول و روش‌های سازش صنعتی» که در سال 1903 جایزه آدام اسمیت را برای او به ارمغان آورد.

آرتور پیگو در سال 1908 به عنوان استاد اقتصاد سیاسی دانشگاه کمبریج انتخاب شد تا جانشین استادش آلفرد مارشال شود. او تا سال 1943 در این سمت باقی ماند. او یک سال بعد مقاله تاثیرگذار دیگری را با الهام از دیدگاه‌های مارشال درباره تاثیرات و رویه‌های منفی مالیات بر ارزش زمین نوشت. با این همه اما ماندگارترین کار آرتور پیگو کتاب «اقتصاد رفاه» است که در سال 1920 منتشر شد تا به این ترتیب او مفهوم اثرات جانبی را معرفی کند و شرح دهد که مشکلات اثرات جانبی می‌توانند با وضع مالیات پیگویی اصلاح شوند. مالیات پیگویی نوعی مالیات است که در بازارهایی با اثرات جانبی منفی وضع می‌شود تا عملکرد بازار بهینه و سپس رفاه برقرار شود. 

با این کار عملکرد بازار به روند بهینه اجتماع نزدیک می‌شود. در این کتاب -که در ابتدا «ثروت و رفاه» نام داشت- پیگو مفهوم اثرات جانبی از دیدگاه مارشال را توسعه داده است و ثابت می‌کند که اثرات جانبی منفی باید به وسیله مالیات جبران شوند، در حالی که اثرات جانبی مثبت باید با یارانه و سوبسید جبران شوند. 

این تحلیل پیگو در اوایل دهه 1960 مورد انتقاد «رونالد کوز»، دیگر اقتصاددان بریتانیایی قرار گرفت. او معتقد بود که لزومی به استفاده از ابزار مالیات و سوبسید نیست، اگر طرفین معامله و قرارداد بتوانند به توافق برسند. 

با تمام اینها اما مفهوم اثرات جانبی همچنان مفهومی مدرن و مهم در اقتصاد رفاه است، به‌خصوص در اقتصاد محیط زیست. اصلاً به همین خاطر هم هست که باشگاه پیگو -که به افتخار اقدامات و فعالیت‌های موثر او شکل گرفت- بنیادی متشکل از اقتصاددانانی است که طرفدار ایده مالیات کربن هستند. آنها معتقدند که باید برای صنایع مختلف، مالیاتی بر میزان انتشار گازهای گلخانه‌ای ناشی از فعالیت‌شان وضع کرد تا به این ترتیب کمکی در جهت حل مشکل تغییرات آب‌وهوایی باشد.

این در حالی است که تحلیل‌های پیگو از پدیده‌های مربوط به بازار کار شامل چانه‌زنی دسته‌جمعی کارگران با کارفرمایان، چسبندگی دستمزد که در واقع مقاومت قیمت در برابر تغییر است، وضعیت بازار کار داخلی و سرمایه انسانی، چندان مورد توجه اقتصاددانان بعد از او قرار نگرفتند. پژوهش‌ها و مطالعات پیگو در زمینه حل مشکل بیکاری، به عنوان اساس درک پدیده اثرات جانبی بازار کار تعریف شدند. کتاب «تئوری بیکاری» او که در سال 1933 منتشر شد، بسیاری از عواملی را شرح می‌دهد که به رشد بیکاری منجر می‌شوند؛ دیدگاه‌هایی که هر چند ابتدا از سوی آلفرد مارشال مطرح شدند، اما پیگو آنها را تقویت کرد و توسعه داد. در دوره بعد از جنگ جهانی اول که بیکاری اوج گرفته بود، بسیاری این شرایط را ناشی از عملکرد بازار می‌دانستند. 

پیگو اما به این موضوع به نوع دیگری از بیکاری اشاره کرد که به خاطر عدم تمایل افراد به کار با دستمزد کم نبود، بلکه ناشی از کاهش تقاضای کارفرمایان برای استخدام کارگران بود. با افزایش نرخ بیکاری به دنبال ویرانی‌های جنگ جهانی چهارساله، انگلستان حتی پیش از وقوع رکود بزرگ، شاهد رکود اقتصادی طولانی‌مدتی بود؛ روزهایی که کارفرمایان تمایلی به استخدام زنان و نیروهای باتجربه نداشتند. پیگو معتقد بود که این وضعیت با ارائه سوبسیدهای دولتی به صنایع، قابل اصلاح بود.

هر چند «جان مینارد کینز» -اقتصاددان برجسته بریتانیایی در حوزه اقتصاد کلان- هم مثل بسیاری از اقتصاددانان دیگر آن زمان، تحت تاثیر فعالیت‌ها و تحلیل‌های پیگو قرار گرفته بود، اما یکی از منتقدان جدی او به حساب می‌آمد. او بعضی مواردی را که پیگو در کتاب تئوری بیکاری مطرح کرده بود، نقد می‌کرد؛ تا جایی که بسیاری این نقدها را مقدمه‌ای برای درک بهتر او از تاثیر بیکاری بر بازار کار و در نهایت انتشار تئوری عمومی کینز می‌دانند. پیگو و کینز به شدت به هم احترام می‌گذاشتند و محبت و دوستی میان آنها وجود داشت؛ حتی پیگو اولین کسی بود که کمک‌های مالی بسیاری به کینز برای کار روی تئوری احتمالات کرد. 

با این همه رویکرد متفاوت آنها در اقتصاد و تضاد و انتقادشان نسبت به یکدیگر، هرگز دوستی آنها را خدشه‌دار نکرد. پیگو به‌طور کلی منتقد رویکرد کینزی در اقتصاد کلان بود و در همین راستا ایده اثر پیگو را ارائه کرد که توازن پول واقعی با این موضوع را نشان می‌دهد که جهان اقتصاد بسیار بیشتر از آنچه کینز فکر می‌کرد، امکان خودتثبیتی دارد. اثر پیگو در واقع، محرک تولید و اشتغال ناشی از افزایش مصرف به دنبال افزایش موجودی واقعی ثروت است که به‌خصوص در هنگام افت و کاهش قیمت‌ها خودش را نشان می‌دهد. 

پیگو در دو سخنرانی مفصلی که در سال 1949 کرد، انتقادهای جدی‌تری به ارزیابی کارهای کینز کرد. با این حال او بعدها اقرار کرد که بعد از مدتی به اهمیت بعضی از اقدامات و تحلیل‌های کینز پی برده بود. در مقابل کینز بسیاری از اقدامات و اثرات پیگو را تایید می‌کرد؛ تا جایی که حداقل هفده بار در کتاب «تئوری عمومی بیکاری، بهره و پول» خود -که در سال 1936 منتشر شد- به پیگو و مطالعاتش ارجاع داد. با این حال کینز معتقد بود که پیگو زیادی به اصول خودش که اتفاقاً داشتند قدیمی و منسوخ می‌شدند، مصر بود.

 

زن‌ستیز و گوشه‌گیر

پیگو اصول سفت و سختی داشت و همین رویکردش در زندگی و به‌خصوص دوران جنگ جهانی اول، مشکلاتی برای او به همراه آورد. او مخالف جدی خدمت سربازی بود و فکر می‌کرد این خدمت اجباری، زندگی انسان را نابود می‌کند. به همین خاطر در زمان جنگ به خدمت ارتش نرفت و در کمبریج ماند، اما شرایط بغرنج جنگ دلش را به درد می‌آورد و باعث می‌شد تا در زمان تعطیلات به عنوان راننده آمبولانس به خط مقدم برود و کارهای خطرناکی را انجام بدهد که هر کسی جرات پذیرفتن مسوولیت آنها را نداشت. آرتور پیگو همچنین علاقه چندانی به انجام کارهای دولتی نداشت، اما جنگ و روزهای بعد از آن همه چیز را تحت تاثیر قرار دادند. به این ترتیب بود که بعد از پایان جنگ جهانی اول با بی‌میلی و اکراه تمام به هیات تجارت دولت -که بعدها زیرمجموعه‌ای از وزارت بازرگانی شد- پیوست.

او همچنین در سال 1918 به کمیته ارز و مبادلات خارجی پیوست و تنها یک سال در آنجا دوام آورد. سپس عضو کمیسیون سلطنتی مالیات بر درآمد شد و در آنجا هم یک سال فعالیت کرد. 

پیگو کمک موثری به انجام گزارش‌های منتشرشده به وسیله کمیته لُرد چمبرلین درباره ارز و بانکداری در انگلستان کرد که به شکلی جدی به انتقاد استانداردهای قدیمی بازار طلا در این کشور می‌پرداخت. پیگو در سال 1925 به عنوان عضو افتخاری آکادمی ملی بریتانیا درآمد و بعدها در سال 1947 از آن کناره‌گیری کرد. او در سال‌های پایانی عمرش به انتقاد جدی و واضح از تصمیمات سیاستمداران می‌پرداخت، به تدریج اما کاملاً از امور دولتی فاصله گرفت و بیشتر وقتش را به انجام مطالعات آکادمیک در زمینه اقتصاد و نوشتن مطالبی برای روزنامه تایمز درباره مشکلات روز اقتصاد، اختصاص داد. پیگو عضو افتخاری خارجی آکادمی علوم و هنر آمریکا، و کمیته اقتصاد بین‌المللی بود.

با تمام اینها اما پیگو همیشه به خاطر اندیشه‌های ضدزن و زن‌ستیزش شناخته می‌شد. هر چند او پایه‌گذار اقتصاد رفاه و طرفدار توزیع درست و برابر منابع بود، اما به برابری حقوق زن و مرد در بازار کار عقیده‌ای نداشت. پیگو به وضوح زنان را ضعیف‌تر و ناکارآمدتر از مردان می‌دانست و تلاش می‌کرد تا این رویکرد را در بازار کار رواج دهد و تقویت کند. او معتقد بود زنان از نظر جسمی و روحی ضعیف‌تر از مردان هستند و بهتر است در خانه بمانند، چون به آنجا تعلق دارند! او حتی برای تایید عقایدش سعی داشت با تلقین این موضوع که کار خانگی صرفاً مختص زنان است، حضور آنها در بازار کار را به تحمیل باری مضاعف بر دوش آنها تعبیر کند. بسیاری معتقدند که تفکرات زن‌ستیزانه پیگو باعث شد تا او هرگز با هیچ زنی ازدواج نکند و تا پایان عمرش تنها بماند.

آرتور پیگو عاشق کوهنوری و طبیعت بود و به همین خاطر بسیاری از دوستانش را هم با خودش همراه و به کوهنوردی علاقه‌مند کرد. او تاثیر زیادی بر تشویق «ویلفرد نویس» به کوهنوری کرد تا در نهایت نویس به کوهنوری حرفه‌ای تبدیل شد. 

با این همه بیماری قلبی که در اوایل دهه 1930 به سراغش رفت، باقیمانده عمر او را تحت تاثیر قرار داد. پیگو بعد از این بیماری دیگر هرگز توان و قدرت سابق برای کوهنوری و فعالیت‌های دیگر را نداشت. شاید به همین خاطر هم بود که در سال 1943 کرسی استادی دانشکده کینگ را نپذیرفت، اما تا لحظه مرگش به عنوان عضو هیات علمی این دانشگاه به تحقیقاتش ادامه داد. پیگو در سال‌های پایانی زندگی‌اش بسیار گوشه‌گیر و عزلت‌نشین شده بود و فقط گاه‌گاهی برای انجام سخنرانی یا پیاده‌روی از خانه‌اش بیرون می‌آمد. آرتور پیگو اما به دوستی‌های عمیقی که در طول سال‌ها ساخته بود، دل خوش کرده بود؛ پشتوانه‌ای که در روزهای آخر عمرش اهمیت بیشتری پیدا کرد. 

دراین پرونده بخوانید ...

پربیننده ترین اخبار این شماره

پربیننده ترین اخبار تمام شماره ها